ویکیگفتاورد
fawikiquote
https://fa.wikiquote.org/wiki/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87%D9%94_%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C
MediaWiki 1.39.0-wmf.26
first-letter
مدیا
ویژه
بحث
کاربر
بحث کاربر
ویکیگفتاورد
بحث ویکیگفتاورد
پرونده
بحث پرونده
مدیاویکی
بحث مدیاویکی
الگو
بحث الگو
راهنما
بحث راهنما
رده
بحث رده
TimedText
TimedText talk
پودمان
بحث پودمان
ابزار
بحث ابزار
توضیحات ابزار
بحث توضیحات ابزار
فریدریش نیچه
0
1686
171461
171242
2022-08-24T12:24:32Z
Amirblinker
26715
جایگزینی واژه با برابر پارسی
wikitext
text/x-wiki
[[پرونده:Nietzsche187c.jpg|thumb|left|آنچه هستی باش.]]
'''[[w::فردریش نیچه|فریدریش ویلهلم نیچه]]''' (به آلمانی: Friedrich Wilhelm Nietzsche) (۱۵ اکتبر ۱۸۴۴–۲۵ اوت ۱۹۰۰) فیلسوف، شاعر، منتقد فرهنگی، آهنگساز و زبانشناس کلاسیک بزرگ آلمانی و استاد لاتین و یونانی بود که آثارش تأثیری عمیق بر فلسفه غرب و تاریخ اندیشه مدرن بر جای گذاشتهاست.
== گفتاوردها ==
=== غروب بتها ===
غروب بتها یا «فلسفیدن با پتک» '''Götzen-Dämmerung, oder, Wie man mit dem Hammer philosophirt'''
* «خود را سر زنده نگاه داشتن در گیر_و_دارِ یک کار دلگیر و بیاندازه پر مسوولیت، کم هنری نیست: و البته چه چیزی ضروری تر از سرزندگی؟»
** ''دیباچه''
* «با زخم زدن جانها میبالند، مردانگیها میشکفند.»
** ''دیباچه''
* «. . . این نوشتار کوچک اعلام جنگی ست بزرگ: و در بابِ به صدا در آمدنِ بتها، آنچه این بار به صدا در میآید نه بتهایِ زمانه که بتهای جاودانهاند . . . و اینجا چنان پتک را با ایشان آشنا میکنم که گویی مضراب را _ با بتهایی که که کهن تر و ایمان آورده تر و آماسیده تر از آنها بتی نیست … همچنین پوکتر … و هیچیک از اینها سبب نمیشود که بیش از همه به آنها ایمان نیاورند. هیچکس آنها را بت نمیداند، به ویژه والاترینها شان را … .»
** ''دیباچه''
* «دلاورترین کسان هم کمتر دلِ آن چیزی را دارد که به راستی میداند … .»
** ''نکته پردازیها و خدنگ اندازیها، بند ۲''
* «بسیارند آن چیزها که سرانجام خوش میدارم، هیچگاه نشناسمشان. فرزانگی حتی برای شناخت نیز مرزی میانگارد.»
** ''نکته پردازیها و خدنگ اندازیها، بند ۵''
* «انسان تنها خوارداشتی برای خداست؛ شاید هم عکس این قضیه راست باشد.»
** ''نکته پردازیها و خدنگ اندازیها، بند ۷''
[[File:Nietzsche187a.jpg|بندانگشتی|آنچه مرا نکُشد، نیرومندترم میسازد.]]
* «آنچه مرا نکُشد، نیرومندترم میسازد؛ این را در مدرسهٔ جَنگِ زندگی آموختهام.»
** ''نکته پردازیها و خدنگ اندازیها، بند ۸''
* «مرد بود که زن را آفرید _ اما از چه؟ از یک دندهٔ خدایش _ از «آرمان» اش.»
** ''نکته پردازیها و خدنگ اندازیها، بند ۱۳''
* «مردم، زنان را ژرف میانگارند. چرا؟ بهرِ آن که هرگز در آنان ژرفایی نمییابند. آنان حتی سطحی نیز نیستند.»
** ''نکته پردازیها و خدنگ اندازیها، بند ۲۷''
* «کِرمَکی که زیر گامهامان پایمال میشود، به خود میپیچد. این عین فرزانگی است؛ اما او دیگربار توانی بازمیجوید که خویشتن را دوباره پایمال ببیند. در زبان اخلاقیون، به این کار «فروتنی» گویند.»
** ''نکته پردازیها و خدنگ اندازیها، بند ۳۱''
* «جز نشسته نمیتوانیم اندیشه کنیم یا بنویسیم» ([[گوستاو فلوبر]]). اِی نیستگرای؛ اینک چه نیک به چنگات آوردهام. با گرانجانی در جایی نشستن، گناهی در حقِ خِرَد است. تنها چنان اندیشههایی میارزند که به هنگام گام زدن به سراغمان آمده باشند.
** ''نکته پردازیها و خدنگ اندازیها، بند ۳۴''
* «پیشاپیش میدوی؟ __کار ات شبانی ست یا چیزی جز همگانی؟ مورد سوم اینکه، شاید از گریزندگان ای؟ … نخستین پرسش وجدان.»
** ''نکته پردازیها و خدنگ اندازیها، بند ۳۷''
* «چیزی اصیل ای؟ یا یک بازیگر و بس؟ نمایشگرِ چیزی هستی؟ یا اصلِ آنچه به نمایش گذاشته میشود؟ __ یا سر انجام جز بازیگر تقلید گر نیستی؟ … دومین پرسش وجدان.»
** ''نکته پردازیها و خدنگ اندازیها، بند ۳۸''
* «نومید سخن میگوید: مردانِ بزرگ را میجستم؛ اما نمییابم؛ جز آنان را که برای نمونهٔ برترِ خویش به تقلید ایستادهاند.»
** ''نکته پردازیها و خدنگ اندازیها، بند ۳۹''
* «اهلِ تماشایی؟ یا دست به یاری دراز کردن؟ یا چشم گرداندن و بر کناره رفتن؟ … سومین پرسش وجدان.»
** ''نکته پردازیها و خدنگ اندازیها، بند ۴۰''
* «اهلِ همراهی هستی؟ یا پیشاپیش رفتن؟ یا راه خود را رفتن؟ … باید بدانی که چه میخواهی. چهارمین پرسش وجدان.»
** ''نکته پردازیها و خدنگ اندازیها، بند ۴۱''
* … با این سخن که «خدای، به رازِ دلها داناست»، به نزدیکترینِ خواستنیها، چنانکه به بلندترین آرزوهای زندگی، «نه» میگوید و خدای، را با زندگی دشمن میکند… آن قدیسِ خرسند و خشنود به خدای، نمونهترین اختهٔ عالم است… کار و بارِ زندگی در آنجا برچیده میشود که کشورِ خدای، آغاز میشود.
** ''اخلاق، طبیعت متناقض، بند ۴''
* … به راستی، تاکنون، تصویرِ «خدا»، بنیادیترین اعتراض، ضدّ هستی بودهاست… خدای را انکار میکنیم، ما مسئولیت را از خدا نفی میکنیم، ما تنها با همین، چه بسا بتوانیم جهان را آزاد کنیم.
** ''چهار خطای بزرگ، بند ۸''
* پُر پیداست که من از فیلسوف چه میخوام: آنکه خویشتن را تا فراسوی «نیک» و «بد» برد؛ بالاتر از پندارِ آموزهٔ اخلاقی.
** ''آنان که به اصلاح بشریت میاندیشند، بند ۱''
* اصلاً طیّ تاریخ، همواره میکوشیدند تا مگر مردم را به اصلاح آرند، آنان را «بهتر» کنند: پیش از هر چیز همین را «اخلاق» نام گذارده بوند. اما… آن را «دستآموز کردنِ» حیوانوارِ انسان و گونهای رام کردنِ مردم را نکو کردنِ آنان نامیدهاند: تنها همین واژگان به عاریت گرفته از دانشِ پروشِ حیوانات، بیانگر راستی هاست. حقایقی که بزرگمدّعیانِ نمایندگیِ عرصهٔ اصلاحگریِ انسان از آن چیزی نمیدانند، یعنی همان کشیش که البته هرگز نمیخواهند هم چیزی از آن بدانند…
** ''آنان که به اصلاح بشریت میاندیشند، بند ۲''
* در هماوردی با حیوانِ زبان بسته، برای سست کردنِ هرچه بیشترش، از افزاری دیگر جز بیماری نمیتوان بهره برد. کلیسا این را به درستی فهم کرد. کلیسا انسان را به تباهی کشاند. بند از بند او گسست؛ اما باز ادعا کرد که او را به صلاح آوردهاست…
** ''آنان که به اصلاح بشریت میاندیشند، بند ۲''
* هر افزاری که در گذشته، انسانیت را «اخلاقی» میکردهاست، تا کنون همه برای غایتی غیراخلاقی بودهاند.
** ''آنان که به اصلاح بشریت میاندیشند، بند ۵''
* امروزه رسم چنان است که مردم، باورهای پیشین خود را از کف میدهند؛ اما دستِ کم با وانهادن باور مرسوم، در بسی موارد، باوری دوّم را میپذیرند.
** ''ژاژخایی یک انسان نابهنگام، در زمینه وجدان مینوی، بند ۱۸''
* هیچ چیز قراردادیتر یا به بیانی دیگر محدودتر، از احساسی نیست که ما از زیبایی داریم… زیبایی -در خود- تنها یک واژه است، حتی گونهای انگاره نیز نیست، در گسترهٔ زیبایی، آدمی خویشتن را سنجهٔ کمال حس میکند، آنگاه در بهترین هنگام، آن را میپرستد… آری تنها همو ایثارگر زیبایی به دنیا است… داوری دربارهٔ زیبایی، خودخواهیِ نوعِ انسانی است… آنگاه خُردک بدگمانی میتواند این پرسش را در گوش یک شکّاک فروکند که آیا گیتی تنها بهرِ آنکه آدمی آن را زیبا میبیند، به راستی آراستهاست؟ همین انسان آن را بسی انسانی جلوه دادهاست. همین و بس. اما هیچ چیز، هرگز هیچ چیز، اشارتگر به این راستی در دست نیست که آدمی الگویِ زیبایی باشد. کسی چه میداند که در چشمانیِ یک داورِ والاتر، چه تأثیری سلیقه میگذارد؟ چه بسا که گستاخانه در نظر آید؟ حتی شاید سرگرمکننده، شاید هم قرین اندک، خودرایی؟
** ''ژاژخایی یک انسان نابهنگام، زشت و زیبا، بند ۱۹''
* زیباییشناسی، سراسر، بر این ابلهی استوار است، این نخستین راستیِ اوست، از همین آغاز میباید دوّمین راستی را نیز بر آن فزود: «هیچ چیز زشت نیست. مگر آنکه انسان آن را خوار داشته باشد».
** ''ژاژخایی یک انسان نابهنگام، هیچ چیز زیبا نیست، هیچ چیز جز انسان، بند ۲۰''
[[پرونده:Nietzsche paul-ree lou-von-salome188.jpg|بندانگشتی|همیشه اندکی دیوانگی در عشق هست اما همیشه اندکی منطق هم در دیوانگی هست.]]
* ارزش یک چیز، گاه در بهرهای نیست که از به دست آوردنش برمیآید، بلکه ارزشِ آن در گروِ بهایی است که برای به دست آوردنش پرداخت میشود، یعنی به اندازهٔ هزینهای که کردهایم.
** ''ژاژخایی یک انسان نابهنگام، برآورد من از آزادی، بند ۳۸''
=== انسانی، بیش از حد انسانی ===
(انسانی، زیاد انسانی) '''Menschliches, Allzumenschliches'''
* «انسان کلبهٔ کوچک خوشبختی خویش را در کنار تودهای از برف و دهانهٔ آتشفشانِ دنیا بنا کردهاست.»
** ''فصل اول، بند ۵۹۱''
* «تماشاچیان در تشخیص بین آنکه از آب گلآلود [[ماهی]] میگیرد، و آنکه در اعماق جستجو میکند، دچار اشتباه میشوند.»
** ''فصل دوم، بنداول، ۲۶۲''
* «خوب نوشتن یعنی خوب فکرکردن، آنچه را قابل گزارش است کشف کنیم و به درستی برای دیگران بشکافیم؛ برای همسایگان، قابل ترجمه و برای خارجیانی که زبان مارا میآموزند قابل درک باشد؛ به جایی برسیم که خوبیها را تقسیم کنیم و همهچیز را برای مشتاقان [[آزادی]]، آزاد گذاریم.»
** ''فصل دوم، بند دوم، ۸۷''
* «ناراحتی وجدان، ابلهانهاست، همچون [[سگ]] که دندان به سنگ ساید.»
** ''فصل دوم، بند دوم، ۳۸''
* «نیش [[زنبور]] نه از ره کین، بلکه از روی نیاز است؛ مانند منتقدین که نه درد، بلکه خون ما را میطلبند.»
** ''فصل دوم، بند اول، ۱۶۴''
=== سپیده دم ===
'''Morgenröte'''
* «برای من، قاعده جالب تر از استثناست، هرکس که اینگونه حس کند، به شناختی بس ژرف دست یافته و از متقدمین است.»
** ''بند، ۴۴۲''
* «یک آلمانی، دارای قابلیت انجام [[کار]]ی سترگ است، اما بعید به نظر میرسد که به انجام آن همت گمارد؛ او در هر فرصتی پیرو روح خوشگذران است.»
** ''بند، ۲۰۷''
=== چنین گفت زرتشت ===
{{اصلی|چنین گفت زرتشت}}
'''Also sprach Zarathustra'''
* «آفریدن: این است نجات بزرگ از رنج و مایهٔ آسایش [[زندگی]]. امّا رنج و دگرگونی بسیار باید تا آفرینندهای در میان آید.»
** ''دربارهٔ جزایر شادکامان''
* «آنکه همیشه شاگرد میماند آموزگار خود را پاداشی به سزا نمیدهد. چرا تاج [[گل]]های مرا از سر نیفکندید؟»
** ''دربارهٔ فضیلت ایثارگر، بخش سوّم''
* «آهای برادران، این خدایی که من آفریدهام، چون همه خدایان، ساختهٔ انسان بود و [[جنون]] انسان.»
** ''دربارهٔ اهل آخرت''
* «امروز زیباییام بر شما [[خنده]] زد، بر شما اهل فضیلت و صدایش اینسان به من رسید: «آنان مزد نیز میطلبند!»
** ''دربارهٔ فضیلتمندان''
* «اما همان به که میگفتند: «مرد [[دانا]] در میان آدمیان چنان میگردد که در میان جانوران.»
** ''دربارهٔ رحیمان''
* «انسان از آغاز وجود، خود را بسی کم شاد کردهاست. برادران، «گناه نخستین» همین است و همین! هرچه بیشتر خود را شاد کنیم، آزردن دیگران و در اندیشهٔ آزار بودن را بیشتر از یاد میبریم.»
** ''دربارهٔ رحیمان''
* «انسان رشتهای است که بین حیوان و انسان والاتر گره خوردهاست. طنابی برفراز اسفلالسافلین.»
** ''پیشگفتار زرتشت''
* «او، آن عیسای عبرانی، از آنجاکه جز [[گریه]] و زاری و افسردهجانی عبرانیان و نیز نفرتِ نیکان و عادلان چیزی نمیشناخت، شوق [[مرگ]] بر او چیره شد. ای کاش در بیابان میزیست، دور از نیکان و عادلان! آنگاهای بسا [[زندگی]]کردن میآموخت و به زمین [[عشق]] ورزیدن، و بنابراین [[خنده|خندیدن]]! باور کنید، برادران! او چه زود مُرد! اگر چندان میزیست که من زیستهام، خود آموزههایش را رد میکرد؛ و چندان نجیب بود که رد کند!»
** ''دربارهٔ مرگ خود خواسته''
* «ای دوست به شرفم سوگند نه شیطانی است و نه دوزخی، روانت از تنات نیز زودتر خواهد مرد پس دیگر از هیچچیز نترس!»
** ''پیشگفتار، بخش ششم''
* «این اندرز من است: هرکه میخواهد پرواز را بیاموزد، باید ابتدا ایستادن و رفتن و دویدن و بالارفتن و [[رقص|رقصیدن]] را بیاموزد، پرواز را نمیتوان پرید.»
** ''در باب روان سنگینی''
* «با آدمیان [[زندگی|زیستن]] دشوار است، زیرا خاموش ماندن بسی دشوارتر است.»
** ''دربارهٔ رحیمان''
* «باری، بدترین چیز خُرداندیشی است. به راستی، شرارت به که خُرداندیشی!»
** ''دربارهٔ رحیمان''
* «باور کنید، برادران، این تن بود که از تن نومید گشت، که انگشتان جان فریبخوردهٔ خویش را بر دیوارهای نهایی سایید. باور کنید، برادران! این تن بود که از آدم نومید گشت، که شنید به تن هستی با وی سخن میگوید؛ و آن گاه خواست که با سر، و نه تنها با سر، از میان دیوارهای نهایی بگذرد و خود را به «آن جهان» برساند. لیک «آن جهان» سخت از انسان نهان است، آن جهانِ نامردانهٔ از مردمی که یک «هیچ» آسمانیست. باری، بطن هستی با انسان جز به صورت انسان سخن نمیگوید.»
** ''دربارهٔ اهل آخرت''
* «برادران، شما را سوگند میدهم که به زمین وفادار مانید و باور ندارید آنانی را که با شما از امیدهای ابرزمینی سخن میگویند. اینان زهر پالایاند، که خود دانند یا ندانند. اینان خوار شمارندگان [[زندگی]]اند و خود زهرنوشیده و رو به زوال، که زمین از ایشان به ستوهاست. پس بهل تا سر خویش گیرند.»
** ''پیشگفتار، بخش سوّم''
* «بهتر که چیزی ندانیم تا اینکه از همه چیز فقط نیمی را بدانیم! بهتر که به ذوق خویش [[مجنون|دیوانه]]، تا به سلیقه دیگران [[دانا|عاقل]] باشیم.»
** ''زالو، بخش چهارم''
* «به راستی انسان رودیست آلوده. [[دریا]] باید بود تا رودی آلوده را پذیرا شد و ناپاکی نپذیرفت. هان! به شما ابرانسان را میآموزانم: اوست این دریا. در اوست که خواری بزرگتان فرو تواند نشست.»
** ''پیشگفتار، بخش سوّم''
* «به راستی، چه زود مُرد آن عبرانی که واعظان دیرِ [[مرگ]] بدو میبالند؛ و همین مرگ زودرس بلای مرگ بسیاری شد.»
** ''دربارهٔ مرگ خود خواسته''
* «تا به یک بیمار یا یک سالخورده یا یک جسد برمیخورند در دم میگویند: «زندگی باطل است!» اما اینان تنها خود باطلاند، خود و چشمانشان که جز یک نما از هستی را نمیبینند. فرورفته در عمق افسردگی و [[آرزو|آرزومند]] یک حادثهٔ کوچک [[مرگ|مرگآور]]: اینگونه چشمبراهاند و دندان برهم میسایند.»
** ''دربارهٔ واعظان مرگ''
* «تنها از آن زمان که او (خداوند) در گور جای گرفتهاست شما بار دیگر رستاخیز کردهاید، تنها اکنون است که نیمروز بزرگ فرامیرسد، تنها اکنون است که انسان والاتر، خداوندِ زمین میشود!... هان، برپا! انسانهای والاتر، تنها اکنون است که کوه آینده بشر درد زایمان میکشد. خداوند مردهاست: اکنون ما میخواهیم که ابرانسان بزیَد.»
** ''چاپ اول، ترجمه داریوش آشوری، ص. ۳۹۴''
* «چیزی را آسان نپذیرید! با پذیرفتنتان بر بخشنده منت گذارید!» چنین است اندرز من به آنانی که چیزی برای بخشیدن ندارند.»
** ''دربارهٔ رحیمان''
* «خدا اندیشهایست که هر راست را کژ میکند و هر ایستاده را دچار دوار. چه؟ زمان در گذر است و هر گذرا دروغ؟ چنین اندیشهایی مایهٔ دوار و چرخش اندام آدمیست و آشوب اندرون. براستی، من چنین پنداری را بیماری دوار مینامم.»
** ''دربارهٔ جزایر شادکامان''
* «خدا پنداری ست. امّا نخواهم پندارتان از آنچه اندیشیدنی است فراتر رود. به خدایی توانید اندیشید؟ پس معنای خواست [[حقیقت]] نزد شما این باد که همهچیز چنان گردد که برای انسان اندیشیدنی باشد، برای انسان دیدنی، برای انسان بساویدنی! تا نهایت حواس خویش بیندیشید و بس! و آنچه «جهان» نامیدهاید نخست میباید به دست شما آفریده شود. او خود میباید عقل شما شود، گمان شما، ارادهٔ شما، [[عشق]] شما، و به راستی، مایهٔ شادکامی شما، شما دانایان!»
** ''دربارهٔ جزایر شادکامان''
* «خدا پنداری ست. امّا نخواهم پندارتان از ارادهٔ آفرینندهٔ شما فراتر رود. خدایی توانید آفرید؟ پس، از خدایان هیچ مگویید! امّا ابرانسان را چه نیک توانید آفرید!»
** ''دربارهٔ جزایر شادکامان''
* «خدایان همگان مردهاند: اکنون میخواهیم که ابرانسان بزید!» این باد آخرین خواست ما روزی در نیمروز بزرگ.»
** ''دربارهٔ فضیلت ایثارگر، بخش سوّم''
* «خستگی بود که خدایان و آخرتها را همه آفرید: خستگیای که میخواهد با یک جهش، با جهش [[مرگ]]، به نهایت رسد، خستگیای مسکین و [[مجنون|نادان]]، که دیگر «خواستن» نمیخواهد.»
** ''دربارهٔ اهل آخرت''
* «خواستن آزادیبخش است! این است آموزهٔ درست دربارهٔ خواست و [[آزادی]]: [[زرتشت]] شما را چنین میآموزاند: دیگر - نخواستن، دیگر - ارزش - نهادن، دیگر - نیافریدن:های، این خستگی بزرگ همیشه از من دور باد.»
** ''دربارهٔ جزایر شادکامان''
* «[[دوستی|دوستان]] من! دوستتان را طعنهایی زدهاند: «[[زرتشت]] را بنگرید که در میان ما چنان میگردد که گویی در میان جانوران میگردد!»
** ''دربارهٔ رحیمان''
* «[[دوستی|دوست]] میدارم آنرا که روانش خویشتن بربادده است و نه اهل سپاسخواستن است و نه اهل سپاسگزاردن، زیرا که همواره «بخشنده» است و به دور از پاییدن خویشتن.»
** ''پیشگفتار، بخش چهارم''
* «[[دوستی|دوست]] میدارم آنکه را فضایل بسیار نمیخواهد. زیرا که یک فضیلت بهاست از دو فضیلت، زیرا که یک فضیلت چنبریست استوارتر برای درآویختن سرنوشت.»
** ''پیشگفتار، بخش چهارم''
* «رنج و ناتوانی بود که آخرتها را همه آفرید و آن جنون کوتاه شادکامی را که [مزهٔ آن را] تنها رنجورترینان میچشند.»
** ''دربارهٔ اهل آخرت''
* «روزگاری چون به [[دریا]]های دور فرا مینگریستند، میگفتند: خدا. امّا اکنون شما را آموزاندهام که بگویید: ابرانسان.»
** ''دربارهٔ جزایر شادکامان''
* «روزگاری کفران خدا بزرگترین کفران بود. امّا خدا مرد و در پی آن این کفرگویان نیز بمرند. اکنون کفران زمین سهمگینترین کفران است و اندرونهٔ آن «ناشناختنی» را بیش از معنای زمین پاس داشتن. روزگاری، روان به خواری در تن مینگریست و در آن روزگار این خوارداشتن والاترین کار بود. روان، تن را رنجور و تکیده و گرسنگیکشیده میخواست و اینسان در اندیشه گریز از تن و زمین بود. وه که این روان خود هنوز چه رنجور و تکیده و گرسنگیکشیده بود! و شهوت این روان بیرحمی «با خویش» بود.»
** ''پیشگفتار، بخش سوّم''
* «زیبایی ابرانسان سایهسان سوی من آمدهاست. هان، ای برادران، اکنون دیگر خدایان نزد من کیستند!»
** ''دربارهٔ جزایر شادکامان''
* «شما آنگاه که مرا یافتید هنوز خود را نجسته بودید. مؤمنان همه چنیناند از این رو ایمان چنین کم بهاست. اکنون شما را میفرمایم که مرا گم کنید و خود را بیابید؛ و تنها آنگاه که همگان مرا انکار کردید، نزد شما باز خواهم گشت».
** ''دربارهٔ فضیلت ایثارگر، بخش سوّم''
* «شما مزد نیز میطلبید، شما اهل فضیلت؟ شما پاداشی در برابر فضیلت، آسمان را در برابر زمین، و جاودانگی را در برابر امروزتان میطلبید؟ و اکنون خشمگیناید از من که میآموزانم نه پاداش دهندهایی در کار است و نه مزد دهندهایی و به راستی، این را نیز نمیآموزانم که فضیلت خود پاداش خویش است.»
** ''دربارهٔ فضیلتمندان''
* «کلیسا؟ درپاسخ گفتم: این نوعی حکومت است، حکومتی مزور.»
** ''در باب حوادث بزرگ، بخش دوم/ دیوانگان عاقل بهتر سخن میگویند، بخش چهارم (سایه)''
* «گامها میگویند که مرد آیا در راه خویش گام میزند یا نه: پس راهرفتن را بنگرید آنکه به هدف خویش نزدیک میشود [[رقص|رقصان]] است.»
** ''دربارهٔ انسان والاتر بخش چهارم''
* «مرا پاس میدارید، امّا چه خواهد شد اگر روزی [تندیس] این پاسداشت فرو افتد؟ بپایید که این تندیس [افتادن]، شما را خرد نکند!»
** ''دربارهٔ فضیلت ایثارگر، بخش سوّم''
* «من نمیخواهم برای انسانهای امروزی نور باشم، نمیخواهم مرا به این اسم بخوانند. من میخواهم برای آنها بدرخشم، میخواهم با برق معرفت خویش چشمشان را کور سازم.»
** ''درباب انسان والاتر''
* «مؤمنان همهٔ [[مذهب|دینها]] را بنگرید! از چهکس از همه بیش بیزارند؟ از آن کس که لوح ارزشهاشان را در هم شکنند، از شکننده، از قانونشکن: لیک او همانا آفریننده است! آفریننده جویای [[دوستی|یاران]] است، نه نعشها و گلهها و مؤمنان. آفریننده جویای آفرینندگان قرین خویش است، جویای آنانی که ارزشهای نو را بر لوحهای نو مینگارند.»
** ''پیشگفتار، بخش نهم''
* «میخواهم روزنهٔ دلم را تمام به روی شما [[دوستی|دوستان]] بگشایم: اگر خدایان میبودند چگونه تاب میتوانستم آورد که خدا نباشم؟ پس، خدایان نیستند! این نتیجه را همانا من گرفتم. اما اکنون او مرا گرفتهاست! خدا پنداریست. اما چهکس تواند تمامی عذاب این پندار را بیاشامد و نمیرد؟ چرا باید از آفریننده ایمانش را[به آفرینندگی] ستاند و از [[شاهین]]، پرواز به اوجهای شاهینی را؟»
** ''دربارهٔ جزایر شادکامان''
* «هستند آنانی که روان مسلول دارند. اینان به دنیا نیامده رو به [[مرگ]]اند و شیفتهٔ آموزههای خستگی و گوشهگیری. [[آرزو|آرزوی]] [[مرگ]] دارند و بر ماست که آرزوشان را روا شمریم! زنهار از بیدار کردن این مردگان و شکستن این تابوتهای زنده!»
** ''دربارهٔ اهل آخرت''
=== تأملات نابهنگام ===
(اندیشههای نابهنگام) '''Unzeitgemäße Betrachtungen'''
* «از جهانگردی که سرزمینها و اقوام بسیار و قارههای مختلف روی [[زمین]] را دیده بود، پرسیدند: چه خصلت مشترکی بین تمام انسانها در همه نقاط کشف کردهای؟ بی درنگ پاسخ داد: «میل به تنبلی!» در نظر بسیاری، او باید میگفت: آدمیان همگی ترسو و بزدلاند و خود را پشت آداب و رسوم و عقاید پنهان میکنند.»
** ''[[آرتور شوپنهاور|شوپنهاور]] به مثابه آموزشگر''
* «اگر میخواهید گذشته را تفسیر کنید، باید از کاملترین کاربست نیرو و توان عصر کنونی استفاده کنید. تنها با چنین کمال و قدرتی میتوانید از عهده این مهم برآیید.»
** ''درباب سود و زیان تاریخ''
* «برای کرمها، پیکری مرده و پوسیده، البته جذاب و زیبا است؛ اما برای هر موجود زنده، کرم موجود موحشی بیش نیست. رؤیای کرم از بهشت، لاشهای چاق و چله و گندیدهاست، و رؤیای فیلسوفان استاد در دانشگاه، چنگ انداختن به دل و روده [[آرتور شوپنهاور|شوپنهاور]] است.»
** ''دیوید اشتراوس؛ دین باور و نویسنده''
* «به هرحال آنان که در جشنواره بایروت حاضر میشوند به عنوان مردمان نابهنگام و [[خروس]] بیمحل قلمداد خواهند شد. –جایگاهشان در این عصر نیست - متعلق به دنیایی دیگرند و درجایی دیگر باید تعاریف و منظورشان معنی گردد و درک شود.»
** ''ریچارد واگنر در بایرویت''
* «[[تاریخ]] تحول فرهنگ از زمان یونانیان تا به امروز - مشروط برآنکه فاصله واقعی منظورشده در نظر گرفته شود و وقفهها، پس رفتها، تردیدها و تعللها نادیده انگاشته شود - به حد کافی کوتاه است.»
** ''ریچارد واگنر در بایرویت''
* «عیسی بهعنوان روشنبینی غیبگوی معرفی میشود که اگر در روزگار ما متولد میشد جایش گوشه دارالمجانیین و تیمارستان بود.»
** ''دیوید اشتراوس؛ دین باور و نویسنده''
* «مثله کردن روان آلمان به سود «امپراتوری آلمان».»
** ''فصل اول، قسمت اول (در باب تأسیس رایش آلمان ۱۸۷۱)''
* «میبینیم که [[جنگ]] کنونی هنوز به پایان نرسیده به خوراک مطبوعات به صورت گزارشهای چاپی در صدهاهزار ورق روزنامه و اخبار تبدیل شدهاست و همچون تنقل و چاشنیِ تازهای به دست [[دوستی|دوستداران]] مشتاق [[تاریخ]] افتادهاست تا مایه تفریح و تفنن ایشان شود.»
** ''درباب سود و زیان تاریخ''
* «من براین باورم که اگر عصری بیش از حد از [[تاریخ]] انباشته شود، این خود از پنج جهت برای [[زندگی]] زیانبار و خطرناک است. بدین معنی که افراط در توجه بهتاریخ، میان دنیای درون و برون تقابل و تضادی ایجاد میکند که نتیجهاش تضعیف شخصیت است.»
** ''درباب سود و زیان تاریخ''
* «[[ریچارد واگنر|واگنر]] [[زندگی]] کنونی و گذشته را در پرتو قوی بینشی برای نگریستن به گستره پرت غیرمعمول، ارجاع میداد. از این روست که وی یک آسانساز در دنیا ست.»
** ''ریچارد واگنر در بایرویت''
* «[[هنر]] با حروف و کلمات سر و کار ندارد بلکه به مجریانی نیاز دارد که آن را به دیگران القا کنند.»
** ''ریچارد واگنر در بایرویت''
* «[[هنر|هنرمند]] برخلاف فیلسوف، به روح انسانها به مثابه حلقهٔ اتصال میان حال و آینده و به سازمانهای بشری به مثابه تضمین کنندگان این آینده و به منزله پلهایی بین زمان حال و آینده نیاز دارد.»
** ''ریچارد واگنر در بایرویت''
* «انسان مدرن از خودش چیزی ندارد و تنها با استفاده و اقتباس از عادات، [[هنر]]ها، جهانبینیها، [[مذهب|دین]]ها و اکتشافات اعصار گذشته، خود را بهدانشنامهای متحرک بدل کردهاست.»
* «انسان مدرن به تماشاچی بیهدفی مبدل شدهاست که آنچه در جهان میگذرد- حتی [[جنگ]]ها و انقلابهای بزرگ- نمیتوانند زمان درازی بر او تأثیر بگذارند.»
* «زنجیر از پای جوانی برگیرید تا بنگرید چگونه با آن، «زندگانی» آزاد میشود؛ زیرا [[زندگی]] هنوز پژمرده نشده و از میان نرفتهاست.»
* «مهم نیست آدمی چه اندازه از نظر زمانی و مکانی از بعد خود فراتر رود، بههرکجا برود بازهم این حلقه پیوند با گذشته را باخود بههمراه خواهد برد.»
* «بهتازگی گفته میشود که [[یوهان ولفگانگ گوته|گوته]] با هشتاد و دوسال عمر، زیادی زیست! یعنی در سالهای پایانی عمرش، آفرینش [[هنر]]ی نداشت؛ ولی من حتی یکی دو سال از همان «سالهای زیادی» گوته را با قرنها طول عمر مردمان مدرن، با سرافرازی مبادله میکنم.».
=== حکمت شادان ===
(دانش طربناک)'''Die fröhliche Wissenschaft'''
* «آدم فقط گوشش بدهکار سؤالاتی است که جوابش را میداند.»
** ''بند، ۱۹۶''
* «خدا مرد! خدا برای همیشه مرد! ما او را کشتیم. چه تسلایی، قاتل قاتلان؟»
** ''بند، ۱۲۵''
* «خداوند، آنکسی که مقدسترین و نیرومندترین پدیده در چشم جهان بود، در زیر دشنههای ما آنقدر خونریزی کرد تا جان سپرد. چه کسی این خون را از دامان ما خواهد سترد؟»
** ''بند۱۲۵''
* «زمین یخزده برای کسی که خوب می[[رقص|رقصد]]، بهشت برین است.»
** ''پیشپرده، ۱۳''
* «مگر خداوند گم شده؟ دو دیگر پرسید: مگر چون [[کودک|کودکان]] راهش را گم کرده یا پنهان شده؟ مگر از ما میهراسد؟ یا به سفر رفته یا هجرت کردهاست؟ و پس از فریادها میخندیدند. [[مجنون|دیوانه]] در میان آنها پرید و با نگاهی عمیق فریاد برآورد خدا کجا رفتهاست؟ به شما خواهم گفت. ما او را کشتیم (من و شما او را کشتیم) اما چهسان؟ چگونه یارای نوشیدن [[دریا]] را داشتیم و با کدامین [[ابر]] سراسر افق را میخواستیم زدود؟ و آنگاه که زمین را از آفتاب جدا کردیم، چهکردیم؟»
** ''بند ۱۲۵''
* «مگر هیچ سخنی تا بحال ازهای و هوی گورکنانی که خداوند را دفن میکنند به گوشمان نرسیدهاست؟ خدایان نیز رو به تباهی و تلاشی میروند. خداوند مردهاست و مرده خواهد ماند. ما خداوند را کشتهایم.»
** ''بند ۱۲۵''
=== فراسوی نیک و بد ===
فراسوی نیک و بد: درآمدی بر فلسفهٔ آینده '''Vorspiel einer Philosophie der Zukunft :Jenseits von Gut und Böse'''
* «باور اساسی پیروان متافیزیک، باور به تضاد ارزش هاست. حتی به ذهن محتاطترین آنان نیز نرسیدهاست که [...] لحظهای شک به دل راه دهند. هر چند روزگاری خویشتن را به این دلیل میستودند که گفته بودند: به همه چیز باید شک کرد.»
** ''در باب پیش داوریهای فیلسوفان، بند ۲''
* «... اما کیست که به خواست خویش به این شایدها و تردیدهای خطرناک بیندیشد! برای این کار ناگزیر باید منتظر ورود گونهای جدید از فیلسوفان بود که سلیقه و گرایشی متفاوت با گذشتگان دارند، یعنی همان فیلسوفان شایدهای خطرناک در درک هر امری. با نهایت جدیت میگویم: من ظهور این فیلسوفان جدید را میبینیم.»
** ''در باب پیش داوریهای فیلسوفان، بند ۲''
* «ناحقیقت را شرط زندگی دانستن، یعنی به شیوهای خطرناک در برابر احساسهای معمول در باب ارزشها مقاومت کردن؛ و هر فلسفهای که جسارت چنین کاری را داشته باشد، یکه و تنها به سوی فراسوی نیک و بد گام نهادهاست.»
** ''در باب پیش داوریهای فیلسوفان، بند ۴''
* «آن دو رویی خشک و محجوبانهٔ [[ایمانوئل کانت|کانت]] پیر که با آن ما را به کوره راههای دیالکتیکی میکشاند و در نهایت به آن «امر طلق» هدایت میکند یا صادقانه بگویم، گمراه میکند، نمایشی است که تبسم را بر لب ما نازپروردگان مینشاند، زیرا دقت در نیرنگهای ظریف این اخلاق گرایان و واعظان کهنسال اخلاق برای ما سرگرمی نیست.»
** ''در باب پیش داوریهای فیلسوفان، بند ۵''
* «با گذر زمان برایم مشخص شده که تا امروز هر فلسفهٔ بزرگی چه بودهاست. یعنی جز همان اعترافات شخصی پدیدآورندهٔ آن و گونهای خاطرات ناخواسته و ناآگاهانه چیزی نبودهاست.»
** ''در باب پیش داوریهای فیلسوفان، بند ۶''
* «در هر فلسفهای نقطهای وجود دارد که «باور» فیلسوف پا بر صحنه میگذارد یا به زبان پر رمز و راز کهن چنین میگویند: با جلال و جبروت، خر از راه رسید.»
** ''در باب پیش داوریهای فیلسوفان، بند ۸''
* «فیلسوفان از روی عادت، چنان از [[اراده]] سخن میگویند که گویی مشهورترین امر عالم است. حتی [[آرتور شوپنهاور|شوپنهاور]] هم میکوشد به ما بفهماند که اراده به تنهایی برای ما امری آشنا، کاملاً آشناست و بی هیچ نیاز به مقدمه و مؤخرهای آن را میشناسیم. اما من همیشه میاندیشم که شوپنهاور در این زمینه نیز تنها همان کاری را کردهاست که فیلسوفان از روی عادت میکنند؛ یعنی پیش داوری مردم را پذیرفته و در آن باب گزافه گویی کردهاست. «خواستن» از دیدگاه من به خصوص پیچیده و امری است که به ظاهر یک واژه است و در همین تک واژه پیش داوری مردم نهفته و به دلیل کم دقتی فیلسوفان، پیوسته بر تمام امور چیرگی یافتهاست [...] هر فیلسوفی میخواهد «خواست» خویش را از دیدگاه اخلاقی مطرح کند و اخلاق در واقع همان آموزهٔ روابط حاکمی است که پدیدهٔ «زندگی» با آن پدید میآید.»
** ''در باب پیش داوریهای فیلسوفان، بند ۱۹''
* «کل روانشناسی تاکنون وابسته به پیش داوریها و هراسهای اخلاقی مانده و هرگز بی پروا به ژرفاها نرفتهاست. روانشناسی را تا کنون هیچکس به سان من، حتی در ذهن خویش، «علمِ شکل شناسی» و «تکامل ارادهٔ معطوف به قدرت» ندانسته و همین شیوهٔ تفکر من است که نشان میدهد در هر چه تا کنون نوشته شدهاست، تنها نشانهای از آن امری دیده میشود که آن را مسکوت گذاشتهاند.»
** ''در باب پیش داوریهای فیلسوفان، بند ۲۳''
* «آه، چه سادگی مقدسی! انسان در چه سادگی و فریب شگفتانگیزی زندگی میکند! [...] چه روشن و رها و سهل و ساده کردهایم، هر آنچه را که گرداگرد ما را فرا گرفتهاست! چه نیک بلدیم که حواس خویش را گذرگاهی برای امور سطحی و اندیشهٔ خویش را شهوتی برای جهشها و خطاها بدانیم! چگونه از همان سرمنزل کار دریافتهایم که ناآگاهی خویش را پاس بداریم، تا از خود زندگی لذت ببریم!»
** ''جان آزاده، بند ۲۴''
* «هر جا ملت میخورد و میآشامد و حتی آنجا که امری را گرامی میدارد، همیشه بوی گند میآید. پس اگر میخواهید هوای پاک تنفس کنید، به کلیسا نروید…»
** ''جان آزاده، بند ۳۰''
* «در طولانیترین دورهٔ تاریخ بشری -که آن را دورهٔ پیش از تاریخ مینامیدند- ارزش یا بیارزشی هر رفتاری را ناشی از پیامدهای آن رفتار میدانستند [...] نیروی تأثیرگذار بر گذشته، کامیابی یا ناکامی بود که انسان بر آن اساس در ذهن خویش امری را نیک یا بد میپنداشت. بیایید بر این دوره عنوان «پیش اخلاقی» را بگذاریم [...] در ده هزار سال اخیر انسان بر این کرهٔ گسترده خاکی گام به گام پیش رفته و به جایی رسیدهاست که نه پیامدها، بلکه سرمنشأ رفتارها را سنجهٔ ارزش آنها میداند؛ یعنی رخداد بزرگ، ظرافت فراوان در نگرش و سنجش، تأثیر ناآگاهانهٔ تسلط ارزشهای اشرافی و باور به «اصل و نسب»، نشانهای است از دورهای که میتوان با دقت آن را دورهای «اخلاقی» نامید به این سان، در نهایت نخستین گام در راه شناخت خویشتن برداشته شدهاست. به جای پیامدها، سرمنشأ مطرح شدهاست و عجب چشمانداز واژگونهای! [...] قصد را سرمنشأ و زمینهٔ کامل هر رفتاری دانستن، پیش داوری است و با این پیش داوری تقریباً تا همین زمان معاصر نیز از دیدگاه اخلاقی امور را می ستایند، سرزنش و داوری و در این باره فلسفه بافی میکنند؛ ولی آیا امروزه از سر ضرورت به آنجا نرسیدهایم که بار دیگر در باب این واژگونی و تغییر ارزشها به دلیل درک دگرباره و ژرف انسان از خویشتن نتیجهای بگیریم، آیا در آستانهٔ عصری نیستیم که بهتر است آن را منفی و «ضداخلاقی» بنامیم، امروز که دست کم بین ما ضداخلاق گرایان این تردید پدید آمدهاست…»
** ''جان آزاده، بند ۳۲''
* «باور به «یقینهای بی واسطه» همان ناشی گری اخلاقی است که ما فیلسوفان به آن افتخار میکنیم، ولی سرانجام ما نیز باید زمانی انسانهای «صرف اخلاقی» نباشیم! صرف نظر از اخلاق، این باور حماقتی است که چندان برای ما افتخار آمیز نیست! ممکن است در زندگی مدنی، بدبینی همیشگی و شایع را نشانه «شخصیت بد» بدانند و به همین دلیل از جملهٔ نابخردیها بشمارند، ولی اینجا در میان خود و فراسوی جهان مدنی و پاسخهای آری و نه، آن چیست که قرار است جلوی نابخردی ما را بگیرد.»
** ''جان آزاده، بند ۳۴''
* «فرض کنیم، موفق شویم تمام زندگی غریزی خود را شکل نهایی یک قالب بنیادین [[اراده]] بدانیم، یعنی همان ارادهٔ معطوف به قدرت که اصل من است. به فرض تمام کارکردهای ارگانیک را ناشی از همین ارادهٔ معطوف به قدرت بدانیم و راه حل این مشکل تولید مثل و تغذیه را بیابیم. با این کار به این حق خواهیم رسید که تمام نیروهای مؤثر را همان ارادهٔ معطوف به قدرت بدانیم. اگر جهان را از درون بنگریم و بر اساس «ویژگی ادراکی»، آن را تعیین و مشخص کنیم، همان «ارادهٔ معطوف به قدرت» خواهد بود و نه جز آن.»
** ''جان آزاده، بند ۳۶''
* «باید خویشتن را بیازماییم تا دریابیم مهیای استقلال و فرماندهی هستیم یا خیر [...] باید بدانیم که بزرگترین آزمون استقلال، همان حفظ خویشتن است.»
** ''جان آزاده، بند ۴۱''
* «باید این سلیقهٔ بد را از خویش دور کرد که بخواهیم مشابه و مطابق با بسیاری از مردم باشیم. «نیک» اگر همسایه نیز آن را بر زبان آورد، دیگر نیک نیست. نیکیِ همگانی یعنی چه؟ این سخن با خودش در تضاد است؛ زیرا هر چه همگانی باشد، چندان ارزشی ندارد.»
** ''جان آزاده، بند ۴۳''
* «در نهایت جهان باید همان وضعی را داشته باشد که همیشه داشتهاست؛ یعنی امور سترگ برای بزرگان میماند و پرتگاه برای ژرف اندیشان، ظرافت و هراس برای ظریف اندیشان و در نهایت تمام امور نادر برای نادران.»
** ''جان آزاده، بند ۴۳''
* «ایمان مسیحی از همان ابتدا قربانی کردن بود؛ یعنی قربانی کردن تمام آزادیها، تمام افتخارها، تمام اعتماد به نفس و در عین حال به بردگی کشاندن، مسخره کردن و مثله کردن خویش.»
** ''ماهیت دین، بند ۴۶''
* «این عهد جدید را که گونهای از آلایش فراوان در سلیقه، از هر دیدگاهی است، با عهد عتیق به هم چسباندهاند و کتابی به نام «کتاب مقدس»، «کتاب واقعی» ساختهاند و این کار شاید بزرگترین گستاخی و «گناهی علیه جان» باشد که بر وجدان ادبی اروپا سنگینی میکند.»
** ''ماهیت دین، بند ۵۲''
* «خدانشناسی امروز از چه روست؟ مردم مقام پدر را در خدا یکسره انکار کردهاند. همچنین قاضی و جزادهنده را، همینگونه اراده [[آزادی|آزاد]] او را. میگویند او چیزی نمیشنود و اگر میشنید نیز نمیدانست چه باید بکند بدتر از این. گویا نمیتواند مقصودش را به روشنی بیان کند، نکند گیج باشد؟ اینهاست علتهایی که من از خلال بسی گفت و گوها و گوشسپردنها، برای سرنگون شدن خداشناسی در اروپا یافتهام.»
** ''ماهیت دین، بند ۵۳''
* «خشونت دینی نردبانی بزرگ با پلههای بسیار است؛ ولی سه پله مهمتر از همه است. زمانی برای خدا انسان را قربانی میکردند؛ شاید هم عزیزترین کسان خویش را. [...] بعد در عصر اخلاق بشریت، فرد، قدرتمندترین غرایز خود، یعنی «سرشتش» را برای خدا قربانی میکرد. همین شادی فراوان را در چشمان خشن زاهدان و آن «مخالفان شادمان طبیعت» میتوان دید. سرانجام دیگر چه مانده بود؟ نباید تمام امور تسلی بخش، مقدس، شفابخش، تمام امیدها، باور به نظمِ پنهان جهان، نیکبختی و عدالت در آینده را قربانی میکردند؟ نباید خودِ خدا را قربانی میکردند و به دلیل خشونت نسبت به خویش، سنگ، حماقت، سختی، سرنوشت و «هیچ» را میپرستیدند؟ یعنی خدا را قربانی «هیچ» کنند. درک این رازِ متناقضِ واپسین خشونت، برای آن گونهای است که در آینده پدید خواهد آمد و ما نیز گوشهای از آن را میشناسیم.»
