ویکی‌گفتاورد fawikiquote https://fa.wikiquote.org/wiki/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87%D9%94_%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C MediaWiki 1.39.0-wmf.22 first-letter مدیا ویژه بحث کاربر بحث کاربر ویکی‌گفتاورد بحث ویکی‌گفتاورد پرونده بحث پرونده مدیاویکی بحث مدیاویکی الگو بحث الگو راهنما بحث راهنما رده بحث رده TimedText TimedText talk پودمان بحث پودمان ابزار بحث ابزار توضیحات ابزار بحث توضیحات ابزار بهرام بیضایی 0 10938 171190 171185 2022-07-27T20:41:35Z Salarabdolmohamadian 10433 wikitext text/x-wiki [[پرونده:Bahram Bayzai.jpg|بندانگشتی|280px|پرترهٔ بیضایی، کارِ [[فخرالدّین فخرالدّینی]] (۱۳۸۱) ---- «نخستین دیدار ما سال ۱۳۸۱ در آتلیه من رخ داد که در‌‌ همان جلسه هم از او عکاسی کردم. با هم در باره فیلم‌هایش صحبت کردیم و سئوال‌هایی در باره تاریخ و جامعه ایرانی پیش آمد که بعد از فکر و تامل به آن‌ها پاسخ داد. در میان مکث یکی از همین پرسش‌ها و پاسخ‌ها بود که این فیگور ناخودآگاه شکل گرفت و من هم آن را ثبت کردم. در مدت دو ساعتی که حرف می‌زدیم و من همزمان عکاسی می‌کردم، بهرام بیضایی را چون آثارش مستحکم و باوقار یافتم. نگاه ژرف او در آثارش، در این عکس هم تجلی پیدا کرده است. جدیت بیضایی در کار‌هایش، اینجا هم نمود دارد. بعد از نزدیک به ۱۰ سال که دوباره به این عکس نگاه می‌کنم، آن را یکی از بهترین پرتره‌هایی می‌یابم که تاکنون انداخته‌ام؛ چرا که به بهترین شکل، شخصیت سوژه را آشکار و برملا کرده است.»{{سخ}}<div style="text-align: left;">فخرالدّینی، ۱۳۹۱<ref>https://khabaronline.ir/news/205312</ref></div>]] '''[[w:بهرام بیضایی|بهرام بیضایی]]''' (یا '''بیضائی'''، ۵ دیِ ۱۳۱۷) نویسنده و کارگردان و پژوهشگرِ ایرانیِ فیلم و نمایش است. زادهٔ [[تهران]] در خانواده‌ای سرشناسِ [[آران]]ی، پسرِ [[نعمت‌الله ذکایی]] است، تحصیلِ دانشگاهی را نیم‌تمام رها کرد؛ از سالِ ۱۳۴۶ به کارگردانی در تئاتر و از ۱۳۴۹ در سینما مشغول شد. همچنین به تدوینگری و ترجمهٔ ادبی و تدریس دانشگاهی پرداخته‌است.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=امید|نام=جمال|پیوند نویسنده=جمال امید|عنوان=فرهنگ سینمای ایران|سال=۱۳۷۷ش-۱۹۹۸م|ناشر=نگاه|مکان=تهران|شابک=9646174892|صفحه=۸۳}}</ref> == گفته‌ها == === دههٔ ۱۳۵۰ === * من [[زبان فارسی]] را خیلی دوست دارم و کوششم همیشه در استفاده و بهره‌گیری از آن است، راستش من برای زبان فارسی احترام عمیقی قایلم زیرا که این زبان، با قدرت تمام، خاصیت‌های ثمربخش خود را از مانع زمان عبور داده است.{{سخ}}و در طول مدتی قریب هزار سال ادامه یافته است. ** {{کوچک|۱۳۵۵<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=بیضائی|نام=بهرام|نام خانوادگی2=وزل|نام2=علیرضا|عنوان=سیری پرجذبه در دنیای جادوئی یک فیلمساز . . .|ژورنال=ستاره سینما|تاریخ=۲۴ مهر ۲۵۳۵ شاهنشاهی|شماره=۱۵۷|صفحه=۴-۵}}</ref>}} === دههٔ ۱۳۷۰ === ;۱۳۷۱ * . . . من دستم را می‌شکنم و اجازه نمی‌دهم مرا سانسورچی خودم کنید. . . . ** {{کوچک|۱۵ آبان، در نامهٔ اعتراض به مسئولانِ سینمایی دربارهٔ ''[[مسافران (فیلم ۱۳۷۰)|مسافران]]''}}<ref>''افسانه''، شمارهٔ ۴، صفحهٔ ۱۲۶</ref> ;۱۳۷۹ * به همه ما هنگام تولد، یک هدیه خدایی داده شده و آن خرد است. هیچ کس بر دیگری برتری ندارد. بعضی‌ها در طول زندگی از این نعمت استفاده نمی‌کنند. آن را محبوس می‌کنند و یا به دیگران واگذار می‌کنند. بعضی‌ها هم آن را به کار می‌اندازند و پرورش می‌دهند. تا زمانی که ما خودمان را خلع خرد شده بشناسیم و تصمیم گرفتن راجع به حقوق انسانی خودمان را به دیگران بسپاریم، طبیعی است که بخش بزرگی از این ودیعه را در خودمان نفی و تباه و نابود می‌کنیم. ** {{کوچک|۱۵ دی، سینما بهمنِ [[کاشان]]}}<ref>''سرزدن به خانه‌ی پدری''، ص. ۹۸</ref> === دههٔ ۱۳۸۰ === * روزِ تولّدم را به نمایشِ ایران تسلیت می‌گویم . . . ** {{کوچک|۵ دیِ ۱۳۸۶، در سوگِ [[اکبر رادی]]}}<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=بیضایی|نام=بهرام|ژورنال=سیمیا|عنوان=یادداشتِ بهرام بیضایی در سوگِ اکبر رادی|شماره=۲|تاریخ=زمستان ۱۳۸۶|صفحه=۱۲-۱۳}}</ref> === دههٔ ۱۳۹۰ === * . . . من خیال نمی‌کنم در دو جامعۀ متفاوت دینی و غیردینی زندگی کرده‌ام. در جاهایی زندگی کرده‌ام که نه دینداری‌اش عمیق است نه بی‌دینی‌اش! فعلاً که چه اینجا و چه آنجا سکولارها در صف چلوکباب نذری سینه می‌زنند، و دینی‌ها نمی‌دانند برج‌هایشان را تا کجا بالا ببرند و پول‌هایشان را چطور پارو کنند. ** {{کوچک|۲۳ ژوئنِ ۲۰۱۷، دانشگاه سنت اندروز (این پاسخِ بیضایی به پرسشِ پرسنده در گزارشِ ۹ مردادِ ۱۳۹۶ روزنامهٔ ''شرق'' حذف شد، ولی در وبسایتِ «سینما-چشم» منتشر شد.)}}<ref>[https://cine-eye.net/%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%AF/%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4/%D8%A8%DB%8C%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%82%D9%84%D9%85%D8%B1%D9%88-%D9%85%D9%86-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%A7%D8%B3%D8%AA/ بیضایی: قلمرو من فرهنگ است]</ref> == دربارهٔ او == {{نقل قول۲|left|در ایران، استاد مطلق برای من بهرام بیضایی است. . . . می‌توانم بنشینم و درباره‌اش ساعت‌ها حرف بزنم که چرا، و خیلی دوست دارم روزی بنشینم و دربارهٔ این که چرا بیضایی فیلم‌ساز فوق‌العاده‌ای است، صحبت کنم. چون خیلی‌ها دارند به خودشان خیانت می‌کنند که او را خوب نمی‌شناسند. . . . من فیلم ''[[سفر (فیلم ۱۳۵۱)|سفر]]'' او را در حد بهترین فیلم‌های دنیا می‌دانم.