** ''ماهیت دین، بند ۵۵''
* «شاید روزگاری شورانگیزترین مفاهیم که برای آن بیشترین نبردها را کردهایم و رنجها بردهایم، مفاهیم «خدا» و «گناه»، جز همان بازیچهای برای مردی کهنسال و درد کودکانه نباشد و شاید آن «انسان کهن» بار دیگر به بازیچه و رنجی دیگر نیاز دارد، درست به سانِ کودک و کودکی جاودانه!»
** ''ماهیت دین، بند ۵۷''
* «رفتار آنان با خدا بس به دور از صداقت است؛ زیرا این خدا اجازه ندارد گناه کند.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۶۵ الف''
* «عشق به یک نفر وحشیگری است؛ زیرا بهای این عشق زیان دیگران است؛ حتی عشق به خدا.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۶۷''
* «آن کس که به آرمان خویش دست یابد، از آن نیز فراتر خواهد رفت.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۷۳''
* «در زمان صلح، انسان جنگجو به جان خودش میافتد.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۷۶''
* «دلِ اسیر و جانِ آزاده. هر بار دل خویش را سخت به بند کشیم و اسیر کنیم، میتوانیم به جان خویش، آزادیهای فراوانی بدهیم. من این اصل را زمانی بر زبان راندم؛ ولی کسی حرف مرا باور نمیکند، مگر آنکه از پیش آن را بداند…»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۸۷''
* «کیست که تاکنون خویشتن را برای نیک نامی خویش قربانی نکردهاست؟»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۹۲''
* «پختگی مرد، یعنی کشف دوبارهٔ همان جدیتی که در کودکی و به هنگام بازی داشتهایم.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۹۴''
* «شرم از کاری غیراخلاقی، پلهای از پلکانی است که در پایانِ آن، از اخلاق گرایی خود شرم میکنیم.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۹۵''
* «باید زندگی را به همان سان وداع گفت که اُدیسه با نوسیکا خداحافظی کرد؛ یعنی بیشتر دعاگو بود تا دلباخته.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۹۶''
* «کشف عشق متقابل ممکن است، عاشق را از معشوق دلآزرده کند. «چه شد؟ آیا چنان فروتن است که حتی تو را دوست میدارد؟ یا به نهایت ابله؟ یا… یا … ؟»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۰۲''
* «اکنون جهان به کام من است، ازین پس هر سرنوشتی را دوست دارم: که را هوس آن است که سرنوشت من باشد؟»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۰۳ ''
* «نه محبت به انسانها، بلکه ناتوانی آنان در محبت به انسانها، مانع از آن میشود که امروزه مسیحیحان را بسوزانند.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۰۴''
* «اگر روزی تصمیم بگیریم، گوش را حتماً بر بهترین استدلالها ببندیم، نشانهای از شخصیتی قوی را در وجود خویش داریم؛ یعنی خواستِ گاه و بی گاه حماقت.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۰۷''
* «هیچ پدیدهٔ اخلاقی وجود ندارد؛ بلکه تعبیرهای اخلاقی از پدیدهها وجود دارد.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۰۸''
* «دورههای بزرگِ زندگیِ ما آن زمانی است که جسارت مییابیم و بدترین حالتها را نیکترین مینامیم.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۱۶''
* «شهوت، اغلب چنان روییدنِ گیاه را تسریع میکند که ریشه، ضعیف میماند و به آسانی میتوان آن را از زمین بیرون کشید.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۲۰''
* «این از ظرافت خداست که به هنگام نویسنده شدن، زبان یونانی را فراگرفت و آن را به خوبی هم نیاموخت.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۲۱''
* «حتی همبستری هم با ازدواج خراب میشود.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۲۳''
* «اگر ناگزیر شویم، نظر خویش را در باب کسی تغییر دهیم، به خاطر این زحمتی که او فراهم کردهاست، انتقام سختی از او خواهیم گرفت.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۲۵''
* «دستیابی یک ملت به شش، هفت بزرگمرد، کاری خلاف طبیعت است و حتی نابودی آنان در مرحلهٔ بعدی نیز چنین است.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۲۶''
* «مرد و زن در باب یکدیگر اشتباه میکنند و در نتیجه به خویشتن احترام میگذارند و عشق میورزند (یا درستتر آن است که بگوییم به آرمان خویش عشق میورزند). از این رو مرد به دنبال زنی آرام است؛ ولی زن درست به سانِ گربهای که خوب حفظِ ظاهرِ آرام را تمرین کردهاست، بس ناآرام است.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۳۱''
* «ما را به خاطر فضیلتها، بیشتر کیفر میدهند.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۳۵''
* «یکی در جستجوی قابله برای وضع حمل افکارش بود، دیگری به دنبال کسی برای کمک به قابله: اینگونه صحبت گل میاندازد.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۳۶''
* «پایینتنه، دلیل آن است که انسان به سادگی، خویشتن را خدا نمیپندارد.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۴۱''
* «در باب مقایسهٔ کلیِ مرد و زن میتوان گفت: زن اگر غریزهٔ ایفای نقش دوم را نداشت، هرگز در آرایشِ خویش به این سان، نبوع نمییافت.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۴۵''
* «آنکه با هیولاها میجنگد باید بپاید که خود در این بین یک هیولا نشود. اگر دیری در مغاکی چشم بدوزی، آن مغاک نیز در تو چشم میدوزد.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۴۶''
* «آنچه را زمانی بد میدانیم، معمولاً پس ماندهٔ امری نابه هنگام است که زمانی آن را نیک میدانستهایم، نیاکان آرمانی کهن.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۴۹''
* «آنچه از سرِ عشق انجام میشود، فراسوی نیک و بد است.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۵۳''
* «ایراد، خیانت، سوءظنی شادمانه، میل به تمسخر، همگی نشانی از سلامت است و هر امر بی قید و شرطی، نشانی از بیماری.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۵۴''
* «اشتباهِ یکنفر عجیب به نظر میرسد؛ ولی در گروهها، احزاب، ملتها و ازمنه جزو قواعد است.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۵۶''
* «باید نیک و بد را جبران کینم؛ ولی چرا در حق آن کس که در حق ما نیکی یا بدی روا کردهاست؟»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۵۹''
* « «همسایه، همسایهٔ ما نیست؛ بلکه همسایهٔ همسایهٔ ما است.» هر ملتی چنین میاندیشد.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۶۲''
* «عشق، خصلتهای والا و پنهانِ عاشق را آشکار میکند؛ یعنی همان خصلتهای نادر و استثنایی را و به این ترتیب، معشوق به آسانی در بابِ خصلتهای معمول او مرتکب اشتباه میشود.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۶۳''
* «مسیح به جهودان خویش گفت: «شریعت برای بردگان بود، پس خدا را در مقام پسرش دوست بدارید! اخلاق به ما پسرانِ خدا چه ربطی دارد؟»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۶۴''
* «آدمی البته با دهانش دروغ میگوید، اما با حالت دک و پوزش حقیقت را بیان میکند.»<ref>فراسوی نیک و بد. فردریش نیچه. ترجمهٔ داریوش آشوری. صفحهٔ ۱۲۸. چاپ سوم، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی</ref>
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۶۶''
* «مسیحیت، الهه [[عشق]] را مسموم کرد؛ گرچه از چنگال [[مرگ]] گریخت، اما تغییر ماهیت یافت و فسق و فجور نام گرفت.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۶۸''
* «تا زمانی که امری یا کسی را کم ارزش میپنداریم، نفرت نمیورزیم؛ بلکه تازه زمانی چنین میکنیم که آن را همسان یا برتر میدانیم.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۷۳''
* «در نهایت عاشقِ هَوَسِ خویش هستیم و نه آنچه هوس کردهایم.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۷۵''
* «پیامدِ رفتارهای ما گلوی ما را میگیرد و اعتنایی به آن ندارد که در این بین ما خود را «اصلاح» کردهایم.»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۷۹''
* « «از چشم من افتاد.» -چرا؟ «من همسان او نیستم.» -آیا انسانی تاکنون چنین پاسخی دادهاست؟»
** ''گزیده گوییها و میان پردهها، بند ۱۸۵''
* «اخلاقیاتی وجود دارد که باید بنیانگذار خویش را نزد دیگران توجیه کند. دیگر اخلاقیات باید او را آرام سازند و حس رضایت را در وجودش برانگیزند. با اخلاقایاتی دیگر او میخواهد خویشتن را به صلیب کشد و خوار کند. با گونهای دیگر میخواهد انتقام بگیرد، خویش را پنهان سازد و منظورش را به گونهای دیگر بیان کند و خویشتن را در بلنداهای دوردست بنشاند. '''این اخلاق تنها در خدمت بنیانگذارش است''' تا امری را فراموش کند یا امری دیگر را در وجد خودش به فراموشی سپارد. [...] خلاصه، '''اخلاقیاتِ گوناگون زبان اشارهٔ عواطف است'''.»
** ''در باب تاریخ طبیعی اخلاق، بند ۱۸۷''
* «'''هر اخلاقی که خلاف بی قیدی باشد، گونهای ستم بر «طبیعت» و حتی «خرد» است'''؛ ولی این هنوز ایرادی بر آن نیست؛ بلکه باید اخلاقی دیگر و مخالف با هر گونه ستم و بیخردی پدید آید، تا بتوان آن را ضداخلاقی دانست. نکتهٔ مهم و بس ارزشمند در هر اخلاقی آن است که جباری طولانی است.»
** ''در باب تاریخ طبیعی اخلاق، بند ۱۸۸''
* «پدر و مادر ناخواسته فرزند خویش را شبیه خود میکنند و نام «تربیت» را بر آن میگذارند.»
** ''در باب تاریخ طبیعی اخلاق، بند ۱۹۴''
* «از زمانی که بشر بودهاست، رمههای انسانی و پیوستهٔ جماعتِ پرشمارِ فرمانبران، در مقایسه با اندک فرماندهان نیز وجود داشتهاست. به خصوص با توجه به اینکه بهترین و طولانیترین فرمانبری را انسانها به انجام رساندهاند و در پرورش آن کوشیدهاند، به راحتی میتوان فرض کرد که اکنون تقریباً در نهاد هر انسانی نیاز به پیرویِ مادرزادی و به گونهای وجدان ظاهری وجود دارد که فرمان میدهد. [...] این نیاز میخواهد به نهایت برآورده و قالبِ ظاهری آن از درونمایهای آکنده شود. این نیاز به دلیل شدت، ناشکیبایی و هیجان کمتر، دست به انتخاب میزند و بیشتر میلی خشن است که هر چه را فرماندهان (والدین، آموزگاران، قوانین، پیش داوریهای اجتماعی و آرای عمومی) به گوشش میخوانند میپذیرد. محدودیتِ شگفتانگیزِ تکاملِ انسان، آن تردیدها، دودلیها و بازگشتها و چرخشها به این دلیل است که غریزهٔ رمهای و فرمانبری به بهترین وجه و فن فرماندهی به صورت ارثی منتقل میشود.»
** ''در باب تاریخ طبیعی اخلاق، بند ۱۹۹''
* «زمان [[سیاست]]های کوچک سپری شده: قرن آینده حامل زورآزمایی برسر تسخیر [[زمین]] است، جبر [[تاریخ]] میل به سوی سیاستهای بزرگ دارد.»
** ''ما دانشمندان، بند ۲۰۸''
* «مردان تاکنون با زنان درست به سانِ پرندگانی رفتار کردهاند که از جایی بلند به پایین آمده و ره گم کردهاند؛ به سانِ موجودی ظریف، لطیف، وحشی، شگفتانگیز، شیرین، پر روح؛ ولی درست به سانِ همان پرندهای که باید او را در قفس کرد تا نگریزد.»
** ''فضیلتهای ما، بند ۲۳۷''
* «ضعف، فروپاشیدگی و ناتوانی بیمارگونه در «اراده»، پیوسته با هم همراه بودهاست و قدرتمندترین و پرنفوذترین زنان جهان (و از آن جمله مادرِ [[ناپلئون]])، قدرتِ خویش بر مردان را مرهونِ قدرتِ ارادهٔ خود هستند.»
** ''فضیلتهای ما، بند ۲۳۹''
* «آنچه در زن سبب احترام و اغلب هراس میشود، طبیعتِ اوست که «طبیعی تر» از مرد است! آن انعطافپذیری واقعی و شبیه به درندگانِ پرفریب، پنجههای ببرِ زیرِ دستکشها، ناشی گری در خودپسندی، تربیت ناپذیری و احساسِ وحشیگریِ درونی و درک ناپذیری، گستردگی و بیانتهاییِ خواستها و فضیلتها و هر آنچه به رغم تمام هراسانگیزی، سبب احساس ترحم به حال این گربهٔ خطرناک و زیبا، یعنی «زن» میشود، آن است که از هر حیوان دیگری بیشتر رنج میبرد، جراحت میبیند، نیازمند به محبت و محکوم به سرخوردگی است.»
** ''فضیلتهای ما، بند ۲۳۹''
* «یهودیان بی تردید قدرتمندترین، نستوهترین و پاکترین نژادی اند که در اروپا زندگی میکند و میدانند در بهترین شرایط (حتی بهتر از شرایط مناسب) کار خویشتن را به پیش برند و این کار را به برکت فضایلی که بیشتر امروزه دوست دارند، نام ننگ را بر آن بگذارند و به خصوص به برکت ایمانی راسخ، یعنی بیهودگی شرم از «ایدههای مدرن» به انجام میرسانند. آنان به هنگام تغییر، درست به سانِ فتوحاتِ کشورِ روسیه رفتار میکنند -یعنی حکومتی که فرصت دارد و متعلق به گذشته نیست-؛ به بیانی دیگر بنابر این اصل که «هرچه آهستهتر بهتر!» هر اندیشمندی که بارِ مسئولیتِ آیندهٔ اروپا بر وجدانِ او سنگینی کند، هر طرح و برنامهای هم که در بابِ آینده داشته باشد، یهودیان و نیز روسها را مطمئنترین و محتملترین عوامل در بازی و نبردِ نیروها خواهد دانست.»
** ''اقوام و میهنها، بند ۲۵۱''
* «دوری از صدمه، زورگویی، چپاول متقابل و همسویی خواستهای خود با دیگران، ممکن است در مفهوم کلی بین افراد، بدل به رسمی نیکو شود؛ [...] اما همین که این اصل را بخواهیم فراگیر و اصل بنیادین جامعه کنیم، بی درنگ کنه وجودِ آن، یعنی خواستِ نفیِ زندگی و اصلِ نابودی و تباهی مشخص خواهد شد. [...] '''زندگی در اصل تصاحب، صدمه، چیرگی بر فردی بیگانه و ضعیف تر، ستم، سختی، اجبار به قالبهایی خاص، تصاحب و دست کم چپاول است.''' [...] حتی آن جسم که در آن همان گونه که فرض کردیم، هر فرد با دیگری همسان رفتار میکند، باید خود، اگر کالبدی زنده و رو به مرگ نباشد، هر کاری را در مخالفت با کالبد دیگری انجام دهد که افراد درون آن از اِعمالِ آن بر یکدیگر خودداری میکنند. او تجسمِ زندهٔ خواستِ قدرت خواهد شد، رشد خواهد کرد، به گرداگرد خویش دست خواهد انداخت، دیگران را به سوی خود خواهد کشید، چیرگی خواهد یافت. البته نه به دلیل اخلاق یا ضداخلاق، بلکه '''چون زنده است و زندگی همان خواستِ قدرت است.''' [...] میگویند «خصلت چپاولگری» در آن [جامعه] باید از بین برود. این گفته از دید من چنان است که گویی قولِ اختراعِ آن زندگی را میدهند که در آن هیچ کارکردِ اگارنیکی وجود ندارد. «چپاول» از ویژگیهای جامعهای تباه، ناقص و بدوی نیست، از ویژگیهای جامعهای زنده با کارکردهای ارگانیک و پیامدِ خواستِ قدرتی است که همان خواستِ زندگی است.»
** ''والا چیست؟، بند ۲۵۹''
* «بزرگترین رخدادها و اندیشهها را [...] دیرتر از سایر امور درمییابند؛ زیرا نسلهایی که در همان زمان زندگی میکنند، این رخدادها را نمیبینند و از کنار آنها میگذرند و به زندگی خویش ادامه میدهند. [...] نور دورترین ستارگان دیرتر از همه به انسان میرسد و تا زمانی که نرسیدهاست، انسان انکار میکند که در آن جا ستارگانی وجود دارد. '''هر جانی به چند قرن فرصت نیاز دارد تا او را بفهمند؟'''»
** ''والا چیست؟، بند ۲۸۵''
* «انسان، حیوانی گوناگون، فریفته، مصنوعی و تیره و تار است که بر دیگر حیوانات، کمتر با قدرت، بلکه بیشتر با مکر و هوشمندی چیره میشود و از این رو، آن وجدانِ نیک را اختراع کردهاست، تا روانش بتواند به راحتی از آن لذت برد. تمام اخلاق، فریب و جعلی طولانی و دلنشین است که به برکت آن، اصولاً روان میتواند کامیاب شود.»
** ''والا چیست؟، بند ۲۹۱''
=== واپسین شطحیات ===
'''Aus dem Nachlass'''
* «درد و بیماری من ارثی نیست[...] این عفونت [[تاریخ]] است. اما (این عفونت) دوطرفه است.»
* «آیا پس از [[مرگ]] خداوند، دوران پایان مرد برتر است؟ [...] یا پایان خود انسان[...] نوع بشر چون راه نابودی خود را انتخاب کردهاست، تنها برای او یک اراده وکالتی باقیماندهاست.»
* «هرچند که [[زمین]] بدور [[خورشید]] میگردد، اما بیشتر بدور خود میگردد. تصوری که ما از [[دانش|علم]] نجوم داریم، چنانچه بخواهیم فقط در این مورد صحبت کنیم[...] فانتزی غریبی است! همچنین وقتی که روی [[اسب|اسبم]] ادرار میکنم، باز هم دلش میخواهد.»
* «وقتی برای حلکردن یک مسئله دو راه موجود باشد، من همیشه به راه سوم متوسل میشوم.»
* «لانگبن میخواست روح مرا نجات دهد. این منافق میخواست دل یک خانم را بدست آورد و گمان میکرد که دارد فاحشهای را مسیحی میکند. مگر میتوان انتظاری غیر از این از فضیلت مسیحیت داشت؟»
* «چه در بستر، چه در پشت میز بمیرم، فرقی نمیکند. [...] آفتاب لب بام[...] مهم اینست که با نظم بمیرم.»
* «خداوند مردهاست به خاطر حماقت مخلوقاتش. این حماقت عبارت بودهاست از اینکه انسان خداوند را با تصویر خود آفریدهاست. فقط من میتوانم این اشتباه دوگانه را تصحیح کنم. زیر هم دوگانه و هم دید هندسی خود را تکثیر دادهام.»
=== نامهها ===
(از میان نامهها) '''Aus Briefen'''
* «... و درنهایت آیا مقصود ما از تمام کنکاشها و جستجوهایمان رسیدن به راحتی، آرامش و خوشی است؟ نه، فقط حقیقت - هر چند منجرکنندهترین و نفرتانگیرترین امر باشد. و اما سوال آخر: اگر از کودکی ما را اعتقاد بر این بود که رستگاری از شخصی غیر از مسیح صادر میشود - مثلا از محمّد - آیا مُسلّم نیست که در چنین شرایطی نیز ما میبایست برکات کاملاً مشابهی را تجربه کرده باشیم؟ ... ایمان حداقل یاریای نیز برای کسب شواهدی از یک حقیقت عینی و خارجی ارایه نمیدهد. اینجاست که مسیر انسانها از یکدیگر جدا میافتد: اگر طالب آنی که برای کسب خوشی و آرامش روح تلاش کنی، پس ایمان بیاور؛ لیک اگر طالب آنی که مُریدِ حقیقت باشد، پس جستجو و تحقیق کن...»
** ''به خواهرش [[W:الیزابت فورستر-نیچه|الیزابت فورستر-نیچه]]، ژوئن ۱۸۶۵''<ref>[https://web.archive.org/web/20121124011911/http://babbledom.com/2011/02/17/intermission/ Nietzsche, Letter to His Sister]</ref> <small>(پس از رها کردن تحصیل در الهیات)</small>
* «آقای استاد عزیز: در نهایت ترجیح میدهم که در بازل استاد باشم تا اینکه خداوند! اما جرأت نکردم خودخواهی را تا آنجا آشکار کنم که به خاطر او جهان را نیافرینم. شما میبینید، انسان باید از خودگذشتگی بکند به هر صورتی و در هر کجا که باشد. با اینحال اتاق دانشجویی کوچکی گرفتهام که روبروی میدان «کارینانو» قرار دارد (با عنوان ویکتور امانوئل در آنجا به دنیا آمدم) - در اینجا میتوانم از پشت میز اتاقم [[موسیقی]] فوقالعادهای را که در طبقه پایین خانهام میزنند را بشنوم…» امضاء: آستو
** ''به Jakob Burckardt (یاکوب بورکارت) در بازل، از تورین/ ۶ ژانویه ۱۸۸۹''
* «آقای عزیز: به زودی جوابی به داستان کوتاهتان - داستانی که مانند توپ صدا کردهاست - دریافت خواهید کرد. دستور دادم تا شورای شاهزادگان در رم تشکیل شود. زیرا میخواهم امپراتور جوان را تیرباران کنم. خداحافظ! زیرا دوباره همدیگر را خواهیم دید… اما به شرط اینکه از هم جدا شویم…» بدون امضاء
** ''به August Strindberg ([[W:اگوست استریندبرگ|اگوست استریندبرگ]]) در هُلته، از تورین/ ۳۱ دسامبر ۱۸۸۸''
* «با اینکه میدانم اعتقاد زیادی به تواناییهای من در تسویهحسابکردن ندارید، با اینحال امیدوارم بتوانم ثابت کنم که من کسی هستم که قرضهایم را پس میدهم. مثل قرضهایی که به شما دارم… همین حال تمام ضدیهودان را تیرباران کردم…» امضاء: دیونزیوس
** ''به Franz Overbeck (فرانس اُوربک) در بازل، از تورین/ ۴ ژانویه ۱۸۸۹''
* «در همین هفته سهبار «رنج مسیح به روایت متای مقدس» را شنیدم، وهر بار همان احساس تحسینبرانگیز، وجودم را تسخیر کرد. هرکس مسیحیت را از یاد برده، با شنیدن این قطعه به فضای روحانی آن بازمیگردد.»
** ''به Erwin Rohde (آروین رُدِ) دربارهٔ [[یوهان سباستین باخ]]/ ۳۰ آوریل ۱۸۷۰''
* «دوست من پاول: حالا که ثابت شدهاست که من بهطور اجتناب ناپذیری دنیا را آفریدهام، مشخص شده که دوستم پاول هم در برنامه این جهان پیشبینی شده بود…» امضاء: دیونزیوس
** ''به Paul Deussen (پاول دویسن) دربرلن، از تورین/ ۴ ژانویه ۱۸۸۹''
* «سلام بر تو باد. من سهشنبه به رم خواهم آمد تا به حضور پاپ شرفیاب شوم…» امضاء: مسیح مصلوب
** ''به Kardinal Mariani (اسقف ماریانی) در رم، از تورین/ ۴ ژانویه ۱۸۸۹''
* «شاهزاده خانم عزیز من آریانه: اگر بگویند که من انسانم این پیشداوری است. اما در میان انسانها نیز [[زندگی]] کردهام و با هرچه که انسانها احساس میکنند آشنا هستم از چیزهای کوچک تا بزرگ. من در میان هندوها، [[گوتاما بودا|بودا]] بودهام و در یونان نیز دیونزیوس. اسکندر و قیصر و همچنین شاعر [[ویلیام شکسپیر|شکسپیر]] یعنی «لرد بیکن» همگی تجسمات من هستند. در نهایت [[ولتر]] و [[ناپلئون بوناپارت|ناپلئون]] هم بودم و شاید هم ریچارد واگنر…»
** ''به Cosima Wagner (کوزیما واگنر) در بایرویت، از تورین/ ۳ ژانویه ۱۸۸۹ ''
=== اینک انسان ===
{{اصلی|اینک انسان (کتاب)}}
(ببین، انسان را) '''Ecce homo'''
* «عالیترین معرفت غزل سرایی را در [[هاینریش هاینه]] یافتم. چه بیهوده در قلمرو هزارههای [[تاریخ]] ره سپردم، مگر چنین ترنم شورانگیز شیفتگی را بیابم. او به شیطنتی خداگونه آراسته بود که بدون آن مرا توان اندیشیدن به کمال نیست. وه، که چه زبانچیره بود! خواهد رسید آنهنگام که بگویند هاینه و من، نخستین بندبازان ورزیده زبان آلمانی بودهاند.»
=== اراده معطوف به قدرت ===
'''Wille zur macht'''
* آنچه در اینجا میآورم، تاریخ دو سدهٔ آینده است. آنچه را خواهد آمد و جز آن هم نتواند بود، توصیف میکنم: برآمدن نیستگرایی را.
** ''پیشگفتار، بند ۱''
* پرسش نیستگرایانهٔ «برای چه» از عادتی برمیخیزد که تاکنون به وجود آمدهاست و به سبب آن چنین به نظر آمدهاست که هدف، از بیرون و از ورای این جهان، تعیین میشود و به ما میدهند و از ما میخواهند –یعنی به وسیله قدرتی و مرجعی برتر از انسان. پس از این که این عقیده از یاد برفت و دیگرگون شد، باز، بنابر عادت کهن، در جستجوی مرجعی دیگر میافتند که بتواند باز قطعی و بلاشرط سخن گوید و هدفها و تکالیفی بفرماید. مرجع «وجدان» اکنون در صف مقدم (هر اندازه وجدان از دانش برین و خداشناسی، آزادتر گردد، به همان اندازه بیشتر اخلاق، فرمانده میشود)، همچون جبران خسارت به جای مرجع فردی (یعنی پروردگار) میآید. یا خود مرجع خرد. یا غریزه اجتماعی (غریزه گلهای). یا تاریخ با خرد نافذ دورنیش که هدف خویش را در خود دارد و انسان میتواند خود را چشمبسته بدو بسپارد. انسان در هر حال میخواهد از دور این [[اراده]]، از دور این خواست [[هدف]] و از دور این خطر که به خود هدفی دهد، بگردد و از آن شانه تهی کند، میخواهد بار مسئولیت را از دوش خویش بیفکند (حتی آماده است، به [[سرنوشت]] و جبر تقدیر سر بنهد). سرانجام به خوشبختی و سعادت و با چند ریاکاری به خوشبختی و سعادت بیشترین شماره مردم میگرایند و به خود میگویند: «۱. هدف معینی اساساً لازم نیست که باشد. ۲. اصلاً ممکن نیست، چیزی پیشبینی کرد.» درست اکنون که شاید اراده در کمال قدرتش لازم است، ضعیفتر از همیشه است و ترسوتر از همیشه: بدگمانی مطلق به قوت مشکلهٔ اراده بهیکبارگی.
** ''نیستگرایی اروپایی، بند ۸''
* آن زمان رسد که تقاص این که دو هزار سال تمام مسیحی بودهایم، پس دهیم: آن وزنهٔ سنگین را از دست بدهیم که بدان زنده میماندیم – زمانی است دراز که نمیدانیم چه کنیم، نه راهی به پس، نه راهی به پیش، نه به درون، نه به بیرون. ناگهان در ارزشیابی دیگری که عکس ارزشهای پیشین است، با همان نیرو که اینگونه ارزش مبالغهآمیز آدمی را در ما به وجود آوردهاست، فرو افتیم.
** ''نیستگرایی اروپایی، بند ۱۲''
* این خوشبختی نصیب من است که پس از هزاران سال گمراهی و آشفتگی، راهی یافته باشم که به سوی «یک آری» و به سوی «یک نه» رهنمون باشد. «نه» میآموزم نسبت به هر چه که ناتوان کند، نسبت به آنچه از پای درآورد. «آری» میآموزم نسبت به هر چه نیرومند کند و نیرو افزاید، حس برتری و نیرومندی به کرسی نشاند و از آن همه جانبداری کند. کسی که تاکنون نه این را آموخت و نه آن را. فضیلت آموختند و از خود بیخودی، همدردی آموختند و خود نفی زندگی. اینها همه ارزشهای ازپایدرآمدگان و بیرمقان است. اندیشههای دور و دراز دربارهٔ فیزیولوژی ازپادرآمدگی و بیرمقی، به این پرسش مرا مجبور ساخت که تا چه اندازه قول و حکم بیرمقان در جهان ارزشها شنیدنی بوده و نافذ گشتهاست. حاصل من آنچنان شگفت بود که ممکن است باشد، خود برای همچون منی که در چه بسیار جهانهای بیگانه که گویی در خانه خویش بودم: همهٔ قضاوتهای ارزشی، همهٔ آنهایی که بر سر جهان آدمی فرمان راندهاند، دست کم بر سر بشریتی که رام گشتهاست، همه را به مصدر قضاوت ازپایدرآمدگان و بیرمقان قابل تحویل یافتم. تمایلات بنیان کن را از زیر نامهای مقدسی به درآوردم، آنچه را ناتوان میکند و ناتوانی میآموزد و آنچه را ناتوانی بهسان بیماری واگیر به همه جا میگسترد، [[خدا]] نامیدند… من یافتم که «انسان نیک» نوعی از صور پایداری و اثبات انحطاط است. آن فضیلت را که [[آرتور شوپنهاور|شوپنهاور]] نیز میآموخت که برترین فضایل و یگانه فضیلت و پایهٔ همهٔ فضایل است: یعنی همان همدردی را نیز خطرناکتر از هر سیئهٔ دیگر یافتم. انتخاب نوع را از میان بردن و به عمد و خواسته خط بطلان بر پاکیزه ساختن و تطهیر از آنچه مردهاست کشیدن –همین را تاکنون فضیلت به معنای کامل آن نامیدند… انسان باید به تقدیر و سرنوشت حرمت گذارد، به همان تقدیر که به ناتوان گوید: «نیست شو و از میان رو!» آن را [[خدا]] نامیدند تا در برابر تقدیر پایداری کنند، تا بشریت را گندیده و تباه سازند… آری نام خدا را نباید بیجهت برد… نژاد، تباه و فاسد گشتهاست – نه به واسطه گناهانش بلکه به واسطه نادانیش: پوسیده و فاسد گشتهاست، زیرا ازپایدرآمدگان را بهسان ازپادرآمدگی نگرفتند و نفهمیدند: اشتباهات و وظایفالاعضایی علت همه بلّیات است… فضیلت، اشتباه بزرگ ماست. مسئله: ازپادرآمدگان را چه رسد که قانونگذار ارزش باشند؟ به صورت دیگر پرسیم: چگونه آنانی بر سر قدرت آمدند که آخر از همهاند و پستتر از همه؟ چه شد که غریزهٔ این جانور آدمنام بر سر ایستاد؟
** ''نیستگرایی اروپایی، بند ۲۴''
* شاید من بهتر از هر کس بدانم که چرا تنها انسان میخندد: او تنها، چنان ژرف رنج میبرد که از اختراع خنده ناگزیر بودهاست. بدبختترین و غمناکترین، چنانکه چنین میباید، شادترین جانور است.
** ''نیستگرایی اروپایی، بند ۳۶''
* از چیزی که شما را بر حذر میدارم: اینکه مبادا غرایز انحطاط و فروریزی را با انسانیت اشتباه کنید. مبادا وسایلی را که از همپاشیدگی میآورد و ضرورتاً به سوی انحطاط و فروریزی میبرد با فرهنگ، عوضی بگیرید. مبادا هرزگی و بیکارگی یعنی اصل «بگذار بشود» و «بگذار باشد» را با اراده معطوف به قدرت عوضی بگیرید (این اصلی است متناقض با آن).
** ''نیستگرایی اروپایی، بند ۵۰''
* این داراها همه مانند یک تن واحد بر یک عقیدهٔ واحدند که گوید: «انسان باید چیزی داشته باشد، تا چیزی باشد.» لیکن به شما بگویم که همین خود، کهنترین و مهمترین همهٔ غرایز است: من میل داشتم بر آن بیفزایم: «آدم باید بیش از آن بخواهد که دارد، تا اینکه بیش از آن بشود که هست.» چنین است، درسی که زندگی به زندگان میآموزد: چنین است ناموس جریان تکامل. داشتن و میل به بیش داشتن، با یک واژه، رشد و نمو زندگی خود این است.
** ''نیستگرایی اروپایی، بند ۵۱''
* من هنوز موجبی برای نومیدی نیافتهام. هر کس که [[اراده]]ای نیرومند نگاه داشته و خود را بدان پرورش دادهاست و در عین حال نظری وسیع دارد، او بیش از همیشه شانس خواهد داشت.
** ''نیستگرایی اروپایی، بند ۵۳''
== نوشتههای پراکنده ==
* آنکه [[دوستی|دوست]] را خواهان است باید در راهش [[جنگ]] برپاکردن را نیز بخواهد و برای برپا کردن جنگ باید توان دشمنی داشت. میباید دشمنی را که در دوست نیز هست پاس داشت. بهترین دشمن را در دوست میباید داشت. آنگاه که با او به ستیز برمیخیزی دلت میباید از همیشه به او نزدیکتر باشد.
** ''هفتهنامه شهروند امروز/شماره ۴۸/یک مهر ۱۳۸۶/صفحه ۱۵''
* من کسی را که بخواهد چیزی برتر از خود بیافریند و سپس نابود شود، دوست میدارم.
فریدریش نیچه، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهی عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیستوششم۱۳۹۶، ص۳۹۰
* شاید من بهتر از همه میدانم که چرا انسان تنها حیوانی است که میخندد: او چنان بهشدت و مرارت درد و رنج دید که مجبور شد خنده را اختراع کند.
فریدریش نیچه، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهی عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیستوششم۱۳۹۶، ص۳۹۱
* زندگی استثمار است و به طور قطع میخواهد زندگی دیگری را فدای خویش سازد؛ ماهیان بزرگتر از ماهیان کوچکتر تغذیه میکنند و سرتاسر داستان زندگی همین است.
فریدریش نیچه، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهی عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیستوششم۱۳۹۶، ص۳۸۰
* روح حاصل و زاییدهی جسم است. یک قطره خون کم یا زیاد در مغز چنان رنج و دردی بهبار میآورد که پرومته از کرکس ندیده است. غذاهای مختلف نتایج ذهنی و معنوی مختلف میدهد، برنج به مذهب بودا سوق میدهد و آبجوخواری آلمانیها به فلسفهی مابعدطبیعی منجر میشود.
فریدریش نیچه، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهی عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیستوششم۱۳۹۶، ص۳۷۲
* خدایان کهن مدتی پیش مردهاند و در حقیقت این یک مرگ خوب و لذتبخش برای خدایان بود! مرگ آنها چنان نبود که تا صبحدم جان بکنند، چنین سخنی دروغ است! برعکس آنها یکدفعه سر به خنده دادند و چندان خندیدند که مردند!
فریدریش نیچه، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهی عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیستوششم۱۳۹۶، ص۳۶۵
* ای ستارهی بزرگ اگر کسانی که تو برای آنها میتابی وجود نداشته باشند، پس خوشبختی تو چه خواهد شد؟
فریدریش نیچه، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهی عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیستوششم۱۳۹۶، ص۳۶۴
* تجربه به ما یاد داده است که هیچ مانعی برای ظهور فلاسفهی بزرگ، بزرگتر از آن نیست که در دانشگاههای دولتی از فلاسفهی بد ستایش کنند. هیچ دولتی جرئت ندارد از امثال افلاطون و شوپنهاور حمایت کند. دولت همواره از چنین اشخاص میترسد.
فریدریش نیچه، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهی عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیستوششم۱۳۹۶، ص۳۶۰
* زندگی بدون موسیقی اشتباه است.
فریدریش نیچه، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهی عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیستوششم۱۳۹۶، ص۳۵۷
* نیچه فرهنگ یونان باستان را بر یک تقابل دوتایی مبتنی میداند که از مواجههی دو قطب مخالف هم، یعنی آپولون و دیونوسوس، شکل میگیرد. از دید نیچه، آپولون نمادی از نور، دانایی، آگاهی، نظم، اقتدار، فرهنگ و عقل آدمی است؛ در حالی که دیونوسوس نمادی از تاریکی، ناآگاهی، غریزه، طبیعت و بدن آدمی است.
اسطورهشناسی هنر، اسماعیل گزگین، ترجمهی بهروز عوضپور، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپاول۱۳۹۵، ص۱۶۵و۱۶۷
* نیچه گفته است: نخستین چیز لازم برای یک شخص محترم آن است که یک حیوان کامل باشد.
لذات فلسفه، ویل دورانت، ترجمهی عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی۱۳۹۵، ص۲۰۹
* نیچه میگوید: فلاسفه چنین وانمود میکنند که عقایدشون نتیجهی تحول ذاتی استدلالهایی است که با بیطرفی سرد و بیغل و غش و مقدسی صورت گرفته است...ولی در حقیقت نتیجهی حکم یا تصور یا تلقینی است که قبلا در آنها وجود داشته است و غالبا آرزوی قلبی آنان نیز بوده است. ایشان این احکام و تصورات قبلی را به شکلی ظریف و مجرد درمیآورند و بعد دلیلی بر آن میتراشند.
لذات فلسفه، ویل دورانت، ترجمهی عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی۱۳۹۵
ص۷و۸
* نیچه: ما هرگز مطمئن نیستیم که گرامیترین حقایق ما سودمندترین اشتباهاتی بوده باشند که شناختهایم. دنیا را برای عقل و استدلال نساختهاند.
لذات فلسفه، ویل دورانت، ترجمهی عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی۱۳۹۵، ص۲۵
== منسوب ==
* «اهلِ حقیقت، آزاده جانان، همواره در بیابان زیستهاند و خداوندگارانِ بیابان بودهاند. امّا فرزانگانِ نامدارِ خوش عَلَف، این جانورانِ بارکش، در شهرها میزیند. زیرا همیشه چون خر گاریِ مردم را میکِشند.»
* «اگر «چرا» ی خویش را برای زندگی داشته باشیم، با هر «چگونه» ای خواهیم ساخت.»
* «جرم این است که ندانیم زندگی خیلی سادهتر از اینهاست که ما فکر میکنیم.»
* «شما همگان غُرّیدن برایِ «آزادی» را از همه بیش دوست میدارید. امّا من بیایمان شدهام به «رویدادهایِ بزرگ» ی که پیرامونِشان غُرش و دود فراوان باشد. باورکن، رفیق دوزخی هیاهو! رویدادهایِ بزرگ نه پربانگترین که خاموشترین ساعتهایِ مایند. جهان نه گِردِ پایهگذارانِ هیاهوهایِ نو، که گردِ پایه گذارانِ ارزشهایِ نو میگردد: با گردشی بیصدا.»
* «وقتی زنی دانشمند میشود، معمولاً نشان آن است که در اندامهای تناسلی او اختلالی روی دادهاست.»<ref name=groult>{{یادکرد
|کتاب=زنان از دید مردان
|نویسنده =بنوات گرو
|ترجمه=محمدجعفر پوینده
|ناشر =جامی
|چاپ=سوم
|صفحه=ص ۸۵
|سال=۱۳۷۷
|شابک=ISBN 964-5620-48-X
}}</ref>
* «زن هنوز قادر به دوستی نیست؛ زنانْ گربه، پرنده یا در بهترین حالت گاو باقیماندهاند.»<ref name=groult /> چنین گفت زرتشت «دوست»
* «مردِ فرودست برتر از زنِ فرادست است.»<ref name=groult />
* «آرزوکردن چقدر شعفانگیز است، اما وقتی به [[آرزو|آرزوی]] خود رسیدیم، شعف از درون ما رخت برمی بندد.»
* «آنچه نابودم نکند، قدرتمندترم میسازد.»
* «آن که پرنده نیست نباید بر پرتگاهها آشیان سازد.»
* «اراده موجب [[آزادی]] است زیرا خواستن، آفریدن است، این است تعلیم من و تنها کار شما آموختن فن آفریدن خواهد بود.»
* پرطرفدارترین مواد مخدر در اروپا عبارتند از الکل و مسیحیت
* «اگر شما دشمن دارید، بدی او را با خوبی پاداش ندهید زیرا این امر موجب شرمساری او میگردد ولی به او وانمود کنید که او با این عمل خود برای شما خدمتی انجام دادهاست.»
* «انسان هرچه را میباید میتواند کرد و هرگاه کسی گوید که نمیتواند کرد این خود دلیل است بر این که او از روی جدیت اراده نمیکند.»
* «این واقعیتی است که روح ترجیح میدهد به سوی بیماران و اندوهمندان فرود آید.»
* «با آدمیان زیستن دشوار است. زیرا خاموشماندن بسی دشوارتر است.»
* «بدترین پاداش یک استاد این است که شاگردانش تا ابد در حال شاگردی وی باقی مانند.»
* «برای این که بتپرست نباشی کافی نیست بتها را بشکنی، باید روح بتپرستی را در خود بکشی.»
* «برای این که خوب زندگی کنی باید خودت را بالای زندگی نگاه داری، پس بیاموز که همیشه بالا روی و بیاموز که همیشه به پائین نگاه کنی.»
* «بشر بیرحمترین حیوانات نسبت به خود است.»
* «بشر در این دنیا بیشتر از همه موجودات مصیبت و عذاب کشیده، بهترین دلیلش هم این است که در بین تمام آنها فقط او میتواند [[خنده|بخندد]].»
* «بشر موجودی است که باید بر خود غلبه کند.»
* «بگذار روح خود را در آن فضائی که [[دوستی|دوست]] دارم پرواز دهم زیرا من در [[کتاب|کتابخانه]] خود بسان فرمانروایی واهی میمانم که در قصر خود نشسته، گاهی با فلاسفه و زمانی با سفرای شیرینسخن، صحبت میدارد.»
* «تحمل زندگی سخت است ولی نباید چنین وضعی را اقرار کرد.»
* «[[جنگ]] قانون ابدی زندگی است و [[صلح]] راحت باش میان دو جنگ است.»
* «خودخواهی ماهیت واقعی یک روح باشکوهاست.»
* «خودستا مایل است که به وسیله شما اعتماد به خود را بیاموزد، وی از نگاههای شما تغذیه میکند و در دستهای شما تعریف و تمجید نسبت به خود را میبلعد.»
* «خیلی بهتر بود که یونانیان مغلوب ایرانیان میشدند تا مغلوب رومیان.»
* «دربین مردمان کوچک دروغگویی فراوان است.»
* «در کوهستان کوتاهترین راه، از قلهای به قله دیگر است اما برای گذشتن از آن باید پاهای دراز داشت.»
* «دلیری کنید و به خود ایمان داشته باشید، به خود و اندرونهٔ خود! هر که به خود ایمان نداشته باشد همیشه دروغ میگوید.»
* «[[دوستی|دوست]] میدارم آنکه را رواناش خویشتن بر باددهاست و نه اهل سپاسخواستن است و نه اهل سپاس گزاردن، زیرا که همواره بخشندهاست و به دور از پاییدن خویشتن.»
* «زمین پر از اشخاص زاید و بی فایدهاست که سد راه واقعی میباشند، کاش میشد اینها را به امید عمر جاودانی از این جهان دور کرد.»
* «زن بهتر از مرد روحیه [[کودک|اطفال]] را میفهمد ولی مرد از زن به بچه شبیهتر است، در مرد حقیقی روح طفل نهفتهاست و برای بازی روحش پرواز میکند.»
* «سعی مکن بر ضد جریان باد آبدهن اندازی.»
* «شما فضیلت خودتان را آنقدر [[دوستی|دوست]] میدارید که یک [[مادر]] بچه خود را، اما هرگز شنیدهاید که مادری از محبت خود به فرزند خویش پاداش بخواهد.»
* «شهامت، کسی دارد که ترس را بشناسد و آن را مغلوب خود سازد.»
* «ضعیفترها از راههای مخفی همواره به داخل حصن و حصین و زوایای قلب اشخاص قویتر خزیده و در آن جا برای خود با دزدی کسب قدرت میکنند.»
* «ما از طبیعت صحبت میداریم و فراموش میکنیم که ما خود طبیعت هستیم، بنابراین طبیعت چیزی است کاملأ غیر از آنچه ما در تلفظ نام آن احساس میکنیم.»
* «مردم خودشان را با هرچیز خسته میکنند مگر با فهم و اندیشه.»
* «مرغان دیگری هم هستند که بالاتر میپرند.»
* «نتایج اعمال ما قهرأ به سروقت ما خواهد آمد ولو اینکه ما در این ضمن اصلاح حال کرده باشیم.»
* «و اگر برای مدتی طولانی به چیزی ژرف خیره شوی، ژرفا نیز به تو خیره میشود.»
* «وقتی به کاری مصمم شدی، دیگر درهای [[شک]] و تردید را از هر سو ببند.»
* «هریک از ثمرات فضیلتهای شما مانند ستارهای است که خاموش میشود ولی پرتو آن هنوز در جاده نجومی خود طی مراحل میکند. همچنین پرتو اعمال حسنه شما راه میپیماید، حتی درصورتی که خود عمل مدتها است به انجام رسیده باشد، پس هرقدر اعمال شما فراموش و دفن شود، اشعهٔ آنها همیشه فروزان خواهد ماند.»
* «همیشه اندکی [[جنون|دیوانگی]] در [[عشق]] هست اما همیشه اندکی منطق هم در دیوانگی هست.»
* «هنگامی که مصمم به عمل شدید باید درهای تردید را کاملأ مسدود سازید.»
* «آنچه هستی باش.»
* «آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفتهای، از این آشفتهام که دیگر نمیتوانم تو را باور کنم.»
* «مردم آزادی را تنها زمانی طلب میکنند که هیچ قدرتی ندارند.»
* «به من بگو قبل از تولد کجا بودهای، تا به تو بگویم پس از مرگ کجا خواهی رفت.»
* «فقط به آن خدایی ایمان دارم که میرقصد.»
* «این نه نبود عشق بلکه نبود دوستی است که باعث خوشبخت نشدن در ازدواج میگردد.»
* دشمنان خود را دوست بدارید، زیرا بهترین جنبههای شما را به نمایش میگذارند.
* دریغا، آنچه تا چندی پیش درین چمن، سبز و رنگین ایستاده بود، اکنون پژمرده و خاکسترین افتادهاست! و چه بسیار شهدِ امید که من از اینجا به کندوهایِ خویش برده بودم! آن دلهای جوان اکنون همه پیر گشتهاند؛ و نه تنها پیر، که خسته و بیبها و تن آسا. آنان این را چنین مینامند: «ما دیگربار دیندار گشتهایم.» چندی پیش بود که ایشان را میدیدم که بامدادان با پاهایِ بیباک بیرون میدوند: اما پایِ داناییشان خسته شد و اکنون از بیباکیِ بامدادی خویش نیز به بدی یاد میکنند. به راستی، روزگاری، بساکس از ایشان پاهایِ خویش را بسانِ رقّاصان بَرمیکشید و نوشخند فرزانگیام برایاش دست میکوفت. آنگاه از کار بازایستاد و هماکنون دیدماش که خمیده پشت به سوی صلیب میخزد. روزگاری همچون پَشِگان و شاعرانِ جوان گِردِ نور و آزادی گَردان بودند. هرچه پیرتر، سردتر: و اکنون تاریک اندیشاناند و وِردخوانان و گوشه نشینان. …. دریغا، همیشه چه کماند آنانی که دلهاشان بیباکی و بازیگوشیِ دیرپای دارد و جانشان نیز شکیبا میماند. جز اینان دگر همه بیمداراناند.
== دربارهٔ نیچه ==
* «چندنفر نازی بیسواد که به خاطر کوبیدن دفترچهتلفن بر سر یکی از مخالفین [[سیاست|سیاسی]]، در زمره علمای اعلام حزب [[آدولف هیتلر|هیتلری]] درآمدهاند، فریدریش نیچه را به خود منسوب میکنند. همه میتوانند وی را از آنِ خود بدانند! تو به من بگو به چه احتیاج داری تا من [[گفتاورد|نقلقول]] مناسبِ حالَت را فراهم کنم.»
** [[کورت توخلسکی]]
* «نیچه با آنکه استاد دانشگاه بود بیشتر مشرب ادبی داشت و کمتر دانشگاهی بود. این فیلسوف هیچ نظریهٔ جدیدی در بودشناسی یا معرفتشناسی اختراع نکرد و اهمیتش در درجهٔ اول از حیث اخلاق است و در درجهٔ دوم به عنوان یک منتقد تیزبین تاریخ.»<ref name="برتراند راسل">برتراند راسل، [[w:تاریخ فلسفه غرب|تاریخ فلسفه غرب]]، ترجمهٔ نجف دریابندی، فصل بیست و پنجم.</ref>
** [[برتراند راسل]]
* «مطالب زیادی در نظریات او هست که باید به عنوان جنون بزرگ پنداری خویشتن طرد شود، دربارهٔ [[اسپینوزا]] میگوید:"این منزوی بیمارگونی که در لباس مبدل ظاهر شده، چقدر جبن و ضعف از خود نشان میدهد!" درست عین همین را میتوان دربارهٔ خود وی گفت، و آن هم با میلی کمتر؛ زیرا که وی در گفتن آن در حق اسپینوزا تردیدی به خود راه ندادهاست. پیداست که نیچه در خیالبافیهایش استاد دانشگاه نیست، بلکه مرد جنگی است. همهٔ کسانی که وی آنها را میستود نظامی بودند. عقیدهاش دربارهٔ زنان، مانند عقیده هر مردی، تجسم احساس خود اوست نسبت به زنها، که در مورد او آشکارا جز احساس ترس نیست."تازیانهات را فراموش مکن" اما اگر خود نیچه با تازیانه پیش زنان میرفت نود درصد آنها تازیانه را از دستش میگرفتند؛ و خودش هم این را میدانست و به همین جهت از زنان دوری میکرد و با سخنان تلخ بر خودخواهی زخمخوردهاش مرهم مینهاد.»<ref name="برتراند راسل">برتراند راسل، [[w:تاریخ فلسفه غرب|تاریخ فلسفه غرب]]، ترجمهٔ نجف دریابندی، فصل بیست و پنجم.</ref>
** [[برتراند راسل]]
* «من به سهم خود با [[بودا]] چنانکه او را تصور کردهام، موافقم؛ اما نمیدانم چگونه با براهینی که میتوانند در یک مسئله ریاضی یا علمی بکار روند، حقانیت بودا را اثبات کنم. از نیچه بیزام، زیرا که وی اندیشیدن درد را دوست میدارد؛ و خودپسندی را به صورت وظیفه درمیآورد؛ و مردانی که وی بیش از همه میپسندد و میستاید فاتحانی هستند که افتخارشان عبارت است از زیرکی و مهارت در کشتار مردان؛ ولی من گمان میکنم که دلیل نهایی بر ضد فلسفهٔ نیچه مانند هر اخلاق ناخوشایند ولی عاری از تناقض دیگری، در توسل با امور واقعی نهفته نیست، بلکه در عواطفِ انسانی است. نیچه محبتِ کلی را تحقیر میکند؛ من آن را انگیزهٔ همهٔ آرزوهای خود در جهان میدانم؛ پیروان او بهدور خود رسیدهاند؛ ما هم امیدواریم که دور آنها زود به پایان برسد.»<ref name="برتراند راسل">برتراند راسل، [[w:تاریخ فلسفه غرب|تاریخ فلسفه غرب]]، ترجمهٔ نجف دریابندی، فصل بیست و پنجم.</ref>
** [[برتراند راسل]]
* «بیخدایان جدید بهندرت از فردریش نیچه نام میبرند و هنگامی هم که به او اشاره میکنند، برای انکار او است. دلیل این مسئله نمیتواند این باشد که میگویند ایدههای نیچه الهامبخشِ نابرابری نژادی بودهاست که نازیها به آن اعتقاد داشتند. این داستان با توجه به ادعای نازیها مبنی بر علمیبودن نژادپرستیشان نامحتمل است. دلیل اینکه نیچه از اندیشههای جریانِ اصلیِ بیخدایی حذف شده، این است که او به مشکل میان الحاد و اخلاق اشاره کردهاست. این بدان معنا نیست که بیخدایان نمیتوانند اخلاقی باشند. موضوع بسیاری از جنجالهای سبُک همین است. پرسش این است که یک ملحد به چه اخلاقی باید پایبند باشد؟»
** ''[[جان گری]]''، ۲۰۱۵<ref name="جان گری">جان گری، «بیخدایان جدید از چه میترسند؟»، ترجمهٔ مهدی رعنایی، سایت ترجمان، برگرفته از Guardian، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، کد مطلب: ۷۲۷۵.</ref>
* «این برای این بیخدایان عجیب خواهد بود؛ اما نیچه گمان میکرد لیبرالیسمِ مدرن، تجسد سکولار همین سنتهای دینی است. این محقق مسائل کلاسیک تشخیص داد که اعتقاد یونانی به خِرد چارچوبی را شکل دادهاست که لیبرالیسم مدرن از آن شکل گرفتهاست.»
** ''[[جان گری]]''، ۲۰۱۵<ref name="جان گری" />
* «نیچه بهوضوح ادعا میکرد که لیبرالیسم در یکتاپرستیِ یهودی و مسیحی ریشه دارد و به همین دلیل است که او به این شدت با این ادیان دشمن است. او تا حد زیادی به این دلیل بیخدا است که ارزشهای لیبرال را رد میکند.»
** ''[[جان گری]]''، ۲۰۱۵<ref name="جان گری" />
* «فیالواقع نیچه غول است. حرفهایی میزند که فقط شیطان جرأتش را دارد حتی شنیدن سخنانش دل میخواهد. وی براستی سر مو را در ته دریا میبیند. نه خیال که فلان یا بهمان نویسنده یا فیلسوف بزرگ را میخوانید؛ خیلی بیش از اینها؛ حریفتان نیچه است؛ نیچهای که شیطان بود و آتش جهنم را برافروخت. او آتشافروز است. اگر کلبهی پوشالی دارید درنگ نکنید که در دم خاکسترتان میکند. اما اگر پولادید با خیال در دل چون کورهاش فروروید که آبدیده میشوید. سخن نیچه چون تیزاب سوزان است، سوزی که آتش به جان میزند.»<ref>آرامش دوستدار. (1337). دجال آخرالزمان یا ضربت شیطان در مهیب درکات: کوششی در توضیح فلسفه انتقادی نیچه (1). اندیشه و هنر، دورهی 3، شماره 10، ص 738.</ref>
** [[آرامش دوستدار]]
== جستارهای وابسته ==
* [[چنین گفت زرتشت]]
* [[اینک انسان (کتاب)]]
* [[حکمت شادان]]
* [[دجال (نیچه)|دجال]]
== منابع ==
{{ویکیپدیا}}
{{پانویس|۲}}
[[رده:اهالی آلمان]]
[[رده:فیلسوفان آلمانی]]
[[رده:فیلسوفان سده ۱۹ (میلادی)]]
[[رده:اگزیستانسیالیستها]]
[[رده:بیخدایان]]
[[رده:درگذشتگان ۱۹۰۰ (میلادی)]]
[[رده:کتابهای فریدریش نیچه]]
k20x6d4ck86fqxi6l3lmvvle33142q7
احمد کسروی
0
12870
171464
171459
2022-08-25T06:27:36Z
Azade10
26483
wikitext
text/x-wiki
{{تمیزکاری}}
[[File:Ahmad Kasravi portrait.jpg|thumb]]
'''[[w:احمد کسروی|احمد کسروی]]''' (۱۸۹۰–۱۹۴۶) تاریخنگار، زبانشناس، پژوهشگر، حقوقدان و اندیشمند [[ایرانی]].
== گفتاوردها ==
* «تمامِ ایرانیانی که اندکی آگاهی دارند، از عقب ماندگی کشور - به ویژه افول [[ایران]] از یک امپراتوری بزرگ و قدرتمند به دولتی ضعیف و کوچک - نگران شدهاند. ریشهٔ انحطاط در کجاست؟ در اوایل قرن، روشنفکران میتوانستند ادعا کنند که مقصّرِ اصلی، مستبدینی بودند که نفعی پنهانی در بی سوادی و جهلِ مردمِ کشور داشتند. امّا در حقیقت بیست سال پس از حکومت مشروطه ما نمیتوانیم همان پاسخ را بدهیم. اکنون میدانیم که تقصیر اصلی نه بر گردنِ فرمانروایان بلکه فرمانبرداران است. آری، علّتِ اصلی توسعه نیافتگی در ایران و شاید در بیشتر کشورهای شرقی، تفرقه و اختلاف میانِ توده هاست.»
** <small>در «علل اصلی عقب ماندگی»، روزنامهٔ پرچم، ۷/۲/۱۳۲۱</small>
* «امروز یکی از گرفتاریهای ایران، بلکه بدترین گرفتاری او، پراکندگی ایرانیان است. مردمی که دارای سرزمینی مشترک میباشند و در حیطهٔ یک دولت [[زندگی]] میکنند، نباید به فرقههای رقیب تقسیم شوند. ایرانِ امروز به این بدبختی گرفتار است و اگر این حال دیر پاید، [[خدا]] میداند ایرانیان چه مشت سختی را از دست روزگار خواهند خورد.»
** <small>در «اسلام و ایران»، ''پیمان''، ۱۲/۱۱/۱۳۱۲، سال یکم، ص ۲۷۷ و ۳۸۰</small>
* «بدانید ای برادران: آنچه یک توده را نابود سازد اندیشههای بیهوده و پراکندهاست. اندیشههای بیهوده و پراکنده از یکسو مردم را از هم پراکند و توده را از نیرو اندازد و از یکسو دلها را بخود واداشته از پرداختن بکار و زندگی دور سازد. کسانی را اینها خرد مینمایند. ولی گرفتاری بس بزرگی میباشد.»
** <small>در «راه رستگاری»، گفتار بیست و چهارم</small> 1316
* «اگر راستی را خواهیم این علمای نجف و دو سید و کسان دیگر از علما که پافشاری در مشروطهخواهی مینمودند، معنی درست مشروطه و نتیجه رواج قانونهای اروپایی را نمیدانستند، و از ناسازگاری بسیار آشکار که میانه مشروطه و کیش شیعهاست آگاهی درست نمیداشتند، مردان غیرتمند از یکسو پریشانی ایران و ناتوانی دولت را دیده و چارهای برای آن جز بودن مشروطه و مجلس نمیدیدند و با پافشاری بسیار به هواداری از آن میکوشیدند، و از یکسو خود در بند کیش بوده چشمپوشی از آن نمیتوانستند. در میان این دو درمیماندند.»
** <small>در «تاریخ مشروطه ایران»، تهران، چاپ سیزدهم، ۱۳۳۰، ص ۲۸۷</small>
* «ای ایرانیان ما شما را بنام خدا، بنام میهن، بنام شرافت و ناموس و بنام بزرگی و آقایی میخوانیم. بیایید دست برادری و همکاری بهم دهیم تا کشور خود را از این بردگی و بیچارگی رهایی بخشیم. این بار سنگین را جز با یاری و همدستی نمیتوان برداشت. همان گونه که برای هستی خود نیاز به غذا داریم برای توده و کشور خویش نیز نیازمند یک راه خدایی میباشیم. ما پاکدینان آن راه را پیروی میکنیم، گفتههای ما ادعا نیست بخوانید و بیندیشید و خرد را داور گردانید آنگاه بسوی ما شتابید و با ما پیمان همدستی بندید.»
** <small>احمد کسروی</small> روزنامه پرچم
* «درد بزرگ ایرانیان ندانستن حقایق زندگانیست. چون حقایق را نمیدانند از هم پراکندهاند، در کارها سستند، بکشور خود علاقه کم دارند، در برابر حوادث تنها بگله و ناله بس میکنند و در کوشش به تقلیدهای صوری که از اروپاییان مینمایند امید میبندند، هر کسی خود را راهنما میشمارد، هر کسی پیشنهادها میکند. اینها همه نفهمیدن معنی زندگانیست.»
** <small>(پرچم روزانه ش۵۰، احمد کسروی)1320 کتاب «حقایق زندگی»</small>
* «نخست کشور است و پس از آن مسلک و اندیشه»
** ''(پرچم روزانه ش ۶۱)۱۳۲۱
* «ما یک چیزی در ایرانیان میبینیم که همان دلیلست که بسیار نادانند. اینان از یکسو همیشه از حال بدبختی خود گله میکنند، و از یکسو میخواهند بهیچ چیزی از آنچه امروز هست دست زده نشود: کیشها همچنان بماند، دیوانهای شاعران در رواج خود باشد، صوفیگری بماند، خراباتیگری بماند، مادیگری بماند ـ همه چیز بماند و نیک هم گردند. در اینجاست که باید گفت: اینان چشم دارند و نمیبینند، گوش دارند و نمیشنوند، و مغز دارند و نمیفهمند.»
** <small>(پرچم نیمهماهه ص۳۳۳)۱۳۲۲</small>
* «از چیزهایی که در ایران باید بود بزرگ شدن دیهها و کوچک گردیدن شهرهاست. ما اگر بخواهیم از یکسو بکشاورزی رواج دهیم و از زمین و آب و هوا و آفتاب سود جوییم، و از یکسو در شهرها جلو مفتخوریها را بگیریم و بدینسان سامانی بزندگانی این توده دهیم، باید همهٔ بیکاران و بیهودهکاران را از شهرها بیرون گردانیده بدیهها فرستیم که هر کدام تکهای از زمین را بگیرند و بکارند. راه همینست. چیزی که هست این کار بآسانی نتواند بود و به یک زمینهای نیازمند است. … باید در دیهها زمینهٔ زندگانی آماده گردد. باین معنی دبستانها برای بچگان، و پزشک و داروخانه و بیمارستان برای بیماران، و دادگاه برای دادخواهان برپا باشد، و تلفن و برق و راههای اتومبیلرو آماده گردد. گذشته از همهٔ اینها باید آمیغها[=حقایق] در دلها جای گیرد و ارج کشاورزی دانسته گردد، و این نباشد که درسخواندگان و کسان آبرومند کشاورزی را بخود نپسندند یا از دیهنشینی سر باززنند. باید زندگانی بمعنی راستش در پیشگاه اندیشهها جلوهگر گردد و این نادانیهای تیره که مغزها را پر گردانیده از میان رود. اگر این زمینه آماده گردد بسیاری از مردم خود با دلخواه و آرزو رو بسوی دیهها آورند که یک زندگانی خوشتر و آرامتری را پیش گیرند.»
**<small> (کار و پیشه و پول، ص۳۷)۱۳۲۳</small>
* «بسیاری از ایرانیان این سخنانی را که ما دربارهٔ «دارایی» و آب و خاک و میهنپرستی نوشتیم خوانده چنین خواهند گفت: «ما اینها را میدانستیم». اینان «دانستن» را همان شنیدن و بیاد سپردن میشمارند. ولی این دانستن نیست. «دانستن» آنست که یکی یک موضوعی را نیک بفهمد و با دلیل آن را تصدیق کند و بروی آن پافشاری نماید و اگر سخنی را بضد آن شنید با دلیل رد کند و پس از همه آن را بکار بندد و رفتارش از روی آن باشد. دانستن این را میگویند، و ما نیز این گونه دانستن را میخواهیم. ما میخواهیم ایرانیان این سخنان را نیک بفهمند و نیک بیندیشند و باور کنند و هرگونه اندیشههای ضد آن که در دل دارند بیرون کنند. میخواهیم این را باور کنند که این سرزمین که خدا بایشان داده سرچشمهٔ زندگانی خودشان و فرزندانشان میباشد و اینست باید آن را گرامی شمارند و قدرش دانند و بنگهداریش کوشند. میخواهیم این را باور کنند که اگر نکوشند این سرزمین از دستشان خواهد رفت و همگی به زیردستی و بندگی خواهند افتاد و پراکنده و خوار و بیچاره خواهند گردید. میخواهیم اینها را نیک بفهمند و باور کنند و بکار بندند، آن وقت آن سخنان بیهودهای را که از بدآموزیهای مادیگران یا از گفتههای بیپای شاعران یا از فریبکاریهای ملایان و دیگران شنیدهاند و با این اندیشهها نمیسازد از دل بیرون کنند.»
** <small>(پرچم روزانه شمارهٔ ۵۶)۱۳۲۱</small>
* «در هزاروسیصد سال پیش از این، کشاکشهایی دربارهٔ خلافت رخ داده و هرچه بوده پایان یافته و گذشته، امروز از گفتگوی آنچه سودی تواند بود؟. اینها نه تنها دین نیست، خود بیدینیست. راستی را دین برای آنست که مردمان چندان بیخرد و نافهم نگردند که زندگانی خود را رها کنند و بداستانهای هزاروسیصد سال پیش پردازند و درمیان مردگان کشاکش اندازند. کسانی که اینها را از دین میشمارند معنی دین را ندانستهاند. دین شناختن معنی جهان و زندگانی و زیستن بآیین خرد است. دین آنست که امروز ایرانیان بدانند که این سرزمینی که خدا بایشان داده چگونه آباد گردانند و از آن سود جویند و همگی باهم آسوده زیند و خاندانهایی به بینوایی نیفتند و کسانی گرسنه نمانند و دیهی ویرانه نماند و زمینی بیبهره نباشد.»
** <small>(پرچم نیمهماهه ص۱۰۶ و ۱۰۷)۱۳۲۲</small>
* «بدی در جهان تنها جنگ نیست. بدیهای بدتری میبوده و میباشد. این بدتر از جنگست که مردمی مردگان هیچکارهای را گردانندگان جهان دانند و بروی گورهای آنان گنبدها افرازند و از صدها فرسنگ راه بزیارت آنها روند. بدتر از جنگست که مردمی از آیین گردش جهان ناآگاه باشند و بگرفتاریهای خود چاره از «دعا» خواهند. بدتر از جنگست که گروهی بنام درویشی بکار و پیشهای نپردازند و جهان را خوار دارند و با تنهای درست و گردن کلفت بگدایی و مفتخوری پردازند. بدتر از جنگست که از میان مردمی، شاعران یاوهگویی برخیزند و آشکاره سخن از جبریگری زده مردم را به تنبلی و سستی وادارند. این نادانیها و مانندهای اینها در ایران و کشورهای شرقی رواج میداشته و جمال مبارکِ شما آن فهم و دانش نداشته که به اینها پردازد و مردم را از گمراهی بیرون آورد. بهاء به این نادانیها نپرداخته بماند، که خود نادانیهایی بآنها افزوده. بجای برانداختن گنبدها، خود چند گنبدی بلند گردانیده. بجای نابود گردانیدن دعاها، خود دعاهایی ساخته و بدست مردم داده. این بدترین بدیهاست که مرد درماندهای همچون بهاء بدعوای خدایی برخیزد و یک دسته چندان پستاندیشه و نافهم باشند که بچنان دعوایی گردن گزارند. آنچه شرقیان را بخواری و پستی کشانیده و بزیر یوغ غربیان انداخته، پابستگی به این گمراهیها و نادانیهاست. بهاء اگر آن بودی که نیکی جهان خواهد، بایستی به اینها پردازد و نبرد سختی آغازد. نه آنکه اینها را همه بگزارد و چند سخنی پا در هوا ـ از حرام کردن جنگ و دستور دادن به یکی شدن دینها ـ سراید و گردن فرازد.»
** ''(بهائیگری، گفتار دوم)۱۳۲۲''
*«در این کشور یا زندگانی دمکراسی یا کیش شیعی، یا سررشتهداری توده[=حکومت ملی] یا حکومت ملایان، یا آن یا این، هر دو در یکجا نتواند بود.
ایرانیان یا باید شیعه باشند و به آموزاکهای [تعلیمات] شیعیگری راه روند و مشروطه را رها کنند، یا هوادار مشروطه بوده بکیش شیعی (و همچنین بدیگر کیشها) چاره اندیشند.»
** ''(دولت بما پاسخ دهد، ص ۲۰)۱۳۲۳''
*«نادانی ملایان در این زمینه[معنی دین] بآن سادگی که پنداشته میشود نیست. همین نادانی دلیل روشنی به بیدینی ایشانست؛ زیرا دین برای شناختن آیین خدا و زیستن از روی آن آیین میباشد. راستی را دین برای اینست که مردمان جهان و زندگی را نیک شناسند و به هر کار از راهش درآیند. برای اینست که بجای درمان بجادو و دعا نپردازند. پس دعا خواندن و دعا نوشتن بجای درمان، و آن را چاره پنداشتن خود بیدینیست، و شما میبینید که ملایان همین را از دین میشمارند.»
** ''(پندارها، گفتار دوم)۱۳۲۲''
*«میشنویم کسانی در تبریز و دیگر جاها میگویند: فلان آخوند یا بَهمان پیشنماز گفته پرچم نخوانید و بآن روزنامه کمک نکنید. میگویم اگر میخواهید بسخنان ملایان گوش دهید یکبارگی چشم از زندگی پوشیده مرگ خود و فرزندانتان را بدیده گیرید.»
** ''(پرچم روزانه شماره ۲۳۱)۱۳۲۱''
*«بدانید ای ایرانیان! شما را پراکندگی بیچاره و درمانده گردانیده.
. . .
بدانید ای ایرانیان! از کوششهای تنها به تنها نتیجه بدست نیاید. از تدبیرهایی که هر کس تنها برای رهایی خود کند سودی نباشد. در چنین هنگامهایی باید همگی دست بهم داد و برای همگان کوشید. از این راهست که میتوان بنتیجهای رسید. در ایران کسان چیزفهم و کاردان بسیار است. ولی عیب اینجاست که از هم پراکندهاند و هر کس بتنهایی چیزهایی میاندیشد و کاری از پیش نبرده در توی خشم و دلتنگی میسوزد. اینان اگر همه یکی گردند بکارهای نتیجهداری توانند برخاست.»
** ''(پرچم روزانه شماره ۱۵۷)۱۳۲۱''
*«انبوهی از ایرانیان این را عادت خود قرار داده که از حال و پیشامد گله کنند و بنالند ولی هیچگاه در اندیشهٔ کوشش و چاره نباشند.
این نتیجهٔ درسیست که در سی سال گذشته از روزنامهها آموختهاند. میآیند مینشینند و سر گفتگو را باز میکنند، و دردها و گرفتاریها را بتقریر میآورند. ولی همینکه گفته میشود که باید دست بهم داد و چارهای کرد در آنجاست که صد سستی از خود نشان میدهند. در آنجاست که آدم میبیند
این بدبختها گله و ناله را میخواهند و بهیچ گونه کوششی تن درنخواهند داد.»
** ''(پرچم روزانه شماره ۱۵۸)۱۳۲۱''
*«عقیده بقضا و قدر و دلبستگی بجبریگری عزم و ارادهٔ اینها [مردمی که در اندیشهی کشورشان نیستند] را کشتهاست. بدبختها تا خطر را در نزدیکی خود نبینند بتکان نخواهند آمد و در چنان هنگامی نیز چاره دشوار خواهد گردید.
باید آشکاره بگویم: چنین مردمی شایستهٔ زندگی نمیباشند. در چنین روزگاری که تودهها سختترین نبردها میکنند و مردان و زنان و پیران و جوانان دست بهم داده در آسمان و زمین، در زیر دریا و در روی آن جنگ و خونریزی میکنند، یک چنین مردم سستنهاد و بیارادهای سرنوشتی جز لگدمالی در زیر پای دیگران نتواند داشت. باید اینها را آشکاره بگویم و حقایق را پوشیده ندارم.»
** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۱۵۸)۱۳۲۱''
*«مایهٔ بدبختی ایرانیان اندیشههای پراکندهایست که در مغزها جا دارد. این اندیشههای پریشان و گمراهست که ارادهها را سست و خردها را بیکاره میگرداند و مردم را بدینسان درمانده و بدبخت میسازد. سپس دلیل آورده گفتهایم: سرچشمهٔ کارهای آدمی مغز اوست. مغز است که بدیگر عضوها فرمان میدهد و آنها را بکار میاندازد. از آنسوی مغز تابع اندیشههاییست که در آن جا میگیرد. این اندیشههاست که مغز را اداره میکند.
پس از این مقدمه گفتهایم باعث اینکه ایرانیها بدینسان سستاراده و بیچارهاند سخنان پراکندهٔ ضد هم میباشد و مثل آورده گفتهایم: در این توده از یکسو سروده میشود:
«بجز از کشته ندروی» و از یکسو گفته میشود:
«که بر من و تو در اختیار نگشاده» یا گفته میشود:
«گر زمین را به آسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی».
امروز از یکسو ما میخواهیم مردم را بکوشش واداریم و از یکسو کتابها پر است از تعلیمات جبریگری. از یکسو ما میگوییم: باید کوشید و کشور خود را نگه داشت و از یکسو کتابها پر است از اینکه با کوشش بجایی نتوان رسید:
«بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست».
از یکسو ما میگوییم: باید در اندیشهٔ نگهداری خاندانهای خود باشیم و باید خطرهای احتمالی آینده را بدیده گرفته درپی وسایل دفاع باشیم از سوی دیگر گوشها پراست با این شعر و مانند آن:
«اگر تیغ عالم بجنبد زجای نبّرد رگی تا نخواهد خدای». میگوییم:
آیا باور کردنیست که این همه سخنان که بنام جبریگری و اختیار نداری گفته شده بیاثر بماند؟!.. آیا باور کردنیست که سخنانی که ما بنام میهنپرستی و کوشش مینویسیم اثر خود را بکند ولی اینها نکند؟ !..»
** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۱۲۴)۱۳۲۱''
*«پایندگی یک توده بیش از همه در سایهٔ نکوخوییست
در جهانی که بنیاد زندگی بر کشاکش نهاده شده پایندگی یک توده بیش از همه در سایهٔ خویهاییست که مایهٔ استواری ایشان گردد. بدانسان که درختی تا سخت و استوار نباشد در برابر تندبادها ایستادگی نتواند، یک مردم نیز تا استوار نباشند پایدار نخواهند ماند.
کسانی خوشخویی را خندهرویی و چربزبانی و چاپلوسی و اینگونه سستنهادیها میپندارند یا ساختن با هر نیک و بد را هنری میانگارند. اینان سخت نادانند و خوشخویی جز از اینهاست.
برای یک توده پیش از همه خوییهایی میباید که استوار و پایدارشان گرداند.
آنچه یک توده را استوار و پایدار میگرداند چیست؟... آزادگی، غیرت، دلیری، از خود گذشتگی، پافشاری.
سخندانی و دانشمندی و هنروری و اینگونه عنوانها را در این زمینه ارجی نیست.»
** ''(پیمان سال سوم، شمارهٔ ۴ ص ۱۹)اردی بهشت ۱۳۱۵''
*«کار یک مردم یا یک توده تنها با گفتن و نوشتن و اظهار عقیده نمودن بجایی نمیرسد. این یکی از گمراهیهای ایرانیانست که تنها بگفتن و اظهار عقیده کردن بس میکنند و این نمیاندیشند که یک رشته اندیشه هرچه نیک و سودمند باشد تا باجرا گزارده نشود نتیجهای از آن در دست نخواهد بود و راه اجرا آنست که یک دسته از مردان بافهم از پیر و جوان دست بهم دهند و یک جمعیتی گردند و ارادهها را یکی سازند، و آن وقت رشتهٔ کارها را بدست گرفته آن اندیشههای بلند و سودمند را با دست خود اجرا گردانند.»
** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۱۸۳)۱۳۲۱''
*«چون بارها دیده شده، کسانی که کتابهای ما را میخوانند چون با سخنانی ناشنیده روبرو میگردند، در بارِ یکم دلآزرده میشوند و به آسانی آنها را نمیتوانند پذیرفت، و از آنجا که هر گفتهای دلیل استواری همراه میدارد ناپذیرفتن نیز نمیتوانند، و اینست دودل میمانند. این کسان باید به یک بار خواندن بس نکرده کتاب را دو بار و سه بار بخوانند که بیگمان آنچه را که در بار یکم پذیرفتن نتوانستهاند، در بارِ دوم و سوم خواهند توانست.
به هر حال ما هیچ سخنی را بیدلیل نگفتهایم و این نمیخواهیم که کسی نافهمیده و باور نکرده سخنی را از ما بپذیرد.
ما چنانکه خواهش کردهایم دوست میداریم هر خوانندهای راستی را داور باشد. هیچ سخنی را از ما بیدلیل نپذیرد و از هیچ سخنی که بادلیلست چشم نپوشد.»
** ''(پیشگفتار کتاب داوری)۱۳۲۳''
*«در هر کجا خرد کمتر سخن آنجا فراوانتر.
از شگفتیهای زمان ما فزونی بیاندازهٔ سخن است. هیچ زمانی مردم باین اندازه پرگو نبودهاند.
سخن در زمانهای پیشین ارج سیم و زر را داشت ولی امروز بیارجتر از سفال و سنگ است.
بدانسان که در زندگانی ساده و پیشین ما بزرگترین شماره «هزار» بود و تودهٔ انبوه بالاتر از آن شماری نمیشناختند ولی امروز «کرور» و «میلیون» بر زبانها روانست و چه بسا که «بلیون» و «ترلیون» هم بکار میرود به همین اندازه سخن در جهان فزون گردیدهاست. میتوان گفت مردم امروزی ده برابر بلکه صد برابر زمانهای پیشین گفتگو مینمایند یا چیزنویسی میکنند.
کسانی خواهند گفت: از فزونی سخن چه باک؟.. میگوییم فزونی سخن دلیل کمی خرد است در هر کجا خرد کمتر سخن آنجا فراوانتر و هر کسی هرچه سبکمغزتر زبانش بر گفتگو روانتر میباشد.
این فراوانی روزنامهها، فزونی کتابها، بیشی انجمنها و کنفرانسها همهٔ اینها گواه کوتاهی خردها میباشد.
اگر دو خردمندی در موضوعی باهم گفتگو نمایند هرگز نخواهد بود که بیش از چند جمله سخن برانند. آن کار سبکمغزانست که در هر موضوعی بگفتگوی درازی میپردازند و پیاپی گفتههای خود را تکرار میکنند.»
** ''(پیمان، سال یکم، شمارهٔ شانزدهم، ص ۷)۱۳۱۳''
*«این در نهاد هر کس نهاده که چون پندآموزی را دید گرفتار پستیهاست پند او را نمیپذیرد و بلکه بر بدکاری دلیرتر میگردد. رازیست آسمانی که سخن تا از دل پاکی برنخیزد دلها را تکان نمیدهد.
چیزیست در سرشت آدمی سرشته و ما هرگز نمیتوانیم آن را دیگرگونه سازیم.
... ما آشکار میبینیم تا پندآموزی گردنفراز و پاکنهاد نباشد گفتهٔ او در مردم اثر ندارد. ...
اندرز جز از جملههای دانشآمیز است که بگویندهاش ننگرند.
اندرز نه از راه فهم و دریافت بلکه از راه گرایش و پیروی کارگر میافتد. اینست باید اندرزگو پاکنهاد و درخورِ پیشوایی باشد.
آن در سخنبازیست که به نغزی و آبداری یک جمله ارج میگزارند، در پندآموزی بیش از همه پاکنهادی گوینده در کار است.»
** ''(پیمان سال سوم، شمارهٔ ۳ ص ۴۸۱)فروردین ۱۳۱۵''
*«خداشناسی آن نیست که خدایی تصور کنند و هرچه خواستند باو نسبت دهند. اینگونه خداشناسی با بتپرستی یکیست، بلکه همان بتپرستیست. خداشناسی هنگامی درستست که خدای راستین را شناسند و هر کاری بیهوده یا ناسزایی را باو نسبت ندهند. اینست ما بخداشناسی این مردم ارج نمیتوانیم گزاشت. بلکه جز بتپرستشان نمیتوانیم شناخت.
آنان گردن میفرازند و بخود میبالند که خداپرستند، ولی در پستی اندیشه از بتپرستان کمترند.
«خانمها دیدید روهاتان باز کردید خدا بغضب آمد و بلا فرستاد». اینست نمونهای از خداشناسی آنان.[ملایان]»
** ''(پرسش و پاسخ، ص ۳۳ از ۶۴)۱۳۲۴''
*«شما[ملایان] اگر معنی دین را میدانستید، میدانستید که خدا را در راه بردن اینجهان آیینی هست ـ آیین بسیار استواری که هیچگاه دیگر نگردد، این میدانستید که داستان امام ناپیدا و آن «عجایب و غرائب» که بآن داستان بستهاید: «دجال از چاه بیرون خواهد آمد، آفتاب از مغرب سر خواهد زد، عیسی از آسمان فرود خواهد آمد، توپ و تفنگ از کار خواهد افتاد، مردگان زنده خواهند گردید…» همه با آیین خدا ناسازگار است. ولی چون از نادانی معنی دین را نمیدانید اینست گستاخانه بخدای آفریدگار چنین دروغهایی میبندید. آنگاه شرم نکرده میگویید: «اینها از ضروریات دینست هر کس اینها را نپذیرد بیدینست». در حالی که بیدین و خداناشناس شما ملایان هستید که اینگونه کارهای خردناپذیر را بخدا میبندید، بیدین شمایید که از آیین خدا ناآگاهید، بیدین شمایید که جز شکمپرستی آرزویی در جهان ندارید. ببینید: شما تا چه اندازه نادانید که چون ما میگوییم یک مردی هزار سال زنده نتواند ماند، شما پاسخ داده میگویید: «از قدرت خدا چه بعید است؟!..» و از بس نافهمید این نمیدانید که خدا برای توانایی خود مرزی پدیدآورده و برای کارهای خود آیینی گزارده. این نمیدانید که هرچه تواند بود نباید بود.»
** ''(پرچم نیمهماهه ص۳۷۲)۱۳۲۲''
*«با هیچکسی دشمنی نداشتهایم و نمیداریم
چنانکه در این چند سال آزمودهایم، بدخواهان و دشمنان در برابر ما جز چند جملهای نمیدارند و جز از آنها را بزبان نمیتوانند آورد؛ مثلاً شاهراه بزرگ و روشنی که ما بسوی آمیغها[=حقایق] باز کرده و مردمان را بزیستن از روی خرد میخوانیم و در برابر گمراهیها و بیدینیها درفش افراشته نام خدا را در جهان بلند میگردانیم، بدخواهان اینها را که میبینند با چشمان دریده بیکدیگر چنین میگویند: «ادعای پیغمبری میکند!..».
ایرادهایی که (مثلاً به سعدی و حافظ) گرفته و یکایک آنها را با دلیلهای استوار روشن میگردانیم، آنان نام دیگری پیدا نکرده بیکدیگر چنین میگویند: «به سعدی و حافظ فحش داده!..».
بیپایی کیشهای پراکنده را که مینویسیم و بارها میگوییم ملایان یا دیگران اگر توانند پاسخ دهند، در اینجا نیز جملۀ دیگری نیافته میگویند: «بمذهب توهین کرده!..». ...
میگوییم: ما بکسی دشنام ندادهایم و خود از دشنام بسیار دوریم. همچنین ما نخواستهایم از جایگاه کسی بکاهیم و خود با هیچکسی دشمنی نداشتهایم و نمیداریم. … اینکه واژههای «نادان» و «نافهم» و «گمراه» و مانند اینها را بکار بردهایم، معنی راست آنها را خواستهایم، نه آنکه دشنام داده باشیم.»
** ''(یادداشت آغاز کتاب صوفیگری)1322''
*«کسی چه میداند که در ایران اگر از هزار سال پیش دستگاه شعر با این ترتیب گسترده نبود امروز ایران در آسیا جایگاه ایتالیا را داشت در اروپا و امروز درفش ایران بر روی سراسر آسیا سایه میگسترد! مگر انکار میکنید که حوادث جهان معلول یکدیگر است و یک مردمی که بپستی میافتد و بدبختی گریبان ایشان را میگیرد علت آن همانا بیهودهکاریها و بیخردیهاست که درمیان خود ایشان پدید میآید؟»
** ''(پیمان سال دوم، ص 569) 1314''
*«شما [ملایان] جز پایداری دستگاه خود را نمیخواهید و اسلام را بهانه ساختهاید. شما اسلام به آن دستگاه مفتخواری خود میگویید.»
** ''(پرسش و پاسخ، ص 10) 1324''
*«ما را با بهائیان یا با دستۀ دیگری دشمنی نیست و هرگز نمیخواهیم بناسزا دلی را بشکنیم و بیازاریم. ما هرچه میکنیم بنام دلسوزی بجهانیان است. ما میگوییم: همۀ جهانیان باید بیک دین آیند. دین در نزد ما شناختن معنی درست جهان و زندگانی و زیستن از روی آیین بخردانه است، و این نچیزیست که گوناگون باشد. راستیها در همه جا یکیست.
این یکی از خواستهای بزرگ ماست و برای رسیدن باین خواست ناگزیریم با همۀ کیشهای گوناگون و دیگر گمراهیها نبرد کنیم و به هر کدام ایرادهایی که میداریم بنویسیم تا به خردها تکانی دهیم و به نتیجهای که خواستاریم برسیم. آن ایرادها که بصوفیگری یا به بهائیگری یا به خراباتیگری یا بمادیگری یا بفلسفۀ یونان یا بکیشهای پراکنده میگیریم از این راهست نه از روی دشمنی یا بدخواهی. ما این ایرادها را میگیریم و پیروان آنها یا باید پاسخی بادلیل بایراد بدهند و یا بنام راستیپژوهی بما پیوندند. از آقایان بهایی نیز همین را چشم میداریم.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ214)1321''
*«ما در تاریخ، یک تودۀ سیصدوپنجاه ملیونی را توانیم یافت که بزیرِ دست یک تودۀ سی و چند میلیون افتاده. چنین کاری چرا رو داده و چگونه رو داده؟!. اگر نیک اندیشیم انگیزه و سرچشمۀ آن را جز برتری اندیشهها و باورها نتوانیم یافت. آن تودۀ زبردست جز درپی پیشرفت خود نیستند و باورهای بیهوده را کم میدارند و معنی همدستی و سود آن را میشناسند ولی این تودۀ زیردست به پیشرفت زندگی خود جز پروای کمی نمینمایند و با باورهای بیهوده از پرستش گاو و مار و از جوکیبازی و نمایشهای محرم و کینههای کهن بومی و مانند اینها سرگرمند، و معنی همدستی و سود آن اگرهم بگوشهاشان رسیده بدلهاشان اثر نکرده. از اندیشههای پست نتیجه همین باشد که بوده.»
** ''(ما چه میخواهیم؟، بخش یکم، تکۀ ششم، پیمان سال ششم، ص206، تیر 1319)''
*«امروز هر تودهای نیاز دارد که مردان و زنان آن را بغیرت و کوشش وادارند و بایستادگی در برابر سختیهای زندگانی دلیر گردانند، نه اینکه با خواندن شعرهای قلندرانۀ غیرتکشِ زمان مغول بسستی و تنبلیش بیفزایند و بازماندۀ حس و غیرتش را نیز از دستش بگیرند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 200)1321''
*«... آن کسان[«بزرگان ادب فارسی»] چه کردهاند که بزرگ شدهاند؟! آیا کسی با سخنان پریشان و پراکنده و ضد هم بزرگ میشود؟! آیا کسی که در زمان مغول زیسته و در آن روزگار اندوه و شیون خاندانها، کمترین تأثری از خود نشان نداده بلکه همه دم از خوشی و یارپرستی زده و بالاخره زبان بستایش آباقاخان (ایلخانی) گشاده بزرگ تواند بود؟ !.. از اینگونه پرسشها میکنیم درمانده میگوید: اگر اینها بزرگ نیستند پس چرا شرقشناسان اینهمه تجلیل آنها را مینمایند؟! میگویم: شرقشناسان میخواهند شما را اغفال کنند و نگزارند از آلودگیهای زمان مغول بیرون آیید. شما باید خودتان بیندیشید و بفهمید که سود و زیانتان چیست.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321''
*«بسیاری از مردم ماهیت گفتههای ما را درنیافتهاند برخی از ایشان خود نمیخوانند و از زبانها چیزهایی میشنوند. برخی دیگر راهی را رفتهاند که مخالف گفتههای ماست (مثلاً فلسفه خواندهاند یا در ادبیات کار کردهاند) و آن پردهای در برابر چشمهای آنان میگردد و از درک حقایق مانع میشود.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 108)1321''
*«یکی از بزرگترین گرفتاریهای ایرانیهاست که از بس خودخواه و خودنمایند آلودگیهای خود را که علت این بدبختی و درماندگی ایشان شده بگردن نمیگیرند و نقص بخود گمان نمیبرند، و چنین وامینمایند که این بدبختی و درماندگی نتیجۀ حوادث جهان و معلول تصادفاتست و اینست رهایی خود را نیز جز در نتیجۀ حوادث و تصادفات نمیشمارند و همیشه چشم براه این پیشامد و آن حادثه میدوزند.
این بایرانیان بسیار سخت است که بآلودگیهای خود پی برند و ریاضت بخود داده بچارۀ آنها پردازند بلکه بسیار دوست میدارند که همیشه گناه را بگردن دیگران بیندازند.
از اینرو ما که همیشه مینویسیم علت این بدبختیها آلودگیهای خودتانست، مینویسیم اگر دشمن هم بشما دست یافته از راه آن آلودگیها دست یافته، مینویسیم باید آن آلودگیها را از خود دور گردانید این نوشتههای ما بایشان خوش نمیافتد و بسیاری از آنان چون پرچم را میخوانند رو ترش میکنند. ولی فلان روزنامۀ شیاد که هایهوی راه میاندازد: «جان من فدای ایران باد» «ایران جاویدانست» «ایران لایزالست» … از این جملههای پوچ که هیچ معنایی ندارد خوشدل میشوند و آن را از دست هم میربایند.
کوتاهسخن، بآلودگیها خود گردن گزاردن نمیتوانند. در کشوری که شمردهایم چهارده کیش مختلف هست، چندین مسلک سیاسی رواج یافته، ده تن با یکدیگر هماندیش نمیباشند، یک بخش بزرگی از مردم آن، عشایر تاراجگرند که هنوز باصول قرون وسطا زندگی میکنند، در چنین کشوری که این یک شمهای از آلودگیهای آن میباشد هیچ نقص نمیپندارند و بتکانی نیاز نمیبینند و ما به هر چیزی که دست میزنیم در برابر ما به هیاهو میپردازند. بلکه بسیاری از مردم همین گرفتاریها را سرمایهای برای خود میپندارند؛ مثلاً عشایر تاراجگر را «مردان رشید» نامیده ذخیرهای برای روز مبادا [مقصود: بهنگام جنگ] میشمارند.
این کیشهای گوناگون را که سراپا آلودگی است و سراپا بیدینی است دین نامیده برواجش میکوشند، یاوهبافیهای پست زمان مغول را ادبیات نامیده بخود میبالند. جوانان درسهایی را که در دبیرستانها و دانشکدهها خواندهاند و بخش بزرگی از آنها جز مایۀ فرسودگی مغز نیست سرمایۀ زندگانی میشناسند.
بهر حال چون نقصی در خود نمیشناسند اینست گناه را بگردن حوادث میاندازند و برای رهایی نیز چشم براه حوادث مینشینند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 179)1321''
*«مایۀ بدبختی ایرانیان اندیشههای پراکندهایست که در مغزها جا دارد. این اندیشههای پریشان و گمراهست که ارادهها را سست و خردها را بیکاره میگرداند و مردم را بدینسان درمانده و بدبخت میسازد. سپس دلیل آورده گفتهایم: سرچشمۀ کارهای آدمی مغز اوست. مغز است که بدیگر عضوها فرمان میدهد و آنها را بکار میاندازد. از آنسوی مغز تابع اندیشههاییست که در آن جا میگیرد. این اندیشههاست که مغز را اداره میکند.
پس از این مقدمه گفتهایم باعث اینکه ایرانیها بدینسان سستاراده و بیچارهاند سخنان پراکندۀ ضد هم میباشد و مثل آورده گفتهایم: در این توده از یکسو سروده میشود: «بجز از کشته ندروی» و از یکسو گفته میشود: «که بر من و تو در اختیار نگشاده» یا گفته میشود: «گر زمین را به آسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی». امروز از یکسو ما میخواهیم مردم را بکوشش واداریم و از یکسو کتابها پر است از تعلیمات جبریگری. از یکسو ما میگوییم: باید کوشید و کشور خود را نگه داشت و از یکسو کتابها پر است از اینکه با کوشش بجایی نتوان رسید:
«بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست». از یکسو ما میگوییم: باید در اندیشۀ نگهداری خاندانهای خود باشیم و باید خطرهای احتمالی آینده را بدیده گرفته درپی وسایل دفاع باشیم از سوی دیگر گوشها پراست با این شعر و مانند آن:
«اگر تیغ عالم بجنبد زجای نبّرد رگی تا نخواهد خدای».
میگوییم: آیا باور کردنیست که این همه سخنان که بنام جبریگری و اختیار نداری گفته شده بیاثر بماند؟!.. آیا باور کردنیست که سخنانی که ما بنام میهنپرستی و کوشش مینویسیم اثر خود را بکند ولی اینها نکند؟ !..»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 124)1321''
*«ما میگوییم: بسیاری از شاعران (و همچنین از دیگر مؤلفان) مردم را بجبریگری و خراباتیگری دعوت کردهاند و شعرها و گفتههای آنها را میآوریم:
«می خور که ندانی ز کجا آمدهای خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت» و
«گر زمین را بآسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی» و
«اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرّد رگی تا نخواهد خدای»، «تریدو اریدو مایکون الا ماارید». میگوییم: جبریگری و خراباتیگری هر دو بسیار غلطست و مردمی که باینها بگروند جز نابودی سرگذشتی نخواهند داشت.
این سخنیست که ما میگوییم. کنون یک آدمی باخرد که اینها را میخواند یا باید هر دو مقدمه را بپذیرد و با ما همراهی و همدستی کند و یا بگوید فلان مقدمه را نمیپذیرم و یا بفلان مقدمه ایراد دارم. و آنچه میفهمد با دلیل بگوید تا ما نیز با دلیل پاسخ دهیم. اینست آنچه که از یک آدمی باخرد انتظار توان داشت. اما اینکه کسی همۀ آنها را بکنار گزارد و پس از آنهمه دلیلها باز بر سر نادانی خود ایستادگی نشان دهد و آنگاه به هیاهو پردازد که بشعرا توهین شده، این همان درماندگی خرد و فهم است.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321''
*«ما میخواهیم ایرانیان حقایق زندگانی را دریافته در پیرامون آن یگانگی[=اتحاد] نمایند و در راه نشر آن حقایقست که بشاعران برخورده بدآموزیهای آنان را سنگ راه خود یافته خورد میکنیم. ما میگوییم: «هر مردمی باید بآبادی کشور خود و نگهداری آن بکوشند». این یکی از حقایقست که میخواهیم در دلها جا دهیم ولی شاعران همگی ضد این را گفتهاند. همگی آنها مردم را بجبریگری و بیپروایی و مستی شبانهروزی خواندهاند اینست ما ناگزیر میشویم آنها را براندازیم. همچنین بیکایک کیشها از بهائیگری و باطنیگری و صوفیگری و آن دیگرها که مایۀ پراکندگی و گمراهی است پرداخته ایرادهای خود را مینویسیم. راه یگانگی اینست؛ زیرا آنچه مردمی را بیک راه تواند آورد حقایقست.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 251)1321''
*«بدبختی همین است که یک تودهای بجای همه چیز دست بدامن غوغا و هایهوی و ناله و گله بزنند و چنین دانند که از این راه بجایی خواهند رسید. هان ای ایرانیان، راه را گم کردهاید و هان ای بیچارگان سررشته را از دست دادهاید.