|[[امیر نادری]]، ۱۳۶۴<ref>{{پک|نادری|۱۳۷۰|ف=با نادری دربارهٔ فیلم‌هایش|ص=۵۵۵–۵۵۶}}</ref>}} {{نقل قول۲|left|با «[[مرگ یزدگرد (فیلم)|مرگ یزدگرد]]»، «[[چریکهٔ تارا]]» و . . . «[[باشو، غریبه‌ی کوچک|باشو]]» ما صاحب آن چیزی شده‌ایم که بومیت ما را با عالمیت متن عمقی به هم می‌تند. با بیضایی سینمای ما زبان باز کرده است.|[[رضا براهنی]]، ۱۳۷۰<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=براهنی|نام=رضا|پیوند نویسنده=رضا براهنی|عنوان=رؤیای بیدار|سال=۱۳۷۳|ناشر=قطره|مکان=تهران|شابک=|صفحه=۲۸۳}}</ref>}} {{نقل قول۲|left|. . . تفسیر اساطیر به زبانی نو . . . . بهرام بیضایی به گمان من در این کار تواناست . . .|[[جلال ستّاری]]، ۱۳۷۹<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=ستاری|نام=جلال|پیوند نویسنده=جلال ستاری|ژورنال=تئاتر|عنوان=سخن نو آر|شماره=۲۲ و ۲۳|تاریخ=بهار و تابستان ۱۳۷۹|صفحه=۳۴}}</ref>}} {{نقل قول۲|left|من به دقت و پشتکاری که بیضایی داشته است تحسین می‌فرستم و آرزو می‌کنم که ای کاش کسان دیگری، که پرشماره هم نیستند، می‌شد که داشته باشند و می‌شد که بیضایی هم می‌توانست یکی دو فرصتی که یکی دو نفر دیگری هم پیدا کردند پیدا کند.|[[ابراهیم گلستان]]، برای زادروزِ بیضایی، ۱۳۹۶<ref>{{پک|گلستان|۱۳۹۶|ف=پایسته بزرگداشت و تمجید|ص=۱۲}}</ref>}} * . . . آقای بیضایی با هوشمندی و آگاهی و تسلط کامل کار می‌کند و مداوم و مستمر. هم کارهای تحقیقیش دربارهٔ تئاتر در خور مداقه‌اند و هم آثار بدیعش. ** [[مهشید امیرشاهی]]، ۱۳۵۰<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=امیرشاهی|نام=مهشید|پیوند نویسنده=مهشید امیرشاهی|ژورنال=رودکی|عنوان=هشتمین سفر سندباد|شماره=۵|تاریخ=بهمن ۱۳۵۰|صفحه=۲۶}}</ref> * . . . بهرام بیضائی که پنجاه سال از سینمای این مملکت جلو است! ** [[منوچهر احمدی]]، ۱۳۵۴<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=احمدی|نام=منوچهر|ژورنال=ستاره سینما|عنوان=من هرگز با سینمای تجارتی سازش نمی کنم!|شماره=۱۲۸|تاریخ=۱۶ اسفند ۱۳۵۴|صفحه=۱۲}}</ref> * . . . بیضایی در طنز ژرف و سرشار مهارت دارد و چنان طنزی که قابل تقلید نیست. ** [[پرویز فنّی‌زاده]]، ۱۳۵۵<ref>''مثل تکه شعری بیان شده: زندگی و بازیگری پرویز فنی‌زاده'' (۱۳۹۴). ص. ۴۴۰. (از شمارهٔ ۱۷۵ هفته‌نامهٔ ''ستارهٔ سینما'')</ref> * . . . آنچه بیش از همه نام بیضائی را، بویژه در این شرائط، برجسته میکند، آگاهی اوست به حفظ حرمت هنر و هنرمند در این سیاه‌ترین دوره از تاریخ معاصر کشورمان . . . ** [[رضا علّامه‌زاده]]<ref>''از دور بر آتش: سخنی بر سینما و سانسور'' (۱۳۷۴). ص. ۳۰.</ref> * در سالهای ۵۸ یا ۵۹ روزی یکی از همکاران در ادارهٔ تئاتر مرا صدا زد و گفت، در پاگرد پله‌های طبقهٔ آخر اداره که حالت یک انبار کوچک را داشت پرونده‌ها و عکسهایی از گذشته تئاتر را دیده که روی هم ریخته شده بودند. با چند نفر از همکاران دیگر کنجکاوانه رفتیم و تراژدی‌ترین صحنه را در برابرمان دیدیم. . . . یکی از مطالبی که آنروز نظر مرا جلب کرد نامه‌هایی بود که بر رد نمایشنامه‌های مختلف تایپ شده و جدید بهرام بیضائی نوشته بودند و به خود نمایشنامه‌ها وصل بود. . . . ** اکبر یادگاری، ۱۳۷۶<ref>{{پک|یادگاری|۱۳۷۶|ف=بهرام بیضائی|ص=۵}}</ref> * . . . هر سیاست فرهنگی که نتواند چنین آدمی را تاب بیاورد، بزرگترین لطمهٔ اقتصادی و تاریخی را به ملتش زده است. ** [[بهزاد فراهانی]]<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=نصیری‌فر|نام=حبیب‌الله|پیوند نویسنده=حبیب‌الله نصیری‌فر|عنوان=سیمای هنرمندان ایران|جلد=۵|صفحه=۳۵۱|سال=۱۳۸۰|ناشر=دنیای نو|مکان=[[تهران]]|شابک=964-6564-56-9}}</ref> * . . . نارسی‌سیزم (خودشیفته‌گی) خودشکوفا و رشدیافته‌ی بهرام بیضایی فراتر از اندیشه‌های نه تنها توده‌ی اجتماع، که قشر به ظاهر فرهیخته اما پوسته‌وار شبه‌روشن‌فکر ما است.{{سخ}}بهرام ناآرام، دانای بی‌کردار نیست. ساختارهای ذهنی اسکیزوئید یک پژوهش‌گر به او این امکان و توان را بخشیده است که دهه‌ها پیش‌تر و فرسنگ‌ها فراتر از اجتماع خشم‌گین ساده‌انگار بیاندیشد و حافظه‌ی تاریخی‌اش را پاس دارد. ** بهنام اوحدی، ۱۳۸۶<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=اوحدی|نام=بهنام|ژورنال=فردوسی|عنوان=روح ناآرام بهرام پشتیبان|شماره=۶۰ و ۶۱|تاریخ=دی و بهمن ۱۳۸۶|صفحه=۳۸}}</ref> * نمی‌توانم بگویم چقدر برای این هنرمند عزیز احترام قائل هستم. این قدر ایشان را دوست دارم که حد ندارد. هر جا که عکس یا نوشته‌ای از ایشان می‌بینم واقعاً احساس می‌کنم پسر خودم است؛ برایش دعا می‌کنم و عکسش را می‌بوسم. به نظر من ما در ایران لنگه بیضایی را نداریم. ** [[فرّخ‌لقا هوشمند]]، ۱۳۸۷<ref>{{پک|هوشمند|−|۱۳۸۷|ف=انگار پسر خودم|ص=۱۳۴}}</ref> * نه پولش را داشتم و نه روی‌اش را که بردارم با خانواده راه بیفتم بروم در خانه بیضایی که آنقدر حسرت دیدنش را خورده‌ام . . . . ** [[احمد بیگدلی]]، ۱۳۸۸<ref>{{پک|بیگدلی|علی‌محمدی|۱۳۸۸|ف=خواستم کج بنشینم و راست بگویم|ص=۷}}</ref> * بیضایی درخت تناوری است که زیر سنگینیِ شاخه‌های پر بار خود خم شده بود؛ خوشبختانه اینک فرصتی فراهم شده تا این شاخه‌ها تکانده شود و میوه‌هایش کام اهل دانایی را شیرین کند. آن‌ها که طعم میوه این درخت را چشیده‌اند و یا در سایه شاخساران لحظاتی آرمیده‌اند و یا در طوفان‌های ریشه‌کن استواری آن را آزموده‌اند، به تعلق ریشه‌های سترگ آن به خاک این سرزمین تردیدی ندارند. ** [[علیرضا داوودنژاد]] در آستانهٔ جشنوارهٔ بیضایی در زادروزِ بیضایی به سالِ ۱۳۹۵<ref>http://cinemacinema.ir/news/یادداشت-علیرضا-داود-نژاد-درباره-بهرام/</ref> * بیضایی یک کلمه است: استاد. تنها یک کلمه. کاش می‌توانستم آن گونه که بیان می‌کنم نوشته شود استاد. چشم‌هایش چیزهایی می‌داند آن قدر دور، ناب و کمیاب که نمی‌توان در مورد آنها صحبت کرد. ** [[فرهنگ معیّری]]<ref>معیّری، [[بهرام بیضایی#.D9.82.D9.88.DA.A9.D8.A7.D8.B3.DB.8C.D8.A7.D9.86|« «فرهنگ معیّری طراح چهره‌پرداز» از کتاب بهرام بیضایی و پدیدهٔ سگ‌کشی»]]، ۱۸۳–۱۸۵.