...
بدانید ای ایرانیان: این درد و گرفتاری که شما در آنید بیدرمان و چاره نمیباشد ولی باید نخست راه آن دانسته شود و دوم یک دسته از مردان نیک دست بهم دهند و بنام غیرت و مردانگی کوشش و جانفشانی دریغ نگویند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 212) 1321''
*«این رفتار دانشمندانه نیست. سخنی را همانکه شنیدهاید به پاسخ برخاستهاید. این رفتار ملایانست که همانکه سخنی شنیدند و با دانستههای خودشان ناسازگار یافتند، نافهمیده و نااندیشیده به پاسخ میپردازند.
این سخنان ما تازه است. شما بایستی آنها را بیندیشید و بسنجید، پس از زمانی به پاسخی برخیزید. این سخنان بآن آسانی که میپندارید نیست و بیگمان تکانی از راه اینها در روانشناسی پدید خواهد آمد.»
** ''(«در پیرامون روان»، نشست چهارم) 1324''
*«از مردم پراکندهاندیشه و سستباور نیرویی پدید نیاید، این مردم پریشانِ ایران که ده تن دارای یک اندیشه نیستند نیرویی ندارند تا کسی آن را بدست آورد. ...
نیرو از یکی شدن باورها و خواستها پدید آید.»
** ''(پرچم نیمهماهه ص326)1322''
*«امروز مسلمانان مغزهاشان آکنده از هر گونه گمراهیست. گذشته از آنکه گنبدپرستی و مردهپرستی که رنگهای دیگر بتپرستی میباشد درمیان مسلمانان رواج بیاندازه میدارد، گمراهیهای رنگارنگ دیگر نیز ـ از پندارهای پوچ صوفیان، و بافندگیهای فلسفۀ یونان، و بدآموزیهای باطنیان، و یاوهسراییهای خراباتیان و مانند اینها ـ درمیانست. پس از همه در سالهای آخر بدآموزیهای گوناگون اروپایی نیز رواج یافته و بروی آن نادانیها آمده است. امروز مسلمانان از آمیغهای[حقیقت] زندگانی بسیار کم بهره میدارند. مردم عامی بماند، آن ملایان بزرگ جامع ازهر و مجتهدان نجف در نادانیهای بسیار تاریکی فرورفتهاند.»
** ''(در پیرامون اسلام، ص 2)1322''
*«شما [ملایان] جز پایداری دستگاه خود را نمیخواهید و اسلام را بهانه ساختهاید.
شما اسلام به آن دستگاه مفتخواری خود میگویید.»
** ''(پرسش و پاسخ ص 10)1324''
*«یک نکتهای که باید فراموش نکرد آنست که علت رواج تند شعرهای خیام و حافظ در میان جوانان همینست که بسیاری از آنان بدآموزیهای این دو شاعر را با دلخواه و هوس خود سازگار مییابند. این بسیار لذت دارد که به یک جوان عیاشی بگویند اندیشۀ گذشته و آینده همه را رها کن و زحمتی بخود راه نده و پروای کشور و توده نکن و دم را غنیمت دانسته خوش باش. بگفتۀ عامیان هم تجارت است و هم زیارت، هم زمینۀ خوشگذرانی و بیغیرتی را تهیه میکند و هم نامش فلسفه است و میتوان در مجالس نشست و با پیشانی باز گفتگو از آن کرد.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ212)1321''
*«یکی از لغزشها در ایرانیان آنست که میپندارند در جهان حقایقی نیست و هر کس از روی گمان یا پندار یک چیزهایی میفهمد و آن نظریست که او دارد. مثلاً ما این سخنانی را که دربارۀ درماندگی ایرانیان و علت آن را مینویسیم کسانی خوانده چنین میگویند: «این هم یک نظریست». ...
همین خود نشان نافهمی و بیچارگی ایرانیان است. چنین میپندارند در جهان حقایقی نیست. ولی باید بدانند جهان پر از حقایق میباشد. هر موضوعی را که شما بگیرید یک حقیقتی دارد که باید جست و بدست آورد و پیروی از آن کرد.»
** ''(پرچم روزانه ش 86)1321''
*«آدمیان همگی از یک ریشهاند. این تیرهها که درمیانند همگی یکسانند، و یکی را بدیگری برتری نیست. برتری یک مرد و یا یک توده جز از راهِ درستی روان و خِرَد، و پاکی دین و زندگی نتواند بود.
تیرههایی که در دانش و هنر پیش افتادهاند، این یک فیروزی بزرگیست که بهرۀ آنان گردیده، لیکن باید بدیگران یاوری کنند، و از دانش و هنر خود بآنان سود رسانند، و در پیشرفت، آنان را نیز همراه گردانند. این رفتار را بنام آدمیگری کنند، به پیروی از خِرَد کنند، بَهرِ آسایشِ خودشان و دیگران کنند.
بسیار نادانیست که با دانش و هنر، دیگران را زیردست گردانند. بسیار نادانیست که با نیرنگ و فریب، تیرههایی را از پیشرفت بازدارند. این یک بدنامی بزرگی بآنان خواهد بود.»
** ''(ورجاوندبنیاد بخش یکم، بند 11 )1322''
*«نیکی تنها با گفتن نیست و باید درپی کردار بودن، این کارِ شما که تنها بگفتگو کردن از نیک و بد و دلتنگی نمودن از بدیهای توده بس میکنید نه تنها بیهوده است و هیچ سودی را درپی نمیدارد، زیانهایی نیز از آن پدید میآید. این خود دور از آزادگیست که کسانی همه از درد نالند و درپی درمان نباشند. چنین کاری جز نمونۀ پستنهادی نتواند بود. گذشته از این همیشه درد را گفتن آن را آسان گرداند و در اندیشهها از بزرگیش کاهد و کمکم به بیرگی و زبونی کشد. یک درد را باید درمان کردن و اگر نشدنیست باید زمان چاره را بیوسیدن.[انتظار کشیدن]»
** ''(پیمان سال ششم، شمارۀ یکم، ص 34)1319''
*«مادیگری با آنکه در ایران رواج فراوان یافته هنوز کمتر کسی معنی آن را میداند و از چگونگی آن آگاه میباشد. مادیگری بزرگترین گمراهیایست که تاکنون در جهان رخ داده و این گمراهیایست که همراه دانشها و اختراعهای اروپایی به هر کجا میرسد در اندک زمانی انبوه مردم را بیدین و بیهمهچیز میگرداند و تغییر در زندگانی آنجا پدید میآورد، و باین گمراهی تاکنون پاسخی داده نشده بود و برای نخستین بار پیمان به پاسخگوییهایی پرداخت و به هر حال پایۀ آن را برانداخت. آری این باور نکردنیست که یک گمراهیای که در سراسر جهان رواج یافته و با بودن صدهزاران کشیش و ملا و حاخام و دیگران، کسی تاکنون پاسخی بآن نتوانسته، ولی یک مهنامهای از تهران که هنوز صد یک مردم از انتشار آن آگاه نیستند پاسخهای دانشمندانۀ استواری بآن داده است.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 240)1321''
*«آیا این بدخواهی با کشور و توده نیست که کسانی چنین اندیشههای کجی[خراباتیگری] را ترویج نمایند؟!. آیا از اینها جز زیان چه نتیجهای در دست تواند بود؟!.. امروز در این جهان که تودهها در راه زندگانی با همدیگر سختترین نبردها را میکنند آیا خیانتکاری نیست که شما چنین بدآموزیهایی را که همهاش سخن از مستی و سستی میراند در دلها جا دهید؟!.. آیا این دشمنی با توده و کشور شمرده نمیشود؟!..
آیا این داستان از کجا سرچشمه میگیرد؟!.. این هیاهو دربارۀ خیام از کجا برخاسته؟!. من نمیخواهم پردهدری کنم همین اندازه مینویسم: کسانی در این راه دانسته و فهمیده گام برمیدارند. و آنان خواستشان سسـت گردانیدن این تودۀ بیچاره است و این داستان و مانندهایش را وسیلۀ نیکی برای کار خود میشناسند، دیگران نیز نافهمیده و نادانسته پیروی از ایشان میکنند. اینها همه دامست همه دانه است.
اگر بخواهند کسی را فریب دهند و سوارش گردند آشکاره نگویند که میخواهیم تو را فریب دهیم یا میخواهیم بگردنت سوار گردیم، با سخنانی سرگرمش دارند و قصد خود را بکار بندند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 147)1321''
*«چون بارها دیده شده، کسانی که کتابهای ما را میخوانند چون با سخنانی ناشنیده روبرو میگردند، در بارِ یکم دلآزرده میشوند و به آسانی آنها را نمیتوانند پذیرفت، و از آنجا که هر گفتهای دلیل استواری همراه میدارد ناپذیرفتن نیز نمیتوانند، و اینست دودل میمانند. این کسان باید به یک بار خواندن بس نکرده کتاب را دو بار و سه بار بخوانند که بیگمان آنچه را که در بار یکم پذیرفتن نتوانستهاند، در بارِ دوم و سوم خواهند توانست.
به هر حال ما هیچ سخنی را بیدلیل نگفتهایم و این نمیخواهیم که کسی نافهمیده و باور نکرده سخنی را از ما بپذیرد.
ما چنانکه خواهش کردهایم دوست میداریم هر خوانندهای راستی را داور باشد. هیچ سخنی را از ما بیدلیل نپذیرد و از هیچ سخنی که بادلیلست چشم نپوشد.»
** ''(پیشگفتار کتاب داوری)1323''
*«از هزار سال باز در ایران و کشورهای اسلامی پیاپی بدآموزیها پدید آمده:
شیعیگری، باطنیگری، جبریگری، صوفیگری، فلسفۀ یونان، خراباتیگری، علیاللهیگری، شیخیگری، بهاییگری، و اینها که هر یک گمراهی دیگری میبوده کمکم بهم درآمیخته و یک رشته پندارهای درهم گیج کنندهای پیدا شده، و همۀ آنها بکتابها درآمده و از آنها بمغزها راه یافته، و همانست که مایۀ درماندگی تودههای بدبخت شرقی گردیده. اکنون که اندیشههای اروپایی بشرق رسیده، اینها نیز نیک و بد درهم است، و آنگاه با پندارهای گیج کنندۀ کهن شرقی بهم میآمیزد و هرچه بدتر میگردد.
باز میگویم: سرچشمۀ بدبختی شرقیان اینهاست که باید از میان رود. امروز جوانان که سر میافرازند گرفتار اینها میشوند و بیشتر ایشان بیکبار تباه میگردند. اینست چنانکه ما از یکسو آمیغهای زندگی را میپراکنیم همچنان باید باین کتابها پرداخته بنابودی آنها کوشیم.»
** ''(دفتر یکم دیماه 1322 ص 8)1322''
*«بسیاری از مردم چشم به پیشامدهای جهان دوختهاند، و شما هر گلهای که از آلودگی خویها و از پراکندگی اندیشهها بکنید پاسخ داده گویند: «انشاءالله خوب میشود، صبر کن فلان کار بشود». این از بدترین نادانیهاست. گذشت زمان هیچگاه نیکی نیاورد و درخت آرزو بار ندارد. چنانکه در زندگانی خودی اگر کسی نکوشد و درپی نان و آب و رخت نباشد گرسنه و لخت ماند و از گذشت زمان دری بروی او باز نشود، در زندگانی تودهای نیز تا مردمی خودشان نکوشند و نیرومند نباشند هیچگاه از امید و آرزو چیزی بدستشان نیاید و از گذشت زمان گشایش برای آنان رخ ندهد و چون ناتوان و زبون باشند پیشامدها همه بزیان ایشان بسر آید.»
** ''(پیمان سال ششم، شمارۀ سوم ص 154)1319''
*«یک نادانی زشتی
این نادانی زشتی است که کسانی بنام دین با دانشها دشمنی مینمایند. اینان کسانیند که معنی دین را نمیدانند و نتیجهای که از آن باید خواست نمیشناسند.
شما از آنان بپرسید: «دین را به چه معنی میشناسید؟!.. چه نتیجهای از آن چشم میدارید؟!.. دین مگر برای گمراه گردانیدن مردمانست که بنام آن با راستیها دشمنی مینمایند؟!..»، خواهید دید یک پاسخی نمیدارند، و راستی آنست که یک رشته پندارهایی را گرفتهاند و بروی آنها پا میفشارند، و خود نیز نمیدانند که چه میکنند و چه میخواهند.
دین و دانش هر دو باید یک خواست را دنبال کنند و هیچگاه باهم ناسازگار نباشند.»
** ''(پیمان سال هفتم، شمارۀ دوم ص 73)1320''
*«تا سی و چند سال پیش از این، بازرگانان ایران، از برگزیدهترین تیرههای ایران شمرده میشدند. زیرا با پیشانی باز پول بدست میآوردند و با پیشانی باز بکار میبردند، به کمچیزان و درماندگان دستگیریها مینمودند، بکارهای تاریخی نیکی از ساختن پل و درآوردن چشمه و مانند اینها میپرداختند.
در جنبش مشروطه نیز اینان مردانگی بسیار نمودند و رادمردانه پولهای فراوان در راه جنبش بیرون ریختند. مشروطه بیش از همه با پول بازرگانان پیش رفته.
لیکن جای افسوست که امروز بازرگانان از نیکان شمرده نمیشوند، و در این سالهای آخر در نتیجۀ آزمندی و پولدوستی که از خود نمودهاند در میان توده سخت بدنام شدهاند. راستی را بیشتر آنان جز دربند پول نیستند و در این باره پروا از کسی و چیزی نمیدارند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ224)1321''
*«ما میگوییم: بسیاری از شاعران (و همچنین از دیگر مؤلفان) مردم را بجبریگری و خراباتیگری دعوت کردهاند و شعرها و گفتههای آنها را میآوریم:
«می خور که ندانی ز کجا آمدهای
خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت» و
«گر زمین را بآسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی» و
«اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرّد رگی تا نخواهد خدای»، «تریدو اریدو مایکون الا ماارید». میگوییم: جبریگری و خراباتیگری هر دو بسیار غلطست و مردمی که باینها بگروند جز نابودی سرگذشتی نخواهند داشت.
این سخنیست که ما میگوییم. کنون یک آدمی باخرد که اینها را میخواند یا باید هر دو مقدمه را بپذیرد و با ما همراهی و همدستی کند و یا بگوید فلان مقدمه را نمیپذیرم و یا بفلان مقدمه ایراد دارم. و آنچه میفهمد با دلیل بگوید تا ما نیز با دلیل پاسخ دهیم. اینست آنچه که از یک آدمی باخرد انتظار توان داشت. اما اینکه کسی همۀ آنها را بکنار گزارد و پس از آنهمه دلیلها باز بر سر نادانی خود ایستادگی نشان دهد و آنگاه به هیاهو پردازد که بشعرا توهین شده، این همان درماندگی خرد و فهم است.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321''
*«بزرگی آنست که کسی یک کار سودمند و بزرگی را برای توده انجام دهد. مثلاً اگر دشمنان بکشور رو آوردهاند یک کسی از جان بگذرد و جلو بیفتد و مردم را بتکان آورد و بجلو دشمن شتابد و آنها را برگرداند، یا اگر خشکسالی و کمیابی روی داده و فقرا دچار گرسنگی گردیدهاند یک کسی خود از داراییش بگذرد و دیگران را نیز بپول دادن وادارد و بینوایان را از مرگ و نابودی نجات دهد، و یا اگر گمراهی و نادانی بتوده چیره گردیده، کسی به نبرد و کوشش برخیزد و رنج و آسیب بخود هموار گرداند و توده را از گمراهی و نادانی، برهایی رساند.
با این کارها و مانند اینهاست که کسی بزرگ تواند بود.
آن کسان چه کردهاند که بزرگ شدهاند؟! آیا کسی با سخنان پریشان و پراکنده و ضد هم بزرگ میشود؟! آیا کسی که در زمان مغول زیسته و در آن روزگار اندوه و شیون خاندانها، کمترین تأثری از خود نشان نداده بلکه همه دم از خوشی و یارپرستی زده و بالاخره زبان بستایش آباقاخان (ایلخانی) گشاده بزرگ تواند بود؟!.. از اینگونه پرسشها میکنیم درمانده میگوید: اگر اینها بزرگ نیستند پس چرا شرقشناسان اینهمه تجلیل آنها را مینمایند؟! میگویم: شرقشناسان میخواهند شما را اغفال کنند و نگزارند از آلودگیهای زمان مغول بیرون آیید. شما باید خودتان بیندیشید و بفهمید که سود و زیانتان چیست.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321''
*«هر کسی نخست باید به خود پردازد
کسانی چون گفتههای ما را میشنوند با یک زبان خردهگیری چنین میپرسند: «اینها چگونه پیش خواهد رفت؟!».
میگویم: آنگونه که دیگر آمیغها پیش رفته. از نخست برای پیشرفتِ اینگونه جنبشها یک راه بیشتر نبوده. بخردان و پاکدرونان پذیرند، و مردانه به یاری و پشتیبانی برخیزند، و دست به هم داده نابخردان و ناپاکان را که ایستادگی مینمایند نابود گردانند. از نخست راه این بوده و کنون همین خواهد بود.
آنگاه شما را چه کار با این پرسشست؟!.. هر کس نخست باید به خود پردازد، نخست باید در اندیشۀ خود باشد. سخنانیست سراپا راست و سراپا به سود جهان، شما اگر روان درست و خرد آزاد میدارید باید تشنهوار پذیرید و در راهش بکوشید، نه آنکه به پرسشهای نابجا برخیزید.
این یکی از نادانیهای ایرانیانست که هر کسی نیکی را از دیگران میخواهد. هر کسی خود پاک و نیکست و آن دیگرانند که بدند و باید نیک گردند.»
** ''(پرچم نیمهماهه شمارۀ چهارم)1322''
*«ایرانیان باید بدانند که خدا در این جهان مردمان را در کارهای خودشان مختار گردانیده و اینست هر مردمی اگر معنی زندگانی را دانست و دست بهم داد و بکار پرداخت با سرفرازی میزید، و اگر پی هوسها و نادانیها را گرفت و براههای بیخردانه گرایید ناگزیر دچار سختیها میشود و گزندها میبیند و خدا نیز رحمی بآنان نخواهد کرد. اینکه ملایان و روضهخوانان میگویند: کارها دست خداست، بیایید بخدا التماس کنیم، یک سخن بیخردانهایست. خدا اختیار را بشما سپرده و از التماس هم کمترین نتیجه نخواهد بود. اینها را بفهمید تا تکلیف خود را بدانید.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 239)1321''
*«بارها گفتهایم: این پراکندگی اندیشهها که شما گرفتارش هستید چارهای جز این ندارد که حقایقی بیرون آید و این پندارهای پراکنده از میان رود و شما اگر رستگاری میخواهید باید از پذیرفتن حقایق سر باز نزنید.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 192)1321''
*«آن مردمی که خود را در پذیرفتن و نپذیرفتن دلیل آزاد شمارند و در برابر حقایق بهیاهوی پردازند سرنوشتشان همین باشد که در میان بیستملیون، ده تن با یک اندیشه و باور پیدا نشود و در سختترین روزی نیز همدستی نتوانند، و اینست همیشه در برابر حوادث شکست خورند و لگدمال دیگران گردند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 192)1321''
*«گروهی[صوفیان] تا چه اندازه نافهم باشند که این ندانند بیکاری سامان زندگی را بهم میزند. ندانند خدا شمارۀ زنان و مردان را یکسان گردانیده و یک مردی چون زن نمیگیرد باعث سیاهروزی یک زنی شده است، ندانند که نان از دست دیگران خوردن نشان پستی و زبونیست و آبرو را میبرد و شرم و آزرم را از میان میبرد، ندانند که پای کوفتن و رقصیدن جز با هوس خود راه رفتن نیست و آن را «عبادت» یا «ریاضت» نام نتوان نهاد.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 198)1321''
*«درخور صد شگفتست که پس از آنکه مشروطه در ایران روان گردید بایستی وزارت فرهنگ یکی از بایاهای خود این را داند که دلهای نوآموزان را از بدآموزیهای کهن قرنهای تاریک گذشته پاک گرداند و بجای آنها، معنی مشروطه و زندگانی مشروطهای (دمکراسی) و میهنپرستی و اینگونه چیزها را بگزارد. لیکن وزارت فرهنگ درست وارونۀ این را گرفته و بایای خود دانسته که بدآموزیهای کهن را ـ با یک رویۀ رسمی ـ در دلهای جوانان جا دهد و مغزهای آنان را آلودهتر از مغزهای پدران درسناخواندهشان گرداند.
سرمایۀ وزارت فرهنگ ایران چیست؟.. شعرهای سعدی و حافظ و خیام و مولوی، و بافندگیهای صوفیان، و تنیدههای افلاطون و ارسطو و دیگران و مانندهای اینها. کتابهای درسی از اینها سرچشمه میگیرد. اندکی هم از دانشهای اروپایی را یاد میدهند.
دربارۀ دلمردگی و بیغیرتی بسیاری از مردم نیز داستان روشنست. این بدآموزیهای زهرآلود که چند رشته بهم آمیخته، چنانکه مغزها را بیکاره تواند گردانید، غیرتها و سَهِشها[=احساسات]را نیز تواند کشت. از مردمی با این مغزهای آکنده چشم غیرت و مردانگی داشتن از دیدۀ کور بینایی خواستنست.
بسخن دامنه نمیدهم: ما ریشۀ بدبختیهای این توده را بدست آوردیم و یک چیستان تاریخی را بازنمودیم. سرچشمۀ بدبختی این کیشها، این کتابهاست، این درسهاست، این روزنامههاست، این دستگاه فرهنگ نام است.»
** ''(«دادگاه» ص 12)1323''
*«ما نیک میدانستیم که این کیشها و دستگاههای بدآموزی چیزهای سادهای نیست. صدهزاران کسان از آنها نان میخورند. هزاران کسان بدستاویز آنها بمردم فرمان میرانند. نیک میدانستیم که ایشان تا توانند ایستادگی خواهند نمود و صد نیرنگ بکار خواهند زد و صد رنگ پیش خواهند آورد. نیک میدانستیم که خود را بدامن سیاست خواهند انداخت و از بدخواهان این کشور یاوری و پشتیبانی خواهند طلبید. همۀ اینها را نیک میدانستیم و همۀ دشواریها را از پیش میشناختیم. دانسته و شناخته بکوشش و فداکاری آماده گردیدیم.»
** ''(دادگاه، ص 14)1323''
*«در ایران همۀ نارواییها و بیراهیها از اینجا برخاسته که کسانی ادبیات را چیز جداگانه پنداشتهاند و از اینجا به دو خطای بسیار بزرگی دچار گردیدهاند زیرا از آنجا که شعر و ادبیات را کاری پنداشتهاند پی کار دیگری نرفته خواستهاند از این راه روزی بخورند با آنکه توده به آن کار نیازی نداشته و ارجی نمیگزارده. از اینجا آنان ناگزیر شدهاند که خود را به دربارها ببندند یا بستگی این توانگر و آن توانگر را بپذیرند. از اینجا هم ناگزیر شدهاند که راه چاپلوسی را پیش گیرند و روی مردمی و آزادگی را سیاه سازند.
از آنسوی چون شعر را کاری میپنداشتهاند دیگر پایبند نیاز و دربایست نشده و هر روز و هر زمان به شعرسرایی برخاستهاند. بهار آمده شعر سروده. پاییز آمده شعر سروده. در عید شعر سروده. در سوگواری شعر سروده. یکی مرده شعر سروده. یکی زاییده شده شعر سروده. یک روز جیبش پر از پول بوده شعر سروده و جهان را به غلامی خود نپسندیده. روز دیگر جیبش تهی بوده شعر سروده و صد گِله از روزگار نموده. از همین جا کار بیهودهگویی بالا گرفته و معنای درست ادبیات و شعر از میان برخاسته است.»
** ''(سخنرانی کسروی در انجمن ادبی ص 5)1314''
*«آقای هژیر [وزیر کشور در آن زمان و سپس نخستوزیر] من در کجا و در کدام نوشتۀ خود دعوای پیغمبری کردهام؟!. پیغمبری در اندیشۀ مردم آنست که فرشته از آسمان بنزد کسی بیاید و از سوی خدا پیامی آورد و آن کس با خدا پیوستگی پیدا کند و اگر خواست بآسمانها رود و اگر خواست مرده زنده گرداند، با جانوران سخن گوید ـ پیغمبری در پیش مردم باین معنیست. من در کجا گفتهام فرشته بنزد من میآید؟!. کجا گفتهام مرا با خدا پیوستگی هست؟!. شما این دروغ را از کجا آوردهاید؟!. نمیدانم چرا زشتی این دروغ را نفهمیدهاید؟!. گویا میپندارید که ما خواست شما را درنیافتهایم.
آری آقای هژیر، شما و همدستانتان میخواستید این جنبش بسیار بزرگ ما را یک کوشش کوچک «مذهبی» نشان دهید و بهمین دستاویز ما را خفه گردانید. این سخن شما نیز از آن راه بوده.
آقای هژیر، من هرچه گفتهام آشکار گفتهام، کتابها نوشته در سراسر جهان پراکندهام. آنگاه من همهاش بکار کوشیدهام، بدعوی برنخاستهام. من هیچگاه مرد دعوی نبودهام.»
** ''(دادگاه ص 35)1323''
*«آری ما گروهی میباشیم. ولی «مذهب» بنیاد نمیگزاریم. ما خواست خودمان را بارها آشکار گردانیدهایم. ما میخواهیم این کشور را از بدبختی برهانیم و چون راه کار را شناختهایم بفیروزی خود امیدمندیم. ما میخواهیم گمراهیها و بدآموزیهای زهرآلود را که از سعدی و حافظ و مولوی و دیگران بیادگار مانده و شماها[«کمپانی خیانت»] در راه افزودن برواج آنها صد پافشاری نشان دادهاید از ریشه براندازیم، و بجای آنها کتابهایی را که بجوانان درس غیرت و گردنفرازی و میهنپرستی دهد روان گردانیم.
ما میخواهیم این فرهنگ مغزفرسا که بدخواهان این کشور بنیاد گزاردهاند از میان برداشته بجای آن فرهنگ را بمعنی راستش بنیاد گزاریم.»
** ''(دادگاه ص 36)1323''
*«یک تودهای که سیوشش سال است مشروطه گرفته ولی هنوز از هزار تن یکی معنی آن را نمیداند، یک تودهای که درمیان پانزدهملیون مردمش چهارده کیش هست که هر کدام سیاست جدایی و آرمان جدایی دارد یک تودهای که در آن ارمنی و آسوری و جهود و زردشتی و عرب و کرد و ترک و لر و بختیاری جدا از هم میزیند و در قرنهای متمادی هنوز درهم نیامیختهاند، یک تودهای که سرمایۀ علمی او بدآموزیهای بسیار بیخردانۀ خراباتیان و صوفیان و باطنیان زمان مغول میباشد، یک تودهای که مردان چهل ساله و پنجاه سالهاش سود از زیان و نیک از بد باز نمیشناسند ـ چنین تودهای چگونه تواند با دیگران همسری نماید و در میدان نبرد مقهور دیگران نگردد؟!..»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 162)1321''
*«بدانید ای ایرانیان حوادث امروز به پیشواز شما آمده. شما بایستی بیندیشید و آینده را بدیده گیرید و حوادث را پیشبینی کرده بجلوگیری پردازید. نکردهاید و اینک حوادث بسر وقتتان رسیده. اکنون شما در آخرین سنگرید. اگر باز سستی نمایید، باز بهانه آورید، این سنگر را هم از دست خواهید داد و سیل حوادث شما را خواهد پیچانید و خدا میداند که سرگذشت این توده چه خواهد بود.
بدانید ای ایرانیان، آسمان برای شما نخواهد گریست، زمین برای شما بلرزه نخواهد افتاد.»
** ''(امروز چاره چیست؟، ص 51)1324''
*«بدبختی همین است که یک تودهای بجای همه چیز دست بدامن غوغا و هایهوی و ناله و گله بزنند و چنین دانند که از این راه بجایی خواهند رسید.
هان ای ایرانیان، راه را گم کردهاید و هان ای بیچارگان سررشته را از دست دادهاید.
...
بدانید ای ایرانیان: این درد و گرفتاری که شما درآنید بیدرمان و چاره نمیباشد ولی باید نخست راه آن دانسته شود و دوم یک دسته از مردان نیک دست بهم دهند و بنام غیرت و مردانگی کوشش و جانفشانی دریغ نگویند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 212)1321''
*«کسانی تا آن اندازه سست و کمدلند که نمیخواهند حقایق را بهمسر و فرزندان خود بیاموزند و از اینکه یک شب خشم و دلتنگی خواهد بود یا یک هیاهویی خواهد برخاست پروا مینمایند و با این حال شتاب دارند که هرچه زودتر به نتیجه برسند. گویا میخواهند فرشتگان از آسمان بیایند و این کارها را انجام دهند و یا یک «اعجازی» رخ داده آنان را از هر رنجی آسوده گرداند.
اینست میگویم:
یک راهی چه دور و چه نزدیک، با رفتنست که بپایان میرسد. شما نیز تا نکوشید نتیجهای نخواهید دید و از درد دل گفتن و آرزو کردن کمترین سودی نخواهد بود.
شما یکبارگی یا باین خواری و زبونی گردن نهید و سر پایین انداخته با این زیستِ پستی که دارید بسازید و بیهوده بگله و ناله نپردازید، و یا اگر میخواهید از خواری و زبونی رها گردید راه آن همینست که بکوشید و این اندیشههای پراکنده را دور رانید و راستیها را در دلها جایگزین گردانید و همگی را دارای یک راه و یک آرمان سازید.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 242)1321''
*«شما هرچه نیک باشید و بزرگ باشید، و هرچه دلسوزی بمردم دارید و نیکی آنان خواهید، تا هر کدام جدا میکوشید و بهوس راه دیگری دنبال میکنید دشمن و بدخواه توده خود میباشید.
چه دشمنی بالاتر از آن که هر کدام مردم را بسوی دیگر میکشید و پراکنده و آواره میگردانید؟!.. چه بدخواهی بالاتر از این که با چیزهای بیهوده آنان[را] سرگرم میدارید و نمیگزارید درپی کار و زندگی خود باشند و بدبختی خود را دریابند؟!..»
** ''(پیمان سال پنجم، شمارۀ پنجم صفحۀ 185)1318''
*«بدانید ای ایرانیان حوادث امروز به پیشواز شما آمده. شما بایستی بیندیشید و آینده را بدیده گیرید و حوادث را پیشبینی کرده بجلوگیری پردازید. نکردهاید و اینک حوادث بسر وقتتان رسیده. اکنون شما در آخرین سنگرید. اگر باز سستی نمایید، باز بهانه آورید، این سنگر را هم از دست خواهید داد و سیل حوادث شما را خواهد پیچانید و خدا میداند که سرگذشت این توده چه خواهد بود.
بدانید ای ایرانیان، آسمان برای شما نخواهد گریست، زمین برای شما بلرزه نخواهد افتاد.»
** ''(امروز چاره چیست؟، ص 51)1324''
*«بدانید ای ایرانیان! شما را پراکندگی بیچاره و درمانده گردانیده.
. . .
بدانید ای ایرانیان! از کوششهای تنها به تنها نتیجه بدست نیاید. از تدبیرهایی که هر کس تنها برای رهایی خود کند سودی نباشد. در چنین هنگامهایی باید همگی دست بهم داد و برای همگان کوشید. از این راهست که میتوان به نتیجهای رسید. در ایران کسان چیزفهم و کاردان بسیار است. ولی عیب اینجاست که از هم پراکندهاند و هر کس بتنهایی چیزهایی میاندیشد و کاری از پیش نبرده در توی خشم و دلتنگی میسوزد. اینان اگر همه یکی گردند بکارهای نتیجهداری توانند برخاست.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 157)1321''
*«یکی از آنان[درسخواندگانی که در برابر دلیل ایستادگی کنند] با من گفتگو کرده ایرادهایی میگرفت و چون پاسخ شنیده درمانْد چنین گفت: «اینطور نیست که شما هیچ اشتباه نکنید». گفتم: این سخنان شما بیاد من میاندازد آن را که روزی ملایی بنزد من آمده چنین میگفت: «شما معصوم نیستید. معصوم آن چهارده تن بودند که آمدند و رفتند. این عقیدۀ مذهبی ماست که در بیانات شما قائل به اشتباه باشیم». آخوندک بایای[=وظیفۀ] خود میشناخت که در گفتههای من اشتباه باور کند اگرچه هیچی پیدا نکند. شما نیز همان حال را میدارید. راستی که آخوندهای فرنگی هستید. این چه سخنیست که میگویید؟!. شما اگر ایرادی بسخنان من میدارید بگویید وگرنه بپذیرید.»
** ''(کتاب در پیرامون روان، نشست چهارم)1324''
*«این بایای آدمیگری شماست
کسانی میپندارند این شاهراهی که ما مینماییم و آمیغها که روشن میگردانیم، آنان آزادند که بپذیرند یا نپذیرند. میگویم: نه چنین است.
شما که آدمی هستید باید درپی آمیغها باشید، و چون مییابید تشنهوار بپذیرید و پیروی کنید. خدا به شما فهم و خرد داده که یک راه رستگاری که نموده میشود بشناسید و بپذیرید و با دیگران در آن همگام باشید. این بایای آدمیگری شماست و جز این نتواند بود.
آنانکه از آمیغها[=حقایق] رو گردانند و از شاهراه رستگاری کناره جویند، ارج آدمیگری خود را از دست دادهاند، و گذشته از خودشان مایۀ تیرهروزی و پستی فرزندانشان خواهند بود، و پس از همه، در پیشگاه آفریدگار شرمنده و سرافکنده خواهند گردید.
گاهی کسانی ستیزهرویی نموده چنین میگویند: «شما آنچه میخواهید بگویید، ما که نخواهیم پذیرفت». میگویم: این نادانی را پیش از شما جهودان کردهاند.»
** ''(پرچم نیمهماهه شمارۀ یازدهم)1322''
*«پیروان کیشها، دین را بآن معنایی که ما میگوییم نمیشناسند. آنان دین را این میدانند که هر کسی به یک خدایی در بالاسر جهان، و بیک پیغمبری در زیردست او، و بیک رشته امامانی (یا قدیسانی) در پایینتر از آن، باور دارد، و بهشت و دوزخ و ترازو و پل صراط (چنرت) و مانند اینها را بپذیرد، و در زیست خودش آن پیغمبر و امامان را دوست دارد، و بزیارت گنبدهاشان رود، و داستانهای ایشان را فراموش نگردانیده همیشه تازه نگه دارد، و «با دوستانشان دوست و با دشمنانشان دشمن» باشد. آنان دین را این میدانند و هودهای[نتیجه] که از این میخواهند آبادی آنجهان و رفتن ببهشت است.
میباید گفت: دین در نزد ایشان «یک ساختمانی در اندیشه»، و برخی کارهایی بنام «بهشتجویی» میباشد.»
** ''(پرچم نیمهماهه ص274)1322''
*«آدمیان همگی از یک ریشهاند.
این تیرهها که درمیانند همگی یکسانند، و یکی را بدیگری برتری نیست. برتری یک مرد و یا یک توده جز از راهِ درستی روان و خِرَد، و پاکی دین و زندگی نتواند بود.
تیرههایی که در دانش و هنر پیش افتادهاند، این یک فیروزی بزرگیست که بهرۀ آنان گردیده، لیکن باید بدیگران یاوری کنند، و از دانش و هنر خود بآنان سود رسانند، و در پیشرفت، آنان را نیز همراه گردانند. این رفتار را بنام آدمیگری کنند، به پیروی از خِرَد کنند، بَهرِ آسایشِ خودشان و دیگران کنند.
بسیار نادانیست که با دانش و هنر، دیگران را زیردست گردانند. بسیار نادانیست که با نیرنگ و فریب، تیرههایی را از پیشرفت بازدارند. این یک بدنامی بزرگی بآنان خواهد بود.»
** ''(ورجاوندبنیاد بخش یکم، بند 11)1322''
*«این ایرادها را[به کیششان] که میگیریم [ملایان] میگویند: «اینها عقیدۀ عوامست چه ربط باصل دین دارد؟!.. ما اصل دین را میگوییم..» میگویم اصل دین چیست؟!.. کجاست؟!. شما اگر اصل دین را میشناسید پس چرا نگرفتهاید؟!. چرا بمردم یاد ندادهاید؟!.. این در کجای جهانست که یک مردمی در توی گمراهیهای پست دست و پا زنند و بهانهشان این باشد که اینها که در اصل دین ما نیست؟!. در کجای جهانست که یک مردمی با صد نادانی بسر برند و با اینحال خود را گمراه ندانند و باصل دین بنازند؟... ای بیخردان مگر دین هم اصل و بدل دارد؟!. مگر دین رختست که دو دست باشد و یکی را بتن کنند و دیگری را در بقچه نگه دارند؟!.
شگفت بهانهای بدست افتاده. یک دسته مردمی در یک سرای فروریخته و ویرانهای بسر برند و عنوانشان این باشد که اصلش یک سرای درست و باشکوهی بوده!»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 250)1321''
*«آنان[ملایان] اصل دین را نمیدانند، دانستن اصل دین نه بآن آسانیست که مردم میپندارند. اگر آنان اصل دین را میشناختند از نخست گرفته بودند و نیاز نداشتند که بَدَلش را بگیرند و سپس باصل بازگردند.
دوم آنان خواستشان دکانداریست و این یک کالای نوینیست که ببازار آوردهاند، و خواستشان اینست که هر چیزی را که دیدند مریدان میپسندند و خریدارش میباشند بگویند از اصل دینست، و هرچه را که دیدند کساد پیدا کرده و دیگر خریداری ندارد (مثلاً نذر سقاخانۀ نوروزخان و مانند آن) بگویند اینها از اصل دین نیست.
اینست راز کار ایشان. شیادان پستنهاد بجای آنکه با کوشش و دسترنج نان بخورند باین فریبکاریها برخاستهاند و گمراهان را گمراهتر میگردانند. خدا ریشۀ اینان را براندازد.
...
اگر چنین بود که یک دینی چون اصلش راست و درست بوده از آلودگیهایی که پیدا کرده باکی نباشد پس بدینهای زردشتی و مسیحی و جهودی چه ایراد هست؟! مگر آنها نیز اصلش پاک و درست نبوده؟!.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 250)1321''
*«خواست ما آنست که در جهان یک راهی از روی دانستن و فهمیدن و پیروی از خرد کردن باز باشد و زندگانی از روی فهم و بینش راه افتد، و همان پروایی را که امروز مردمان دربارۀ تندرستی و پزشکی میدارند دربارۀ نیکی زندگانی و آسایش تودهها نیز کنند و نبردی را که با بیماریها مینمایند مانندهاش را با گمراهیها و بدیها آغازند.
اگر پزشکی دانش تندرست زیستن و توانا گردیدنست، دین نیز دانش آسوده زیستن و پاک و ستوده بودن و از معنی جهان و زندگانی آگاهی بسزا داشتنست.»
** ''(پرچم هفتگی شمارۀ هفتم)1323''
*«آن نه دیندار است که بدلیل گردن نگزارد.
اگر چنین شایستی که هر کسی بر روی پندار خود ایستادگی نماید پس دین چه بایستی؟!. دین از بهر آنست که هر کسی پندارهای دیگری را دنبال ننماید و اینست باید همهی باورها با دلیل باشد تا پراکندگی پیش نیاید. ببینید فرستادگان همه از خرد و فهم سخن راندهاند و همه دلیل را پیش آوردهاند.»
** ''(راه رستگاری گفتار نوزدهم)1316''
*«امروز معنی دین دانسته نیست و این خود یک گرفتاری برای جهان گردیده. برخی دستگاههایی ـ از زردشتیگری و جهودیگری و مسیحیگری و اسلام ـ درمیانست و هر یکی از مسیحیگری و اسلام شاخههای بسیاری پیدا کرده و از هر کدام کیشهای بسیار پدید آمده.
اینها پر از گمراهی و نادانی، و هر یکی در بیارجی همسنگ بتپرستیهای چینیان و ژاپنیان و هندویان میباشد.
مردمان «دین» اینها را میشناسند و اینست بدو دسته میباشند: یک دسته پیروان اینها که در نادانیها و گمراهیها فرورفتهاند، و بسیار پستاندیشهاند، یک دسته آنان که از اینها رمیده بیکبار از دین روگردان و گریزان میباشند.»
** ''(ورجاوندبنیاد، بخش دوم، بند 1)1322''
*«اگر راستی را بخواهند پیشرفت دانشها و آگاهیهایی که از آن راه بدست آمده با گوهر[=اصل] دین برخوردی ندارد، و جز با پندارهای بیخردانهای که این و آن افزودهاند ناسازگار نیست و ما بارها گفتهایم که دین از این پندارها بیزار است، و این بسود دین میباشد که آنها از میان برخیزد.
هستی آفریدگار و یگانگی و توانایی و دانایی او و جاویدانی روان که از گوهر دین است، دانشها هرچه پیش رود بر استواری اینها خواهد افزود.
راه جستجو و آزمایش که پایۀ دانشهای امروزیست کمتر لغزش دارد. آدمیان هرچه از این راه پیش روند بروند. دین را از آن هیچ گونه ناخرسندی نیست.
ناخرسندی دین همه از گزافبافیها و پندارپردازیهای پیشینیانست که مایۀ گمراهی مردمان و پراکندگی ایشان گردیده.»
** ''(راه رستگاری گفتار هفتم)1316''
*«اینان [فیلسوفان مادی] در دشمنی که با زورگوییهای کشیشان و دیگران نمودهاند رستگار بودهاند، ولی نپذیرفتن خدا و عنوان مادیگری که پیش آوردهاند جز دنبالۀ سیلِ خشم نبوده، و آنچه خامی اندیشۀ ایشان را در این باره روشن میگرداند داستان نشناختن روان و خرد، و جدا نگرفتن آدمی از جانوران، و مانند اینهاست که با فلسفۀ خود توأم گردانیدهاند. چه ما نشان دادیم که روان و خرد در کالبد آدمی درخور نشناختن نیست، و آدمی اگرهم از سرشت تن و جان با جانوران یکیست، از سرشت روان جداست، و این بدترین گمراهیست که کسی اینها را درنیابد، بدترین درماندگیست که یکی خود را نشناسد.»
** ''(راه رستگاری، گفتار دهم)1316''
*«اگر راستی را بخواهند پیشرفت دانشها و آگاهیهایی که از آن راه بدست آمده با گوهر[=اصل] دین برخوردی ندارد، و جز با پندارهای بیخردانهای که این و آن افزودهاند ناسازگار نیست و ما بارها گفتهایم که دین از این پندارها بیزار است، و این بسود دین میباشد که آنها از میان برخیزد.
هستی آفریدگار و یگانگی و توانایی و دانایی او و جاویدانی روان که از گوهر دین است، دانشها هرچه پیش رود بر استواری اینها خواهد افزود.
راه جستجو و آزمایش که پایۀ دانشهای امروزیست کمتر لغزش دارد. آدمیان هرچه از این راه پیش روند بروند. دین را از آن هیچ گونه ناخرسندی نیست.
ناخرسندی دین همه از گزافبافیها و پندارپردازیهای پیشینیانست که مایۀ گمراهی مردمان و پراکندگی ایشان گردیده.»
** ''(راه رستگاری گفتار هفتم)1316''
*«اینان [فیلسوفان مادی] در دشمنی که با زورگوییهای کشیشان و دیگران نمودهاند رستگار بودهاند، ولی نپذیرفتن خدا و عنوان مادیگری که پیش آوردهاند جز دنبالۀ سیلِ خشم نبوده، و آنچه خامی اندیشۀ ایشان را در این باره روشن میگرداند داستان نشناختن روان و خرد، و جدا نگرفتن آدمی از جانوران، و مانند اینهاست که با فلسفۀ خود توأم گردانیدهاند. چه ما نشان دادیم که روان و خرد در کالبد آدمی درخور نشناختن نیست، و آدمی اگرهم از سرشت تن و جان با جانوران یکیست، از سرشت روان جداست، و این بدترین گمراهیست که کسی اینها را درنیابد، بدترین درماندگیست که یکی خود را نشناسد.»
** ''(راه رستگاری، گفتار دهم)1316''
*«باشد کسانی چنین پندارند که این مردم چون خداپرست و دیندارند و دلبستگی به دین و نام خدا میدارند از آنروست که این پافشاریها را مینمایند و بنگهداری آن دستگاه اسلامْ نام میکوشند. ولی این پندار راست نمیباشد و ما آزموده دیدیم که چون با آنها از دین بسیار والاتر و استوارتری که مایۀ بلندی نام خداست سخن میرانیم نمیپذیرند. بلکه چنانکه گفتیم از هیچ گونه دشمنی و کارشکنی بازنمیایستند، بلکه بیفرهنگی و پستی نیز مینمایند.
راستی آنست که دلبستگی بدانستههای خود و پافشاری بروی نادانیها و گمراهیها یکی از خویهای پستیست که در نهاد آدمیان نهاده شده، و چون روانها بیمار و خردها ناتوان بود این خوی پست نیرو گیرد و کارگر باشد، اینست راز آن دلبستگی و پافشاری که ما از مسلمانان میبینیم.»
** ''(در پیرامون اسلام , گفتار سوم)1322''
*«امروز صد هزارها، بلکه هزار هزارها، کسان از این دستگاه نان میخورند. ملاها، طلبهها، روضهخوانها، عَشرخوانها، سیدها، پیروان صوفی، درویشان ویلگرد، دعانویسها در هر شهری گروهی انبوه میباشند. در نجف و کربلا و سامرا و بغداد و مشهد و قم و مدینه و مکه در هر یکی چند هزار تن گرد گنبدها را گرفته و بنام متولی، خادم، زیارتنامهخوان، مجاور مفتخواری میکنند. اینان بنام دین با خوشی میزیند و برتری نیز بمردم میدارند، بلکه برخی شکوه و بزرگی پیدا کردهاند.
چنانکه نوشتیم مجتهدان شیعه، با دروغ و افسانه، دستگاه فرمانروایی برای خود چیدهاند و بیتاج و تخت فرمان میرانند و از مردم بنام «مال امام» مالیات میگیرند.
...
امروز این دستگاه به دو کار بسیار میخورد: یکی بکار مفتخواری که بدینسان ملیونها دکان باز کردهاند. دیگری بکار سیاست که دولتهای آزمند این را افزاری برای چیرگی بتودههای شرقی گرفتهاند.»
** ''(در پیرامون اسلام , گفتار سوم)1322''
*«خرد که گرانمایهترین دادۀ خداست باید هر کسی آن را نیک شناسد و پیروی کند و راستی آنست که دین برای نیرومند گردانیدن خردهاست، ولی مسلمانان این را نمیشناسند و ارجی نمیگزارند. بلکه چون باورها و کارهاشان بیخردانه است با خرد دشمنی مینمایند و از ارج آن میکاهند. بارها دیدهایم میآیند و با ما بکشاکش میپردازند که بهر چه اینهمه به خرد ارج میگزاریم. یا دیدهایم میگویند: «عقلها نیز باهم اختلاف دارد».
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«... [مسلمانان] معنی دین را نمیدانند و از آن بیگانه میباشند. آری، با آن دلبستگی که به دین نشان میدهند معنی راست آن را نمیدانند. دین «شناختن معنی جهان و پی بردن بآمیغهای زندگانی و زیستن بآیین خرد است» ولی آنان این را نشناخته، دین را یک رشته پندارهای بیپا و کارهای بیهودهای میشناسند. در نزد آنان دین یک چیزی در کنارۀ زندگانی است.
مثلاً چنانکه گفتیم امروز مسلمانان در بیشتر جاها زندگانی نژادی پیش گرفتهاند و با قانونها و عادتهای اروپایی زندگی میکنند، و دانشهای اروپایی را که با کیشهای ایشان سازش نمیدارد درس میخوانند و با این حال کیشهای خود را نیز نگاه داشتهاند و پابستگی[=تقید] بآنها نشان میدهند. زیرا چنین میپندارند که دین یک چیز جداگانهای در کنارۀ زندگانی، و نتیجۀ آن خوشی و روسفیدی در آنجهان میباشد.
شنیدنیتر آنکه هنوز ملایانی در نجف و کربلا و جامع اَزهَر و دیگر جاها درس فقه میخوانند و کتابهای فقهی مینویسند و هیچ نمیگویند برای چیست. آیا این گمراهی و نادانی نیست؟!.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«شناختن آفریدگار پایهای از دین است. ولی اینان [مسلمانان] او را نمیشناسند. خدایی از پندار خود ساختهاند که در بالای هفت آسمان مینشیند و جهان را با دست فرشتگان راه میبرد. خدایی که همچون پادشاه خودکامۀ خودخواهی، چون از مردم اندک نافرمانی دید به خشم آید و بیماری و گرسنگی و زمینلرزه فرستد، ولی سپس که مردم رو بسویش آوردند و به لابه و زاری پرداختند خشمش فرونشیند و پتیاره[=بلا] بازگرداند، اینست خدایی که میپندارند.
خدایی که جهان را به پاس[=احترام] هستی چند تن آفریده. خدایی که مهر ورزد، میانجی پذیرد، با زبان دانههای تسبیح و آیههای قرآن با مردم سخن گوید (استخاره).»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«باید دانست اسلام دوتاست: یکی اسلامی که پاکمرد عرب هزاروسیصدوپنجاه سال پیش بنیاد نهاد و تا قرنها برپا میبود، و دیگری اسلامی که امروز هست و برنگهای گوناگونی از سنی و شیعی و اسماعیلی و علیاللهی و شیخی و کریمخانی و مانند اینها نمودار گردیده. این دو را اسلام مینامند. ولی یکی نیستند و بیکباره از هم جدایند، و بلکه آخشیج[=ضد] یکدیگرند، به دو دلیل:
1) دلیل جستجو: ما از آن اسلام آگاهی داشته، نیک میدانیم که جز این میبوده. آن یک دین پاک بتشکن میبوده و این، یک رشته کیشهای سراپا بتپرستی و آلودگیست.
2) دلیل نتیجه: آن اسلام، مردم پراکنده و زبون عرب را یک توده گردانیده، بفرمانروایی نیمی از جهان رسانید. این اسلام تودهها را از هم میپراکند و زبون و زیردست میگرداند. امروز مسلمانان از خوارترین و زبونترین مردمان جهانند و در زیر دست بیگانگان زیسته، آن را کمی خود نمیپندارند.
در اینجاست که میباید گفت: درخت را از میوهاش شناسند، یک درختی آن میوۀ شیرین را داده و دیگری این میوۀ تلخ را میدهد، آیا هر دو را یکی میتوان پنداشت؟!.»
** ''(در پیرامون اسلام، دیباچۀ سخن)1322''
*«دین والاترین اندیشههاست. دینداران باید چه در زمینۀ زندگانی و برخورداری از جهان، و چه دربارۀ دانش و بینش، و چه از روی خوی[=عادت] و خیم[=خصلت]، برتری به بیدینان داشته باشند (چنانکه در قرنهای نخست اسلام چنین میبوده). ولی مسلمانان امروز از هر باره پستند و باورهای امروزی مسلمانی نه تنها مسلمانان را پیش نمیتواند برد، از پیشرفت جلو نیز میگیرد و هر تودهای برای آنکه پیش روند ناچار میگردند اسلام را بکنار گزارند.»
** ''(دیباچۀ در پیرامون اسلام)1322''
*«برانگیختگی (یا بگفتۀ آنان پیغمبری) یک پایه از دین و خود یکی از رازهای سپهر[=طبیعت] میباشد. اینان معنی راست آن را نمیشناسند، و یک رشته پندارهای بیپایی را در آن زمینه دنبال میکنند. بگمان آنان کسی را که خدا برگزید جبرائیل باو نمودار گردد، و با وی سخن رانَد، و از میانۀ او و خدا پرده برخیزد، و پیاپی فرشتهها بنزد او در آمد و رفت باشند و آن برانگیخته باید در نزد مردم «دعوا» کند، و آنان برای آزمایش، «نتوانستنی» (معجزه) از او طلبند، و چون توانست «ایمان» آورند. و پس از آن هرچه گفت بپذیرند. اینهاست دانستههای آنان دربارۀ برانگیخته که میباید گفت: سراپا پوچست.
کتابهای مسلمانان پر است از داستانهای نتوانستنی که بنام پاکمرد اسلام نوشتهاند: ماه را دو نیم گردانیده، بآسمان برای دیدار خدا رفته، آفتاب را پس از فرورفتن بازگردانیده، از میان انگشتان چشمه روان گردانیده، با سوسمار سخن گفته.
اگر از یک مسلمانی بپرسید: دلیل راستگویی پیغمبر اسلام چه بوده؟ بیدرنگ خواهد گفت: «معجزه نشان داد، شقالقمر کرد، از غیب خبر داد ...» اگر بگویید که در قرآن دیده میشود که از پیغمبر هر زمان معجزه خواستهاند ناتوانی نموده و آشکاره گفته من نمیتوانم پس چگونه شما میگویید معجزه نشان داد؟!. چگونه آنهمه داستانها را در کتابها مینویسید؟!. در اینجاست که درمانَد و هیچ پاسخ نتواند.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«اینجهان همیشه در پیشرفت است. پیشرفت یک بند برجستهای از آیین جهان میباشد و باید هر زمان نیکیهای دیگری در آن پیدا شود. ولی مسلمانان وارونۀ این را میشناسند و در نزد آنان گذشته از اکنون و آینده بهتر میبوده. در سایۀ همین نافهمیست که بزمان خود ارج نمیگزارند و همیشه در اندیشۀ گذشته میباشند، و این یکی از شُوَندهای[علل] پس ماندن ایشان میباشد.
این خواست خداست که هر چندگاه یک بار جنبش خدایی رخ دهد و یک راه رستگاری بروی جهانیان باز گردد و گمراهیها از میان رود. لیکن مسلمانان آن را با اسلام پایان یافته میشمارند و بیخردانه دست خدا را بسته میدانند. اگر ملیونها سال نیز بگذرد دیگر خدا بجهان نخواهد پرداخت.
در حال آنکه دربارۀ زمان آن باور را میدارند و دربارۀ جنبشهای دینی چنین میپندارند، میبیوسند [انتظار میکشند] در آخر زمان عیسا از آسمان فرود آید، و یا مهدی پیدا شود و جهان ناگهان برنگ دیگری افتد.
آنچه را که آیین خداست نمیشناسند و از پندار خود چنین نادانیها پدید آوردهاند.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«اگر شما جستجو کنید و نیک اندیشید امروز مسلمانان (دینداران ایشان) در هر کجا که هستند و هر نژاد که میدارند، آرمانشان آنست که به مسجدهای آنان پاس گزارده شود، راه مکه بروی آنان بسته نگردد، گنبدها (یا بگفتۀ خودشان مشاهد متبرکه) بحالی که بوده و هست بازماند، به روز آدینه و عیدهای اسلامی ارج گزارده گردد، در رادیو شب یا بامداد قرآن خوانده شود، گاهی کسانی از اروپاییان گفتارهایی در ستایش اسلام و بنیادگزار آن بنویسند. همین چند چیز است که آرمان مسلمانان دیندار میباشد، و با همین چند شرط همگی آنان بزیردستی هر دولتی از اروپایی و آسیایی آماده میباشند. این چیزی است بسیار آشکار که دربارهاش بیش از این سخن نباید راند.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«چنانکه گفتیم باورهایی که مسلمانان امروزی میدارند و دین، آنها را میشمارند (چه دربارۀ خدا و چه دربارۀ برانگیخته، و چه در زمینۀ زندگانی، و چه در زمینۀ آنجهان) همه کج و همه نادانی است، و همین نادانیهاست که از پیشرفت بازشان داشته و بدینسان خوار و زبونشان گردانیده. از آنسوی چنانکه خواهیم گفت پیشرفت زمان، اسلام و دیگر دینها را در پس گزارده است. ولی مسلمانان اینها را نمیدانند، بلکه از نافهمی به همان نادانیهای خود مینازند و خود را در رستگاری پنداشته آرزو میکنند که اروپاییان باسلام بیایند. اینان شنیدهاند که اسلام چون برخاست مردم دسته دسته بآن دین گراییدند، میپندارند که اکنون نیز همان باید بود، بیآنکه بدانند نه اسلام آن اسلامست و نه زمان آن زمان میباشد. بارها دیده میشود که آخوندبچههای هوسمند باین آرزو افتادهاند که به اروپا رفته در آنجا به «تبلیغ اسلام» پردازند. بارها دیده میشود که کسانی با یک افسوسناکی میگویند: «آخر این اروپاییها چرا مسلمان نمیشوند؟!...».»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«مسلمانان در سایۀ خوشگمانی و پشتگرمی که بگمراهیهای خود میدارند در برابر هر نیکی و هر رستگاری میایستند و دشمنی و کارشکنی میکنند.
در این چهل و پنجاه سال دیده شد جنبش مشروطه یا سررشتهداری توده که خود نتیجۀ پیشرفت جهان و نشان والاتری اندیشههاست پدید آمد. چه در ایران و چه در عثمانی و چه در دیگر جاها مسلمانان دشمنی نمودند و کار را بخونریزی رسانیدند. دبستانها و دانشکدهها برپا گردید، با آن هم بدخواهی و کارشکنی نمودند و صد پستی نشان دادند. ادارههای ثبت اسناد بنیاد یافت، به بدخواهی برخاستند. تاریخ خورشیدی گزارده شد، گردن نگزاردند و بدشمنی پرداختند. از اینگونه چندان است که به شمردن نیاید.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«ما بخواست خدا درفش افراشتیم و در برابر مادّیگری ایستاده به یکایک بدآموزیهای آن پاسخهای استوار دادیم و یک رشته آمیغهای[حقایق] بسیار ارجداری را روشن گردانیده این بازنمودیم که دین خود دستگاهی بالاتر از دانشهاست و بدینسان نام پاک آفریدگار را بلند گردانیده زبان بیفرهنگان بستیم و ده سال بیشتر است که در این راه میکوشیم و به یاری خدا بهمۀ گمراهیها فیروز درآمدیم. ولی چه باید گفت باینکه میبینی مسلمانان ـ آن تودۀ درمانده و نادان ـ بجای آنکه از این کوششها و فیروزیهای ما خشنود گردند، ناخشنودی مینمایند و ملایان به هر گونه دشمنی برمیخیزند. آن کاریست که بخواست خدا ما کردهایم، و این کاریست که بانگیزش نادانی و گمراهی اینان میکنند.»
** ''(در پیرامون اسلام , گفتار یکم)1322''
*«این خود جُستاریست که آیا دین برای مردم است یا مردم برای دین میباشند. ما میگوییم: دین برای مردمست. ولی آنان این را نپذیرفته مردم را برای دین میشمارند.
ما میگوییم دین بهر آنست که بمردمان شاهراه زندگانی نشان دهد و از آمیغهای[حقایق] سودمند جهانی آگاه گرداند و از گمراهی و پراکندگی نگاهشان دارد، و اینست میگوییم:
دینی که گوهر[=اصل] خود را از دست داده و خود با گمراهیها و نادانیها درآمیخته، از میان رفته بشمار است.
ولی آنان میگویند: دین برای آنست که مردمان «گرامیداشتگانِ» خدا را که پیغمبر اسلام و خاندان اوست بشناسند و جایگاه آنان را بشناسند و بپذیرند، و همیشه نامهای آنان را بزبان رانده مهر و دلبستگی نشان دهند و سرگذشت آنان را زنده نگه داشته نگزارند کهن گردد، و گنبدهای آنان را پرستشگاه گردانیده از دور و نزدیک آهنگ آنها کنند. اینست دین و نتیجۀ آن و بس.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«این دولتها که در راه پیشرفت سیاست تنها به توپ و تفنگ و تانک بس نکرده از هر راهی پیش میروند و هر افزاری را بکار میبرند نیک میدانند که کیشهای گوناگونی که درمیان مسلمانان رواج میدارد و امروز اسلام ؛ نامِ آنها میباشد، گرفتاریهای بزرگی برای مسلمانانست، و رویهمرفته چند نتیجۀ بزرگی را بسود آنها دربر میدارد زیرا:
1) تودهها را از هم جدا گردانیده بجای یگانگی و همدستی، کشاکش و دشمنی بمیان ایشان میاندازد.
2) اندیشهها را بسیار پست گردانیده مسلمانان را از پرداختن بزندگانی و همپایگی با اروپاییان بازمیدارد.
3) دانشهای اروپایی و جنبشهای سودمندی که درمیان اروپاییان پیدا شده (همچون مشروطهخواهی و میهنپرستی و مانند آنها) که بشرق نیز رسیده در نتیجۀ برخورد با این کیشها و ناسازگاری با آنها از هَنایش[=اثر] میافتد.
چون اینها را نیک میدانند از اینرو پشتیبانی بسیاری از آن کیشها مینمایند.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«اروپاییان در هر کجا که هستند باین کیشها آزادی میدهند و به پیشوایان آنها ارج میگزارند و در نهان و آشکار پشتیبانی نشان میدهند. از آنسوی شرقشناسان که یک دسته از کارکنان سیاسی دولتهایند پیاپی دربارۀ این کیشها کتاب مینویسند و بچاپ میرسانند، و در رخت جستجوهای بییکسویانه[بیطرف] و داوریهای تاریخی باستواری پایۀ هر یکی میکوشند. چنانکه همین رفتار را دربارۀ دیگر گمراهیهای شرقیان، از صوفیگری و خراباتیگری و مانند اینها، میکنند و دربارۀ آنها نیز کتابها نوشته پشتیبانیها مینمایند.
مثلاً دربارۀ صوفیگری کتابها نوشته چنین وامینمایند که صوفیان مردان ژرفاندیشی میبودهاند و آمیغهایی[حقایق] را دنبال کردهاند در حالی که ما میدانیم که سرمایۀ صوفیان بیش از همه بافندگیها بوده، وآنگاه آموزاکهای ایشان برای یک توده ـ بویژه در چنین روزگاری ـ زهر کشنده است.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«اروپاییان پایۀ زندگانی خود را بروی کوشش و جانفشانی گزاردهاند که میبینیم چگونه میکوشند و چگونه با یکدیگر بجنگ و نبرد میپردازند، و در راه برتری بدیگران هزاران و صدهزاران جوانان خود را بکشتن داده افسوس نمیخورند. ولی در برابرِ شرقیان صوفیگری یا خراباتیگری را که پایۀ آنها خوار داشتن جهان و بیپروایی بزندگانی و سستی و تنبلیست به نیکی میستایند. و یا بکیشها که نتیجۀ هر یکی از آنها جز بازماندن از زندگانی نیست هواداری نشان میدهند.
از همینجا شما براز درون ایشان پی برید.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«این شاهراه[دین] که میگوییم باید نه تنها با خرد و دانش سازگار باشد، خود والاتر از دانش بوده آموزگاری به خردها کند، وآنگاه آیین زندگی بمردمان آموزد و مایۀ آسایش جهانیان و آبادی جهان باشد. یک چنین دستگاه گرانمایهایست که «راه خدا» یا «دین» توان نامید.
اگر دین از سوی خدا میباشد باید چیزهایی والاتر از اندیشههای مردمان باشد.
آیا آموزاکهای کیشها که بیشتر آنها بآخشیج[ضد] دانشها و خردهاست، و از آنسوی با زندگانی ناسازگار میباشد، و رویهمرفتۀ آنها پندارهای پوچ و عامیانه و دستورهای بیهوده و بیخردانه است، سزاست که دین نامیده گردد؟!. آیا این دستگاه زبون و قاچاق شاینده[=لایق] است که بنام خدا خوانده شود؟!.
آیا دین نامیدن اینها مایۀ روگردانی مردمان از دین نبایستی بود؟!. آیا بخدا بستن اینها جز خواری نام پاک او هوده[=نتیجه] توانستی داد؟!.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«بدترین زیان این دستگاه اسلامنام (همچنین دیگر دینها و کیشها) آنست که نام پاک خدا را خوار میگرداند.
یک رشته پندارهای بیپا و دستورهای بیهوده را ـ که نه با دانشها سازگار میباشد نه بزندگانی سودی میدارد ـ بنام «دین» یا «راه خدا» نامیده زبان بیدینان و بیفرهنگان را باز میگردانند.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«در این کیش[شیعی] باور چنین است که هر کسی که بزیارت کربلا یا نجف یا مشهد رود، یا در روضهخوانی اشک از دیده بارد، گناهان او آمرزیده شود.
اینست دیده میشود بیشتر دینداران کسانیند که بگرانفروشی و انبارداری و پشت پا زدن بقانون و بیپروایی با کشور آلودهاند. بلکه کسانی از آنان دزد و ستمگر و کلاهبردار نیز هستند، و در سایۀ آنکه به کربلا میروند یا روضهخوانی برپا میکنند با پیشانی باز و دل آسوده زندگی بسر میبرند. از اینگونه زیانها از آن کیش بسیار توان شمرد.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«زیانهایی که در این کتاب شمردیم بسیاری از خود دینست[اسلام]. از خود دینست که کیشهای گوناگون پیدا کرده و پراکندگی بمیان پیروان خود انداخته. از خود دینست که پر از گمراهیها و نادانیها گردیده و مغزهای پیروان خود را با باورهای پست و بیپا پر میگرداند.
از خود دینست که زمانش گذشته است و با زندگانی امروزی نمیسازد. و اینست پیروانش ناچارند که یا آن را نگه داشته از آزادی و گردنفرازی چشم پوشند و یا آن را رها کرده دربند آزادی و سرافرازی باشند.
از خود دینست که چه دربارۀ خدا و جهان آینده و چه در زمینۀ زندگانی و بهرمندی از خرسندی و آسایش آموزاکهای پوچ و بیارجی را دربر میدارد.
پس از همه: از خود دینست که پیروان را وامیدارد در برابر هر نیکی و رستگاری بایستند و با هر کوششی و جنبشی که بنام دین آنان نیست دشمنی کنند.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«مسلمانان از گیجسری آلودگیهای دین خود را نمیدانند و از اینکه آن دین گوهر خود را از دست داده وآنگاه زمانش گذشته ناآگاهند. هر گروهی از آنان در حال آنکه با یک کیش پر از گمراهی و نادانی بسر میبرند و در برابر پیشرفت زمان درمانده و پسافتاده میباشند، همیشه اسلام پاک و زمان آن را بدیده میگیرند و ناآگاهانه خود را از پیروان آن اسلام و در زمان او میپندارند.
آنگاه چون معنی دین را نمیدانند چنین میپندارند که دین چون در نخست پاک میبوده و بنیاد استوار میداشته سپس به هر حالی افتاد افتاده و هر گونه آلودگی یافت یافته. اینها زیانی نخواهد داشت.
راستی هم دین که برای نشان دادن شکوه و بزرگی چند کسیست [پیغمبر و نامداران اسلام] و نتیجۀ دیگری از آن بیوسیده نمیشود[=انتظار نمیرود] به هر حالی که افتد زیانی نخواهد بود. آن کسان کارهای خود را کردهاند و جایگاه خود را میدارند. از آلودگیای که دین پیدا کرده بآنان برخوردی نخواهد بود.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«صوفیگری یکی از گمراهیهای ریشهدار و بزرگیست که اسلام با آن دچار گردیده. بارها دیده شده که ما چون یاد آن کرده و ایراد گرفتهایم کسانی با تندی بپاسخ برخاسته گفتهاند: «از صوفیگری باسلام چه؟!. صوفیگری از روم آمده و خود با اسلام مخالف بوده».
ما میپرسیم: شما کدام اسلام را میگویید؟!. اینکه میگویید: «از صوفیگری باسلام چه؟!.» کدام اسلام را میخواهید؟!. اگر آن اسلام نخست را، که ما سخن از آن نمیرانیم، شما نیز از آن بیگانه و دور میباشید. اگر اسلام امروزی را میخواهید، این اسلام با صوفیگری بهمستگی[=ارتباط] نزدیک میدارد.
صوفیگری اگرهم تخمش از روم آمده، در جهان اسلام رویش پیدا کرده و ریشه دوانیده و شاخهها و برگها یافته. رویشگاه او جز جهان اسلام نبوده و همیشه هزاران و صدهزاران کسان از مسلمانان صوفی بودهاند و هستند. سران صوفی همیشه سخن از قرآن رانده و دلیل بگفتههای خود از آن آوردهاند، بدآموزیهای صوفیان درمیان مسلمانان چندان پراکنده شده که کمتر کسی یک رشته از آن بدآموزیها را در مغز نداشته است.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«بارها دیدهایم که ما چون از درماندگی مسلمانان و از پراکندگی و گمراهی آنان سخن میرانیم به پاسخ برخاسته چنین میگویند: «اگر مردم بَدند گناه دین چیست؟.» این نخست بهانۀ ایشانست.
میگوییم: مردم همیشه بدند و دین بهر همین است که مردم بد را نیک گرداند. اینکه یک دینی پیروان خود را به نیکی و بهمدستی نمیتواند آورد همین نشان بهم خوردن آن میباشد. دین اسلام هنگامی که پیدا شد مردم عرب بیدین و بتپرست میبودند و بدیهای بسیار میداشتند. اسلام آنان را بخداشناسی آورده از بدیها دور گردانید. یک دینی چنین باید بود. نه آنکه نامش دین باشد و پیروانش در توی گمراهیها و نادانیها و بدیها دست و پا زنند.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«این گمراهی[خراباتیگری] که بنیادگزارش خیام و حافظ بودهاند یکسره از اسلام جدا بلکه بآخشیج[ضد] آن میباشد و با این حال با اسلام امروزی درهم آمیخته است و بدآموزیهای آن جا در دلها برای خود باز کرده.
ببینید ناتوانی یک دین تا بکجاست که با چیزهایی که جز بیدینی نمیباشد سازش میکند و آمیخته میگردد.
ما دیدیم از پنجاه سال باز که شرقشناسان هایهوی دربارۀ خیام راه انداختند انبوه مسلمانان رو بشعرهای سراپا بدآموزی او آوردند و رباعیهای او بزبانهای ترکی و عربی نیز ترجمه گردید و درمیان همۀ مسلمانان پراکنده شده رواج یافت.
اینها نمونههایی از آلودگیهای باورهای مسلمانان است. با این حال آیا جای آنست که کسانی بگویند:
«اگر مردم بدند گناه دین چیست؟!.» ـ دینی که بدینسان آلوده و آمیخته با گمراهیها و نادانیها میباشد؟!.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«پس از آنکه از پاسخ شما درماندند، تو گویی آن گفتهها را نشنیدهاند، بیکبار چنین گویند: «مردم به دین عمل نمیکنند، اگر عمل کنند همۀ کارها درست میشود».
میگوییم: این سخن راست نیست. مسلمانان به هرچه باور میدارند (و میتوانند بکار بست) بکار میبندند: نماز میگزارند، روزه میگیرند، قرآن میخوانند، مسجد میسازند، در هر شهری گنبدهایی برپاست و زیارت میکنند، خمس و زکات میپردازند، به مکه میروند. همه چیز را فراموش کرده، از همۀ سرفرازیها چشم پوشیده اینها را بکار میبندند.
...
در ایران شیعیان از روی باورهای خود روضه میخوانند، سر میشکنند، سینه میزنند، زنجیر میزنند، مردههای خود را از گور بیرون آورده برای قم و عراق بار میکنند. خود را در دیدۀ بیگانگان رسوا گردانیده، دست از این کارها برنمیدارند.
...
همۀ این کارها را از روی دستور دین میکنند، پس شما چگونه میگویید: «مردم عمل نمیکنند»؟!.
آری از زمانی که دانشهای اروپایی رواج پیدا کرده در هر کجا دستههایی از مسلمانان از دین رو گردانیدهاند و بدستورهای آن کار نمیبندند، و همین نشان ناتوانی دین و دلیل راست بودن گفتههای ماست. همین میرساند که دین نیروی خود را از دست داده، در برابر گمراهیها پایداری نمیتواند.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«بسیاری چون این داستانها[بیپروایی کیشداران به همنوعان خود] را میشنوند باین بسنده میکنند که روی درهم کشند و از نادانی مردم رنجیدگی نمایند. ولی این نه درست است.
ما اگر میخواهیم مردم گمراه نگردند میباید شاهراهی بروی ایشان باز کنیم. آنان چه گناه میداشتند در جایی که سخنانی را شنیده و در دل جا داده و از روی آنها رفتار میکردند؟!.. گرفتم که آنان از باورهایی که میداشتند دست میکشیدند، آیا جز آن بودی که بیدین گردند و بدتر و تباهتر شوند؟!.
کسی هنوز نمیداند که چه شد من باین راه برخاستم. من نیز درپی گفتن آن نیستم ولی این را مینویسم که از چندین سال پیش همیشه اندوه این میخوردم که میدیدم دستۀ انبوهی از مردان نیک و پاکدرون میخواهند بنیکی زندگی کنند ولیکن راهی برای آن پیدا نمیکنند. زیرا اگر رو بسوی دینداری میآورند میباید باین کارهای بیهوده پردازند و چون بیدین میشوند میباید دامن به هر زشتی بیالایند. میان دو گمراهی درمانده و راهی پیدا نمیکنند.»
** ''(در پاسخ حقیقتگو، ص 25، گفتار «سومین آسیب کیشها»)1318
*«این خود داستان شگفتی است که ما بایشان از نادانیها و گمراهیهایی که در خود کیشها جا گرفته، و از بدیهایی که مسلمانان گرفتار شدهاند سخن میرانیم، آنان خود را به نافهمیدن زده میگویند: «مردم عمل نمیکنند. اگر عمل کنند همۀ کارها درست میشود». این را میگویند و هیچ نمیفهمند که پاسخ ایرادهای ما نیست. نمیفهمند که چون نادانیها و گمراهیها از خود کیشها و در خود آنهاست، مردم هرچه بیشتر بکار بندند بدتر خواهد بود و زیانها فزونتر خواهد گردید.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«پس از همۀ اینها، من میپرسم: چرا مسلمانان راستگویی و درستکاری و نیکوکرداری را بکار نمیبندند؟!. چرا پابستگی باینها نمینمایند؟!. اگر شما راز این را نمیدانید، ما میدانیم.
در این دستگاه اسلامنام براستگویی و درستکاری و مانند آنها ارج گزارده نشده و نمیشود، و امروز درمیان مسلمانان سخن بسیار کم از آنها بمیان میآید. بلکه در این اسلام، در هر کیشی از آن، چیزهایی هست که راستگویی و مانند آن را از کار انداخته است.
در جایی که دین برای رفتن به بهشت است و این کار هم با خواندن نماز و گرفتن روزه و رفتن به مکه یا کربلا و مانند اینها انجام تواند گرفت، چه نیازی براستگویی و درستکاری میماند؟!.
روشنتر گویم: امروز مسلمانان دین را برای نیکی زندگانی و سرفرازی درمیان تودهها نمیخواهند تا براستگویی و مانند آن ارج گزارند بلکه در اندیشۀ آنان دین خود دستگاهیست که باید مسلمانان به هر پستی و سرافکندگی گردن گزارده آن را نگه دارند. چنانکه گفتهایم: آنان دین را برای مردم نمیخواهند. مردم را برای دین میخواهند.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«شما که پراکندگی مسلمانان را ایراد میگیرید، پس از آنکه از هر پاسخی درماندند، این بار سنگر عوض کرده چنین گویند: «اینها که در اصل دین نبوده». یا «اصل دین که چنین نبوده».
میگویم: شما را با گوهر دین چه کار است؟!. شما کجا و گوهر دین کجاست؟!. دین هر مردمی همانست که میدارند و بکار میبندند. دین رخت نیست که دو دست باشد: یکی پاکیزه که در بغچه نگه دارند و دیگری چرکآلوده که به تن کنند. همین پاسخ بهترین نمونه از نافهمی ایشان در زمینۀ دینست. اینان دین را برای زندگانی نمیخواهند و از آن نتیجهای در زمینۀ زندگانی نمیطلبند. اینست آلودگیهای دین و زیانهای آن را بدیده نمیگیرند.
داستان بسیار شگفتنیست: دینی که پر از گمراهیها گردیده، پراکندگی بمیان مردمانش افتاده، صد خواری و پستی رخ داده، همۀ اینها را هیچ میشمارند و بخود دلخوشی میدهند که گوهر دین پاکیزه بوده. این بآن میماند که خانوادهای در یک کاخ ویرانه و درهم شکستهای مینشینند و با مار و رتیل و با خاک و زبیل ساخته روز میگذرانند و بخود دلخوشی داده میگویند: «در نخست این کاخ چنین نمیبوده».»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«شگفتتر از همه کار شیعه است: هزار سال بیشتر است که این گروه از تودۀ مسلمانان جدا گردیدهاند، دربارۀ «امامت» (یا خلافت) راه دیگری پیش گرفتهاند و با تودۀ مسلمانان جنگها کردهاند و خونها ریختهاند و اکنون در هر سو گنبدها برپاست. زیارتنامهها آویزانست، شب و روز شیعیان چشم براه امام ناپیدا میباشند، در جهان دیگر رستگاری را جز با میانجیگری امامان نشدنی میشمارند، و اینها همه از «ضروریات دین» است و صدهزار کتاب دربارۀ آن نوشته شده است. پس از همۀ اینها همینکه از پاسخ درماندند برای آنکه شکست بخود راه ندهند، چنین میگویند: «اینها در اصل دین نبوده» آدم درمیماند چه پاسخی باینان گوید! درمیماند که چه نامی باین نادانی دهد!.
یکی نمیپرسد: اگر اینها در گوهر دین نمیبوده پس شما چرا گرفتهاید؟!. چرا آنهمه خونها ریختهاید؟!. چرا آنهمه کتابها نوشتهاید؟!.
داستان اینان داستان آن چیتفروشست که دو نیمگز نگه داشتی: یکی درست در زیر دوشکچه گزاردی و دیگری نادرست که بدست گرفته با آن چیت فروختی و اگر گاهی خرندهای کم بودن چیت را فهمیده بر سرش آمدی آن نیمگز درست را از زیر دوشکچه درآورده نشان دادی و چنین گفتی: «ببین این نیمگز درست است».»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«شنیدنیست که روزی در نشستی سخن از امام ناپیدا میرفت و ملایی چنین میگفت: «این از ضروریات دینست. هر که انکار کند مرتد شده، من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیه» . سپس گفتگوی دیگری بمیان آمد و ملا چنین گفت: «من نمیدانم این فرنگیها چرا باسلام نمیآیند؟!.». یکی از باشندگان[=حاضران] برای ایراد چنین پاسخ داد: «بسیاری از فرنگیها میخواهند باسلام بیایند، ولی درماندهاند که آیا سنی شوند یا شیعی باشند، شیخی گردند، یا متشرع شوند، با صوفیگری چه رفتاری پیش گیرند ... اینها جلوشان را گرفته است» ملا شتابزده گفت: «هیچ کدام از اینها را نگیرند. اصل اسلام را بپذیرند». پاسخ دهنده گفت: «پس پیداست که اصل اسلام جز این کیشهاست، و من نمیدانم آن در کجاست؟!. آنگاه پس چرا خود شما آن را نگرفتهاید؟!. شما در همین نشست میگفتید داستان امام زمان از ضروریات دینست و کسی که آن را نپذیرد مرتد از جهان رفته و حدیث برای ما میخواندید. پس کنون چگونه میگویید که فرنگیان اصل اسلام را بپذیرند؟!. اگر یک فرنگی مسلمان شود ولی امام ناپیدا را نپذیرد آیا شما او را مسلمان درست خواهید شناخت؟!.». بیچاره ملا از پاسخ درماند و به یک جملههایی پرداخت که جز چرندبافی شمرده نمیشد.
روزی با دیگری گفتم: اگر کار اینست که دین تنها گوهرش پاک باشد و پس از آن به هر حالی افتاد بیفتد و هر آلودگی یافت بیابد، پس شما چه ایرادی به دینهای زرتشتی و جهودی و مسیحی میدارید؟!. مگر آنها گوهرشان پاک نبوده؟!. چه جدایی میانۀ اسلام با آنها توان گذاشت؟!. چه شده که آنها آلوده گردیده بودند و از میان بروند، و این اسلام با صد آلودگی همچنان بماند و جای ایراد نباشد؟!.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«بازگردانیدن دین بگوهرش[اصل] نه کاریست که هر کسی بتواند. باید از آنان پرسید: دین را که از گوهرش بیرون برده است که شما بازگردانید؟. شما مگر باین «دین فرعی» یا «فروع دین» بدلخواه آمده بودید که بدلخواه بیرون روید و «اصل» را بگیرید؟!. شما اگر اصل دین را میشناختید و توانید شناخت چرا از نخست آن را نپذیرفتهاید؟!. آیا نه آنست که شما گمراهیهایی را با فهم خود دین شناخته پذیرفتهاید؟!. و این پس از گفتن ماست که میدانید گمراه بودهاید؟!. با این حال چگونه میخواهید اصل دین را پیدا کنید؟!. مگر فهم خود را عوض کردهاید؟!.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«چنان گستاخانه میگویند: «دین را به اصلش بازگردانیم» که تو گویی سخن از آب خوردن میرانند. تو گویی دو چیزیست در برابر چشم ایستاده: یکی اصل دین و دیگری فرع آن، و اینان چون میبینند فرع دین را که گرفته بودند راست درنیامده، میخواهند آن را رها کرده این بار اصلش را گیرند. تو گویی کالایی از بازار خریدهاند و «بدل» درآمده و میخواهند به فروشنده بازگردانیده یکی را که اصل باشد بگیرند.
اگر کسی بگوید: «فلان کوه را برمیدارم و بکنار گزارم» بیشتر گزافه نباشد تا گفتن اینان «دین را باصلش بازگردانیم».»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«ما اینها را که با این زبان ساده مینویسیم، شما[ملایان و هوادارانشان] اگر راست میدانید راستیپرستی نمایید و پیروی کنید. اگر راست نمیدانید بنویسید ایرادی که میاندیشید.
هرچه هست گامی بردارید و بکار مردم آیید. شما سالها نان این توده را خوردهاید و کمتر سودی بایشان رساندهاید. کنون بهتر از گذشته باشید و ده تن و بیست تن فراهم نشسته بسُکالید[شور کردن]، و مردانه و سادهدلانه آنچه میاندیشید و میتوانید بکار بندید.
شما بدانید که این سخنان پیش خواهد رفت و بیگمان در دلها جا خواهد گرفت. کنون اگر راست است چرا شما از آن بازمانید؟!. اگر ناراست است چرا مردم را نیاگاهانید؟!..
من پیشنهاد میکنم شما تا یک سال این نگارشها را بیندیشید و بیآنکه از جا درروید و زبان بسخنان بیهوده باز کنید بداوری پردازید و سر یک سال یا آنها را بپذیرید و گردن گزارید و یا هر پاسخی دارید با زبان ساده و روشنی نگاشته بداوری توده بازگزارید.»
** ''(در پاسخ حقیقتگو، ص 46)1318''
*«ما کوشش را با یک بینش بیمانندی آغاز کردیم.
ما نیک میدانستیم که مایۀ بدبختی ایران (بلکه مایۀ بدبختی سراسر شرق)، بیش از همه چیز، اندیشههای کج و پراکنده است. در ایران درمیان بیستملیون مردم شما ده تنی پیدا نمیکردید که دارای یک اندیشه و یک راه باشند.
نیک میدانستیم که این اندیشههای پراکنده دو زیان بسیار بزرگی را دربر دارد: زیرا از یکسو مردم را از هم میپراکند و پریشانی بمیان ایشان میاندازد، از سوی دیگر چون چیزهای پوچ و کجیست مردم را کوتاهاندیش میگرداند و خویهاشان پست و ناستوده میسازد.
نیک میدانستیم که باید پیش از همه باینها چاره کرد و چاره هم جز آن نیست که «حقایق» را منتشر گردانیم و در دلها جا دهیم و بدستیاری آنها این اندیشههای پراکنده و پوچ را از دلها بیرون سازیم.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 69)1321''
*«یک مردمی هنگامی که بپادشاه خودکامۀ خود میشورند و ازو مشروطه میخواهند معنای این جنبش و شورش آنست که آن مردم بیدار شدهاند و معنی درست سررشتهداری (حکومت) را فهمیدهاند و اینست از یکسو بآن پادشاه میگویند: «تو برو ما خودمان این کشور را راه خواهیم برد، خودمان آن را نگاه خواهیم داشت» و از یکسو با یکدیگر پیمانی میبندند که دست بهم دهند و بنگهداری کشور و بآبادی آن کوشند و گذشته از کوششی که هر یکی در راه تهیۀ زندگانی برای خاندان خود میکند، یک کوشش نیز در راه کشور بگردن گیرند و همۀ کارهای سررشتهداری را از تهیۀ سپاه و برپا کردن ادارات و گزاردن قانون و مانند اینها، خودشان انجام دهند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 237)1321''
*«معنی درست مشروطه آنست که مردم، کشوری را که در آن میزیند خانۀ خود شناخته این بدانند که خوراک و نوشاک و پوشاک و دیگر دربایستهای زندگانیشان از آن بدست میآید، و اینست ارج آن را بدانند و همگی دلبستۀ آن باشند و کوشش بآبادیش کنند و نگهداری آن را بایای[وظیفه] خود شناسند. در کشور مشروطه هر کس باید بداند که این بیستملیون مردم یا بیشتر یا کمتر که در آن سرزمینند با یکدیگر پیمان همدستی دارند و اینست هر یکی باید نه تنها دربند آسایش خود و خاندان خود، بلکه دربند آسایش همۀ توده باشد.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 237)1321''
*«همان یادگارهای زمان مغول که شما هواداری از آنها مینمایید از هر باره با اندیشۀ دمکراسی مخالفست. زیرا از یکسو بنای همۀ آنها بشاهپرستی و زیردستی و زبونیست. همان گلستان سعدی، همان بوستانش برای دورۀ دمکراسی زهر است، همان خمسۀ نظامی با اندیشۀ مشروطه مخالفست، همان پندها و اندرزها که آنان سرودهاند برای این دوره بسیار زیانآور است:
پادشاهان از برای مصلحت صد خون کنند، صلاح مملکت خویش خسروان دانند، رخنهگرِ ملک سرافکنده به، پادشه سایۀ خدا باشد
هر عیب که سلطان بپسندد هنر است.
پیش خرد شاهی و پیغمبری چون دو نگینند بیک انگشتری
اینها سخنان نیک آن زمانست ولی برای این زمان سراپا زیان میباشد و بودن اینها ناگزیر است که جلو پیشرفت اندیشۀ دمکراسی را بگیرد. از یکسو هم مبنای مشروطه بآنست که مردم کشور را خانۀ خود بدانند و در راه آبادی آن از هیچ کوششی بازنایستند و برای نگهداریش از سر و جان بگذرند. در حالی که سراپای گفتههای آن شاعران بر اینست که کوشش سودی ندارد: «بودنیها بوده است».
بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
جهان و هرچه درو هست هیچ در هیچست.
اگر روزی بدانش درفزودی ز نادان تنگ روزیتر ندیدی
خوش باش ندانی ز کجا آمدهای می خور که ندانی بکجا خواهی رفت
فلک بمردم نادان دهد زمام مراد
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند
اینها و صد مانند اینها که فلسفۀ بیغیرتی و تنبلی است دیوانهای شاعران را پر کرده است و شما میبینید که پیاپی آنها را بچاپ رسانیده بدست جوانان میدهند و بدینسان اندیشۀ کوشش و میهنپرستی را در دلهای آنان سست میگردانند.
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 252)1321''
*«در زمان رضاشاه که کمتر کسی مییارست نام شورش مشروطه را ببرد من تاریخ آن را مینوشتم و پراکنده میکردم و چون میدانستم اگر[ادارۀ] سانسور ببیند جلو خواهد گرفت بیشتری از بخشهای آن تاریخ را بینشاندادن بسانسور بچاپ میرسانیدم و اگر شما میخواهید بدانید که این تاریخنویسی من چه خطرهایی را دربر توانستی داشت پروندۀ این کار را در شهربانی بخوانید و یا از آقای سرهنگ آرتا بپرسید.
همین کار که من تاریخ مشروطه بیاجازه از وزارت فرهنگ و بینشاندادن بسانسور چاپ کردهام یک نتیجهاش این توانستی بود که من بزندان بیفتم و کسی یارای بردن نام من نداشته باشد. با اینحال برای آنکه تاریخ مشروطه که بیشترش بآذربایجان بستگی دارد از میان نرود من آن تاریخ را با کوششهای بسیار دو بار بچاپ رسانیدم.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 252)1321''
*«در مشروطه راه بردن کشور بگردن مردمست. مردم مکلفند که کشور را اداره کنند.
آن روزی که ما در ایران شوریدیم و بیرق مشروطهخواهی افراشتیم، معنای آن شورش این بود که بمحمدعلیمیرزا و امیر بهادر و دیگران میگفتیم: شما بروید، ما خودمان این کشور را راه خواهیم برد. معنی مشروطه همینست.
اکنون ما یا باید از مشروطه دست بکشیم و این قانونها را کنار گزاریم و یک نفر مانندۀ ناصرالدینشاه را بیاوریم و بگوییم بنشین و با استبداد این کشور را اداره کن و هرچه دلت خواست آن را بکار بند، و یا خودمان مکلف باشیم که کارها را اداره کنیم.
بدیهیست که این دومی را خواهیم کرد و اکنون سخن در آنست که یک توده کشور را چطور اداره میکنند؟..
بدیهیست که همۀ مردم آن استعداد را ندارند که در کارهای سیاسی و اجتماعی دخالت کنند و اظهار عقیده نمایند. این بگردن یک دسته از هوشمندان و غیرتمندانست که پا پیش گزارند و باهم اندیشه یکی کنند و کشور را راه برند.
تا در یک توده همۀ مردم دارای رشد سیاسی نشدهاند، باید جمعیتی باشد و آنها را اداره کند، و این ناچاریست.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 30)1324''
*«در این کشور به یک رشته اصلاحات مهمی نیاز هست.
اصلاحات چگونه میشود؟.. آیا تنها با آرزو و یا گله و ناله اصلاحات انجام میگیرد؟..
برای اصلاحات اولاً نقشه لازمست که چه کنند و چگونه کنند.
ثانیاً جمعیتی لازمست که بآن اصلاحات علاقهمند باشند و پشتیبانی نمایند و موانع را از جلو بردارند.
در ایران هر کار را از دولت میخواهند. همه کس طالب اصلاحاتست. ولی تصور میکنند باید آنها را هم دولت بانجام رساند. این هم نتیجۀ آنست که در این چهل سال در این کشور کسانی نبودهاند که بمردم معنی مشروطه و توده و دولت را بفهمانند. اینها تصور میکنند دولت به هر کاری تواناست و اصلاحات هم در اختیار اوست.
دولت چیست؟.. دولت چند نفر وزیریست که میآیند و در پشت میزها مینشینند و فرمانها میدهند.. اولاً این وزیران چون تکیهگاهی نمیدارند همیشه متزلزلند و بیش از چند ماه نمیمانند. ثانیاً اگر بخواهند اصلاحات کنند ناچار دستههایی را از خود رنجیده خواهند گردانید و یک جمعیتی که پشتیبانی بآنها نماید نیست. اینست توانا باصلاحات نیستند.
اینها جهتهاییست که ثابت میکند باید جمعیتی یا باصطلاح دیگران حزبی پدید آید. ولی متأسفانه در ایران معنی حزب نیز دانسته نشده. این خود داستانیست که در این کشور حزب را به چه معنی میشناسند و چگونه حزب میسازند.
حزب در ایران برای مقاصد اشخاص است، برای آنست که پارتی درست کنند و در اداره از ترفیعات و اضافه حقوق بهرهمند باشند و از انفصال و انتظار خدمت ایمن گردند. عالیترین مقصد آنست که بنمایندگی مجلس رسند یا وزارت یابند. این معناییست که از حزب فهمیدهاند.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 31)1324''
*«در کشوری که پس از چهل سال معنی مشروطه دانسته نشود و نمایندگی در پارلمان تجارت محسوب شود که کسانی پول بریزند و نماینده گردند بامید آنکه ده برابر استفاده خواهند کرد، چه شگفتست که معنی حزب هم دانسته نشود و چنین رسواییهایی پدید آید.
شنیدنیست که در چهل سال دورۀ مشروطه در ایران، بیش از صد حزب، پیدا شده. آری بیش از صد حزب. در چند صد سال دورۀ مشروطه در انگلستان باندازۀ چهل سال ایران حزب پیدا نشده. هر حزبی پیدا شده و چند ماهی برپا بوده و از میان رفته. در این چهل سال تنها سه چهار حزب حسابی بوده که هر یکی چند سالی دوام یافته.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 33)1324''
*«مردم چون معنی مشروطه[=دمکراسی] را نمیدانند آن را خوار میدارند، و بمجلس شورا آن معنایی را که دارد نمیدهند و آن جایگاهی که میباید نمیگزارند. هنگامی که انتخابات آزاد است، ما میبینیم پولداران بمیان میافتند و با دادن پول بنمایندگی میرسند. دهداران، رعایا را گله گله بپای صندوق فرستاده، با رأی آنها وکالت مییابند.
در این چهل سال کوششی نرفته که مردم معنی مشروطه را بدانند و قدرش را شناسند. یک کتاب در این زمینه نوشته نشده. بیسوادان بمانند، باسوادان قدر آن نمیدانند.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 13)1324''
*«معنی درست حزب آنست که یک دسته از مردان بافهم و خرد، و پاکدل و علاقمند، نیازمندیهای کشور را بدیده گیرند، و دردها را تشخیص داده راه چاره پیدا کنند و باهم نشسته و با گفتگو اندیشه و سخن یکی گردانند، و آنوقت بکوشش برخاسته از یکسو دیگر مردان بافهم و باخرد را بسوی خود خوانند و بجمعیت خود بیفزایند، و از یکسو در راه چارهسازی گامهایی بردارند.