</ref> * بیضایی را از همان ابتدا می‌شناختم. برایش احترام قایل بودم. کارهای بهرام بیضایی سمبلیک است؛ یعنی در حقیقت اگر گرهی، چیزی، رمزی در کار هست وقتی ازش سئوال می‌کنیم نمی‌گوید. می‌گوید هرچه برداشت می‌کنی همان درست است… سمبلیک می‌سازد. خیلی عرفانی فکر می‌کند و سئوالات زندگی‌اش را در فیلم‌هایش به یک صورتی مطرح می‌کند… ** [[منوچهر فرید]]، ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۴/ ۲۴ شهریور ۱۳۹۳<ref>{{یادکرد وب|عنوان=میراث من سکوت؛ گفت‌وگو با منوچهر فرید بازیگر قدیمی سینما و تئاتر/ بخش‌اول|نشانی=https://www.radiofarda.com/a/f7-manouchehr-farid-interview-part1/25475738.html|نشانی بایگانی=https://web.archive.org/web/2/https://www.radiofarda.com/a/f7-manouchehr-farid-interview-part1/25475738.html|تاریخ بایگانی=۱۹ نوامبر ۲۰۲۱|تاریخ=۲۴ شهریور ۱۳۹۳|ناشر=رادیو فردا}}</ref><ref>{{یادکرد وب|عنوان=عیّار تنها؛ گفت‌وگو با منوچهر فرید بازیگر قدیمی سینما و تئاتر/ بخش‌دوم |نشانی=https://www.radiofarda.com/a/f7-manouchehr-farid-interview-part2/26598215.html|نشانی بایگانی=https://web.archive.org/web/2/https://www.radiofarda.com/a/f7-manouchehr-farid-interview-part2/26598215.html|تاریخ بایگانی=۲۲ سپتامبر ۲۰۲۱|تاریخ=۲۴ شهریور ۱۳۹۳|ناشر=رادیو فردا}}</ref> * . . . باید بنیادی به اسم بیضایی‌شناسی راه‌بیندازند! ** [[امیر جعفری]]، خردادِ ۱۳۹۵<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی1=جعفری|نام1=امیر|پیوند نویسنده1=امیر جعفری|نام خانوادگی2=−|ژورنال=[[اعتماد (روزنامه)|اعتماد]]|عنوان=باید بنیاد بیضایی‌شناسی راه‌بیندازند|شماره=۳۵۵۶|تاریخ=۳۱ خرداد ۱۳۹۵|صفحه=۸-۹}}</ref> * یک دفعه [[عباس کیارستمی]] با شوخی به من گفت که روزی شخصی من را استاد خطاب کرد و من به او گفتم که من استاد نیستم و تنها دو استاد وجود دارد که یکی بهرام بیضایی است − که بد هم نگفته است − و دومی را درباره من اطلاق کرد که فکر کردم دومی را در پرانتز باز گذاشته که وقتی خاطره تعریف می‌کند، این اسم را بگذارد! ** [[آیدین آغداشلو]]،<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=سلحشور|نام=یزدان|ژورنال=هنر و تجربه|عنوان=شکست بهرام از گور!|شماره=۱۵|تاریخ=آبان ۱۳۹۷|صفحه=۱۴۴-۱۴۵}}</ref> ۶ آبانِ ۱۳۹۵<ref>[http://bukharamag.com/1395.08.15528.html/ آیدین آغداشلو با دوستدارانش سخن گفت / پریسا احدیان]</ref> * در حالی برای نخستین بار جشنواره تئاتری به نام بهرام بیضایی، کارگردان فراری توسط یکی از مراکز فرهنگ و هنر علمی کاربردی کشور برگزار می‌شود که این فرد به غیر از تمامی فعالیت‌هایی که در طول اقامتش در آمریکا علیه ایران و ارزش‌ها و باورها و اعتقادات مردم این سرزمین انجام داده، چندی پیش در اجرای تئاتر با خواننده هتاک فراری ([[محسن نامجو|م. ن]]) همکاری داشت و اخیراً نیز با اجرای تئاتر مبتذلی به نام «[[طربنامه]]» در کالیفرنیا به مضحکه و مسخره ارزش‌های اسلامی جامعه ایران پرداخت. گفته می‌شود جشنواره فوق به معرفی برترین نمایشنامه‌های اقتباسی، پژوهش و مقالات برتر دربارهٔ آثار و اندیشه‌های بیضایی می‌پردازد. ** روزنامهٔ کیهان، بی امضا، آذر ماه ۱۳۹۵<ref>http://kayhan.ir/fa/news/91931/جشنواره‌ای-به-نام-یک-فراری-از-وطناخبار-ادبی-و-هنری</ref> * . . . نه تنها کشور ما بلکه فکر می‌کنم آقای بیضایی یکی از گوهرهای فرهنگ معاصر کره زمین است . . . ** [[آناهید آباد]]، ۱۳۹۶<ref>{{پک|−|۲۰۱۷|ص=|ک=بخش فارسی یورونیوز|ف=آناهید آباد: بیضایی یکی از گوهرهای دنیاست، ای کاش اینجا بود}}</ref> * . . . باید بگویم ما نمونه‌ای مشابه بیضایی نداشته‌ایم. . . . ** [[ناصر فکوهی]]، ۱۳۹۷<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=فکوهی|نام=ناصر|پیوند نویسنده=ناصر فکوهی|نام خانوادگی2=گله‌دارزاده|نام2=ابراهیم|ژورنال=نمایش|عنوان=زندگی پرحاصل و شرافتمندانه|شماره=۲۳۲|تاریخ=دی ۱۳۹۷|صفحه=۹۳}}</ref> * . . . بهرام بیضایی در کوچه و خیابان اجرا کند افتخاری برای آنجاست . . . ** [[سید جلال‌الدین دری]]، ۱۳۹۹<ref>https://www.yjc.ir/00Vekz</ref> * یادمان باشد که بیضایی برای عالی مقامی‌اش در هنر، راه عجیب سختی را سپری کرده است که گاه توصیفش شبیه آنی است که در [[مرگ یزدگرد]] می‌بینیم؛ دهشت بر دهشت. تن ندادن به ابتذال در زمانی که تنها راه بقا همین می‌نمود، اراده‌ای بس سترگ می‌خواست. ** مصطفی جلالی فخر، ۱۳۹۹<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=جلالی فخر|نام=مصطفی|ژورنال=[[اعتماد (روزنامه)|اعتماد]]|عنوان=جای خالی استاد|شماره=۴۸۲۵|تاریخ=۶ دی ۱۳۹۹|صفحه=۱ و ۴}}</ref> * بهرام بیضایی یکی از شخصیت‌های برجسته فرهنگی و هنری قرن بیستم ایران هست و در این هیچ کس نباید شک کند. ولی در سینما من ایشان را خوب نگاه می‌کنم. بیضایی یک هنرمند ذهن‌گراست و آبشخورش تعزیه است، تئاتر است، آیین‌های مذهبی و غیرمذهبی است، ادبیات ایران است، تاریخ ایران است، زبان فارسی است، مینیاتور ایرانی است... و تم‌هایش هم اساطیر است و هویت و عشق و برابری زن. من کارگردان بزرگ سینمای دنیا را که جزو کارگردان‌های پانتئون دنیاست، [[ماکس اُفولس]] که آلمانی-فرانسوی است، که حدود ۱۸ فیلم ساخته و تمام فیلم‌هایش به جز یک فیلم، مرکزش زن هستند، و تم‌های فیلم، بی‌عدالتی در مورد زنان، آزادی‌خواهی زن در جامعه مردسالار است. چیزی که تم مشترک اغلب فیلم‌های بیضایی [است]، مرکزشان یک زن قرار دارد، زن‌های آزادی‌خواه، برابری‌خواه، در یک جامعه مردسالار، در سبک بیان هر دو هم آقای بهرام بیضایی تحت تاثیر آقای ماکس اُفولس هست. این جا باید تذکر بدهم که هیچ وقت بیضایی کپی نمی‌کند. یعنی چیزی نیست که از ماکس اُفولس کپی کرده باشد. بلکه در آن مسئله‌ای که مطرح می‌کند، اگر ماکس