این معنی درست حزبست، چنانکه میبینید اساس آن سه چیز است:
1ـ فهم و خرد که دردها و چارهها را نیک فهمند و حقایق را درک کنند. 2ـ پاکدلی و علاقهمندی که مقصود جانفشانی و رنج بردن باشد و اغراض پست خود را داخل موضوع حزبی نکنند. 3ـ کوشش بفزونی جمعیت که نیرو بیشتر گردد و پیشرفت آسان باشد.
یک چنین حزبی موفق بکار بزرگی تواند بود و از خود نامی در تاریخ تواند گزاشت. در سالهای اخیر در اروپا و آسیا بیشتر کارها با دست این حزبها پیش رفته و تاریخ بیش از همه کارهای آنان را یاد میکند.
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 33)1320''
*«در مشروطه راه بردن کشور بگردن مردمست. مردم مکلفند که کشور را اداره کنند.
آن روزی که ما در ایران شوریدیم و بیرق مشروطهخواهی افراشتیم، معنای آن شورش این بود که بمحمدعلیمیرزا و امیر بهادر و دیگران میگفتیم: شما بروید، ما خودمان این کشور را راه خواهیم برد. معنی مشروطه همینست.
اکنون ما یا باید از مشروطه دست بکشیم و این قانونها را کنار گزاریم و یک نفر مانندۀ ناصرالدینشاه را بیاوریم و بگوییم بنشین و با استبداد این کشور را اداره کن و هرچه دلت خواست آن را بکار بند، و یا خودمان مکلف باشیم که کارها را اداره کنیم.
بدیهیست که این دومی را خواهیم کرد و اکنون سخن در آنست که یک توده کشور را چطور اداره میکنند؟..
بدیهیست که همۀ مردم آن استعداد را ندارند که در کارهای سیاسی و اجتماعی دخالت کنند و اظهار عقیده نمایند. این بگردن یک دسته از هوشمندان و غیرتمندانست که پا پیش گزارند و باهم اندیشه یکی کنند و کشور را راه برند.
تا در یک توده همۀ مردم دارای رشد سیاسی نشدهاند، باید جمعیتی باشد و آنها را اداره کند، و این ناچاریست.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 30)1324''
*«در این کشور به یک رشته اصلاحات مهمی نیاز هست.
اصلاحات چگونه میشود؟.. آیا تنها با آرزو و یا گله و ناله اصلاحات انجام میگیرد؟..
برای اصلاحات اولاً نقشه لازمست که چه کنند و چگونه کنند.
ثانیاً جمعیتی لازمست که بآن اصلاحات علاقهمند باشند و پشتیبانی نمایند و موانع را از جلو بردارند.
در ایران هر کار را از دولت میخواهند. همه کس طالب اصلاحاتست. ولی تصور میکنند باید آنها را هم دولت بانجام رساند. این هم نتیجۀ آنست که در این چهل سال در این کشور کسانی نبودهاند که بمردم معنی مشروطه و توده و دولت را بفهمانند. اینها تصور میکنند دولت به هر کاری تواناست و اصلاحات هم در اختیار اوست.
دولت چیست؟.. دولت چند نفر وزیریست که میآیند و در پشت میزها مینشینند و فرمانها میدهند.. اولاً این وزیران چون تکیهگاهی نمیدارند همیشه متزلزلند و بیش از چند ماه نمیمانند. ثانیاً اگر بخواهند اصلاحات کنند ناچار دستههایی را از خود رنجیده خواهند گردانید و یک جمعیتی که پشتیبانی بآنها نماید نیست. اینست توانا باصلاحات نیستند.
اینها جهتهاییست که ثابت میکند باید جمعیتی یا باصطلاح دیگران حزبی پدید آید. ولی متأسفانه در ایران معنی حزب نیز دانسته نشده. این خود داستانیست که در این کشور حزب را به چه معنی میشناسند و چگونه حزب میسازند.
حزب در ایران برای مقاصد اشخاص است، برای آنست که پارتی درست کنند و در اداره از ترفیعات و اضافه حقوق بهرهمند باشند و از انفصال و انتظار خدمت ایمن گردند. عالیترین مقصد آنست که بنمایندگی مجلس رسند یا وزارت یابند. این معناییست که از حزب فهمیدهاند.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 31)1324''
*«در کشوری که پس از چهل سال معنی مشروطه دانسته نشود و نمایندگی در پارلمان تجارت محسوب شود که کسانی پول بریزند و نماینده گردند بامید آنکه ده برابر استفاده خواهند کرد، چه شگفتست که معنی حزب هم دانسته نشود و چنین رسواییهایی پدید آید.
شنیدنیست که در چهل سال دورۀ مشروطه در ایران، بیش از صد حزب، پیدا شده. آری بیش از صد حزب. در چند صد سال دورۀ مشروطه در انگلستان باندازۀ چهل سال ایران حزب پیدا نشده. هر حزبی پیدا شده و چند ماهی برپا بوده و از میان رفته. در این چهل سال تنها سه چهار حزب حسابی بوده که هر یکی چند سالی دوام یافته.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 33)1324''
*«مردم چون معنی مشروطه[=دمکراسی] را نمیدانند آن را خوار میدارند، و بمجلس شورا آن معنایی را که دارد نمیدهند و آن جایگاهی که میباید نمیگزارند. هنگامی که انتخابات آزاد است، ما میبینیم پولداران بمیان میافتند و با دادن پول بنمایندگی میرسند. دهداران، رعایا را گله گله بپای صندوق فرستاده، با رأی آنها وکالت مییابند.
در این چهل سال کوششی نرفته که مردم معنی مشروطه را بدانند و قدرش را شناسند. یک کتاب در این زمینه نوشته نشده. بیسوادان بمانند، باسوادان قدر آن نمیدانند.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 13)1324''
*«معنی درست حزب آنست که یک دسته از مردان بافهم و خرد، و پاکدل و علاقمند، نیازمندیهای کشور را بدیده گیرند، و دردها را تشخیص داده راه چاره پیدا کنند و باهم نشسته و با گفتگو اندیشه و سخن یکی گردانند، و آنوقت بکوشش برخاسته از یکسو دیگر مردان بافهم و باخرد را بسوی خود خوانند و بجمعیت خود بیفزایند، و از یکسو در راه چارهسازی گامهایی بردارند.
این معنی درست حزبست، چنانکه میبینید اساس آن سه چیز است:
1ـ فهم و خرد که دردها و چارهها را نیک فهمند و حقایق را درک کنند. 2ـ پاکدلی و علاقهمندی که مقصود جانفشانی و رنج بردن باشد و اغراض پست خود را داخل موضوع حزبی نکنند. 3ـ کوشش بفزونی جمعیت که نیرو بیشتر گردد و پیشرفت آسان باشد.
یک چنین حزبی موفق بکار بزرگی تواند بود و از خود نامی در تاریخ تواند گزاشت. در سالهای اخیر در اروپا و آسیا بیشتر کارها با دست این حزبها پیش رفته و تاریخ بیش از همه کارهای آنان را یاد میکند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 33)1320''
*«هر مردمی باید باساس حکومت کشور خود علاقهمند باشند و از روی عقیده آن را مجری دارند. امروز این اختلال بزرگیست که ایرانیان باساس حکومت خود علاقه ندارند و هر دستهای تمایلات دیگری از خود نشان میدهند.
از این بدتر آنست که آن کسانی که دشمنی با مشروطه میکنند شما چون با آنان گفتگو کنید خواهید دید اساساً دربند کشور و توده نیستند و هیچگونه وظیفهای برای خود در قبال کشور نمیشناسند و زندگانی را بیش از این نمیدانند که بخورند و بخوابند و پولاندوزی کنند و با خوشی روز گزارند. حقیقتاً باید گفت بدرجۀ پست حیوانی تنزل کردهاند.
اینان چندان تیرهدرونند که فرقی میانۀ استقلال کشور و آزادی زندگانی با زیردستی بیگانگان و بندگی آنان نمیگزارند و اینست چون گفتگو از کوشش دربارۀ کشور میشود با صد گستاخی بیپروایی میکنند و این گفتگوها را بیهوده میشمارند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 34)1320''
*«کشور مشروطه بیحزب نتواند بود. امروز شما به هر کشوری از کشورهای آزاد جهان نگرید همه را حزبها راه میبرند. آیا آلمان را که راه میبرد؟.. روسیه را که اداره میکند؟.. در انگلستان رشته در دست کیست؟!.. در ترکیه سررشتهداران کیانند؟.. اینها را بیندیشید تا بدانید چه نیازی به حزب یا جمعیت هست.
دیگری اینکه ما اساساً باین زمینهها نزدیک نمیشویم. ما نه تنها حزب و جمعیت را بآن معنایی که هوچیان فهمیده بودند و بکار میبردند نمیخواهیم و از آن کارها بیکبار بیزاریم. با حزب یا جمعیت بمعنی اروپاییش نیز چندان کاری نداریم. ما مقصودمان بالاتر از اینهاست. ما چون کلمه یا نام دیگری پیدا نکردهایم اینها را میآوریم وگرنه خواست ما چیز دیگری میباشد.
ما میگوییم: آیا این کشور را باید نگه داشت یا نه؟.. اگر میگویید نگه نباید داشت ، آشکاره بگویید تا بدانیم. همچنین اگر تصور میکنید نیازی به نگه داشتن ما نیست و خدا نگه میدارد و یا خودبخود میماند آن را هم بگویید.
اگر میگویید نگه باید داشت پس باید یک دستهای باشند که آن را نگه دارند و در این راه بکوشش پردازند، و این هم پیداست که آن دسته باید راهشان یکی باشد و همگی دست بهم دهند و یکدل و یکزبان بکار پردازند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 46)1320''
*«ما امروز دردهایی داریم که باید پیش از همه بچارۀ آنها پردازیم، و بدترین آن دردها پراکندگی اندیشههاست. یک توده با اندیشههای پراکنده بهیچ جا نتواند رسید.
اینست ما از گام نخست میکوشیم که باین پراکندگی چاره کنیم و اندیشهها را یکی گردانیم. آن گفتارها که دربارۀ مشروطه و معنی آن مینویسیم برای این مقصود است.
برای یک توده چه گرفتاری بالاتر از این که راه حکومتش دانسته نباشد؟! چه بدبختی بدتر از این که انبوهی از مردم نسبت به «راه حکومت» و قانون اساسی کشور بیگانه باشند؟ چه بیچارگی بیشتر از این که صد تن دارای یک اندیشه پیدا نشود؟!
باید نخستین گامی که در راه کوشش برداریم چارۀ این درد باشد و شما میبینید که ما بآن آغاز کردهایم.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 36)1320''
*«امروز در ایران یک مانع بزرگ خودخواهیست. این بکسانی برمیخورد که با دیگران همدست گردند و بیسر و بیصدا بکوششهایی پردازند. هر کسی میخواهد جمعیتی بنام خودش برپا کند. میخواهد روزنامهای[امروز: کانال ، پیج] راهانداخته به هایهوی پردازد.
باید اینها را بکنار گزاشت. هر مرد غیرتمندی که این کتاب را میخواند باید آماده گردد که چنانکه پیشنهاد شده در پدید آوردن یک جمعیت ایرانخواه همدستی نماید.
آری راه بهانه باز است. حرفهای گوناگون توان زد: «نمیشود اعتماد کرد، شاید این هم دسیسهایست»، «شاید این را هم انگلیسها تحریک کردهاند»، «حالا ببینیم چه خواهد شد»، «بگزار دیگران جلو بیفتند، اگر کاری توانستند ما هم شرکت میکنیم» ...
از اینگونه بهانهها بسیار توان آورد. ولی آیین طبیعت را تغییر نتوان داد. جلو مکافات را نتوان گرفت.
بدانید ای ایرانیان حوادث امروز به پیشواز شما آمده. شما بایستی بیندیشید و آینده را بدیده گیرید و حوادث را پیشبینی کرده بجلوگیری پردازید. نکردهاید و اینک حوادث بسر وقتتان رسیده. اکنون شما در آخرین سنگرید. اگر باز سستی نمایید، باز بهانه آورید، این سنگر را هم از دست خواهید داد و سیل حوادث شما را خواهد پیچانید و خدا میداند که سرگذشت این توده چه خواهد بود.
بدانید ای ایرانیان، آسمان برای شما نخواهد گریست، زمین برای شما بلرزه نخواهد افتاد.»
** ''(امروز چاره چیست؟، ص 51)1324''
*«یک نادانی دیگری در ایران اینست که از حزب یا باهماد تنها بصورت آن بس میکنند. مثلاً ده تن یا بیست تن باهم میشوند و نام حزب بروی خود میگزارند و چند مادهای از اینجا و از آنجا گرفته فهمیده و نافهمیده بهم بسته آن را «مرامنامه» میخوانند، و اگر یک گامی بالاتر گزارند این خواهد بود که یک روزنامهای نیز برپا کنند و سخنان پرت و پراکندهای را بنویسند و این رویهکاری[=ظاهرسازی] را «حزب» میشمارند و بهیچ کوشش دیگری جز کشاکش با حزبهای دیگر یا همچشمی و چَخِش[= مجادله] درمیان خودشان نیاز نمیبینند. معنایی که از حزب فهمیدهاند اینهاست. اینهاست که میگوییم باید بجلوگیری کوشیم.»
** ''(پرچم روزانه، شمارۀ 254)1321''
*«مشروطه تنها بودن قانونها و مجلس شورا نیست. مشروطه بیک معنی عالیتر دیگریست. مشروطه معنایش آنست که یک توده میخواهد خودش کارهای خود را اداره کند. میخواهد کسی باو فرمان نراند.
برای آنکه سخن روشن باشد باید دانست ما در زندگانی دو رشته کارها داریم: یکی کارهای خصوصی، دیگری کارهای عمومی. مثلاً ما باید خانه داشته باشیم، خواربار تهیه کنیم، رخت خریم، کفش خریم، اگر ناخوش شدیم بنزد پزشک رویم. اینها کارهاییست که هر خانوادهای خودش برای خودش انجام میدهد. ولی بدیهیست که زندگانی تنها با اینها نمیچرخد. به یک رشته کارهای دیگری هم نیاز هست. ما در این شهر که هستیم باید آن را پاکیزه داریم، باید دزدان را مانع شویم، از شیوع بیماریها جلو گیریم، عدلیهای باشد که اگر دو کس دعوا داشتند بآنجا رجوع کنند، راهها امنیت میخواهد تا کاروانها بیایند و بروند، باید با کشورهای همسایه رابطه داشته باشیم و پیمانها بندیم. باین رشته کارها نیز نیاز هست و اینهاست که ما کارهای عمومی یا کارهای کشوری مینامیم.
در زمانهای گذشته این کارها بیک تن سپرده میشد و او پادشاه بود که با میل و ارادۀ خود کشور را اداره میکرد، بمردم نیز فرمان میراند. مردم او را «سایۀ خدا» میشناختند و فرمان میبردند و تکلیفی هم نداشتند. باین معنی مردم در آن روز نه اراده و اختیاری در کارهای کشور داشتند و نه مسئول بودند. مسئول تنها پادشاه بود.
این ترتیب هزارها سال در جریان بوده تا خردمندانی برخاسته و چنین گفتهاند: چرا یک تن بدیگران فرمان راند؟!.. چرا مردم خودشان کارهای کشور را اداره نکنند؟!.. اینها را گفته با دلیل ثابت کردهاند که یک پادشاه هر قدر هوشیار و خردمند باشد نخواهد توانست مصالح کشور را چنانکه شایسته است تشخیص دهد، نخواهد توانست کارها را از راهش بانجام رساند.
در نتیجۀ این مشروطه پیدا شده. باین معنی، این حرفها در مردم تأثیر کرده که در همه جا بشورش برخاسته و دستگاه استبدادی پادشاهان را برانداخته خودشان رشتۀ کارهای کشور را بدست گرفتهاند.
پس در مشروطه افراد خودشان کارهای کشور را اداره میکنند. هر فردی از ایشان مسئولیتی بگردن دارد، هر فردی باید بکشور و کارهای آن علاقهمند باشد و هر زمان که نیاز افتاد از فداکاری با جان و مال بازنایستد. این وظیفۀ اوست، این باو واجب است.
ولی در ایران کم کسی مشروطه را باین معنی فهمیده. کم کسی خود را در برابر کشور و توده مسئول میداند. اگر حقیقت را بخواهیم کسانی که در ایران پیشگام شدند و مشروطه را روان گردانیدند، آنها نیز مشروطه را باین معنی نمیدانستند. اینست نخواستهاند بمردم نیز بفهمانند. به هرحال در ایران امروز یکی از کارهای بسیار مهم اینست که کتابچهها نوشته شود و سخنرانیها در رادیو بعمل آید و بمردم معنی مشروطه فهمانیده شود. مشروطه والاترین شکل حکومت است. امروز بیشتری از تودههای پیشرفته و بزرگ جهان ـ از کشورهای متحدۀ آمریکا و انگلستان و فرانسه و دیگران ـ با مشروطه اداره میشوند. اینها باید بمردم فهمانیده شود.
فهمیدن مردم معنی مشروطه را و علاقهمندی آنها بکشور و کارهای کشوری تأثیر محسوس خواهد داشت و بسیاری از دشواریهای امروزی را آسان خواهد گردانید.
گاهی کسانی میگویند: «این توده شایستۀ مشروطه نیست». میگویم: باید کوشید و آنها را شایسته گردانید، نه اینکه از مشروطه چشم پوشید.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 39)1324''
*«امروز برای نجات ایران یک جمعیت میخواهد، یک جمعیت ایرانخواه بیطرف، یک جمعیت ریشهدار آبرومند».
«تا در یک توده همۀ مردم دارای رشد سیاسی نشدهاند، باید جمعیتی باشد و آنها را اداره کند، و این ناچاریست.»
«اولاً این جمعیت باید دارای حقیقت باشد. باین معنی یک دسته از روی فهم و بینش احتیاجات ایران را بدیده گیرند ... از روی اینها موادی تهیه کنند که برنامۀ زندگانی توده و سیاست کشور باشد، و خودشان آنها را بپذیرند و محترم شمارند و آرزومند اجرایش باشند، بکوششهای خود قیمت داده برای فداکاری در آن راه آماده باشند. دربارۀ آن مواد کتابها نویسند، سخنرانیها کنند، روزنامههاشان آنها را دنبال کند، تا بدینسان تودۀ انبوه را آگاه گردانند و با خود همراه سازند و زمینه برای اجرای مواد آماده گردانند.
ثانیاً کسانی که باین جمعیت میآیند باید برای خود سودی منظور ندارند. مقصودشان آن نباشد که پارتی پیدا کنند و از فلان اداره کار بگیرند، در فلان وزارتخانه مدیرکل باشند. بنام غیرت و مردانگی پا بمیان نهند و خواستشان این باشد که بیست ملیون مردم را از بدبختی رهانند. مزدی که برای خود در نظر گیرند جز نیکنامی و شهرت تاریخی نباشد.
در این کشور از بس اندیشهها کوتاه شده، بیشتر مردم چنین میپندارند که به هر کاری که میآیند باید برای خود سودی منظور دارند. کوشیدن در راه کشور و توده در نزد آنها دارای معنی نیست. دخالت در کارهای توده و سودجویی از آن راه در ایران پیشهای گردیده.
این دبستان فساد در ایران از سالهاست تأسیس یافته و پیاپی شاگرد بیرون میدهد. فلان آقا میهنپرست است. چه کار میکند؟.. به اینجا و آنجا میدود، آواز بآوازها میاندازد، پول درمیآورد، ثروت میاندوزد، تحصیل جاه و شکوه میکند.
بهترین میهنپرستان در این کشور کسانیند که تا زیان یا ترسی درمیان نباشد ـ غلط یا درست ـ بسود میهن میکوشند. ولی اگر ترسی یا زیانی درمیان بود بخود حق میدهند که میهن و سود آن را فراموش کنند و بخاموشی گرایند، بلکه اگر نیاز افتاد بزیان آن هم بکوشند».
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 29 و 30 و 34)1324''
*«کار زندگانی بآن آسانی نیست که هر جوان ناآزموده و هر مرد بیکارهای بگفتگو از آن پردازد و پندآموزی و راهنمایی کند.
از چیزهایی که بیگمان باید از میان برخیزد این راهنماییها ـ یا بهتر گویم این خودنماییها و نان خوردنها میباشد.
اینها سررشته را گم کردنست. اینها تیشه بریشۀ خود فرود آوردنست.
این چیست که جوانان نادانیهای خود را بتوده ارمغان میسازند؟!
این چیست که مردان درماندهای چون هیچ کار و پیشهای نمییارند، از راهنمایی و پندآموزی نان میخورند؟!
مردمی که زندگانی را بدینسان بازیچه شمارند کی روی فیروزی توانند دید؟!..»
** ''(پیمان سال پنجم، شمارۀ هفتم ص 265)1318''
*«بر نادانی یک توده دلیلی روشنتر از پراکندگی اندیشههای آنان نیست.»
** ''(پیمان سال پنجم، شمارۀ چهارم، ص 121)1317''
*«این سرزمین ماست، اینجا خانۀ ماست. ما اینجا مینشینیم و زندگی میکنیم و از آبش و هوایش برخوردار میشویم، در کوه و دشتش میگردیم و لذت میبریم، زمینهایش را میکاریم و خوراک بدست میآوریم، از کانهایش و از جنگلهایش بهره میجوییم. هرچه داریم از اینجاست. باید قدرش بدانیم و بآبادیش کوشیم.
هر مردمی میهنی دارند و اینجا هم میهن ماست. آنها که هزارها سالست استقلال خود را از دست دادهاند میکوشند که آن را بدست آورند. ما که داریم چگونه از دست دهیم؟!..»
** ''(امروز چاره چیست؟ سات 37)1324''
*«این یک موضوع مهمیست که در آینده شهرهای ایران کوچکتر و دهها بزرگتر شود. با این ترتیب که در دهات وسایل زندگانی آماده گردد: خانهها با دستورهای بهداشتی ساخته شود، برق بکار افتد، تلفن کشیده شود، دبستان بنیاد یابد، پزشک باشد، داروخانه باشد، دادگاه بخش باشد. آنگاه از شهرها کسانی که کار مشروعی ندارند و با مفتخواری و یا با کارهای بیهوده زندگانی میکنند بآنجاها کوچانیده شوند که با کشاورزی و یا هر کار مشروع دیگری که میتوانند زندگی آغازند.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 45)1324''
*«در این توده نادانیها چندانست که با نوشتن بجایی نرسد.
این حال یک توده است که کشاورز که رنج میکشد و خواربار میبسیجد[تولید میکند] خوار و بیارجست و باید در دیهِ خود با سختترین زندگانی بیپزشک و بیدارو و بیدبستان و بیدادگاه بسر برد، و از آنچه کاشته است یکنیم را به دیهدار دهد
و اگر روزی بشهر آمد به رخت فرسودۀ بدنمایش نگریسته بخیابان راهش ندهند
ولی از آنسوی شاعرِ یاوهگو و روزنامهنویسِ سخنفروش دارای ارج و جایگاه میباشند و در شهر با خوشی و آسودگی زندگی میکنند.»
** ''(کار و پیشه و پول، ص 16)1323''
*«آقای رئیس فرهنگ، آن سعدی و حافظ که شما آنهمه هواداری از آنها نشان میدهید و وزارت فرهنگ کتابهای ایشان را بدست نورسان میدهد، هردو آلوده و بیناموس بودهاند و در کتابهای خود آشکاره دم از سادهبازی و بیناموسی میزنند. آن باب پنجم گلستانست که با صد بیشرمی نوشته شده و این شعرهای حافظست که پردۀ آزرم را دریده. چنین کسانی چه شایسته است که کتابهاشان بدست جوانان داده شود؟!.. آخر پس غیرت و آزرم کجا رفته؟!.. من نمیدانم شماها در خوابید یا بیدار؟!.. نمیدانم چرا زشتی این کار را نمیفهمید؟!.. ...
آموختن این سخنان بجوانان، غیرت آنان را کشتن و خونهاشان از جوش انداختنست. ...
این بدی را که شما بتوده و کشور خود میکنید دشمن با دشمن روا نباید شمارد. ...
ما بشاعران کتک نمیزنیم که شما بیایید و نگزارید، ما بآنان ایرادهای بسیار روشن میگیریم و شما که دانشمندید باید آن ایرادها را بخوانید و بیندیشید که اگر راست یافتید بپذیرید و با ما همدستی کنید و اگر راست نیافتید هر پاسخی که میدانید بنویسید و بچاپ رسانید که همگی بدانند. اینست راهی که باید یک دانشمند پیش گیرد ...
آری شما توانید کسانی را که روانهاشان بیمار و دلهاشان آلوده است بدشمنی با ما برانگیزید، و این کار را سالهاست هواداران سعدی و حافظ میکنند و نتیجهای جز روسیاهی نبردهاند. ...
آیا این بخردانه است که مردمان، جهان را هیچ و پوچ پندارند و پروای آن نکنند؟!.. آیا درس دادن این سخنان بجوانان ریشۀ کشور را کندن نیست؟!..»
** ''(پرچم نیمهماهه ص210 تا 213)1322''
*«ما میخواهیم این کشور را از بدبختی برهانیم و چون راه کار را شناختهایم بفیروزی خود امیدمندیم.ما میخواهیم گمراهیها و بدآموزیهای زهرآلود را که از سعدی و حافظ و مولوی و دیگران بیادگار مانده و شماها[دولتیان خائن] در راه افزودن برواج آنها صد پافشاری نشان دادهاید از ریشه براندازیم، و بجای آنها کتابهایی را که بجوانان درس غیرت و گردنفرازی و میهنپرستی دهد روان گردانیم.
ما میخواهیم نورسان را از این فرهنگ مغزفرسا که بدخواهان این کشور بنیاد گزاردهاند از میان برداشته بجای آن فرهنگ را بمعنی راستش بنیاد گزاریم.»
** ''(«دادگاه»، گفتار دوم)1323''
*«ما میگوییم: بسیاری از شاعران (و همچنین از دیگر مؤلفان) مردم را به جبریگری و خراباتیگری دعوت کردهاند و شعرها و گفتههای آنها را میآوریم:
«می خور که ندانی ز کجا آمدهای // خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت» و
«گر زمین را بآسمان دوزی // ندهندت زیاده از روزی» و
«اگر تیغ عالم بجنبد ز جای // نبرّد رگی تا نخواهد خدای»،
«ترید و ارید و مایکون الا ماارید».
میگوییم: جبریگری و خراباتیگری هر دو بسیار غلطست و مردمی که باینها بگروند جز نابودی سرگذشتی نخواهند داشت.
این سخنیست که ما میگوییم. کنون یک آدمی باخرد که اینها را میخواند یا باید هر دو مقدمه را بپذیرد و با ما همراهی و همدستی کند و یا بگوید فلان مقدمه را نمیپذیرم و یا بفلان مقدمه ایراد دارم. و آنچه میفهمد با دلیل بگوید تا ما نیز با دلیل پاسخ دهیم.
اینست آنچه که از یک آدمی باخرد انتظار توان داشت.
اما اینکه کسی همۀ آنها را بکنار گزارد و پس از آنهمه دلیلها باز بر سر نادانی خود ایستادگی نشان دهد و آنگاه به هیاهو پردازد که بشعرا توهین شده، این همان درماندگی خرد و فهم است.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321''
*«ما میخواهیم ایرانیان حقایق زندگانی را دریافته در پیرامون آن یگانگی نمایند و در راه نشر آن حقایقست که بشاعران برخورده بدآموزیهای آنان را سنگ راه خود یافته خورد میکنیم. ما میگوییم: «هر مردمی باید بآبادی کشور خود و نگهداری آن بکوشند». این یکی از حقایقست که میخواهیم در دلها جا دهیم ولی شاعران همگی ضد این را گفتهاند. همگی آنها مردم را بجبریگری و بیپروایی و مستی شبانهروزی خواندهاند اینست ما ناگزیر میشویم آنها را براندازیم. همچنین بیکایک کیشها از بهائیگری و باطنیگری و صوفیگری و آن دیگرها که مایۀ پراکندگی و گمراهی است پرداخته ایرادهای خود را مینویسیم. راه یگانگی اینست. زیرا آنچه مردمی را بیک راه تواند آورد حقایقست.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 251)1321''
*«مایۀ بدبختی ایرانیان اندیشههای پراکندهایست که در مغزها جا دارد.
این اندیشههای پریشان و گمراهست که ارادهها را سست و خردها را بیکاره میگرداند و مردم را بدینسان درمانده و بدبخت میسازد.
سپس دلیل آورده گفتهایم: سرچشمۀ کارهای آدمی مغز اوست. مغز است که بدیگر عضوها فرمان میدهد و آنها را بکار میاندازد.از آنسوی مغز تابع اندیشههاییست که در آن جا میگیرد. این اندیشههاست که مغز را اداره میکند.
پس از این مقدمه گفتهایم باعث اینکه ایرانیها بدینسان سستاراده و بیچارهاند سخنان پراکندۀ ضد هم میباشد و مثل آورده گفتهایم: در این توده از یکسو سروده میشود: «بجز از کشته نَدرَوی» و از یکسو گفته میشود: «که بر من و تو در اختیار نگشاده» یا گفته میشود: «گر زمین را به آسمان دوزی // ندهندت زیاده از روزی».
امروز از یکسو ما میخواهیم مردم را بکوشش واداریم و از یکسو کتابها پر است از تعلیمات جبریگری. از یکسو ما میگوییم: باید کوشید و کشور خود را نگه داشت و از یکسو کتابها پر است از اینکه با کوشش بجایی نتوان رسید:
«بخت و دولت بکاردانی نیست // جز بتأیید آسمانی نیست».
از یکسو ما میگوییم: باید در اندیشۀ نگهداری خاندانهای خود باشیم و باید خطرهای احتمالی آینده را بدیده گرفته درپی وسایل دفاع باشیم از سوی دیگر گوشها پراست با این شعر و مانند آن: «اگر تیغ عالم بجنبد زجای // نبّرد رگی تا نخواهد خدای».
میگوییم: آیا باور کردنیست که این همه سخنان که بنام جبریگری و اختیار نداری گفته شده بیاثر بماند؟!.. آیا باور کردنیست که سخنانی که ما بنام میهنپرستی و کوشش مینویسیم اثر خود را بکند ولی اینها نکند؟!..»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 124)1321''
*«همه میدانیم که گروه بزرگی از مردم این کشور کار میکنند و رنج میکشند و زندگانیِ توده را براه میاندازند و در همانحال خودشان و خانوادههاشان بآتشِ نداری میسوزند و زندگانی را با صد سختی بسر میبرند.
چرخِ زندگانی ما را کیها میگردانند؟..
کارگران کارخانهها، شاگردان دکانها، هیزمشکنها، باربرها، خشتمالها، ناوهکشها، ...
اینهایند که رنج میکشند و برای ما کار میکنند.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 43)1324''
*«در ایران همگیِ مردم داد و ستد و بازرگانی و دیگر پیشهها و کارها را جز برای روزی درآوردن و دارایی اندوختن نمیشناسند، و اینست به آن آزمندان نیز جای ایراد باز نمیماند.
در جایی که داد و ستد برای پول درآوردنست آنان نیز پول درمیآورند و کسی نمیتواند نکوهش (انتقاد) بآنها نماید.
ما میگوییم: داد و ستد یا بازرگانی یا هر پیشۀ دیگری برای پول درآوردن نیست. بلکه برای گردیدن چرخ زندگانی تودهایست.
میگوییم: دست بدست گردانیدن کالا که امروز درمیان بازرگانان رواج میدارد یک کار نامشروعیست و پولی که از آن راه بدست آید حرامست.
میگوییم: یک کالایی را که کسی یا کارخانهای ساخته و پدید آورده باید یکسره (مستقیم) بخاندانها فروخته شود که از آن بهره جویند، و اگر بدست میانجی نیاز هست بیش از اندازۀ نیاز نباید بود.»
** ''(پرچم نیمهماهه ص58)1321''
*«اگر در تودهای هیچکس نتواند بیکار باشد و مفت خورد،
هیچکس نتواند کاری بیهوده و بیسود پیش گیرد،
هر کسی باندازۀ ارزش کار خود مزد گیرد،
داد و ستد و بازرگانی محدود باشد بخریدن از تولید کنندگان و فروختن بمصرف کنندگان، سرمایهها محدود باشد که کسی نتواند بیش از اندازه بکار اندازد،
انبارداری و گرانفروشی ممنوع باشد ـ
در چنین تودهای آیا باز اجحافات خواهد بود؟!..
آیا زمینه گشاده نخواهد بود که هر کسی باندازۀ هوش و جربزۀ خدادادی و باندازۀ کوششی که بکار میبرد از لوازم زندگانی و خوشیهای آن سهم برد؟!..»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 61)1321''
*«دستۀ انبوهی از پولداران و گرانفروشان از پیروان کیشها هستند و همانا سرچشمۀ این رفتار سنگدلانهشان همان کیششان میباشد.
زیرا یک کیش که توده و کشور و دولت را خوار میشمارد، و دلبستگی به آبادی کشور و آسایش توده را بد میداند،
یک کیش که میگوید: شما تنها «وجوه شرعی» (خمس و مال امام) را بپردازید بس است،
یک کیش که میگوید: از هر راه که پول بدست آورید بیاورید ولی برای «تطهیر» آن «رد مظالم» به علما بدهید ...
چنین کیشی جز مایۀ سنگدلی نتواند بود.»
** ''(پرچم نیمهماهه شمارۀ یکم، گفتار پولداران و آزمندان)1322''
*«مفتخواری در این کشور رواج بسیار دارد و راههای مختلفی پیدا کرده. مثلاً فلان کس در خانه مینشیند و از دولت مستمری میگیرد، یا خانقاهی باز کرده مریدانش پول میآورند، یا از املاکش میرسد و میخورد، یا پول بمرابحه میدهد و عایدی دارد. امثال اینها بسیار است ـ یک رشته کارها نیز هست که چون بیهوده است، در حکم مفتخواریست. مثلاً فلان شخص رمان مینویسد و میفروشد، فلان مرد فال میگیرد و پیشگویی میکند، بازرگانان در بازار کالاها را دست بدست میگردانند. اینها نیز بسیار است.
این مفتخواران اگر جلوشان گرفته شود ناچار خواهند بود بکار پردازند و باندازۀ کوشش خود پول بدست آورند و به همان اندازه از کالاها و از خوشیهای زندگانی سهم یابند و این برخورداریهای بیحساب امروزی از میان خواهد رفت.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 61)1324''
*«یکی از مباحثی که در میانۀ ما و دانشمندان سوسیالیستی است در این زمینه است که آنها بهتر دانستهاند در هر کشوری دولت کارها را بدست گیرد و مردم همه کارگر دولت باشند و برای او کار کنند و هرچه اینها تهیه میکنند و میسازند، با دست دولت درمیانشان تقسیم شود و به هر کسی سهمی برسد.
ولی ما میگوییم: این کار آزادی مردم را بیعلت از دستشان گرفتنست. آزادی مردم را گرفتنست در جایی که به آن نیاز نمیباشد. آن وقت این کار ضرر بزرگ دیگری نیز میتواند داشته باشد، زیرا از استعدادها و نیروهای خدادادی مردم میتواند کم کند.»
** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی ص 39)1323''
*«از چیزهای عجیب آنکه تاجران خیال میکنند کالاهایی را که خریدهاند و نگه میدارند مال خودشان است و خود را در فروختن و نفروختن و همچنین در فروختن آنها به هر کسی و به هر قمیتی آزاد میدانند، در حالی که اینطور نیست و آنان مالک آن کالاها نیستند.
اینطور نیست که هر کسی هر چیزی را داشت مال اوست.
آن کالاها را کسانی تهیه کردهاند و باید مصرفکنندگان مصرف کنند. و اینان در این بین بیشتر از یک واسطه نیستند که از تهیهکنندگان خریدهاند و باید به مصرفکنندگان بفروشند و دربارۀ قیمت نیز بیش از اندازۀ مشروع ـ بیش از اندازۀ مزد واسطهگری خود که باید منصفانه تعیین شود ـ اضافه نمیتوانند بکنند. به هر حال آنچه اصلاً معنی ندارد اینست که ایشان مالک کالاها باشند.»
** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی ص 9)1323''
*«زنان دستۀ جدایی نیستند تا سخن از نیکی یا بدیشان رود.
زنان اگر نیکند از مایند، اگر بدند از مایند. زنان از ما زادهاند و ما از زنان زادهایم.
زنان کیستند؟.. زنان مادران و خواهران و همسران و دختران مایند.
ما همه در یکجا میزییم، در پیش بردن زندگانی دست بهم دادهایم. کوششهای ما بهر زنانست و کوششهای زنان بهر ما.
خوشیهای ما بیش از همه از رهگذر زنانست.
پس چه جدایی میانۀ ما و آنهاست؟!..»
** ''(خواهران و دختران ما، ص 20)1323''
*«یک حق زنان که امروز پایمال میگردد حق شوهر پیدا کردن و فرزندان داشتن است. این حق بیچون و چرای زنهاست.
خدا زنان را برای مردان و مردان را برای زنان آفریده که هیچ یکی جدا از دیگری نتواند زیست، و از اینجاست که شمارۀ زنان و مردان را در همه جا و در همۀ زمانها یکسان (یا نزدیک بهم) گردانیده.
اینست مردی که بسال زناشویی رسیده و زن نمیگیرد هرآینه زنی را بدبخت میگرداند. هرآینه حق او را پایمال میسازد.»
** ''(خواهران و دختران ما، ص 21)1323''
*«در یک توده باید اندیشهها و همچنین روش زندگانی در یک پایه و یا بهم نزدیک باشد.
در ایران یکی از گرفتاریهای بزرگ پستی و بلندی بیاندازه اندیشهها و ناسازگاری روشهای زندگانیست.
در همین زمینۀ زنان دیده میشود که از یکسو گروه انبوهی هنوز دست از چادر و روبند برنمیدارند و بار دیگر بآن بازگشتهاند و آخوندها دست از گریبان ایشان برنداشته زنان روباز را بآتش دوزخ بیم میدهند، و از یکسو دستهای از زنان بآرزوی وکالت پارلمان افتادهاند.
شگفتتر آنست که برخی از آزادیخواهان زیان این پستی و بلندی بیاندازه را نمیدانند و بجای نبرد با آن ملایان و کوفتن سر ایشان که بسیار ارجدار است ترانۀ بیجای نمایندگی بانوان را بمیان میآورند.»
** ''(خواهران و دختران ما، ص 25)1323''
*«امروز یکی از گرفتاریهای ایران (بلکه همۀ جهان) زن نگرفتن مردانست.
بیشتر جوانان زن نمیگیرند و از کامرانی با زنان هم بازنمیایستند.
خانواده پدید نمیآورند و بخانوادهها آزار دریغ نمیگویند.
دختران را میخواهند که دنبال کنند و بدام عشقبازی اندازند، و نمیخواهند که با یکی زناشویی کنند و از راه سزا زندگی بسر برند.
این رفتار زشت ایشانست و شگفتتر آنکه همانان خود را هوادار زنان میشمارند و چنانکه گفتیم با رمان بافتن و گفتار نوشتن میکوشند آنها را بفریبند. ...
از این بدتر آنکه همه فیلسوفند و چنانکه گفتیم شما اگر بپرسید: «چه شده که شما زن نمیگیرید؟!..»، زبان باز کرده فلسفهها برای زن نگرفتن خود خواهند بافت.
اینان از درس خواندن همین را یاد گرفتهاند که برای هوسبازیهای پست خود بهانههایی تراشند و رخت فلسفه پوشانند.
اینان شاگردان خواجه حافظ شیرازیند ـ آن مردی که همیشه باده میخورد و یاوه میسرود و پی کاری و پیشهای نمیرفت و صد پستی را بهم درمیآمیخت، و آنگاه فیلسوفانه بهانه میآورد و میسرود:
«در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند // گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را».»
** ''(خواهران و دختران ما، ص 36)1323''
*«بدکاری یکی از ننگهای جهان آدمیگریست.
امروز در ایران (بلکه در همۀ جهان) باید یکی از کوششها جلوگیری از این ننگ و رهانیدن زنان بدبختی باشد که پایشان لغزیده و بآن گودال افتادهاند.
این کوششیست که باید زنان و مردان در آن همدستی نمایند.»
** ''(خواهران و دختران ما ص 38)1323''
*«در این باره[پیشبینیِ سازگاری] راه آنست که یک پسری که میخواهد بزناشویی برخیزد، آن کار را با آگاهی پدر و مادر و خویشان خود کند که آنها نیز اندیشه بکار برند و پیرامون کار را بسنجند. تنها بآن سَهِشی[احساسات] که در دل خود پدید آمده بس نکند. این رفتار از یکسو پاسداری با پدر و مادر و خویشان میباشد، و از یکسو بسود خود اوست و پایۀ زناشویی را استوار تواند گردانید.
همچنان دختر یا زن باید بشوهر رفتن او با آگاهی از پدر و مادر و با خرسندی آنان باشد که از یکسو پاس آنها داشته شود و از یکسو پیرامون کار نیک اندیشیده گردد. آنگاه زن در خانۀ شوهر همیشه به پشتیبانی پدر و مادر و خویشان دیگر نیازمند است و این بسیار نابجاست که تنها به پسند خود بس کند و بآگاهی و خرسندی آنان ارج نگزارد.»
** ''(خواهران و دختران ما، ص 40)1323''
*«یکی از گرفتاریهای بزرگ در زندگانی امروزی همین داستان رخت و کفش و کلاه زنهاست.
زنهای درسخوانده و نواندیشِ (متجدد) ما چیزی را که یاد گرفتهاند، رختهای تازه بتازه پوشیدن و با یکدیگر همچشمی کردن است. «فلان رخت مُد شده من باید داشته باشم»، «فلان خانم فلان رخت را پوشیده بود من هم باید بپوشم».
اینهاست جملههایی که زنهای نواندیش ما ازبر میدارند.
آنچه نمیفهمند و پروایی نمینمایند اندازۀ توانایی مرد و درآمد اوست.»
** ''(خواهران و دختران ما، ص 55)1323''
*«کارهایی که به گردش چرخ زندگانی کمکی نمیکند و نیازی به آنها نیست و مایۀ دلخوشی و شیرینکامی نیز نمیباشد ـ شکل دیگری از مفتخوری است.
مثلاً شعرهای یاوه که شاعران ایرانی گفتهاند، یا مدح شاهان و آدمهای بانفوذ کردهاند، رماننویسی که جوانان از اروپاییان یاد گرفتهاند، افسانهگویی که درویشان به آن میپردازند، واعظی که بسیاری به آن مشغولند و جز پندفروشی نیست، روضهخوانی که روضهخوانها میکنند و مردم را به گریه میاندازند، تولیت امامزادهها (گنبدداری) و زیارتنامهخوانی که در بسیاری از شهرها رواج دارد، دعانویسی و فالگیری و جادوگری که در همه جا هست، کارهای بیحاصل و وسیلههای مفتخوری است.»
** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 4)1323''
*«[ایرانیان] چون به زمین و آب اهمیت نمیدهند در پی استفاده از آنها نمیباشند، از اینجاست که میبینید نصف زمینهای قابل کشت، خشک و ویرانه افتاده است و هزارها قنات کور شده و از میان رفته.
شنیدنیست که جوانهای درسخوانده از کشاورزی فرار میکنند و آن را لایق خود نمیدانند. کسی که از آنها دانشکدۀ کشاورزی را بپایان میرساند تنها آن میخواهد که ادارهای با عنوان کشاورزی برپا شود و او «رئیس اداره» باشد. بیش از این از علم کشاورزی نمیخواهند استفاده کنند.
بسیاری از آنها خود دارای زمین میباشند، چون درس خواندهاند آنها را به دیگران واگذار کرده خود در شهر بکارهای بیهودهای ـ از شاعری و رماننویسی و هوچیگری و مانند اینها ـ مشغول میشوند.»
** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 35)1323''
*«مردمی که کشوری دارند و میتوانند آزادانه از زمین و آب و هوا و آفتاب آنجا استفاده کنند، و نیروهای خدادادی بدنی و روانیشان سالم است، و میتوانند از انرژیهای طبیعت و از علوم که رواج یافته استفاده کنند، برای ایشان مقدمات زندگانی خوش و آسوده آماده است که اگر حقایق زندگی را هم بدانند و در کارها و کوششها عقل را راهنمای خود بگیرند از مردم پرافتخار و موفق جهان میتوانند باشند.
اینها هم حقایقیست که باید مردم بدانند و باور داشته باشند. این مردم همانطور که قدر زمین و آب را نمیدانند و از آنها استفادهای که میبایست نمیکنند، قدر نیروهای خدادادی خود را هم نمیشناسند و آنها را نیز در سرگرمیهای مضر و کارهای بیهوده تباه میکنند.»
** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 36)1323''
*«آنچه مردمی باید داشته باشند و در زندگی به آنها نیازمندند، زمینهای قابل کشت و آب روان و هوای صاف و آفتاب تابان، و پس از اینها نیروهای بدنی و مغزی خودشانست.
مردمی که کشوری دارند و میتوانند آزادانه از زمین و آب و هوا و آفتاب آنجا استفاده کنند، و نیروهای خدادادی بدنی و روانیشان سالم است، و میتوانند از انرژیهای طبیعت و از علوم که رواج یافته استفاده کنند، برای ایشان مقدمات زندگانی خوش و آسوده آماده است که اگر حقایق زندگی را هم بدانند و در کارها و کوششها عقل را راهنمای خود بگیرند از مردم پرافتخار و موفق جهان میتوانند باشند.»
** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 35)1323''
*«دوباره میگوییم: ایرانیان از ثروتمندترین تودههای جهانند. چنانکه گفتیم ثروت (یا آنچه یک توده باید داشته باشد)، در گام نخست زمین و آب و هوا و آفتاب و نیروهای بدنی و مغزی مردم است که این توده کمتر از دیگران نمیدارند.»
** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 38)1323''
*«باید هر کسی بیک کاری یا پیشهای پردازد. بیکاری اگرچه از روی بینیازی باشد، گناهست.»
** ''(پرچم روزانه، ش 241)1321''
*«کار و پیشه برای راه افتادن چرخ زندگانیست. از اینرو کارهایی را که ارتباطی براه افتادن چرخ زندگی ندارد ناروا میشناسیم. همچون: حقهبازی، فالگیری، رمالی، دعانویسی، روضهخوانی، شاعری، دلقکی، دست بدست گردانیدن کالا و مانند اینها. موسیقی و اینگونه چیزها که برای خوشی و شادی در عروسیها و جشنها دربایست[=لازم] است از کارهای زندگانیست و ما آنها را ناروا نمیشماریم.»
** ''(پرچم روزانه شمارهی 241)''
*«راهنمایی یا پندآموزی کار و پیشه نتواند بود. راهنمایی که از آن راه نان خورَد جز دربند نان خود نخواهد بود و جز بفریبکاری نخواهد کوشید. نان خوردن از این راهها نارواست.»
** ''(پرچم روزانه شمارهی 241)1321''
*«پول را باجاره نتوان داد، این خود مفتخواریست که کسی سرمایهای اندوزد و آن را بمرابحه دهد و بیآنکه بکوشد نانی خورد.»
** ''(پرچم روزانه شمارهی 241)1321''
*«سرمایهها باید باندازه باشد (مثلاً امروز هیچ کسی بیش از پانصدمیلیون تومان سرمایه بکار نیندازد).
زیرا بیاندازگی سرمایه باعث میشود که یکی یکمیلیارد، دهمیلیارد تومان سرمایه ببازار آورد و دست همگی را ببندد.»