اُفولس راجع به زن و عشقش و شکست در عشق یا نابرابری اجتماعی خودش صحبت می‌کند و او را نشان می‌دهد، بیضایی این را در یک محیط بسیار وسیع‌تری در یک جامعه مردسالار با تعصب ایرانی قرار می‌دهد و آن مسائل اسطوره‌ای ایران در حرکت تعزیه‌ای که در کتاب تئاتر در ایرانش مطرح می‌کند، که این تعزیه شکلی بوده از ایران قدیم باستان، و هر روز شکل اجرایش عوض شده... ** [[بهمن مقصودلو]]<ref>{{یادکرد وب|عنوان=یادنامه بهرام بیضایی، «عیّار تنها»|نشانی=https://www.radiofarda.com/a/30906434.html|وبگاه=رادیو فردا|بازبینی=2020-12-31|کد زبان=fa}}</ref> * . . . شما که اغلب در کنار یکی دو کار پرمایه، همه به دیو و پهلوان یا روحوضی‌های وطنی می‌پرداختید (صرف نظر از موفق یا ناموفق بودن آنها) برای بیان گفتنی‌های ناگفتنی (حتی هنوز در آن دیار) به هر حال اینک و امروز در زیر آن آسمان گشاده و گسترده از نظر مالی «گنج بی‌رنج آماده» وفور بازیگران خلاق امکانات موسیقایی، دکور و ... و لوازم صحنه و ... همه و هر چه که بخواهید در دسترس است آیا نمی‌دانید که چه بایدتان کرد؟! . . . سخنی بگویید ... سخنی که سخن باشد! ** [[خسرو حکیم رابط]]، ۱۴۰۱<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=حکیم رابط|نام=خسرو|پیوند نویسنده=خسرو حکیم رابط|عنوان=توانای ناتوان، تئاتر ما|صفحه=۲۴-۲۵|سال=۱۴۰۱|ناشر=عنوان|مکان=[[تهران]]|شابک=978-622-7501-25-4}}</ref> === اخبار و احوال === {{multiple image | align = left | direction = vertical | header = | width = 250 | image1 = Aydin Aghdashloo in 2004.jpg | alt1 = Colored dice with white background | caption1 =بهرام بیضایی، فرهنگی وسیع، سابقه‌ای آبرومند، وسواسی بغایت و تسلطی کافی در کار خود دارد. . . .{{سخ}}اما این گوهر پیچیده و این ترکیب خاص چگونه فراهم آمده‌است؟ او می‌تواند تمام آهنگ تیتراژ فیلم ''[[نشانی از شر|ضربه‌ی شیطان]]'' [[اورسن ولز]] را با دهانش بزند. می‌تواند همه‌ی فیلم‌های [[کنجی میزوگوچی|میزوگوشی]] و [[یاسوجیرو ازو|ازو]] را تک‌تک و با شرح و تفصیل نام ببرد. می‌تواند خاطرات شخصی‌اش را از تآترهای روحوضی و دوران کارآموزیش را در [[گروه آناهیتا]] طوری نقل کند که شنونده از خنده روده‌بر شود. او تقریبا همه‌ی مینیاتورهای قدیمی ایرانی را که صحنه‌ای از رقص یا نمایش را تصویر کرده‌اند می‌شناسد. می‌تواند "[[تاریخ وصاف]]" را از رو، بی‌غلط و بی‌تپق بخواند – او نمونه‌ی کاملی است از نسل هنرمندانی که در جستجوی معنا و هویت، از فرهنگی ترکیبی و معضل و مفصل، خود را انباشته‌اند. . . .{{سخ}}اما در روزگار ما، بیضایی گوهری است. . . . حضورش همچنان موهبتی است. چراکه از نسل بزرگان است.{{سخ}}<div style="text-align: left;">[[آیدین آغداشلو]]، ۱۳۶۸<ref>{{پک|آغداشلو|۱۳۶۸|ف=یک رؤیای دم صبح|ص=۷}}</ref></div> | image2 = Ghazaleh Alizadeh.png | alt2 = Colored dice with white background | caption2 =. . . شبی از خواب دیشبش می‌گفت. هر دو، هر از گاه، خواب سقوط می‌دیدیم، مضمون خواب‌ها را رد و بدل می‌کردیم. ایستاده بر لبهٔ سست و ژندهٔ زندگی، توشهٔ دیگری نداشتیم. یک ساختمان بلند را خواب دیده بود، با حیاط سیمانی خشک. گروهی بچّه دور گودالی مستطیل بازی می‌کردند، هیچ نرده‌ای، حصاری، حفاظِ گودال نبود. بهرام تعجّب می‌کرد، نگران بچّه‌ها بود؛ چرا درست همانجا، در مرز سقوط؟ کاری از دستش برنمی‌آمد. تا کودکی افتاد، رفت به اعماق. . . .{{سخ}}<div style="text-align: left;">[[غزاله علیزاده]]، تیرِ ۱۳۶۸<ref>{{پک|علیزاده|۱۳۶۸|ف=عکس و آینه|رف=قوکاسیان|ص=۱۳۱}}</ref></div> | image3 = Mahmood Dolatabadi.jpg | alt3 = Colored dice with white background | caption3 =. . . از آغاز قدرت یادگیری خود را تقویت می‌کردم و بهرام را به عنوان استاد خود می‌نگریستم و اشتباه نمی‌کردم. در جوانی متوجه بلوغی در بیضایی شده بودم که شگفت‌انگیز بود. . . .{{سخ}}<div style="text-align: left;">[[محمود دولت‌آبادی]]، اردیبهشتِ ۱۳۸۲<ref>{{پک|−|۱۳۸۲|ص=|ک=ایسنا|ف=امید روحانی، محمود دولت‌آبادی و محمدضا اصلانی از بهرام بیضایی گفتند/1}}</ref></div>}} *. . . در سالهای نوجوانی با چه پشتکاری و جویندگی بی‌مانندی با امکانات ناچیزی از این سینما به آن سینما می‌رفت و بسیاری از آثار کلاسیک سینمایی را بارها و بارها می‌دید و پلان به پلان در ذهن نگاه می‌داشت تا روزی فیلمساز شود. **[[داریوش آشوری]]، ۱۳۷۱<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=آشوری|نام=داریوش|ژورنال=کلک|عنوان=تاریخ، رویا، کابوس: نگاهی به «ناصرالدین شاه، آکتور سینما»|شماره=۳۴|تاریخ=دی ۱۳۷۱|صفحه=۱۳۴-۱۳۵}}</ref> *در کافه فیروز، دوستان تازه‌ای پیدا کرده بودیم. [[داریوش آشوری]] و بهرام بیضائی و . . . بهرام عاشق سینما بود. تمام فیلم‌های سینمایی را می‌دید و گاه می‌شد یک فیلم صددقیقه‌ای را در دو ساعت و نیم با آب و تاب دادن جزئیات و حتی زاویه‌ی دید دوربین، تعریف می‌کرد. **[[ناصر شاهین‌پر]]<ref>{{پک|شاهین‌پر|۱۳۹۴|ف=دریچه‌ای رو به دیروز|ص=۳۵۲}}</ref> *در زمان جوانی ما [[سعید نفیسی]] برای همهٔ کتاب‌ها مقدمه می‌نوشت. می‌گفتند سعید نفیسی حتی کتاب‌ها را هم نمی‌خواند. یک بار بهرام بیضایی به من گفت: احمدرضا، بیا کتابی چاپ کنیم روی جلد بنویسیم بدون مقدمه‌ای از سعید نفیسی. **[[احمدرضا احمدی]]، ۱۳۸۸<ref>{{پک|احمدی|۱۳۸۸|ف=اتفاقات و بهار|ص=۱۵}}</ref> *بچه که بودم شش یا هفت ساله در کوچه‌مان با مردی همسایه بودیم با موهای جوگندمی، سر و وضع تقریباً متفاوت، همراه پیپ و خوشبو . . . همیشه به خودم می‌گفتم: چرا این آقا با همه فرق دارد و طور دیگری است؟ چرا . . . و هزار تا حرف و سؤال مثل این. بعدها فهمیدم که این آقای متمایز بهرام بیضایی − کارگردان سینما − است. او بی آن که خودش بخواهد و بداند، یکی از اصلی‌ترین محرکان من بود برای دوست داشتن سینما . . . **شادی یعقوبیان، ۱۳۷۵<ref>{{پک|یعقوبیان|۱۳۷۵|ف=شما و بیضایی|ص=۱۸۹}}</ref> *بله − بهرام بیضائی − بود. تازه‌آمده، مردی قدبلند بود با بارانی آبی و عینک ذره‌بینی شیشه‌سفید. در آسانسور هتل بهرام لبخندی در آئینه داشت و نگاه به من کرد که تا صد جهان دیگر از یاد نخواهم برد. نگاهمان تلخ و بی‌پناه بود. خودم را در آئینه نگاه کردم. رنگم سفید بود. آقای تازه‌وارد کمتر حرف می‌زد. در اتاقی نشستیم و چای آوردند. تازه‌وارد اسمش آقای اسلامی بود. بهرام خارج از کشور رفته بود و تدریس می‌کرد. حرف این بود که چرا می‌خواهید بروید. بهرام را آنقدر محکم تصور نمی‌کردم. نصیحت می‌کرد، نگرانی نسل آینده را داشت، می‌گفت از ما که گذشته‌است، فکر بچه‌های ایران باشید. (بیضایی سپس‌تر دو جملهٔ پایانیِ این را برساختهٔ کیمیایی می‌دانسته است؛ از جمله در فیلمِ ''عیّار تنها'' (۱۳۹۹) چنین گفته.)<ref>{{پک|غفوری آذر|۱۳۹۹|ص=|ک=رادیو فردا|ف=دانایی را نمی‌شود کشت}}</ref> **[[مسعود کیمیایی]]، ۱۳۷۸ دربارهٔ دیدارِ خودش و بیضایی با [[سعید امامی]] (یا همان «[[سعید اسلامی]]»)<ref>{{پک|کیمیایی|روحانی|۱۳۷۸|ف=بازجویی سعید امامی از کیمیایی و بیضایی|ص=۲۱}}</ref> *. . . روزی در اوایلِ دی‌ماه ۱۳۶۹، با آقای بیضایی از سرِ تمرین‌های مقدماتیِ فیلم «[[مسافران (فیلم ۱۳۷۰)|مسافران]]» در اتاقِ مخروبه‌ای در اداره‌ی تئاتر درآمدیم به خیابانِ پارس، نزدیکِ تندیسِ فردوسی. آقای بیضایی باید خود را به دفترِ فیلم می‌رساند که در آن هزار کار بر زمین مانده بود، و من همراهِ ایشان می‌رفتم. نشستیم توی سواریِ کهنه‌ی آقای بیضایی، که تا از توقف در حاشیه‌ی خیابان درآمد، یک بنزِ آخرین مدل، خلافِ جهتِ خیابانِ یکطرفه، جلوی‌مان سبز شد و بوقِ بلندش لحظه‌ای خشک‌مان کرد. راننده‌ی بنز سر بیرون آورد و عربده‌کشان رگِ گردن دراند که: «بکش کنار آقای بافرهنگ!» و لحنش را موقعِ گفتنِ «بافرهنگ» چنان کشید که خوب حالی‌مان شود این بدترین قسمتِ فحش است. منتظر بودم آقای بیضایی، پشتِ فرمان، دست کم به آقای توی بنز یادآوری کند اوست که خلاف آمده. اما چهره‌ی آقای بیضایی یکباره به نیشخندی شکفت و فقط زیرِ لب گفت: «بالاخره یکی به من گفت بافرهنگ!» . . . **[[حمید امجد]]، ۱۳۹۴<ref>{{پک|امجد|۱۳۹۴|ف=تمام آن خیابان های یکطرفه|رف=تنگستانی|ص=۲۳۵}}</ref> *. . . در یکی از صحنه‌های نمایشی که به صحنه برده بودم [[شهربانو]] جلوی امام حسین زانو می‌زند. بهرام بیضایی بعد از دیدن این صحنه از من پرسید دلیل این کار برای چه بود و چرا این‌طور نشان دادی که شهربانو جلوی امام حسین زانو زده‌است. من نیز گفتم برای این که از نظر من همه باید جلوی امام حسین زانو بزنند. امّا بیضایی به من گفت که سیدالشهدا برای این قیام کرد که نه کسی جلویش زانو بزند و نه او جلوی کسی زانو بزند. . . . بهرام بیضایی با این حرفش به من یاد داد که بیشتر از همه ما و کسانی که ادّعا دارند اسلام را می‌شناسد. ** [[محمّد رحمانیان]]، ۲۲ مهرِ ۱۳۹۴<ref name="http://www.mehrnews.com/2941266%22>%7B%7Bیادکرد وب | عنوان = استقبال از «روز واقعه» به یمن امام حسین (ع) است/ روایتی از بیضایی | ناشر = [[خبرگزاری مهر]] | نشانی = http://www.mehrnews.com/news/2941266/استقبال-از-روز-واقعه-به-یمن-امام-حسین-ع-است-روایتی-از-بیضایی | تاریخ بازدید = ۱۲ شهریور ۱۳۹۵ - کد مطلب: 2941266 }}</ref><ref name="http://donya-e-eqtesad.com//946699%22>%7B%7Bیادکرد وب | عنوان = استقبال از نمایشنامه‌خوانی «روز واقعه» | ناشر = [[روزنامه دنیای اقتصاد]] | نشانی = http://donya-e-eqtesad.com/news/946699 {{Webarchive|url=https://web.archive.org/web/20160913104230/http://donya-e-eqtesad.com/news/946699 |date=۱۳ سپتامبر ۲۰۱۶}} | تاریخ بازدید = ۱۲ شهریور ۱۳۹۵ - کد مطلب: 946699 }}</ref> * بهرام بیضایی از رفقای قدیمی ما که او نیز مانند [[سوسن تسلیمی]] مهاجرت کرده‌است سالها پیش به من گفت: «آدمی یا باید حرف بزند یا باید کار کند.» به نظر من هم آدمی که زیاد حرف می‌زند از فعالیت بازمی‌ماند و آدمی که فعالیت مداوم دارد، وقت حرف بیهوده ندارد. ** [[سیروس تسلیمی]]، ۲۴ مارس ۲۰۱۶/ ۵ فروردین ۱۳۹۵، مصاحبه با «سینما ژورنال»<ref>{{یادکرد وب|عنوان=سیروس تسلیمی: دو سال دیگر سوسن تسلیمی از اداره تئاتر سوئد بازنشسته می‌شود و آن زمان با خیال راحت به ایران بازخواهد گشت/ ما در ایران نشسته‌ایم و حرف می‌زنیم و سوسن تسلیمی و بهرام بیضایی فرسنگها دورتر از ایران فعالیت هنری می‌کنند|نشانی=https://www.cinemajournal.ir/سیروس-تسلیمی-دو-سال-دیگر-سوسن-تسلیمی-از/|تاریخ=۵ فروردین ۱۳۹۵|ناشر=سینما ژورنال}}</ref> * یادم هست که هنرمند بزرگ بهرام بیضائی می‌گفت، هیچ‌وقت سیگاری نبوده، اما در مقطعی از عمرش از ترس روشنفکرها سیگار می‌کشیده تا متهم به عقب‌ماندگی نشود. ** [[شهرنوش پارسی‌پور]]<ref>''گزارش یک زندگی''، «بخش پنجاه‌وهفتم: سیگار کشیدن در خواستگاری»؛ [[رادیو زمانه]]</ref> * اسطوره معمولا ساعت دو، دوونیم بعد از ظهر می‌آید، موقعی که من آخرین لقمه ناهارم را به عجله قورت داده‌ام. اگر مدتی کارمان به تعویق افتاده باشد معمولا با این جمله آغاز می‌کند: «این مدت کار نکردیم می‌بینم خیلی سر حال و قبراق به نظر میایی!» معمولا همراه با نوشیدن قهوه‌ای کار را آغاز می‌کند و اگر عسل در آن بریزد ردخور ندارد که دستش نوچ می‌شود! پیش از هر کاری تخته زیردستی و کاغذها و قلمش را در می‌آورد که همه چیزش است: ماشین تایپ، لپ‌تاپ، کامپیوتر، آی‌پد و . . . بعد از سال‌ها زندگی دیجیتالی دوباره ارزش قلم و نوشتن بر کاغذ را بر دستان او دیده‌ام. تدوین را هم در واقع بر روی کاغذ انجام می‌دهد. تقریبا ده زاویه مختلف دوربین داریم که تک به تک آن‌ها را می‌نویسد و با علائم و نشانه‌های خاصی مارک می‌کند. و همان جا روی کاغذ ترتیب پلان‌ها را مشخص می‌کند. گاهی فکر می‌کنم بعضی پلان‌ها به هم نمی‌خورند، مثلا دو سه تا شات هم اندازه که قاعدتا نباید به هم مچ شوند، و یادآوری می‌کنم، می‌گوید: «ببین! تو به همین ترتیب این‌ها را بچین.» می‌چینم و نتیجه عالی در می‌آید! در این مدت بارها شعبده تدوین را به چشم دیده و شگفت‌زده شده‌ام. گاهی که کامپیوتر ایرادی پیدا می‌کند و یا باید چیزی رندر شود و متوقف می‌شویم، آن طرف مشغول نوشتن نمایشنامه‌اش می شود! به یک دست نمایشنامه و به یک دست تدوین، و گاهی همزمان سوت هم می‌زند! آهنگ‌هایی از [[راوی شانکار]] و [[یهودی منوهین]]، و یا عیسی مسیح سوپراستار از [[لوید وبر]]، مینیاتورهای ایرانی [[امین‌الله حسین]] و یا یک دوجین موسیقی درجه اول دیگر که اسم بعضی را نمی‌دانم. در کنار او همه چیز رو به کمال می‌رود، باید برود، هیچ بهانه‌ای هم نمی‌توانی بیاوری که به ناگاه با طنز ویرانگرش رو به رو می‌شوی. مثلا می‌گوید: «این پلان رو بر اساس چه نبوغ سینمایی این طوری گرفتی؟!» می‌گویم: «این انتهای نمایش بود و خسته شده بودیم و بعد از دو ساعت به خدا دیگه کمر برام باقی نمونده بود و . . .» و جواب می‌دهد: «متاسفانه چه مفت کمرت رو از دست دادی!!! حداقل یه چیزی می‌گرفتی که بهش بیارزه!» بعد از پنج شش ساعت کار بی‌وقفه وقتی که می‌خواهد برود هنوز دل از میز تدوین نمی‌کند و تا آخرین لحظه پیشنهاداتی دارد «حالا من که رفتم این‌ها رو این طوری هم بچین ببینیم چه طور می‌شود!» و من که انگار از رینگ بوکس درآمده باشم با تتمه انرژی‌ام سعی می‌کنم همچنان خودم را سرپا نگه دارم: «چشم!». و گاهی دو ساعت بعد زنگ می‌زند، مثلا از توی یک مهمانی و می‌گوید آن پلانی که هفته پیش گذاشته بودیم کنار آن را توی این صحنه باید بین این دو پلان بگذاریم. که من دیگر ناک اوت می‌شوم! **[[علاء محسنی]]، ۲۰۱۵ میلادی<ref>{{پک|محسنی|۱۳۹۴|ف=آقای بیضایی سلام!|رف=تنگستانی|ص=۲۲۳-۲۲۴}}</ref><ref>{{پک|محسنی|۲۰۱۵|ص=|ک=ایران وایر|ف=بهرام بیضایی عزیز، تولدت مبارک!}}</ref> * من در دبیرستان ابومسلم که درس می‌خواندم در کلاس دهم با بهرام بیضایی که او هم در همان دبیرستان درس می‌خواند آشنا شدم. او سه سال از من بزرگتر بود و در واقع او بود که من را با محیط روشنفکری ایران چه از لحاظ شعر و چه از لحاظ سینما آشنا کرد. تسلطی که بر جریانات روشنفکری و بر جریانات خلاقه ادبی و سینمایی و اینها داشت بسیار مشوق من بود که من توی این راه زندگی‌ام را ادامه بدهم و بمانم. بعد در دانشکده ادبیات چند سالی با همدیگر همشاگردی بودیم به تفاریق از لحاظ سال‌های تحصیلی و بعد هم دوست صمیمی. یعنی می‌شود گفت که از پانزده شانزده سالگی تا انقلاب که ما را از هم جدا کرد و دیگر کمتر همدیگر را دیده‌ایم صمیمی‌ترین دوست من بود و اثرگذارترین آدم روی خط مشی‌ای که از لحاظ ادبی و سینمایی من دوست داشتم تعقیب کنم.{{سخ}}فیلمسازی و کارگردانی تئاتر امکاناتی می‌خواست که بعداً برای او فراهم شد و خیلی هم دیر پیش آمد. اما عشق او به سینما و تئاتر و ادبیات در همان دوران بسیار محسوس بود و روی همه کسانی که با او دوستی و رفاقت داشتند، تأثیرگذار بود... آدم به نظر من نابغه‌ای بوده. حالا توی فرهنگ ما آنجوری که باید و شاید به او اجازه رشد ندادند. فکر می‌کنم که یک چهره عجیب و غریب نسل ما بود. ** [[اسماعیل نوری علاء]]، ۸ ژوئیه ۲۰۱۷/ ۱۷ تیر ۱۳۹۶؛ مصاحبه با «رادیو فردا»، برنامهٔ «مهمان»<ref>{{یادکرد وب|عنوان=عشق به ادبیات، آزادی و سکولاریسم در مهمانی اسماعیل نوری‌علا|نشانی=https://www.radiofarda.com/a/f7-mizban-e45-esmaeil-nouriala/28601851.html|نشانی بایگانی=https://web.archive.org/web/20220618184904/https://www.radiofarda.com/a/f7-mizban-e45-esmaeil-nouriala/28601851.html|تاریخ بایگانی=۱۶ ژوئن ۲۰۲۲|تاریخ=۱۷ تیر ۱۳۹۶|ناشر=رادیو فردا}}</ref> * در محفلی از او پرسیدیم که چطور است که در فیلم‌نامه‌های شما همیشه یک قدرت پنهانی و تأثیرگذار زن نقش اساسی دارد؟{{سخ}}پاسخ ایشان توجه مرا جلب کرد. شاید خود ایشان این مکالمه را به یاد نداشته باشند ولی من هیچ‌وقت فراموش نکرده‌ام و در مناسبت‌های مختلف از قول ایشان بازگو کرده‌ام.{{سخ}}ایشان گفتند که از دوران نوجوانی‌ام به یاد دارم که در کاشان شخصیت سرشناسی بود از ملاکان مهمِ صاحب قدرت، همه به او «آقا» می‌گفتند. درِ خانه‌اش به روی همه باز بود، بروبیایی داشت و دبدبه و کبکبه‌ای. و برای کاشانی‌ها نماد شهرت و قدرت بود. هربار که به کاشان می‌رفتیم من شاهد و مجذوب این قدرت بودم. از بد حادثه شنیدیم که همسر این «آقا» که برای مردم چندان شناخته‌شده هم نبود درگذشته است. این‌بار که پس از مدتی به کاشان برگشتیم، با کمال تعجب دیدیم که از آن شکوه و جلال دیگر خبری نیست. «آقا» هم دیگر آن «آقا» نبود و از آن سرای پُرزرق و برق فقط نشانی باقی مانده بود. و من دریافتم که قدرت اصلی این جلال و جبروت ناشی از نیروی نهانی آن بانوی گمنامی بود که با مدیریتی غریزی این دستگاهِ عریض و طویل را می‌چرخاند. و احتمالاً یاد و خاطرۀ این رویداد به‌طور محسوس و نامحسوس بر آثار من تأثیر گذاشته است. **[[ژاله آموزگار]]، دیِ ۱۳۹۹<ref>{{پک|احدیان|۱۳۹۹|ص=|ک=مجلّهٔ بخارا|ف=شب شیرین بیانی برگزار شد}}</ref> * در یکی از گفتگوها، برای [[سهراب سپهری|سپهری]] خاطره‌ای نقل کرده از شب‌های شعرخوانیِ پدرش و پاسبانی که به در کوفته تا سردرآورد این آمدوشدها چیست. پدر بیضایی می‌گوید اگر شعری دارد یا به شعر و شاعری علاقه‌ای، قدم‌اش مبارک است و به جمع‌شان بپیوندد.