** ''(پرچم روزانه شمارهی 241)1321''
*«ایرانیان این حقایق را نمیدانند و همچون کودکان از سود و زیان ناآگاهند. چنانکه بارها گفتهایم به یک رشته زر و سیم و جواهرات که در بانک است دلبستگی بیاندازه نشان میدهند ولی بزمینهایی که خدا بایشان داده و سرچشمۀ زندگانی خودشان و فرزندانشان میباشد همه گونه بیپروایی مینمایند. ...
مقصود از این گفتگوها آنست که ایرانیان فریب پندار را نخورند و دل به زر و سیم نبندند، بلکه معنی درست ثروت را که در گام نخست زمین و آب و هوا و آفتاب تابان این کشور و در گام دوم کالاهاست بشناسند، و اینست از یکسو ارج کشور خود را بدانند و بنگهداری و آبادی آن بیشتر کوشند و از یکسو به پدید آوردن کالاها دلبستگی فزونتر یافته و دربارۀ آنها تلاش بیشتر گردانند.»
** ''(پرچم روزانه، شمارۀ 247)1321''
*«باید بدانیم که ارزش هر چیزی از روی نیازیست که مردم در زندگی بآن دارند. مثلاً ما در زندگی به جو و گندم و دیگر خوراکیها نیازمندیم و به آن اهمیت میدهیم و همچنین دیگر چیزهایی که نیاز داریم.
اینست دربارۀ طلا و نقره میپرسیم: چه نیازی به آنها هست که به برنز و مس و آهن نیست؟!.. چرا قیمت آنها صدها برابر اینهاست؟!.. بله همۀ فلزها یکسان نیستند و شاید طلا و نقره از روی درخشانی یا از جهت دیگری برتری به برنز و مس و آهن داشته باشند. ولی این برتری تا چه اندازه است؟!..
قیمت امروزی طلا و نقره از روی اساس و پایهای نیست. این قیمت جز نتیجۀ رقابت ثروتمندان نبوده.»
** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 21)1323''
*«ایرانیان دو چیز را کم میدارند که من اینک خلاصه یاد میکنم:
1ـ ایرانیان به علوم و صنایع اروپایی نیاز شدیدی دارند که یاد بگیرند و در آباد کردن کشور و برخورداری از این موهبتهای خدایی از آنها استفاده کنند.
2ـ در ایران باید حقایق زندگانی خوب رواج یابد و ایرانیان از گمراهیها و نادانیهایی که به عنوان مذاهب یا ادبیات یا عرفان یا به هر عنوان دیگری گرفتارشان کرده و از زندگانی بازمیدارد رها بشوند و از روی فهم و بینش به کارهای زندگانی وارد بشوند.»
** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 36)1323''
*«این جنگها و خونریزیها که در جهان است جز میوۀ آز و کینهتوزی نیست.
این کار ناپسند جز از خصایل پست حیوانی برنمیخیزد. این ملل برای چه میجنگند؟!
چرا از عقل پیروی نمیکنند؟! آیا چه فرقی میان افراد و ملل هست؟!
آیا وحشیگری نیست که بدون هیچ علتی خون ملیونها جوانان را میریزند؟!
آیا سیاهکاری نیست که بر سر شهرها بمب و آتش میبارانند؟! در راه کدام خواست بزرگ و مقصود عالی است که اینهمه آسیبها بیکدیگر وارد میسازند؟!
پیشوایانی که با آزمندی و خونریزی جهان را اداره میکنند آنها را مردمان ارجمند نمیتوان دانست.
جنگ را باید با بدیها کرد. باید با ستمگران و متجاوزین کرد.»
** ''(ورجاوند بنیاد بزبان عادی، بخش یکم، بند 12)1322''
*«آدمیان بهر چه مینبردند؟!.. بهر چه از دست هم میکشند؟!. مگر در روی زمین همگی را جا نیست؟!.. مگر خوراک و پوشاک بهمگی نمیرسد؟!.. چرا بجای آن دست هم نگیرند؟!.. چرا دلسوزی و نیکخواهی ننمایند؟!..
میگویند: نبرد و کشاکش در نهاد آدمی نهاده شده. میگویم: شما آدمی را نشناختهاید. آدمی اگر از روی گوهرِ جانی به نبرد میگراید، در برابر آن گوهرِ روانی هست که بدلسوزی و نیکخواهی وامیدارد. ارج آدمی با این گوهر اوست و بیش از همه باید با این گوهر زید. آن سگان و گرگانند که باید با نبرد زیند. آدمیان را نبرد نه شایاست.»
** ''(ورجاوندبنیاد، بخش یکم، بند 8)1322''
*«گرانمایهترین چیزی که خدا به انسان داده عقل است.
عقل داور راست و کج، و شاخص نیک و بد میباشد. باید زندگی بآیین خرد باشد.
این زیان بسیار بزرگیست که آدمیان عقل را از کار انداخته و زمام خود را بدست آز و کینه سپارند. زیان بزرگیست که زندگانی شیرین را بخود تلخ گردانند.»
** ''(ورجاوندبنیاد به زبان عادی، بخش یکم، بند 10)1322''
*«این دانشها گامهای بزرگی در راه پیشرفت آدمیان بوده. ولی این باید با گامهای بزرگ دیگری در راه دین (یا خرد) توأم گردد.
باید جنبشی نیز در این رشته پدید آید.
باید مردمان بدانند که آدمی برگزیدۀ آفریدگانست و زندگانی جانوران او را نه شایاست.
باید بدانند که نه آدمیان را به نبرد و کشاکش نیازی هست و نه آن شایندۀ آدمیان میباشد.
باید بدانند که اینجهان یک دستگاه بسیار شگفت و بزرگیست که آدمی هرچه بیشتر میاندیشد بیشتر خیره میماند،
بدانند که این دستگاه نابآهنگ[=بیمقصود] و بیهوده نتواند بود و بیگمان خواستی از آن درمیانست و بیگمان آن خواست این زیست جانورانه نمیباشد.»
** ''(ورجاوندبنیاد، بخش دوم، بند 4)1322''
*«مادّیگری بزرگترین گمراهیایست که جهان بخود دیده. شما بیگمان بدانید که بدیهایی که امروز در جهانست بخش بزرگی از آن هودۀ[نتیجه] مادّیگریست.
این گرفتاری بزرگی که برای جهان پیش آمده و هر بیست سال و سی سال دولتهای بزرگ اروپا بجنگ برمیخیزند و سراسر جهان را ناآسوده میگردانند، این گرفتاری یکی از هودههای فلسفۀ مادّیست.»
** ''(در پیرامون روان، ص 5)1324''
*«این جنگها و خونریزیها که در جهان است جز میوۀ آز و کینهتوزی نیست.
این کار ناپسند جز از خصایل پست حیوانی برنمیخیزد. این ملل برای چه میجنگند؟!
چرا از عقل پیروی نمیکنند؟! آیا چه فرقی میان افراد و ملل هست؟!
آیا وحشیگری نیست که بدون هیچ علتی خون ملیونها جوانان را میریزند؟!
آیا سیاهکاری نیست که بر سر شهرها بمب و آتش میبارانند؟! در راه کدام خواست بزرگ و مقصود عالی است که اینهمه آسیبها بیکدیگر وارد میسازند؟!
پیشوایانی که با آزمندی و خونریزی جهان را اداره میکنند آنها را مردمان ارجمند نمیتوان دانست.
جنگ را باید با بدیها کرد. باید با ستمگران و متجاوزین کرد.»
** ''(ورجاوند بنیاد بزبان عادی، بخش یکم، بند 12)1322''
*«آدمیان بهر چه مینبردند؟!.. بهر چه از دست هم میکشند؟!. مگر در روی زمین همگی را جا نیست؟!.. مگر خوراک و پوشاک بهمگی نمیرسد؟!.. چرا بجای آن دست هم نگیرند؟!.. چرا دلسوزی و نیکخواهی ننمایند؟!..
میگویند: نبرد و کشاکش در نهاد آدمی نهاده شده. میگویم: شما آدمی را نشناختهاید. آدمی اگر از روی گوهرِ جانی به نبرد میگراید، در برابر آن گوهرِ روانی هست که بدلسوزی و نیکخواهی وامیدارد. ارج آدمی با این گوهر اوست و بیش از همه باید با این گوهر زید. آن سگان و گرگانند که باید با نبرد زیند. آدمیان را نبرد نه شایاست.»
** ''(ورجاوندبنیاد، بخش یکم، بند 8)1322''
*«گرانمایهترین چیزی که خدا به انسان داده عقل است.
عقل داور راست و کج، و شاخص نیک و بد میباشد. باید زندگی بآیین خرد باشد.
این زیان بسیار بزرگیست که آدمیان عقل را از کار انداخته و زمام خود را بدست آز و کینه سپارند. زیان بزرگیست که زندگانی شیرین را بخود تلخ گردانند.»
** ''(ورجاوندبنیاد به زبان عادی، بخش یکم، بند 10)1322''
*«این دانشها گامهای بزرگی در راه پیشرفت آدمیان بوده. ولی این باید با گامهای بزرگ دیگری در راه دین (یا خرد) توأم گردد.
باید جنبشی نیز در این رشته پدید آید.
باید مردمان بدانند که آدمی برگزیدۀ آفریدگانست و زندگانی جانوران او را نه شایاست.
باید بدانند که نه آدمیان را به نبرد و کشاکش نیازی هست و نه آن شایندۀ آدمیان میباشد.
باید بدانند که اینجهان یک دستگاه بسیار شگفت و بزرگیست که آدمی هرچه بیشتر میاندیشد بیشتر خیره میماند،
بدانند که این دستگاه نابآهنگ[=بیمقصود] و بیهوده نتواند بود و بیگمان خواستی از آن درمیانست و بیگمان آن خواست این زیست جانورانه نمیباشد.»
** ''(ورجاوندبنیاد، بخش دوم، بند 4)1322''
*«مادّیگری بزرگترین گمراهیایست که جهان بخود دیده. شما بیگمان بدانید که بدیهایی که امروز در جهانست بخش بزرگی از آن هودۀ[نتیجه] مادّیگریست.
این گرفتاری بزرگی که برای جهان پیش آمده و هر بیست سال و سی سال دولتهای بزرگ اروپا بجنگ برمیخیزند و سراسر جهان را ناآسوده میگردانند، این گرفتاری یکی از هودههای فلسفۀ مادّیست.»
** ''(در پیرامون روان، ص 5)1324''
*«آن سخنان تندِ زهرآلودی که نیتچه و همراهان او بنام فلسفه نوشتهاند و چاپ شده و ملیونها و صدملیونها کسان آنها را خواندهاند، آیا میپندارید بیهوده بوده؟. آیا میپندارید در مغزها نَهَناییده[=اثر نکرده]؟.
نیتچه که میگوید: «خرسندی چیست؟. خرسندی بدیگران برتری یافتن و راه زندگی را بخود گشادنست»، یا جملههای زهرآلود دیگری که با آب و تاب بزبان میآورد، آیا توان پنداشت که در سیاست آلمان کارگر نیفتاده؟!
آیا توان گمان بُرد که اندیشۀ برتری بدیگران که در مغزهای آلمانیان پدید آمده و یکی از شُوَندهای[سبب] بزرگ جنگ بوده، از این گفتهها سرچشمه نگرفته؟!..»
** ''(در پیرامون روان، ص6)1324''
*«آدمی از سرشت خود دارای خیمهای[خصلت] پستِ آز و خودخواهی و ستمگری و برتریجوییست، و ما اگر میخواهیم بدی در جهان کمتر باشد باید بکاستن از نیروی این خیمهای پست کوشیم، ولی مادّیگری بجای کاستن، به نیروی آنها میافزاید.
کسی که از سرشت خود آزمند و پولاندوز و یا ستمگر و مردمآزار است، همانکه شنید زندگانی نبرد است هرچه گستاختر میگردد.
تو گفتیی نفت به آتشش ریخته میشود.»
** ''(در پیرامون روان، ص 8)1324''
*«آدمی دارای دو گوهر جداگانه است:
یکی گوهری که با همۀ جانوران در آن یکسانست، گوهری که سرچشمۀ خواهاکها[=امیال] و کُناکهایش[اَعمال] خودخواهیست.
دیگری گوهری که ویژۀ خود اوست، گوهری که سرچشمۀ خواهاکها و کناکهایش دلسوزی و نیکخواهیست.»
** ''(در پیرامون روان ، ص 14)1324''
*«پیدایش آدمی از هر راهی بوده است باشد، جدایی او از بوزینه یا از هر چیز دیگر به هر گونهای بوده است باشد، به هر حال آدمی جز از جانورانست و این را با آنها به یک رشته نتوان کشید.
دلیل همۀ اینها آن دستگاه روانست.
این دستگاه آدمی را از جانوران بیکبار جدا گردانیده.
اینها آدمی را بیکباره بالا برده. در اینجاست که ما میگوییم:
«آدمی اگرهم از جنس جانورانست با آنان نه یکسانست».»
** ''(در پیرامون روان، ص 19)1324''
*«جُستار روان بسیار ارجدار است. این بیپایی فلسفۀ مادّی را نیک میرساند. چندانکه فلسفۀ مادّی زیانمند و شوم است، این جستار سودمند و ارجدار میباشد.
فلسفۀ مادّی که جهان را جز این دستگاه سَتَرسا[=محسوس] نمیشناسد و آدمی را همین تن و جان میشمارد، ما از راه این جُستار، کوتاهی دانش و بینش پیروان آن فلسفه را به رخشان کشیده نشانشان میدهیم که ما در آدمی جز از تن و جان دستگاه دیگری بنام روان (که خرد و فهم و اندیشه هم از بستگان اوست) مییابیم ـ دستگاهی که آنان پی نبردهاند.»
** ''(در پیرامون روان ، ص 23)1324''
*«آدمی اگر گوهر روانیش نیرومند گردد، سرچشمۀ خواهاکها[=امیال] و کُناکهایش[اعمال] نیکخواهی و آبادیدوستی و دادگری و اینگونه خیمهای بسیار والاست و اینها چیزهاییست که جز درو نیست و خود مایۀ شایندگی[=لیاقت] او میباشد.
اینهاست دلیل آنکه آدمی برگزیدۀ آفریدگانست.»
** ''(در پیرامون روان، ص 24)1324''
*«این خود جُستار بسیار ارجداریست که آدمی چگونه نیک تواند بود؟. خیمهای او چگونه ستوده تواند گردید؟.
در این باره دیگران سخن ارجداری نگفتهاند. ولی از گفتههای ما، خود روشنست و بگفتگو نیاز نمیدارد.
آدمی باید روان و خِردش نیرومند گردد.
برای نیرومندی روان نیز بیش از همه شناختن آمیغها[=حقایق] دربایست[=لازم] میباشد.»
** ''(در پیرامون روان، ص 27)1324''
*«چیزیست آزموده: هنگامی که ما آمیغهایی[حقایق] را بکسانی بازنماییم و آنان را در شناختن جهان و زندگانی بیناتر گردانیم، خیمهاشان نیز ستوده خواهد گردید.
وارونۀ آن نیز آزموده گردیده. زیان بدآموزیها از همین راه است.
چنانکه گفتیم از روزی که مادّیگری در جهان پراکنده شده و بدآموزیهای آن در مغزها جا باز کرده، خیمهای پست آدمیان چیرهتر و نیرومندتر بوده و بدی در جهان فزونتر شده است.»
** ''(در پیرامون روان، ص27)1324''
*«هستند کسان بسیاری که ترازوشان برای شناختن نیک و بد، سود و زیان خودشانست.
ولی آنان کسانیند که روانهایشان بیمار و خردهاشان بیکاره است که ما اگر روانهای آنها را توانا گردانیم از آن حال بیرون خواهند آمد.»
** ''(در پیرامون روان، ص 28)1324''
*«هستی خرد چیزی بسیار روشنست و یکی از لغزشهای بزرگ مادّیگری نشناختن این نیروی آدمی میباشد.»
** ''(در پیرامون روان، ص 29)1324''
*«کوتاهشدۀ سخنان ما در آن باره اینست:
آدمی دارای دو گوهر است: جانی و روانی. اکنون اگر بخواهد از روی گوهر جانی زید، زندگانیش جز نبرد و کشاکش نخواهد بود. جز همان نخواهد بود که گرگان و سگان میدارند و همیشه باهم گلاویزند. و اگر بخواهد از روی روان زید، یک زندگانی آدمیانه بسیار ستودهای خواهد داشت و بجای نبرد و کشاکش، با یکدیگر دلسوزی و دستگیری خواهند داشت.
همۀ کوششها در جهان اینست که آدمی از روی روان زید و زندگانی آدمیانه دارد. نیکخواهان که برخاستهاند در این راه کوشیدهاند. قانونها برای اینست. دین برای اینست.»
** ''(در پیرامون روان، ص 33)1324''
*«لغزش بزرگ فلسفۀ مادّی همینست که میخواهد مردمان را بزیستن از روی گوهر جانی وادارد. آدمیان را بزندگانی جانورانه بازگرداند.
از همینجا نیاز به دین روشن خواهد گردید. دین برای همینست که کسانی بنام دانشمند برنخیزند که از نافهمیهای خود هودههای[نتیجه] غلطی گیرند و هایهوی بجهان اندازند و مردمان را گمراه گردانیده بسوی پستی و جانوری بازگردانند. دین برای همینست که از اینگونه نافهمیها جلو گیرد.
آن جوانانی که خود را از دین بینیاز میدانند و هنگامی که نام دین را میشنوند شانه میاندازند اینها را بشنوند و به نافهمیهای خود پی برند.»
** ''(در پیرامون روان، ص 33)1324''
*«ما همیشه خرد را داور مینامیم و این نام بسیار بجاست. زیرا هر داوری خود نیرویی یا جربزهای دارد. ولی باید درس هم بخواند و بسیار چیزهاست که بیدرس خواندن هوشیار (متوجه) آنها نتواند بود و آنها را نتواند دانست. مثلاً این را هر کسی میداند که کسی چون بدهکار است باید بدهد، و کسی چون شرطی در یک داد و ستدی کرده باید بکار بندد، و کسی که دادخواه است باید دلیل را او بیاورد. اینها چیزهای آسانیست. لیکن صدها چیزهای دیگری هست که آسان نیست و داور باید با درس خواندن فراگیرد.
در خردها نیز بسیار چیزهاست که بخود هوشیار آنها نباشد و درنیابد ولی چون کسی بیاموزد دریابد و فراگیرد و همیشه نگه دارد.»
** ''(پیمان سال پنجم شمارهی دهم ص 422) 1318''
*«یک چیز دیگری که باید دانسته شود اینکه گاهی خرد سست گردد و آز و کینه و پندارپرستی و اینگونه گرفتاریها چیره گردیده و آن را از کار اندازد.
بارها میبینید یک مرد بخردی آلودۀ کارهای بیخردانه است و با آنکه ناشایستی آنها را میداند باز دست از آنها برنمیدارد و این جز نتیجۀ سستی خرد نتواند بود، گاهی میبینی یک تودۀ بزرگ گرفتار این حالند که آلودۀ کارهای بیخردانه میباشند.»
** ''(پیمان سال پنجم شمارهی دهم ص 424) 1318''
*«پیداست که آنچه اندیشۀ مشروطهخواهی را در ایران پدید آورد، آن بود که کیش شیعی و دستورهای آن نمیتوانست کشور را براه برد. وگرنه چه نیاز بمشروطه بودی؟!.
چرا بایستی علما پیش افتند و مشروطه خواهند؟!..
چرا بایستی فقه جعفری را کنار گزارند و قانونها را از فرانسه و انگلیس آورند؟!..»
** ''(دولت بما پاسخ دهد، ص 14)1323''
*«اینکه مشروطه در ایران بنتیجۀ نیکی نرسیده و رُویۀ[شکل] بسیار ناستودهای بخود گرفته، انگیزههای بسیاری میدارد، و یکی از انگیزههای بزرگ آن (بلکه بزرگترین انگیزۀ آن) همین ناسازگاری با کیش شیعی و برخورد با دستورهای آن میباشد.»
** ''(دولت بما پاسخ دهد، ص 17)1323''
*«کیش شیعی که یک بنیادگزاریِ سیاسیِ بسیار استادانهای میبوده، پندارهای آن مغز پیروان را چندان پر میگرداند که جای بازی بهیچ چیز دیگر نمیگزارد، و او را از زمان خود بیرون برده به هزاروسیصد سال پیش میکشاند.
یک شیعی که در این زمانست و درمیان ماست اگر نیک بجوییم در هزاروسیصد سال پیش است، در مدینه است، در کربلاست، در کوفه است، در شام است.»
** ''(دولت بما پاسخ دهد، ص 19)1323''
*«آقای هژیر [وزیر کشور در آن زمان و سپس نخستوزیر] من در کجا و در کدام نوشتۀ خود دعوای پیغمبری کردهام؟!. پیغمبری در اندیشۀ مردم آنست که فرشته از آسمان بنزد کسی بیاید و از سوی خدا پیامی آورد و آن کس با خدا پیوستگی پیدا کند و اگر خواست بآسمانها رود و اگر خواست مرده زنده گرداند، با جانوران سخن گوید ـ پیغمبری در پیش مردم باین معنیست. من در کجا گفتهام فرشته بنزد من میآید؟!. کجا گفتهام مرا با خدا پیوستگی هست؟!. شما این دروغ را از کجا آوردهاید؟!. نمیدانم چرا زشتی این دروغ را نفهمیدهاید؟!. گویا میپندارید که ما خواست شما را درنیافتهایم.
آری آقای هژیر، شما و همدستانتان میخواستید این جنبش بسیار بزرگ ما را یک کوشش کوچک «مذهبی» نشان دهید و بهمین دستاویز ما را خفه گردانید. این سخن شما نیز از آن راه بوده.
آقای هژیر، من هرچه گفتهام آشکار گفتهام، کتابها نوشته در سراسر جهان پراکندهام. آنگاه من همهاش بکار کوشیدهام، بدعوا برنخاستهام. من هیچگاه مرد دعوا نبودهام.»
** ''(دادگاه ص 35)1323''
*«در این کشور یا زندگانی دمکراسی یا کیش شیعی، یا سررشتهداری توده یا حکومت ملایان، یا آن یا این، هر دو در یکجا نتواند بود.
ایرانیان یا باید شیعه باشند و بآموزاکهای[تعلیمات] شیعیگری راه روند و مشروطه را رها کنند، و یا هوادار مشروطه بوده بکیش شیعی (و همچنین بدیگر کیشها) چاره اندیشند.»
** ''(دولت بما پاسخ دهد، ص22)1323''
*«کیش شیعی نه تنها با مشروطه یا زندگانی دمکراسی نمیسازد با هیچ یک از خرد و دانش و تاریخ سازش ندارد و با آن کیش هیچ گونه زندگانی سرفرازانه پیش نتوان گرفت، و ما هیچ عذری نمیداریم که آن را نگاه داریم و ببدبختی خودمان و فرزندانمان تن دردهیم.»
** ''(دولت بما پاسخ دهد، ص 22)1323''
*«ناچارم در اینجا یادآوری کنم که چه اعلیحضرت محمدرضاشاه و چه جناب آقای بیات و چه هر نخستوزیر دیگری، شاه این توده و نخستوزیر این تودهاند، و این بایَندۀ[وظیفه] ایشانست که بیش از همه و پیش از همه درپی آسایش و فیروزی این توده باشند.
چه شاه و چه نخستوزیر حق ندارند توده را فراموش کنند و تنها درپی پیشرفت کار خود باشند.
این داستان ملاها امروز گرفتاری بزرگیست.
اگر انگیزۀ بدبختی ایران سه چیز باشد یکی همینست.
چه شاه و چه پارلمان و چه دولت نباید آن را آسان شمارند و سرسری گیرند و بملایان رو دهند و مماشات کنند.
اگر با ملایان مماشات خواهد شد پس مشروطه را رها کنند و باری مردم را از این دودلی و سرگردانی بیرون آورند.
مشروطه را رها کنند و بیش از این آبروی دمکراسی را نبرند.»
** ''(دولت بما پاسخ دهد، ص 25 و 26)1323''
*«آری ما گروهی میباشیم. ولی «مذهب» بنیاد نمیگزاریم. ما خواست خودمان را بارها آشکار گردانیدهایم. ما میخواهیم این کشور را از بدبختی برهانیم و چون راه کار را شناختهایم بفیروزی خود امیدمندیم. ما میخواهیم گمراهیها و بدآموزیهای زهرآلود را که از سعدی و حافظ و مولوی و دیگران بیادگار مانده و شماها در راه افزودن برواج آنها صد پافشاری نشان دادهاید از ریشه براندازیم، و بجای آنها کتابهایی را که بجوانان درس غیرت و گردنفرازی و میهنپرستی دهد روان گردانیم.
ما میخواهیم این فرهنگ مغزفرسا که بدخواهان این کشور بنیاد گزاردهاند از میان برداشته بجای آن فرهنگ را بمعنی راستش بنیاد گزاریم.»
** ''(دادگاه ص 36)1323''
*«پیشروان مشروطه نیز گرفتار این خامیها میبودند و چنین میپنداشتند که همانکه مشروطه در این کشور روان گردید و مجلس برپا شد و قانونهایی درمیان بود، بهمۀ بدبختیهای ایرانیان چاره خواهد شد و این توده رو براه پیشرفت نهاده، در اندکزمانی با تودههای بزرگ اروپایی همسری خواهد نمود، و از خامی این نمیدانستند که کیش شیعی و صوفیگری و شعرهای حافظ و سعدی و رباعیات خیام و بسیار مانند اینها با مشروطه و زندگانی آزاد و دمکراسی ناسازگار است و تا اینها هست و مغزها آلودۀ آنهاست، مشروطه در ایران پیش نتواند رفت و اگرهم روان گردد جز یک دستگاه پست و ننگآوری (همچون مشروطۀ امروزی) نتواند بود.»
** ''(دین و جهان، ص 74)1323''
*«میگویند: «باید وضعیت اقتصادی مردم را اصلاح کرد. دیگر چیزها خودبخود اصلاح خواهد شد» اگر راستش را خواهیم این سخن وارونه است.
میباید گفت: در ایران تا این گمراهیها و نادانیها هست و ریشۀ آنها کنده نشده، به سامان یافتن زندگانی و به هیچ نیکی دیگری امید نتوان بست، و هر کوششی که بشود بیهوده خواهد درآمد.»
** ''(دین و جهان، ص 74)1323''
*«در این توده بدترین گرفتاری پراکندگی اندیشههاست. گرفتم که همۀ این مردم میهندوستند و برای جانفشانی آمادهاند، در جایی که صد پراکندگی هست که اگر گروهی بکوشش برخاستند هرآینه دیگران دشمنی خواهند نمود و بکارشکنی خواهند پرداخت، از آن دلبستگی و جانفشانی چه سودی تواند بود؟!..»
** ''(در راه سیاست، ص 24)1324''
*«نخستین مانع جنبش مشروطه
مانع نخست ناآشنایی مردم بمعنی مشروطه و مهیا نبودن برای چنان زندگانی بود.
اجرای مشروطه در یک کشوری تنها با آن نیست که پادشاه مستبدی را برانند و یک مجلسی برپا کنند و یک قانون اساسی تدوین نمایند. بلکه یک شرط اساسی آنست که مردم خود را برای زندگانی با اصول مشروطه آماده گردانند.
زیستن در زیر بیرق مشروطه مشروط بآنست که هر فردی از افراد کشور خود را مسئول کارها بداند و در هر گامی که برمیدارد و هر اقدامی که میکند سود کشور را منظور دارد و اگر روزی نیاز افتاد برای جانفشانی و فداکاری حاضر باشد.
ایرانیان در نتیجۀ آنکه سالیان دراز با استبداد بسر برده بودند و مشروطه آن روزی که رواج گرفت کسانی نبودند که با گفتن و نوشتن معنی درست آن را بمردم بفهمانند و برای چنان زندگانی آمادهشان گردانند، از اینرو جنبش با آن تندی که پیشرفته بود درمیان تودۀ انبوه ریشه ندوانید.»
** ''(دفاعیات کسروی، ص 45)1321''
*«دومین مانع جنبش مشروطه
مانع دوم ملایان بودند. زیرا ملایان در ایران بیتاج و تخت پادشاهی میکردند:
یک مجتهد چه در خود ایران و چه در نجف و کربلا در واقع دستگاه پادشاهی داشت. زیرا هرچه میگفت مردم میپذیرفتند و مالیات برایش (بنام خمس و زکات) میبردند و در برابر این فرمانبرداری و مالیاتپردازی کاری هم از آنان نمیخواستند و در واقع پادشاهانِ بیهیچ زحمت و مسئولیتی بودند و اینان چون دیدند مشروطه دستگاه آنان را بهم میزند ناچار بدشمنی و کارشکنی برخاستند.
تنها از میان ایشان آخوندخراسانی و حاجیشیخ مازندرانی و حاجیتهرانی و ثقةالسلام و برخی دیگر بودند که چشم از سود خود پوشیده از هواداری بمشروطه دست نکشیدند.»
** ''(دفاعیات کسروی، ص 46)1321''
*«سومین مانع جنبش مشروطه
مانع سوم درباریان و متنفذان شهرستانها بودند که همگی دست بهم داده بکارشکنی پرداختند. پیداست که در این حال دست بیگانهای نیز درمیان و در دشمنی با مشروطه باینان یاوری مینمود.»
** ''(دفاعیات کسروی، ص 46)1321''
*«مردمی که در یک کشور میزیند همچون افراد یک خانوادهاند و در سود و زیان باهم شریکند و آن کشور خانۀ ایشان میباشد. اینان گذشته از آنکه هر یکی برای تأمین زندگانی شخصی یا خانوادهای خود میکوشند یک وظایفی نیز در قبال کشور دارند. زیرا باید دست بهم داده در آن کشور ایمنی برپا کنند، و راهها را هموار گردانند، به تنظیف شهرها و بآبادی دیهها کوشند، با امراض عمومی نبرد کنند، و سپاه آماده گردانیده کشور را از بیگانگان نگه دارند. اینها مصالح عمومیست که بگردن عموم افراد توده میباشد. چیزی که هست چون همگی نخواهند توانست بآن کارها پردازند و نیازی نیز به پرداختن همگی ایشان نیست نتیجه آن میشود که کسانی را از میان خود برای انجام آن کارها برگزینند و سررشته را بدست آنان سپارند، ولی در همان حال، خود نیز در پشت سر ایستاده هم پشتیبان و مایۀ دلگرمی، و هم ناظر و بازرس آنان باشند. اینست فرقی که میانۀ مشروطه و استبداد میباشد.»
** ''(امروز چه باید کرد؟، ص 5)1320''
*«در این کشور نخست باید دستهای باشند که رشتۀ کارهای توده را بدست گیرند و از روی پروگرامی آن را راه برند.
در یک کشور یا باید خود توده براه زندگانی بینا باشند و با همسایگان از روی فهم و بینش راه روند، و یا دستهای بینا و بافهم پیش افتاده آنان را راه برند.
در کشوری که نه خود توده بیناست و نه دستۀ بینایی رشتۀ کارها را در دست میدارد، گفتگو از سیاست بسیار بیهوده است.»
** ''(در راه سیاست، ص 60)1324''
*«این بایرانیان بسیار سخت است که بآلودگیهای خود پی برند و ریاضت بخود داده بچارۀ آنها پردازند بلکه بسیار دوست میدارند که همیشه گناه را بگردن دیگران بیندازند.
از اینرو ما که همیشه مینویسیم علت این بدبختیها آلودگیهای خودتانست، مینویسیم اگر دشمن هم بشما دست یافته از راه آن آلودگیها دست یافته، مینویسیم باید آن آلودگیها را از خود دور گردانید این نوشتههای ما بایشان خوش نمیافتد و بسیاری از آنان چون پرچم را میخوانند رو ترش میکنند.
ولی فلان روزنامۀ شیاد که هایهوی راه میاندازد: «جان من فدای ایران باد» «ایران جاویدانست» «ایران لایزالست» ... از این جملههای پوچ که هیچ معنایی ندارد خوشدل میشوند و آن را از دست هم میربایند.»
** ''(پرچم روزانه، شمارۀ 179)1321''
*«این ترتیب که خود را کنار گیرید و بیپروایی نمایید و اگر جایش افتاد ریشخند نمایید، و چون به نتیجۀ نادانیهای خود گرفتار آمدید آنگاه بناله و گله پردازید بسیار بیخردانه است، بسیار بیهوده است.
شگفتی آنست که در بیشتر این گله و نالهها مرا که دارندۀ پرچمم «دانشمند و پیشوا» مینامند و «یگانه غمخوار و دلسوز توده» میستایند. میگویم اگر اینها راستست و شما براستی مرا دارای دانش میشمارید و غمخوار توده میدانید باید بسخنانم گوش دهید. من بارها گفتهام و بار دیگر میگویم: این ترتیبی که شما پیش گرفتهاید هیچ سودی ندارد. میگویم: این راهی که ما آغاز کردهایم راه رستگاری شماست. این را از من بپذیرید باور کنید و از دور و نزدیک با ما همدست و همراه گردید و مطمئن باشید که بهمۀ بدبختیها چاره خواهیم کرد.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ229)1321''
*«در همه جای جهان صدا افتاده که باید بکوشیم و کشور خود را نگه داریم و آزادی خود را از دست ندهیم.
اینها جملههایی است که در کشورها تکرار میشود. در ایران هم این سخنان هر روز گفته میشود و با این حال شما اگر دقت کنید تأثیری از آنها درمیان نیست و ایرانیان با صد بیپروایی روز میگذرانند.
اگر این گفتنها در ایرانیان تأثیر داشت بایستی در گام نخست بهمدستی و یگانگی[=اتحاد] کوشند، (زیرا گام نخست همۀ کوششها آنست)، و شما میبینید که آنچه در ایران نیست یگانگی و همدستیست، بلکه میبینید که بجای همدستی به دستهبندیهای کودکانه میکوشند و هر چند تنی در یک جا نشسته یک حزبی پدید میآورند.
دیگر چه دلیلی بالاتر از این که آن سخنان را در این مردم تأثیری نیست و هیچگاه تکانی در دلهاشان پدید نمیآورد.
آیا این از چیست؟... چرا این مردم باین حال افتادهاند؟... چرا اندیشۀ خود و فرزندان خود نمیکنند؟..»
** ''(دادگاه، ص 17)1323''
*«آنان[خائنان کشور] برای همین کار پیش آمده و بجایگاه بلند رسیدهاند که جز آن نتوانند کرد.
آنگاه سود خود را در آلودگی و بیچارگی این توده میدانند.
آنان کسانیند که اگر توده چنین درمانده و گرفتار نباشد و مردم چشم باز کرده سود و زیان خود را دریابند و با یک بینشی بزندگانی پردازند هیچ یکی از آنان وزیر یا سرلشکر یا رئیس اداره نتوانند بود.
این چیزیست که خودشان نیز میدانند، و اینست سود خود را در این میبینند که همیشه رشته را در دست دارند و نگزارند این توده از گرفتاریها رها گردد. نگزارند زندگانی این مردم براه روشنی افتد.»
** ''(دادگاه، ص 48)1323''
*«ما بنام صلاح تودۀ ایران میگوییم باید زبان یکی باشد. این دلیل جوانمردی آذربایجانیان است که از احساسات خودخواهانه جلو گرفته و تعصب جاهلانه را کنار گزارده، و در راه سعادت توده و کشور پیشگام گردیده میگویند: باید از ترکی چشم پوشید و تا میتوان رواج فارسی را درمیان آذربایجانیان بیشتر گردانید. این اندیشهایست که خود آذربایجانیان در نتیجۀ خردمندی و پاکدلی پیدا کردهاند و خود پیش افتاده آن را بجریان گزاردهاند، و کسانی که بیست یا سی سال پیش را دیده بودند و فراموش نکردهاند نیک میدانند که این اندیشۀ جوانمردانۀ آذربایجانیان اثر بسیار کرده و در این سی سال[از جنبش مشروطه بویژه خیزش شیخ محمد خیابانی تا برافتادن رضاشاه] پیشرفت فارسی در تبریز و دیگر جاها تند و محسوس بوده.»
** ''(پرچم روزانه، شمارۀ 1)1320''
*«ما بزبان ترکی ایرادی نداریم، آن هم یکی از زبانهای بزرگ جهانست و خود زبان تواناییست. ولی سود ما در اینست که آن را از آذربایجان برداریم و فارسی را چنانکه زبان نوشتنست زبان سخن گفتن گردانیم. ...
زبان ترکی در آذربایجان در نتیجۀ حوادث انتشار یافته و به هر حال همین دو زبانی میانۀ آذربایجان و دیگر شهرهای ایران همیشه عنوان به ماجراجویان داده و میدهد که هر زمان فرصتی بدست آوردند نغمۀ جدایی آذربایجان را بنوازند و تهرانی و تبریزی را باهم دشمن گردانند. این خود زیان کوچکی نیست و ما باید زمینۀ آن را از میان ببریم و هر کسی که در آذربایجان باشد باید در این باره با ما همآواز و همراه شود. از عناد بر سر عقیدههای بیدلیل نتیجه نتوان برد.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 162)1321''
== پیوند به بیرون ==
{{ویکیپدیا}}
{{ناتمام}}
{{ترتیبپیشفرض:کسروی، احمد}}
[[رده:اهالی ایران]]
[[رده:پژوهشگران ایرانی]]
[[رده:تاریخنگاران ایرانی]]
[[رده:زبانشناسان ایرانی]]
</code>
9k78phprr75vx9bkb44rgaa6pue4doi
171465
171464
2022-08-25T06:31:01Z
Azade10
26483
wikitext
text/x-wiki
{{تمیزکاری}}
[[File:Ahmad Kasravi portrait.jpg|thumb]]
'''[[w:احمد کسروی|احمد کسروی]]''' (۱۸۹۰–۱۹۴۶) تاریخنگار، زبانشناس، پژوهشگر، حقوقدان و اندیشمند [[ایرانی]].
== گفتاوردها ==
* «تمامِ ایرانیانی که اندکی آگاهی دارند، از عقب ماندگی کشور - به ویژه افول [[ایران]] از یک امپراتوری بزرگ و قدرتمند به دولتی ضعیف و کوچک - نگران شدهاند. ریشهٔ انحطاط در کجاست؟ در اوایل قرن، روشنفکران میتوانستند ادعا کنند که مقصّرِ اصلی، مستبدینی بودند که نفعی پنهانی در بی سوادی و جهلِ مردمِ کشور داشتند. امّا در حقیقت بیست سال پس از حکومت مشروطه ما نمیتوانیم همان پاسخ را بدهیم. اکنون میدانیم که تقصیر اصلی نه بر گردنِ فرمانروایان بلکه فرمانبرداران است. آری، علّتِ اصلی توسعه نیافتگی در ایران و شاید در بیشتر کشورهای شرقی، تفرقه و اختلاف میانِ توده هاست.»
** <small>در «علل اصلی عقب ماندگی»، روزنامهٔ پرچم، ۷/۲/۱۳۲۱</small>
* «امروز یکی از گرفتاریهای ایران، بلکه بدترین گرفتاری او، پراکندگی ایرانیان است. مردمی که دارای سرزمینی مشترک میباشند و در حیطهٔ یک دولت [[زندگی]] میکنند، نباید به فرقههای رقیب تقسیم شوند. ایرانِ امروز به این بدبختی گرفتار است و اگر این حال دیر پاید، [[خدا]] میداند ایرانیان چه مشت سختی را از دست روزگار خواهند خورد.»
** <small>در «اسلام و ایران»، ''پیمان''، ۱۲/۱۱/۱۳۱۲، سال یکم، ص ۲۷۷ و ۳۸۰</small>
* «بدانید ای برادران: آنچه یک توده را نابود سازد اندیشههای بیهوده و پراکندهاست. اندیشههای بیهوده و پراکنده از یکسو مردم را از هم پراکند و توده را از نیرو اندازد و از یکسو دلها را بخود واداشته از پرداختن بکار و زندگی دور سازد. کسانی را اینها خرد مینمایند. ولی گرفتاری بس بزرگی میباشد.»
** <small>در «راه رستگاری»، گفتار بیست و چهارم</small> 1316
* «اگر راستی را خواهیم این علمای نجف و دو سید و کسان دیگر از علما که پافشاری در مشروطهخواهی مینمودند، معنی درست مشروطه و نتیجه رواج قانونهای اروپایی را نمیدانستند، و از ناسازگاری بسیار آشکار که میانه مشروطه و کیش شیعهاست آگاهی درست نمیداشتند، مردان غیرتمند از یکسو پریشانی ایران و ناتوانی دولت را دیده و چارهای برای آن جز بودن مشروطه و مجلس نمیدیدند و با پافشاری بسیار به هواداری از آن میکوشیدند، و از یکسو خود در بند کیش بوده چشمپوشی از آن نمیتوانستند. در میان این دو درمیماندند.»
** <small>در «تاریخ مشروطه ایران»، تهران، چاپ سیزدهم، ۱۳۳۰، ص ۲۸۷</small>
* «ای ایرانیان ما شما را بنام خدا، بنام میهن، بنام شرافت و ناموس و بنام بزرگی و آقایی میخوانیم. بیایید دست برادری و همکاری بهم دهیم تا کشور خود را از این بردگی و بیچارگی رهایی بخشیم. این بار سنگین را جز با یاری و همدستی نمیتوان برداشت. همان گونه که برای هستی خود نیاز به غذا داریم برای توده و کشور خویش نیز نیازمند یک راه خدایی میباشیم. ما پاکدینان آن راه را پیروی میکنیم، گفتههای ما ادعا نیست بخوانید و بیندیشید و خرد را داور گردانید آنگاه بسوی ما شتابید و با ما پیمان همدستی بندید.»
** <small>احمد کسروی</small> روزنامه پرچم
* «درد بزرگ ایرانیان ندانستن حقایق زندگانیست. چون حقایق را نمیدانند از هم پراکندهاند، در کارها سستند، بکشور خود علاقه کم دارند، در برابر حوادث تنها بگله و ناله بس میکنند و در کوشش به تقلیدهای صوری که از اروپاییان مینمایند امید میبندند، هر کسی خود را راهنما میشمارد، هر کسی پیشنهادها میکند. اینها همه نفهمیدن معنی زندگانیست.»
** <small>(پرچم روزانه ش۵۰، احمد کسروی)1320 کتاب «حقایق زندگی»</small>
* «نخست کشور است و پس از آن مسلک و اندیشه»
** ''(پرچم روزانه ش ۶۱)۱۳۲۱
* «ما یک چیزی در ایرانیان میبینیم که همان دلیلست که بسیار نادانند. اینان از یکسو همیشه از حال بدبختی خود گله میکنند، و از یکسو میخواهند بهیچ چیزی از آنچه امروز هست دست زده نشود: کیشها همچنان بماند، دیوانهای شاعران در رواج خود باشد، صوفیگری بماند، خراباتیگری بماند، مادیگری بماند ـ همه چیز بماند و نیک هم گردند. در اینجاست که باید گفت: اینان چشم دارند و نمیبینند، گوش دارند و نمیشنوند، و مغز دارند و نمیفهمند.»
** <small>(پرچم نیمهماهه ص۳۳۳)۱۳۲۲</small>
* «از چیزهایی که در ایران باید بود بزرگ شدن دیهها و کوچک گردیدن شهرهاست. ما اگر بخواهیم از یکسو بکشاورزی رواج دهیم و از زمین و آب و هوا و آفتاب سود جوییم، و از یکسو در شهرها جلو مفتخوریها را بگیریم و بدینسان سامانی بزندگانی این توده دهیم، باید همهٔ بیکاران و بیهودهکاران را از شهرها بیرون گردانیده بدیهها فرستیم که هر کدام تکهای از زمین را بگیرند و بکارند. راه همینست. چیزی که هست این کار بآسانی نتواند بود و به یک زمینهای نیازمند است. … باید در دیهها زمینهٔ زندگانی آماده گردد. باین معنی دبستانها برای بچگان، و پزشک و داروخانه و بیمارستان برای بیماران، و دادگاه برای دادخواهان برپا باشد، و تلفن و برق و راههای اتومبیلرو آماده گردد. گذشته از همهٔ اینها باید آمیغها[=حقایق] در دلها جای گیرد و ارج کشاورزی دانسته گردد، و این نباشد که درسخواندگان و کسان آبرومند کشاورزی را بخود نپسندند یا از دیهنشینی سر باززنند. باید زندگانی بمعنی راستش در پیشگاه اندیشهها جلوهگر گردد و این نادانیهای تیره که مغزها را پر گردانیده از میان رود. اگر این زمینه آماده گردد بسیاری از مردم خود با دلخواه و آرزو رو بسوی دیهها آورند که یک زندگانی خوشتر و آرامتری را پیش گیرند.»
**<small> (کار و پیشه و پول، ص۳۷)۱۳۲۳</small>
* «بسیاری از ایرانیان این سخنانی را که ما دربارهٔ «دارایی» و آب و خاک و میهنپرستی نوشتیم خوانده چنین خواهند گفت: «ما اینها را میدانستیم». اینان «دانستن» را همان شنیدن و بیاد سپردن میشمارند. ولی این دانستن نیست. «دانستن» آنست که یکی یک موضوعی را نیک بفهمد و با دلیل آن را تصدیق کند و بروی آن پافشاری نماید و اگر سخنی را بضد آن شنید با دلیل رد کند و پس از همه آن را بکار بندد و رفتارش از روی آن باشد. دانستن این را میگویند، و ما نیز این گونه دانستن را میخواهیم. ما میخواهیم ایرانیان این سخنان را نیک بفهمند و نیک بیندیشند و باور کنند و هرگونه اندیشههای ضد آن که در دل دارند بیرون کنند. میخواهیم این را باور کنند که این سرزمین که خدا بایشان داده سرچشمهٔ زندگانی خودشان و فرزندانشان میباشد و اینست باید آن را گرامی شمارند و قدرش دانند و بنگهداریش کوشند. میخواهیم این را باور کنند که اگر نکوشند این سرزمین از دستشان خواهد رفت و همگی به زیردستی و بندگی خواهند افتاد و پراکنده و خوار و بیچاره خواهند گردید. میخواهیم اینها را نیک بفهمند و باور کنند و بکار بندند، آن وقت آن سخنان بیهودهای را که از بدآموزیهای مادیگران یا از گفتههای بیپای شاعران یا از فریبکاریهای ملایان و دیگران شنیدهاند و با این اندیشهها نمیسازد از دل بیرون کنند.»
** <small>(پرچم روزانه شمارهٔ ۵۶)۱۳۲۱</small>
* «در هزاروسیصد سال پیش از این، کشاکشهایی دربارهٔ خلافت رخ داده و هرچه بوده پایان یافته و گذشته، امروز از گفتگوی آنچه سودی تواند بود؟. اینها نه تنها دین نیست، خود بیدینیست. راستی را دین برای آنست که مردمان چندان بیخرد و نافهم نگردند که زندگانی خود را رها کنند و بداستانهای هزاروسیصد سال پیش پردازند و درمیان مردگان کشاکش اندازند. کسانی که اینها را از دین میشمارند معنی دین را ندانستهاند. دین شناختن معنی جهان و زندگانی و زیستن بآیین خرد است. دین آنست که امروز ایرانیان بدانند که این سرزمینی که خدا بایشان داده چگونه آباد گردانند و از آن سود جویند و همگی باهم آسوده زیند و خاندانهایی به بینوایی نیفتند و کسانی گرسنه نمانند و دیهی ویرانه نماند و زمینی بیبهره نباشد.»