{{سخ}}به بیان بیضایی همین خاطره بعدها شد: "پدرم وقتی مُرد، پاسبان‌ها همه شاعر بودند". ** علی صدر، اسفندِ ۱۴۰۰<ref>[http://www.asrislam.com/fa/news/29355/%D8%A8%DB%8C%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%88-%D8%B3%D9%BE%D9%87%D8%B1%DB%8C بیضایی و سپهری]</ref> == وابسته == * [[نعمت‌الله ذکایی]] * [[علی‌محمّد ادیب بیضائی]] * [[نیلوفر بیضایی]] * [[مژده شمسایی]] == پانویس == {{پانویس}} == منابع == * {{یادکرد وب|تاریخ=۲۵ مهر ۱۳۹۴|وبگاه=[[دنیای اقتصاد]]|نشانی=https://www.donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-946699|عنوان=استقبال از نمایشنامه‌خوانی «روز واقعه»|نام=|نام خانوادگی=−|پیوند بایگانی=|تاریخ بایگانی=|تاریخ بازبینی=۲۷ مهر ۱۳۹۹}} * {{یادکرد وب|تاریخ=۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۲|وبگاه=[[ایسنا|خبرگزاری دانشجویان ایران]]|نشانی=https://www.isna.ir/news/8202-08653/|عنوان=امید روحانی، محمود دولت‌آبادی و محمدضا اصلانی از بهرام بیضایی گفتند/1 با اجرا نشدن بسیاری از آثار او بخشی از وجوه ادبیات نمایشی ما هرگز آشکار نشد|نام=|نام خانوادگی=−|پیوند بایگانی=|تاریخ بایگانی=|تاریخ بازبینی=۲۶ شهریور ۱۴۰۰}} * [http://www.cinemajournal.ir/?p=62564 توصیه سی سال قبل بیضایی به بهاره رهنما] * {{یادکرد وب|تاریخ=۱۴ دسامبر ۲۰۱۷|وبگاه=[[بخش فارسی یورونیوز]]|نشانی=https://per.euronews.com/2017/12/14/anahid-aabad-talks-about-her-latest-film|عنوان=آناهید آباد: بیضایی یکی از گوهرهای دنیاست، ای کاش اینجا بود|نام=|نام خانوادگی=−|پیوند بایگانی=|تاریخ بایگانی=|تاریخ بازبینی=۲۰ شهریور ۱۳۹۹}} * {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=آغداشلو|نام=آیدین|پیوند نویسنده=آیدین آغداشلو|ژورنال=[[فیلم (نشریه)|فیلم]]|عنوان=یک رؤیای دم صبح|شماره=۷۵|تاریخ=نوروز ۱۳۶۸|صفحه=۵-۷}} * {{یادکرد وب|تاریخ=۲۱ دی ۱۳۹۹|وبگاه=مجله بخارا|نشانی=http://bukharamag.com/1399.10.25694.html|عنوان=شب شیرین بیانی برگزار شد|نام=پریسا|نام خانوادگی=احدیان|پیوند بایگانی=|تاریخ بایگانی=|تاریخ بازبینی=۲۷ دی ۱۳۹۹}} * {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=احمدی|نام=احمدرضا|پیوند نویسنده=احمدرضا احمدی|ژورنال=[[فیلم (نشریه)|فیلم]]|عنوان=اتفاقات و بهار|شماره=۳۹۲|تاریخ=فروردین ۱۳۸۸|صفحه=۱۴-۱۵}} * {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = امجد| نام = حمید| پیوند نویسنده = حمید امجد| نام ویراستار = محمد| نام خانوادگی ویراستار = تنگستانی| پیوند ویراستار = محمد تنگستانی| فصل = تمام آن خیابان های یکطرفه| نشانی فصل = | عنوان = شهروند جهان|جلد=۱| سال = ۱۳۹۴| سال اصلی = | ناشر = اچ اند اس مدیا| مکان = [[لندن]]| زبان = فارسی|شابک=9781780834931}} * {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=بهبهانی|نام=سیمین|پیوند نویسنده=سیمین بهبهانی|ژورنال=[[سینما و ادبیات]]|عنوان=بیضایی در التقای نور و کلام|شماره=۱۶|سال=۱۳۸۷|صفحه=۷۳}} * {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=بیگدلی|نام=احمد|پیوند نویسنده=احمد بیگدلی|نام خانوادگی2=علی‌محمدی|نام2=سینا|ژورنال=[[جام جم (روزنامه)|جام جم]]|عنوان=خواستم کج بنشینم و راست بگویم|شماره=۲۷۲۶|تاریخ=۱۲ آذر ۱۳۸۸|صفحه=۷}} * {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=پارسی‌نژاد|نام=ایرج|پیوند نویسنده=ایرج پارسی‌نژاد|ژورنال=[[بخارا (مجله)|بخارا]]|عنوان= چنین کنند بزرگان|شماره=۸۷-۸۸|تاریخ=خرداد و شهریور ۱۳۹۱|صفحه=۶۷۵-۶۸۰}} * {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=جوانمرد|نام=عبّاس|پیوند نویسنده=عباس جوانمرد|عنوان=دیدار با خویش|سال=۱۳۹۶|ناشر=[[نشر نو]]|مکان=تهران|شابک=978-600-8547-43-3}} * {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=شاهین‌پر|نام=ناصر|پیوند نویسنده=ناصر شاهین‌پر|عنوان=دریچه‌ای رو به دیروز: ضدّ خاطرات|سال=۱۳۹۴|ناشر=[[شرکت کتاب]]|مکان=[[لس آنجلس]]|شابک=978-1-59584-519-1}} * {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=شمسایی|نام=مژده|پیوند نویسنده=مژده شمسایی|ژورنال=آزما|عنوان=بیضایی از نزدیک‌ترین فاصله|شماره=۱۰۹|سال=۱۳۹۴|صفحه=۱۴-۱۵}} * {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = علیزاده| نام = غزاله| پیوند نویسنده = غزاله علیزاده| نام ویراستار = زاون| نام خانوادگی ویراستار = قوکاسیان| پیوند ویراستار = زاون قوکاسیان| فصل = عکس و آینه| نشانی فصل = ۱۲۹-۱۹۴| عنوان = مجموعه مقالات در نقد و معرفی آثار بهرام بیضایی| سال = ۱۳۷۱| سال اصلی = ۱۳۶۸| ناشر = آگاه| مکان = [[تهران]]| زبان = فارسی}} * {{یادکرد وب|تاریخ=۱ آبان ۱۳۹۹|وبگاه=[[رادیو فردا]]|نشانی=https://www.radiofarda.com/a/30906468.html|عنوان=دانایی را نمی‌شود کشت|نام=بابک|نام خانوادگی=غفوری آذر|پیوند بایگانی=|تاریخ بایگانی=|تاریخ بازبینی=۲ آبان ۱۳۹۹}} * {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=قوکاسیان|نام=زاون|پیوند نویسنده=زاون قوکاسیان|عنوان=مجموعه مقالات در نقد و معرفی آثار بهرام بیضایی|چاپ=اوّل|سال=۱۳۷۱|ناشر=[[انتشارات آگاه]]|مکان=تهران|ref=قوکاسیان|شابک=}} * {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=کرم‌رضایی|نام=رضا|پیوند نویسنده=رضا کرم‌رضایی|عنوان=همهٔ دوستان من: زندگی رضا کرم‌رضایی و خاطراتش از نقش‌آفرینان خاطره‌انگیز|سال=۱۳۸۷|ناشر=[[انتشارات ققنوس]]|مکان=[[تهران]]|شابک=978-964-311-711-5}} * {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=کیمیایی|نام=مسعود|پیوند نویسنده=مسعود کیمیایی|نام خانوادگی2=روحانی|نام2=امید|پیوند نویسنده2=امید روحانی|ژورنال=ضمیمه گزارش فیلم|عنوان=بازجویی سعید امامی از کیمیایی و بیضایی|شماره=۱۴۱|تاریخ=دی ۱۳۷۸|صفحه=۸–۲۳}} * {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=گلستان|نام=ابراهیم|پیوند نویسنده=ابراهیم گلستان|ژورنال=[[ایران (روزنامه)|ایران]]|عنوان=پایسته بزرگداشت و تمجید|شماره=۶۶۷۶|تاریخ=۵ دی ۱۳۹۶|صفحه=۱۲}} * {{یادکرد وب|تاریخ=۲۶ دسامبر ۲۰۱۵|وبگاه=ایران وایر|نشانی=https://iranwire.com/fa/videos/15634|عنوان=بهرام بیضایی عزیز، تولدت مبارک!|نام=علاء|نام خانوادگی=محسنی|پیوند نویسنده=علا محسنی|پیوند بایگانی=|تاریخ بایگانی=|تاریخ بازبینی=۲۷ مهر ۱۳۹۹}} * {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = نادری| نام = امیر| پیوند نویسنده = امیر نادری| نام ویراستار = غلام| نام خانوادگی ویراستار = حیدری| پیوند ویراستار = عباس بهارلو| فصل = با نادری دربارهٔ فیلم‌هایش| نشانی فصل = ۵۴۹–۵۹۰| عنوان = معرفی و نقد فیلم‌های امیر نادری| سال = ۱۳۷۰| سال اصلی = ۱۳۶۴| ناشر = سهیل| مکان = تهران| زبان = فارسی}} * {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=هوشمند|نام=فرخ‌لقا|پیوند نویسنده=فرخ‌لقا هوشمند|نام خانوادگی2=−|ژورنال=صنعت سینما|عنوان=انگار پسر خودم|شماره=۷۹|تاریخ=بهمن ۱۳۸۷|صفحه=۱۳۴}} * {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=یادگاری|نام=اکبر|ژورنال=فصل تئاتر|عنوان=بهرام بیضائی|شماره=۲|تاریخ=اردیبهشت ۱۳۷۶|صفحه=۴-۵}} * {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=یعقوبیان|نام=شادی|ژورنال=[[فیلم (نشریه)|فیلم]]|عنوان=شما و بیضایی|شماره=۲۰۰|تاریخ=اسفند ۱۳۷۵|صفحه=۱۸۹}} == پیوند به بیرون == {{ویکیپدیا}} * [http://namlik.me/article/4057 گفتگوی حامد صرّافی‌زاده با داریوش آشوری به مناسبت هشتادسالگی بهرام بیضایی، پادکست ''ابدیت و یک روز''] * {{آپارات|eGhHE/شبی_در_ستایش_بهرام_بیضایی_-_خانه_هنرمندان_1385|سخنرانی دوستانِ بیضایی در شبِ بخارای ۵ دی ۱۳۸۵}} * {{یوتیوب|t3Qu3Qxy6y0|گفتگوی سیروس ملکوتی با نیلوفر بیضایی در برنامهٔ ''چهره‌ها''}} * {{یوتیوب|brtZYHV1YMc|گفتگوی سیروس ملکوتی با اسماعیل نوری علا در برنامهٔ ''چهره‌ها''}} * {{یوتیوب|r3Uyx1j1_EY|گفتگوی امیر پوریا با افشین هاشمی در برنامهٔ ''آپاراتچی''، شمارهٔ ۲۱}} * {{یوتیوب|8qUBE8N2iSg|سخنرانی مژده شمسایی در مراسم اهدای تندیس آرش ۲۰۱۷}} * {{یوتیوب|W7sahnKkvMc|سخنرانی عبّاس میلانی در مراسم اهدای تندیس آرش ۲۰۱۷}} * {{آپارات|ckp9O/کافه_آپارات_۴_%7C_توطئه_گران_نمی_خواستند_روز_واقعه|گفتگوی فریدون جیرانی با شهرام اسدی و علیرضا شجاع‌نوری دربارهٔ ''روز واقعه''، ۱۳۹۸}} * {{یوتیوب|xu8m3ULZZJ8|گفتگوی علی لیمونادی با نیلوفر بیضایی، ۱۳۹۹}} * [https://www.radiofarda.com/a/sahneh-beyzaei-turns-to-80-special/31018992.html رادیو فردا، ویژهٔ سالگردِ تولّدِ بیضایی، ۱۳۹۹] * {{یوتیوب|ziPLtEgxdMM|''اعتراضِ بهرام بیضائی'' (۱۳۹۹)}} {{ترتیب‌پیش‌فرض:بیضایی، بهرام}} {{بهرام بیضایی}} {{بزرگان ادب فارسی}} [[رده:بهرام بیضایی|*]] [[رده:ادیبان ایرانی]] [[رده:استادان دانشگاه ایرانی]] [[رده:اسطوره‌شناسان ایرانی]] [[رده:افراد زنده]] [[رده:اهالی تهران]] [[رده:ایران‌شناسان]] [[رده:ایرانیان آمریکا]] [[رده:پژوهشگران ایرانی]] [[رده:تاریخ‌نگاران ایرانی]] [[رده:تدوین‌گران]] [[رده:تهیه‌کنندگان]] [[رده:زادگان ۱۳۱۷]] [[رده:زادگان ۱۹۳۸ (میلادی)]] [[رده:زبان‌شناسان ایرانی]] [[رده:شاعران ایرانی]] [[رده:شاعران فارسی‌زبان سده ۲۱]] [[رده:کارگردانان ایرانی]] [[رده:کارگردانان تئاتر]] [[رده:کارگردانان فیلم]] [[رده:فعالان محیط زیست]] [[رده:فیلم‌سازان ایرانی]] [[رده:فیلم‌نامه‌نویسان ایرانی]] [[رده:مترجمان ایرانی]] [[رده:مقاله‌نویسان]] [[رده:نمایش‌نامه‌نویسان ایرانی]] [[رده:نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان ایرانی]] [[رده:هنرمندان ایرانی]] jk6cq47uuax7z426dcm3vawzxkvwfea نمایش در ایران (کتاب) 0 36704 171189 170063 2022-07-27T18:44:39Z Salarabdolmohamadian 10433 wikitext text/x-wiki '''''[[w:نمایش در ایران (کتاب)|نمایش در ایران]]''''' کتابِ [[بهرام بیضایی]] است در تاریخِ [[نمایش ایرانی]]، نوشتهٔ سالِ ۱۳۴۴. == از کتاب == * در یکی دو سرزمین همسایه‌ی ما موزه‌هایی هست که در آنها برای مثل عروسک‌های شب‌بازی ایرانی از عهد سلجوقی تا امروز را میشود دید. ولی اینجا موزه‌ها از هیچ چیز پر است، فقط گفته‌های پراکنده‌یی در برخی کتابها، نقل قولها، یادداشتها، سفرنامه‌ها و حرف حرف حرف! ** پیشگفتار * دینهای یک‌خدایی − مثل دین زرتشتی و یا اسلام که ما داشتیم − کمتر از دینهای چندخدایی − آنچنانکه در هند و یونان بود − روحیه‌ی نمایش‌پذیری داشته‌اند. ** ص. ۲ (مقدمات) == دربارهٔ کتاب == * به دانشکده گفتم موضوع پایان‌نامه‌ام را یافته‌ام: ''نمایش در ایران''. گفتند در ایران نمایش وجود ندارد، اگر دارد موضوع این دانشکده نیست. و من از دانشگاه بیرون آمدم. ** بیضایی، دههٔ ۱۳۶۰<ref>{{یادکرد کتاب|نام=بهرام|نام خانوادگی=بیضایی|پیوند نویسنده=بهرام بیضایی|نام۲=زاون|نام خانوادگی۲=قوکاسیان|پیوند نویسنده۲=زاون قوکاسیان|عنوان=[[گفت‌وگو با بهرام بیضایی]]|ناشر=[[انتشارات آگاه]]|مکان=[[تهران]]|سال=۱۳۷۱|صفحه=۱۲|شابک=964-416-110-6}}</ref> * یادم هست زمانی در فرنگ، دانشجویان ایرانی پایان‌نامه‌شان را درباره تعزیه می‌نوشتند. بعد، می‌دیدیم همه پایان‌نامه‌هایی که در این مورد در اروپا نوشته شده، ترجمه‌ای است از «نمایش در ایران» آقای بیضایی. ** [[داریوش مؤدّبیان]]، ۸ مهرِ ۱۳۶۹<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=مخبری|نام=مهشاد|ژورنال=گزارش فیلم|عنوان=کارگردانی مهمترین بازی است!|شماره=۸|تاریخ=آذر و دی ۱۳۶۹|صفحه=۳۷}}</ref> * ''نمایش در ایران'' در واقع مانیفستی بود علیه نگاه سطحی و خودباخته‌ی کسانی که صرفاً برای برساختن تجدد در عرصه‌ی نمایش در ایران به غرب چشم دوخته بودند. ** علی بزرگیان، ۱۴۰۱<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=بزرگیان|نام=علی|ژورنال=اندیشه پویا|عنوان=بهرام، پسر ایران|شماره=۸۰|تاریخ=تیر و مرداد ۱۴۰۱|صفحه=۶۸}}</ref> == منابع == {{پانویس}} {{بهرام بیضایی}} [[رده:ادبیات نمایشی]] [[رده:کتاب‌های بهرام بیضایی]] [[رده:کتاب‌های تاریخی]] [[رده:کتاب‌های وقایع واقعی]] e2azwd1irfk36knz4y8w1pzw7a0wufk