** <small>(پرچم نیمهماهه ص۱۰۶ و ۱۰۷)۱۳۲۲</small>
* «بدی در جهان تنها جنگ نیست. بدیهای بدتری میبوده و میباشد. این بدتر از جنگست که مردمی مردگان هیچکارهای را گردانندگان جهان دانند و بروی گورهای آنان گنبدها افرازند و از صدها فرسنگ راه بزیارت آنها روند. بدتر از جنگست که مردمی از آیین گردش جهان ناآگاه باشند و بگرفتاریهای خود چاره از «دعا» خواهند. بدتر از جنگست که گروهی بنام درویشی بکار و پیشهای نپردازند و جهان را خوار دارند و با تنهای درست و گردن کلفت بگدایی و مفتخوری پردازند. بدتر از جنگست که از میان مردمی، شاعران یاوهگویی برخیزند و آشکاره سخن از جبریگری زده مردم را به تنبلی و سستی وادارند. این نادانیها و مانندهای اینها در ایران و کشورهای شرقی رواج میداشته و جمال مبارکِ شما آن فهم و دانش نداشته که به اینها پردازد و مردم را از گمراهی بیرون آورد. بهاء به این نادانیها نپرداخته بماند، که خود نادانیهایی بآنها افزوده. بجای برانداختن گنبدها، خود چند گنبدی بلند گردانیده. بجای نابود گردانیدن دعاها، خود دعاهایی ساخته و بدست مردم داده. این بدترین بدیهاست که مرد درماندهای همچون بهاء بدعوای خدایی برخیزد و یک دسته چندان پستاندیشه و نافهم باشند که بچنان دعوایی گردن گزارند. آنچه شرقیان را بخواری و پستی کشانیده و بزیر یوغ غربیان انداخته، پابستگی به این گمراهیها و نادانیهاست. بهاء اگر آن بودی که نیکی جهان خواهد، بایستی به اینها پردازد و نبرد سختی آغازد. نه آنکه اینها را همه بگزارد و چند سخنی پا در هوا ـ از حرام کردن جنگ و دستور دادن به یکی شدن دینها ـ سراید و گردن فرازد.»
** ''(بهائیگری، گفتار دوم)۱۳۲۲''
*«در این کشور یا زندگانی دمکراسی یا کیش شیعی، یا سررشتهداری توده[=حکومت ملی] یا حکومت ملایان، یا آن یا این، هر دو در یکجا نتواند بود.
ایرانیان یا باید شیعه باشند و به آموزاکهای [تعلیمات] شیعیگری راه روند و مشروطه را رها کنند، یا هوادار مشروطه بوده بکیش شیعی (و همچنین بدیگر کیشها) چاره اندیشند.»
** ''(دولت بما پاسخ دهد، ص ۲۰)۱۳۲۳''
*«نادانی ملایان در این زمینه[معنی دین] بآن سادگی که پنداشته میشود نیست. همین نادانی دلیل روشنی به بیدینی ایشانست؛ زیرا دین برای شناختن آیین خدا و زیستن از روی آن آیین میباشد. راستی را دین برای اینست که مردمان جهان و زندگی را نیک شناسند و به هر کار از راهش درآیند. برای اینست که بجای درمان بجادو و دعا نپردازند. پس دعا خواندن و دعا نوشتن بجای درمان، و آن را چاره پنداشتن خود بیدینیست، و شما میبینید که ملایان همین را از دین میشمارند.»
** ''(پندارها، گفتار دوم)۱۳۲۲''
*«میشنویم کسانی در تبریز و دیگر جاها میگویند: فلان آخوند یا بَهمان پیشنماز گفته پرچم نخوانید و بآن روزنامه کمک نکنید. میگویم اگر میخواهید بسخنان ملایان گوش دهید یکبارگی چشم از زندگی پوشیده مرگ خود و فرزندانتان را بدیده گیرید.»
** ''(پرچم روزانه شماره ۲۳۱)۱۳۲۱''
*«بدانید ای ایرانیان! شما را پراکندگی بیچاره و درمانده گردانیده.
. . .
بدانید ای ایرانیان! از کوششهای تنها به تنها نتیجه بدست نیاید. از تدبیرهایی که هر کس تنها برای رهایی خود کند سودی نباشد. در چنین هنگامهایی باید همگی دست بهم داد و برای همگان کوشید. از این راهست که میتوان بنتیجهای رسید. در ایران کسان چیزفهم و کاردان بسیار است. ولی عیب اینجاست که از هم پراکندهاند و هر کس بتنهایی چیزهایی میاندیشد و کاری از پیش نبرده در توی خشم و دلتنگی میسوزد. اینان اگر همه یکی گردند بکارهای نتیجهداری توانند برخاست.»
** ''(پرچم روزانه شماره ۱۵۷)۱۳۲۱''
*«انبوهی از ایرانیان این را عادت خود قرار داده که از حال و پیشامد گله کنند و بنالند ولی هیچگاه در اندیشهٔ کوشش و چاره نباشند.
این نتیجهٔ درسیست که در سی سال گذشته از روزنامهها آموختهاند. میآیند مینشینند و سر گفتگو را باز میکنند، و دردها و گرفتاریها را بتقریر میآورند. ولی همینکه گفته میشود که باید دست بهم داد و چارهای کرد در آنجاست که صد سستی از خود نشان میدهند. در آنجاست که آدم میبیند
این بدبختها گله و ناله را میخواهند و بهیچ گونه کوششی تن درنخواهند داد.»
** ''(پرچم روزانه شماره ۱۵۸)۱۳۲۱''
*«عقیده بقضا و قدر و دلبستگی بجبریگری عزم و ارادهٔ اینها [مردمی که در اندیشهی کشورشان نیستند] را کشتهاست. بدبختها تا خطر را در نزدیکی خود نبینند بتکان نخواهند آمد و در چنان هنگامی نیز چاره دشوار خواهد گردید.
باید آشکاره بگویم: چنین مردمی شایستهٔ زندگی نمیباشند. در چنین روزگاری که تودهها سختترین نبردها میکنند و مردان و زنان و پیران و جوانان دست بهم داده در آسمان و زمین، در زیر دریا و در روی آن جنگ و خونریزی میکنند، یک چنین مردم سستنهاد و بیارادهای سرنوشتی جز لگدمالی در زیر پای دیگران نتواند داشت. باید اینها را آشکاره بگویم و حقایق را پوشیده ندارم.»
** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۱۵۸)۱۳۲۱''
*«مایهٔ بدبختی ایرانیان اندیشههای پراکندهایست که در مغزها جا دارد. این اندیشههای پریشان و گمراهست که ارادهها را سست و خردها را بیکاره میگرداند و مردم را بدینسان درمانده و بدبخت میسازد. سپس دلیل آورده گفتهایم: سرچشمهٔ کارهای آدمی مغز اوست. مغز است که بدیگر عضوها فرمان میدهد و آنها را بکار میاندازد. از آنسوی مغز تابع اندیشههاییست که در آن جا میگیرد. این اندیشههاست که مغز را اداره میکند.
پس از این مقدمه گفتهایم باعث اینکه ایرانیها بدینسان سستاراده و بیچارهاند سخنان پراکندهٔ ضد هم میباشد و مثل آورده گفتهایم: در این توده از یکسو سروده میشود:
«بجز از کشته ندروی» و از یکسو گفته میشود:
«که بر من و تو در اختیار نگشاده» یا گفته میشود:
«گر زمین را به آسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی».
امروز از یکسو ما میخواهیم مردم را بکوشش واداریم و از یکسو کتابها پر است از تعلیمات جبریگری. از یکسو ما میگوییم: باید کوشید و کشور خود را نگه داشت و از یکسو کتابها پر است از اینکه با کوشش بجایی نتوان رسید:
«بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست».
از یکسو ما میگوییم: باید در اندیشهٔ نگهداری خاندانهای خود باشیم و باید خطرهای احتمالی آینده را بدیده گرفته درپی وسایل دفاع باشیم از سوی دیگر گوشها پراست با این شعر و مانند آن:
«اگر تیغ عالم بجنبد زجای نبّرد رگی تا نخواهد خدای». میگوییم:
آیا باور کردنیست که این همه سخنان که بنام جبریگری و اختیار نداری گفته شده بیاثر بماند؟!.. آیا باور کردنیست که سخنانی که ما بنام میهنپرستی و کوشش مینویسیم اثر خود را بکند ولی اینها نکند؟ !..»
** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۱۲۴)۱۳۲۱''
*«پایندگی یک توده بیش از همه در سایهٔ نکوخوییست
در جهانی که بنیاد زندگی بر کشاکش نهاده شده پایندگی یک توده بیش از همه در سایهٔ خویهاییست که مایهٔ استواری ایشان گردد. بدانسان که درختی تا سخت و استوار نباشد در برابر تندبادها ایستادگی نتواند، یک مردم نیز تا استوار نباشند پایدار نخواهند ماند.
کسانی خوشخویی را خندهرویی و چربزبانی و چاپلوسی و اینگونه سستنهادیها میپندارند یا ساختن با هر نیک و بد را هنری میانگارند. اینان سخت نادانند و خوشخویی جز از اینهاست.
برای یک توده پیش از همه خوییهایی میباید که استوار و پایدارشان گرداند.
آنچه یک توده را استوار و پایدار میگرداند چیست؟... آزادگی، غیرت، دلیری، از خود گذشتگی، پافشاری.
سخندانی و دانشمندی و هنروری و اینگونه عنوانها را در این زمینه ارجی نیست.»
** ''(پیمان سال سوم، شمارهٔ ۴ ص ۱۹)اردی بهشت ۱۳۱۵''
*«کار یک مردم یا یک توده تنها با گفتن و نوشتن و اظهار عقیده نمودن بجایی نمیرسد. این یکی از گمراهیهای ایرانیانست که تنها بگفتن و اظهار عقیده کردن بس میکنند و این نمیاندیشند که یک رشته اندیشه هرچه نیک و سودمند باشد تا باجرا گزارده نشود نتیجهای از آن در دست نخواهد بود و راه اجرا آنست که یک دسته از مردان بافهم از پیر و جوان دست بهم دهند و یک جمعیتی گردند و ارادهها را یکی سازند، و آن وقت رشتهٔ کارها را بدست گرفته آن اندیشههای بلند و سودمند را با دست خود اجرا گردانند.»
** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۱۸۳)۱۳۲۱''
*«چون بارها دیده شده، کسانی که کتابهای ما را میخوانند چون با سخنانی ناشنیده روبرو میگردند، در بارِ یکم دلآزرده میشوند و به آسانی آنها را نمیتوانند پذیرفت، و از آنجا که هر گفتهای دلیل استواری همراه میدارد ناپذیرفتن نیز نمیتوانند، و اینست دودل میمانند. این کسان باید به یک بار خواندن بس نکرده کتاب را دو بار و سه بار بخوانند که بیگمان آنچه را که در بار یکم پذیرفتن نتوانستهاند، در بارِ دوم و سوم خواهند توانست.
به هر حال ما هیچ سخنی را بیدلیل نگفتهایم و این نمیخواهیم که کسی نافهمیده و باور نکرده سخنی را از ما بپذیرد.
ما چنانکه خواهش کردهایم دوست میداریم هر خوانندهای راستی را داور باشد. هیچ سخنی را از ما بیدلیل نپذیرد و از هیچ سخنی که بادلیلست چشم نپوشد.»
** ''(پیشگفتار کتاب داوری)۱۳۲۳''
*«در هر کجا خرد کمتر سخن آنجا فراوانتر.
از شگفتیهای زمان ما فزونی بیاندازهٔ سخن است. هیچ زمانی مردم باین اندازه پرگو نبودهاند.
سخن در زمانهای پیشین ارج سیم و زر را داشت ولی امروز بیارجتر از سفال و سنگ است.
بدانسان که در زندگانی ساده و پیشین ما بزرگترین شماره «هزار» بود و تودهٔ انبوه بالاتر از آن شماری نمیشناختند ولی امروز «کرور» و «میلیون» بر زبانها روانست و چه بسا که «بلیون» و «ترلیون» هم بکار میرود به همین اندازه سخن در جهان فزون گردیدهاست. میتوان گفت مردم امروزی ده برابر بلکه صد برابر زمانهای پیشین گفتگو مینمایند یا چیزنویسی میکنند.
کسانی خواهند گفت: از فزونی سخن چه باک؟.. میگوییم فزونی سخن دلیل کمی خرد است در هر کجا خرد کمتر سخن آنجا فراوانتر و هر کسی هرچه سبکمغزتر زبانش بر گفتگو روانتر میباشد.
این فراوانی روزنامهها، فزونی کتابها، بیشی انجمنها و کنفرانسها همهٔ اینها گواه کوتاهی خردها میباشد.
اگر دو خردمندی در موضوعی باهم گفتگو نمایند هرگز نخواهد بود که بیش از چند جمله سخن برانند. آن کار سبکمغزانست که در هر موضوعی بگفتگوی درازی میپردازند و پیاپی گفتههای خود را تکرار میکنند.»
** ''(پیمان، سال یکم، شمارهٔ شانزدهم، ص ۷)۱۳۱۳''
*«این در نهاد هر کس نهاده که چون پندآموزی را دید گرفتار پستیهاست پند او را نمیپذیرد و بلکه بر بدکاری دلیرتر میگردد. رازیست آسمانی که سخن تا از دل پاکی برنخیزد دلها را تکان نمیدهد.
چیزیست در سرشت آدمی سرشته و ما هرگز نمیتوانیم آن را دیگرگونه سازیم.
... ما آشکار میبینیم تا پندآموزی گردنفراز و پاکنهاد نباشد گفتهٔ او در مردم اثر ندارد. ...
اندرز جز از جملههای دانشآمیز است که بگویندهاش ننگرند.
اندرز نه از راه فهم و دریافت بلکه از راه گرایش و پیروی کارگر میافتد. اینست باید اندرزگو پاکنهاد و درخورِ پیشوایی باشد.
آن در سخنبازیست که به نغزی و آبداری یک جمله ارج میگزارند، در پندآموزی بیش از همه پاکنهادی گوینده در کار است.»
** ''(پیمان سال سوم، شمارهٔ ۳ ص ۴۸۱)فروردین ۱۳۱۵''
*«خداشناسی آن نیست که خدایی تصور کنند و هرچه خواستند باو نسبت دهند. اینگونه خداشناسی با بتپرستی یکیست، بلکه همان بتپرستیست. خداشناسی هنگامی درستست که خدای راستین را شناسند و هر کاری بیهوده یا ناسزایی را باو نسبت ندهند. اینست ما بخداشناسی این مردم ارج نمیتوانیم گزاشت. بلکه جز بتپرستشان نمیتوانیم شناخت.
آنان گردن میفرازند و بخود میبالند که خداپرستند، ولی در پستی اندیشه از بتپرستان کمترند.
«خانمها دیدید روهاتان باز کردید خدا بغضب آمد و بلا فرستاد». اینست نمونهای از خداشناسی آنان.[ملایان]»
** ''(پرسش و پاسخ، ص ۳۳ از ۶۴)۱۳۲۴''
*«شما[ملایان] اگر معنی دین را میدانستید، میدانستید که خدا را در راه بردن اینجهان آیینی هست ـ آیین بسیار استواری که هیچگاه دیگر نگردد، این میدانستید که داستان امام ناپیدا و آن «عجایب و غرائب» که بآن داستان بستهاید: «دجال از چاه بیرون خواهد آمد، آفتاب از مغرب سر خواهد زد، عیسی از آسمان فرود خواهد آمد، توپ و تفنگ از کار خواهد افتاد، مردگان زنده خواهند گردید…» همه با آیین خدا ناسازگار است. ولی چون از نادانی معنی دین را نمیدانید اینست گستاخانه بخدای آفریدگار چنین دروغهایی میبندید. آنگاه شرم نکرده میگویید: «اینها از ضروریات دینست هر کس اینها را نپذیرد بیدینست». در حالی که بیدین و خداناشناس شما ملایان هستید که اینگونه کارهای خردناپذیر را بخدا میبندید، بیدین شمایید که از آیین خدا ناآگاهید، بیدین شمایید که جز شکمپرستی آرزویی در جهان ندارید. ببینید: شما تا چه اندازه نادانید که چون ما میگوییم یک مردی هزار سال زنده نتواند ماند، شما پاسخ داده میگویید: «از قدرت خدا چه بعید است؟!..» و از بس نافهمید این نمیدانید که خدا برای توانایی خود مرزی پدیدآورده و برای کارهای خود آیینی گزارده. این نمیدانید که هرچه تواند بود نباید بود.»
** ''(پرچم نیمهماهه ص۳۷۲)۱۳۲۲''
*«با هیچکسی دشمنی نداشتهایم و نمیداریم
چنانکه در این چند سال آزمودهایم، بدخواهان و دشمنان در برابر ما جز چند جملهای نمیدارند و جز از آنها را بزبان نمیتوانند آورد؛ مثلاً شاهراه بزرگ و روشنی که ما بسوی آمیغها[=حقایق] باز کرده و مردمان را بزیستن از روی خرد میخوانیم و در برابر گمراهیها و بیدینیها درفش افراشته نام خدا را در جهان بلند میگردانیم، بدخواهان اینها را که میبینند با چشمان دریده بیکدیگر چنین میگویند: «ادعای پیغمبری میکند!..».
ایرادهایی که (مثلاً به سعدی و حافظ) گرفته و یکایک آنها را با دلیلهای استوار روشن میگردانیم، آنان نام دیگری پیدا نکرده بیکدیگر چنین میگویند: «به سعدی و حافظ فحش داده!..».
بیپایی کیشهای پراکنده را که مینویسیم و بارها میگوییم ملایان یا دیگران اگر توانند پاسخ دهند، در اینجا نیز جملۀ دیگری نیافته میگویند: «بمذهب توهین کرده!..». ...
میگوییم: ما بکسی دشنام ندادهایم و خود از دشنام بسیار دوریم. همچنین ما نخواستهایم از جایگاه کسی بکاهیم و خود با هیچکسی دشمنی نداشتهایم و نمیداریم. … اینکه واژههای «نادان» و «نافهم» و «گمراه» و مانند اینها را بکار بردهایم، معنی راست آنها را خواستهایم، نه آنکه دشنام داده باشیم.»
** ''(یادداشت آغاز کتاب صوفیگری)1322''
*«کسی چه میداند که در ایران اگر از هزار سال پیش دستگاه شعر با این ترتیب گسترده نبود امروز ایران در آسیا جایگاه ایتالیا را داشت در اروپا و امروز درفش ایران بر روی سراسر آسیا سایه میگسترد! مگر انکار میکنید که حوادث جهان معلول یکدیگر است و یک مردمی که بپستی میافتد و بدبختی گریبان ایشان را میگیرد علت آن همانا بیهودهکاریها و بیخردیهاست که درمیان خود ایشان پدید میآید؟»
** ''(پیمان سال دوم، ص 569) 1314''
*«شما [ملایان] جز پایداری دستگاه خود را نمیخواهید و اسلام را بهانه ساختهاید. شما اسلام به آن دستگاه مفتخواری خود میگویید.»
** ''(پرسش و پاسخ، ص 10) 1324''
*«ما را با بهائیان یا با دستۀ دیگری دشمنی نیست و هرگز نمیخواهیم بناسزا دلی را بشکنیم و بیازاریم. ما هرچه میکنیم بنام دلسوزی بجهانیان است. ما میگوییم: همۀ جهانیان باید بیک دین آیند. دین در نزد ما شناختن معنی درست جهان و زندگانی و زیستن از روی آیین بخردانه است، و این نچیزیست که گوناگون باشد. راستیها در همه جا یکیست.
این یکی از خواستهای بزرگ ماست و برای رسیدن باین خواست ناگزیریم با همۀ کیشهای گوناگون و دیگر گمراهیها نبرد کنیم و به هر کدام ایرادهایی که میداریم بنویسیم تا به خردها تکانی دهیم و به نتیجهای که خواستاریم برسیم. آن ایرادها که بصوفیگری یا به بهائیگری یا به خراباتیگری یا بمادیگری یا بفلسفۀ یونان یا بکیشهای پراکنده میگیریم از این راهست نه از روی دشمنی یا بدخواهی. ما این ایرادها را میگیریم و پیروان آنها یا باید پاسخی بادلیل بایراد بدهند و یا بنام راستیپژوهی بما پیوندند. از آقایان بهایی نیز همین را چشم میداریم.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ214)1321''
*«ما در تاریخ، یک تودۀ سیصدوپنجاه ملیونی را توانیم یافت که بزیرِ دست یک تودۀ سی و چند میلیون افتاده. چنین کاری چرا رو داده و چگونه رو داده؟!. اگر نیک اندیشیم انگیزه و سرچشمۀ آن را جز برتری اندیشهها و باورها نتوانیم یافت. آن تودۀ زبردست جز درپی پیشرفت خود نیستند و باورهای بیهوده را کم میدارند و معنی همدستی و سود آن را میشناسند ولی این تودۀ زیردست به پیشرفت زندگی خود جز پروای کمی نمینمایند و با باورهای بیهوده از پرستش گاو و مار و از جوکیبازی و نمایشهای محرم و کینههای کهن بومی و مانند اینها سرگرمند، و معنی همدستی و سود آن اگرهم بگوشهاشان رسیده بدلهاشان اثر نکرده. از اندیشههای پست نتیجه همین باشد که بوده.»
** ''(ما چه میخواهیم؟، بخش یکم، تکۀ ششم، پیمان سال ششم، ص206، تیر 1319)''
*«امروز هر تودهای نیاز دارد که مردان و زنان آن را بغیرت و کوشش وادارند و بایستادگی در برابر سختیهای زندگانی دلیر گردانند، نه اینکه با خواندن شعرهای قلندرانۀ غیرتکشِ زمان مغول بسستی و تنبلیش بیفزایند و بازماندۀ حس و غیرتش را نیز از دستش بگیرند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 200)1321''
*«... آن کسان[«بزرگان ادب فارسی»] چه کردهاند که بزرگ شدهاند؟! آیا کسی با سخنان پریشان و پراکنده و ضد هم بزرگ میشود؟! آیا کسی که در زمان مغول زیسته و در آن روزگار اندوه و شیون خاندانها، کمترین تأثری از خود نشان نداده بلکه همه دم از خوشی و یارپرستی زده و بالاخره زبان بستایش آباقاخان (ایلخانی) گشاده بزرگ تواند بود؟ !.. از اینگونه پرسشها میکنیم درمانده میگوید: اگر اینها بزرگ نیستند پس چرا شرقشناسان اینهمه تجلیل آنها را مینمایند؟! میگویم: شرقشناسان میخواهند شما را اغفال کنند و نگزارند از آلودگیهای زمان مغول بیرون آیید. شما باید خودتان بیندیشید و بفهمید که سود و زیانتان چیست.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321''
*«بسیاری از مردم ماهیت گفتههای ما را درنیافتهاند برخی از ایشان خود نمیخوانند و از زبانها چیزهایی میشنوند. برخی دیگر راهی را رفتهاند که مخالف گفتههای ماست (مثلاً فلسفه خواندهاند یا در ادبیات کار کردهاند) و آن پردهای در برابر چشمهای آنان میگردد و از درک حقایق مانع میشود.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 108)1321''
*«یکی از بزرگترین گرفتاریهای ایرانیهاست که از بس خودخواه و خودنمایند آلودگیهای خود را که علت این بدبختی و درماندگی ایشان شده بگردن نمیگیرند و نقص بخود گمان نمیبرند، و چنین وامینمایند که این بدبختی و درماندگی نتیجۀ حوادث جهان و معلول تصادفاتست و اینست رهایی خود را نیز جز در نتیجۀ حوادث و تصادفات نمیشمارند و همیشه چشم براه این پیشامد و آن حادثه میدوزند.
این بایرانیان بسیار سخت است که بآلودگیهای خود پی برند و ریاضت بخود داده بچارۀ آنها پردازند بلکه بسیار دوست میدارند که همیشه گناه را بگردن دیگران بیندازند.
از اینرو ما که همیشه مینویسیم علت این بدبختیها آلودگیهای خودتانست، مینویسیم اگر دشمن هم بشما دست یافته از راه آن آلودگیها دست یافته، مینویسیم باید آن آلودگیها را از خود دور گردانید این نوشتههای ما بایشان خوش نمیافتد و بسیاری از آنان چون پرچم را میخوانند رو ترش میکنند. ولی فلان روزنامۀ شیاد که هایهوی راه میاندازد: «جان من فدای ایران باد» «ایران جاویدانست» «ایران لایزالست» … از این جملههای پوچ که هیچ معنایی ندارد خوشدل میشوند و آن را از دست هم میربایند.
کوتاهسخن، بآلودگیها خود گردن گزاردن نمیتوانند. در کشوری که شمردهایم چهارده کیش مختلف هست، چندین مسلک سیاسی رواج یافته، ده تن با یکدیگر هماندیش نمیباشند، یک بخش بزرگی از مردم آن، عشایر تاراجگرند که هنوز باصول قرون وسطا زندگی میکنند، در چنین کشوری که این یک شمهای از آلودگیهای آن میباشد هیچ نقص نمیپندارند و بتکانی نیاز نمیبینند و ما به هر چیزی که دست میزنیم در برابر ما به هیاهو میپردازند. بلکه بسیاری از مردم همین گرفتاریها را سرمایهای برای خود میپندارند؛ مثلاً عشایر تاراجگر را «مردان رشید» نامیده ذخیرهای برای روز مبادا [مقصود: بهنگام جنگ] میشمارند.
این کیشهای گوناگون را که سراپا آلودگی است و سراپا بیدینی است دین نامیده برواجش میکوشند، یاوهبافیهای پست زمان مغول را ادبیات نامیده بخود میبالند. جوانان درسهایی را که در دبیرستانها و دانشکدهها خواندهاند و بخش بزرگی از آنها جز مایۀ فرسودگی مغز نیست سرمایۀ زندگانی میشناسند.
بهر حال چون نقصی در خود نمیشناسند اینست گناه را بگردن حوادث میاندازند و برای رهایی نیز چشم براه حوادث مینشینند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 179)1321''
*«مایۀ بدبختی ایرانیان اندیشههای پراکندهایست که در مغزها جا دارد. این اندیشههای پریشان و گمراهست که ارادهها را سست و خردها را بیکاره میگرداند و مردم را بدینسان درمانده و بدبخت میسازد. سپس دلیل آورده گفتهایم: سرچشمۀ کارهای آدمی مغز اوست. مغز است که بدیگر عضوها فرمان میدهد و آنها را بکار میاندازد. از آنسوی مغز تابع اندیشههاییست که در آن جا میگیرد. این اندیشههاست که مغز را اداره میکند.
پس از این مقدمه گفتهایم باعث اینکه ایرانیها بدینسان سستاراده و بیچارهاند سخنان پراکندۀ ضد هم میباشد و مثل آورده گفتهایم: در این توده از یکسو سروده میشود: «بجز از کشته ندروی» و از یکسو گفته میشود: «که بر من و تو در اختیار نگشاده» یا گفته میشود: «گر زمین را به آسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی». امروز از یکسو ما میخواهیم مردم را بکوشش واداریم و از یکسو کتابها پر است از تعلیمات جبریگری. از یکسو ما میگوییم: باید کوشید و کشور خود را نگه داشت و از یکسو کتابها پر است از اینکه با کوشش بجایی نتوان رسید:
«بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست». از یکسو ما میگوییم: باید در اندیشۀ نگهداری خاندانهای خود باشیم و باید خطرهای احتمالی آینده را بدیده گرفته درپی وسایل دفاع باشیم از سوی دیگر گوشها پراست با این شعر و مانند آن:
«اگر تیغ عالم بجنبد زجای نبّرد رگی تا نخواهد خدای».
میگوییم: آیا باور کردنیست که این همه سخنان که بنام جبریگری و اختیار نداری گفته شده بیاثر بماند؟!.. آیا باور کردنیست که سخنانی که ما بنام میهنپرستی و کوشش مینویسیم اثر خود را بکند ولی اینها نکند؟ !..»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 124)1321''
*«ما میگوییم: بسیاری از شاعران (و همچنین از دیگر مؤلفان) مردم را بجبریگری و خراباتیگری دعوت کردهاند و شعرها و گفتههای آنها را میآوریم:
«می خور که ندانی ز کجا آمدهای خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت» و
«گر زمین را بآسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی» و
«اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرّد رگی تا نخواهد خدای»، «تریدو اریدو مایکون الا ماارید». میگوییم: جبریگری و خراباتیگری هر دو بسیار غلطست و مردمی که باینها بگروند جز نابودی سرگذشتی نخواهند داشت.
این سخنیست که ما میگوییم. کنون یک آدمی باخرد که اینها را میخواند یا باید هر دو مقدمه را بپذیرد و با ما همراهی و همدستی کند و یا بگوید فلان مقدمه را نمیپذیرم و یا بفلان مقدمه ایراد دارم. و آنچه میفهمد با دلیل بگوید تا ما نیز با دلیل پاسخ دهیم. اینست آنچه که از یک آدمی باخرد انتظار توان داشت. اما اینکه کسی همۀ آنها را بکنار گزارد و پس از آنهمه دلیلها باز بر سر نادانی خود ایستادگی نشان دهد و آنگاه به هیاهو پردازد که بشعرا توهین شده، این همان درماندگی خرد و فهم است.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321''
*«ما میخواهیم ایرانیان حقایق زندگانی را دریافته در پیرامون آن یگانگی[=اتحاد] نمایند و در راه نشر آن حقایقست که بشاعران برخورده بدآموزیهای آنان را سنگ راه خود یافته خورد میکنیم. ما میگوییم: «هر مردمی باید بآبادی کشور خود و نگهداری آن بکوشند». این یکی از حقایقست که میخواهیم در دلها جا دهیم ولی شاعران همگی ضد این را گفتهاند. همگی آنها مردم را بجبریگری و بیپروایی و مستی شبانهروزی خواندهاند اینست ما ناگزیر میشویم آنها را براندازیم. همچنین بیکایک کیشها از بهائیگری و باطنیگری و صوفیگری و آن دیگرها که مایۀ پراکندگی و گمراهی است پرداخته ایرادهای خود را مینویسیم. راه یگانگی اینست؛ زیرا آنچه مردمی را بیک راه تواند آورد حقایقست.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 251)1321''
*«بدبختی همین است که یک تودهای بجای همه چیز دست بدامن غوغا و هایهوی و ناله و گله بزنند و چنین دانند که از این راه بجایی خواهند رسید. هان ای ایرانیان، راه را گم کردهاید و هان ای بیچارگان سررشته را از دست دادهاید.
...
بدانید ای ایرانیان: این درد و گرفتاری که شما در آنید بیدرمان و چاره نمیباشد ولی باید نخست راه آن دانسته شود و دوم یک دسته از مردان نیک دست بهم دهند و بنام غیرت و مردانگی کوشش و جانفشانی دریغ نگویند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 212) 1321''
*«این رفتار دانشمندانه نیست. سخنی را همانکه شنیدهاید به پاسخ برخاستهاید. این رفتار ملایانست که همانکه سخنی شنیدند و با دانستههای خودشان ناسازگار یافتند، نافهمیده و نااندیشیده به پاسخ میپردازند.
این سخنان ما تازه است. شما بایستی آنها را بیندیشید و بسنجید، پس از زمانی به پاسخی برخیزید. این سخنان بآن آسانی که میپندارید نیست و بیگمان تکانی از راه اینها در روانشناسی پدید خواهد آمد.»
** ''(«در پیرامون روان»، نشست چهارم) 1324''
*«از مردم پراکندهاندیشه و سستباور نیرویی پدید نیاید، این مردم پریشانِ ایران که ده تن دارای یک اندیشه نیستند نیرویی ندارند تا کسی آن را بدست آورد. ...
نیرو از یکی شدن باورها و خواستها پدید آید.»
** ''(پرچم نیمهماهه ص326)1322''
*«امروز مسلمانان مغزهاشان آکنده از هر گونه گمراهیست. گذشته از آنکه گنبدپرستی و مردهپرستی که رنگهای دیگر بتپرستی میباشد درمیان مسلمانان رواج بیاندازه میدارد، گمراهیهای رنگارنگ دیگر نیز ـ از پندارهای پوچ صوفیان، و بافندگیهای فلسفۀ یونان، و بدآموزیهای باطنیان، و یاوهسراییهای خراباتیان و مانند اینها ـ درمیانست. پس از همه در سالهای آخر بدآموزیهای گوناگون اروپایی نیز رواج یافته و بروی آن نادانیها آمده است. امروز مسلمانان از آمیغهای[حقیقت] زندگانی بسیار کم بهره میدارند. مردم عامی بماند، آن ملایان بزرگ جامع ازهر و مجتهدان نجف در نادانیهای بسیار تاریکی فرورفتهاند.»
** ''(در پیرامون اسلام، ص 2)1322''
*«شما [ملایان] جز پایداری دستگاه خود را نمیخواهید و اسلام را بهانه ساختهاید.
شما اسلام به آن دستگاه مفتخواری خود میگویید.»
** ''(پرسش و پاسخ ص 10)1324''
*«یک نکتهای که باید فراموش نکرد آنست که علت رواج تند شعرهای خیام و حافظ در میان جوانان همینست که بسیاری از آنان بدآموزیهای این دو شاعر را با دلخواه و هوس خود سازگار مییابند. این بسیار لذت دارد که به یک جوان عیاشی بگویند اندیشۀ گذشته و آینده همه را رها کن و زحمتی بخود راه نده و پروای کشور و توده نکن و دم را غنیمت دانسته خوش باش. بگفتۀ عامیان هم تجارت است و هم زیارت، هم زمینۀ خوشگذرانی و بیغیرتی را تهیه میکند و هم نامش فلسفه است و میتوان در مجالس نشست و با پیشانی باز گفتگو از آن کرد.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ212)1321''
*«یکی از لغزشها در ایرانیان آنست که میپندارند در جهان حقایقی نیست و هر کس از روی گمان یا پندار یک چیزهایی میفهمد و آن نظریست که او دارد. مثلاً ما این سخنانی را که دربارۀ درماندگی ایرانیان و علت آن را مینویسیم کسانی خوانده چنین میگویند: «این هم یک نظریست». ...
همین خود نشان نافهمی و بیچارگی ایرانیان است. چنین میپندارند در جهان حقایقی نیست. ولی باید بدانند جهان پر از حقایق میباشد. هر موضوعی را که شما بگیرید یک حقیقتی دارد که باید جست و بدست آورد و پیروی از آن کرد.»
** ''(پرچم روزانه ش 86)1321''
*«آدمیان همگی از یک ریشهاند. این تیرهها که درمیانند همگی یکسانند، و یکی را بدیگری برتری نیست. برتری یک مرد و یا یک توده جز از راهِ درستی روان و خِرَد، و پاکی دین و زندگی نتواند بود.
تیرههایی که در دانش و هنر پیش افتادهاند، این یک فیروزی بزرگیست که بهرۀ آنان گردیده، لیکن باید بدیگران یاوری کنند، و از دانش و هنر خود بآنان سود رسانند، و در پیشرفت، آنان را نیز همراه گردانند. این رفتار را بنام آدمیگری کنند، به پیروی از خِرَد کنند، بَهرِ آسایشِ خودشان و دیگران کنند.
بسیار نادانیست که با دانش و هنر، دیگران را زیردست گردانند. بسیار نادانیست که با نیرنگ و فریب، تیرههایی را از پیشرفت بازدارند. این یک بدنامی بزرگی بآنان خواهد بود.»
** ''(ورجاوندبنیاد بخش یکم، بند 11 )1322''
*«نیکی تنها با گفتن نیست و باید درپی کردار بودن، این کارِ شما که تنها بگفتگو کردن از نیک و بد و دلتنگی نمودن از بدیهای توده بس میکنید نه تنها بیهوده است و هیچ سودی را درپی نمیدارد، زیانهایی نیز از آن پدید میآید. این خود دور از آزادگیست که کسانی همه از درد نالند و درپی درمان نباشند. چنین کاری جز نمونۀ پستنهادی نتواند بود. گذشته از این همیشه درد را گفتن آن را آسان گرداند و در اندیشهها از بزرگیش کاهد و کمکم به بیرگی و زبونی کشد. یک درد را باید درمان کردن و اگر نشدنیست باید زمان چاره را بیوسیدن.[انتظار کشیدن]»
** ''(پیمان سال ششم، شمارۀ یکم، ص 34)1319''
*«مادیگری با آنکه در ایران رواج فراوان یافته هنوز کمتر کسی معنی آن را میداند و از چگونگی آن آگاه میباشد. مادیگری بزرگترین گمراهیایست که تاکنون در جهان رخ داده و این گمراهیایست که همراه دانشها و اختراعهای اروپایی به هر کجا میرسد در اندک زمانی انبوه مردم را بیدین و بیهمهچیز میگرداند و تغییر در زندگانی آنجا پدید میآورد، و باین گمراهی تاکنون پاسخی داده نشده بود و برای نخستین بار پیمان به پاسخگوییهایی پرداخت و به هر حال پایۀ آن را برانداخت. آری این باور نکردنیست که یک گمراهیای که در سراسر جهان رواج یافته و با بودن صدهزاران کشیش و ملا و حاخام و دیگران، کسی تاکنون پاسخی بآن نتوانسته، ولی یک مهنامهای از تهران که هنوز صد یک مردم از انتشار آن آگاه نیستند پاسخهای دانشمندانۀ استواری بآن داده است.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 240)1321''
*«آیا این بدخواهی با کشور و توده نیست که کسانی چنین اندیشههای کجی[خراباتیگری] را ترویج نمایند؟!. آیا از اینها جز زیان چه نتیجهای در دست تواند بود؟!.. امروز در این جهان که تودهها در راه زندگانی با همدیگر سختترین نبردها را میکنند آیا خیانتکاری نیست که شما چنین بدآموزیهایی را که همهاش سخن از مستی و سستی میراند در دلها جا دهید؟!.. آیا این دشمنی با توده و کشور شمرده نمیشود؟!..
آیا این داستان از کجا سرچشمه میگیرد؟!.. این هیاهو دربارۀ خیام از کجا برخاسته؟!. من نمیخواهم پردهدری کنم همین اندازه مینویسم: کسانی در این راه دانسته و فهمیده گام برمیدارند. و آنان خواستشان سسـت گردانیدن این تودۀ بیچاره است و این داستان و مانندهایش را وسیلۀ نیکی برای کار خود میشناسند، دیگران نیز نافهمیده و نادانسته پیروی از ایشان میکنند. اینها همه دامست همه دانه است.
اگر بخواهند کسی را فریب دهند و سوارش گردند آشکاره نگویند که میخواهیم تو را فریب دهیم یا میخواهیم بگردنت سوار گردیم، با سخنانی سرگرمش دارند و قصد خود را بکار بندند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 147)1321''
*«چون بارها دیده شده، کسانی که کتابهای ما را میخوانند چون با سخنانی ناشنیده روبرو میگردند، در بارِ یکم دلآزرده میشوند و به آسانی آنها را نمیتوانند پذیرفت، و از آنجا که هر گفتهای دلیل استواری همراه میدارد ناپذیرفتن نیز نمیتوانند، و اینست دودل میمانند. این کسان باید به یک بار خواندن بس نکرده کتاب را دو بار و سه بار بخوانند که بیگمان آنچه را که در بار یکم پذیرفتن نتوانستهاند، در بارِ دوم و سوم خواهند توانست.
به هر حال ما هیچ سخنی را بیدلیل نگفتهایم و این نمیخواهیم که کسی نافهمیده و باور نکرده سخنی را از ما بپذیرد.
ما چنانکه خواهش کردهایم دوست میداریم هر خوانندهای راستی را داور باشد. هیچ سخنی را از ما بیدلیل نپذیرد و از هیچ سخنی که بادلیلست چشم نپوشد.»
** ''(پیشگفتار کتاب داوری)1323''
*«از هزار سال باز در ایران و کشورهای اسلامی پیاپی بدآموزیها پدید آمده:
شیعیگری، باطنیگری، جبریگری، صوفیگری، فلسفۀ یونان، خراباتیگری، علیاللهیگری، شیخیگری، بهاییگری، و اینها که هر یک گمراهی دیگری میبوده کمکم بهم درآمیخته و یک رشته پندارهای درهم گیج کنندهای پیدا شده، و همۀ آنها بکتابها درآمده و از آنها بمغزها راه یافته، و همانست که مایۀ درماندگی تودههای بدبخت شرقی گردیده. اکنون که اندیشههای اروپایی بشرق رسیده، اینها نیز نیک و بد درهم است، و آنگاه با پندارهای گیج کنندۀ کهن شرقی بهم میآمیزد و هرچه بدتر میگردد.
باز میگویم: سرچشمۀ بدبختی شرقیان اینهاست که باید از میان رود. امروز جوانان که سر میافرازند گرفتار اینها میشوند و بیشتر ایشان بیکبار تباه میگردند. اینست چنانکه ما از یکسو آمیغهای زندگی را میپراکنیم همچنان باید باین کتابها پرداخته بنابودی آنها کوشیم.»
** ''(دفتر یکم دیماه 1322 ص 8)1322''
*«بسیاری از مردم چشم به پیشامدهای جهان دوختهاند، و شما هر گلهای که از آلودگی خویها و از پراکندگی اندیشهها بکنید پاسخ داده گویند: «انشاءالله خوب میشود، صبر کن فلان کار بشود». این از بدترین نادانیهاست. گذشت زمان هیچگاه نیکی نیاورد و درخت آرزو بار ندارد. چنانکه در زندگانی خودی اگر کسی نکوشد و درپی نان و آب و رخت نباشد گرسنه و لخت ماند و از گذشت زمان دری بروی او باز نشود، در زندگانی تودهای نیز تا مردمی خودشان نکوشند و نیرومند نباشند هیچگاه از امید و آرزو چیزی بدستشان نیاید و از گذشت زمان گشایش برای آنان رخ ندهد و چون ناتوان و زبون باشند پیشامدها همه بزیان ایشان بسر آید.»
** ''(پیمان سال ششم، شمارۀ سوم ص 154)1319''
*«یک نادانی زشتی
این نادانی زشتی است که کسانی بنام دین با دانشها دشمنی مینمایند. اینان کسانیند که معنی دین را نمیدانند و نتیجهای که از آن باید خواست نمیشناسند.
شما از آنان بپرسید: «دین را به چه معنی میشناسید؟!.. چه نتیجهای از آن چشم میدارید؟!.. دین مگر برای گمراه گردانیدن مردمانست که بنام آن با راستیها دشمنی مینمایند؟!..»، خواهید دید یک پاسخی نمیدارند، و راستی آنست که یک رشته پندارهایی را گرفتهاند و بروی آنها پا میفشارند، و خود نیز نمیدانند که چه میکنند و چه میخواهند.
دین و دانش هر دو باید یک خواست را دنبال کنند و هیچگاه باهم ناسازگار نباشند.»
** ''(پیمان سال هفتم، شمارۀ دوم ص 73)1320''
*«تا سی و چند سال پیش از این، بازرگانان ایران، از برگزیدهترین تیرههای ایران شمرده میشدند. زیرا با پیشانی باز پول بدست میآوردند و با پیشانی باز بکار میبردند، به کمچیزان و درماندگان دستگیریها مینمودند، بکارهای تاریخی نیکی از ساختن پل و درآوردن چشمه و مانند اینها میپرداختند.
در جنبش مشروطه نیز اینان مردانگی بسیار نمودند و رادمردانه پولهای فراوان در راه جنبش بیرون ریختند. مشروطه بیش از همه با پول بازرگانان پیش رفته.
لیکن جای افسوست که امروز بازرگانان از نیکان شمرده نمیشوند، و در این سالهای آخر در نتیجۀ آزمندی و پولدوستی که از خود نمودهاند در میان توده سخت بدنام شدهاند. راستی را بیشتر آنان جز دربند پول نیستند و در این باره پروا از کسی و چیزی نمیدارند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ224)1321''
*«ما میگوییم: بسیاری از شاعران (و همچنین از دیگر مؤلفان) مردم را بجبریگری و خراباتیگری دعوت کردهاند و شعرها و گفتههای آنها را میآوریم:
«می خور که ندانی ز کجا آمدهای
خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت» و
«گر زمین را بآسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی» و
«اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرّد رگی تا نخواهد خدای»، «تریدو اریدو مایکون الا ماارید». میگوییم: جبریگری و خراباتیگری هر دو بسیار غلطست و مردمی که باینها بگروند جز نابودی سرگذشتی نخواهند داشت.
این سخنیست که ما میگوییم. کنون یک آدمی باخرد که اینها را میخواند یا باید هر دو مقدمه را بپذیرد و با ما همراهی و همدستی کند و یا بگوید فلان مقدمه را نمیپذیرم و یا بفلان مقدمه ایراد دارم. و آنچه میفهمد با دلیل بگوید تا ما نیز با دلیل پاسخ دهیم. اینست آنچه که از یک آدمی باخرد انتظار توان داشت. اما اینکه کسی همۀ آنها را بکنار گزارد و پس از آنهمه دلیلها باز بر سر نادانی خود ایستادگی نشان دهد و آنگاه به هیاهو پردازد که بشعرا توهین شده، این همان درماندگی خرد و فهم است.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321''
*«بزرگی آنست که کسی یک کار سودمند و بزرگی را برای توده انجام دهد. مثلاً اگر دشمنان بکشور رو آوردهاند یک کسی از جان بگذرد و جلو بیفتد و مردم را بتکان آورد و بجلو دشمن شتابد و آنها را برگرداند، یا اگر خشکسالی و کمیابی روی داده و فقرا دچار گرسنگی گردیدهاند یک کسی خود از داراییش بگذرد و دیگران را نیز بپول دادن وادارد و بینوایان را از مرگ و نابودی نجات دهد، و یا اگر گمراهی و نادانی بتوده چیره گردیده، کسی به نبرد و کوشش برخیزد و رنج و آسیب بخود هموار گرداند و توده را از گمراهی و نادانی، برهایی رساند.
با این کارها و مانند اینهاست که کسی بزرگ تواند بود.
آن کسان چه کردهاند که بزرگ شدهاند؟! آیا کسی با سخنان پریشان و پراکنده و ضد هم بزرگ میشود؟! آیا کسی که در زمان مغول زیسته و در آن روزگار اندوه و شیون خاندانها، کمترین تأثری از خود نشان نداده بلکه همه دم از خوشی و یارپرستی زده و بالاخره زبان بستایش آباقاخان (ایلخانی) گشاده بزرگ تواند بود؟!.. از اینگونه پرسشها میکنیم درمانده میگوید: اگر اینها بزرگ نیستند پس چرا شرقشناسان اینهمه تجلیل آنها را مینمایند؟! میگویم: شرقشناسان میخواهند شما را اغفال کنند و نگزارند از آلودگیهای زمان مغول بیرون آیید. شما باید خودتان بیندیشید و بفهمید که سود و زیانتان چیست.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321''
*«هر کسی نخست باید به خود پردازد
کسانی چون گفتههای ما را میشنوند با یک زبان خردهگیری چنین میپرسند: «اینها چگونه پیش خواهد رفت؟!».
میگویم: آنگونه که دیگر آمیغها پیش رفته. از نخست برای پیشرفتِ اینگونه جنبشها یک راه بیشتر نبوده. بخردان و پاکدرونان پذیرند، و مردانه به یاری و پشتیبانی برخیزند، و دست به هم داده نابخردان و ناپاکان را که ایستادگی مینمایند نابود گردانند. از نخست راه این بوده و کنون همین خواهد بود.
آنگاه شما را چه کار با این پرسشست؟!.. هر کس نخست باید به خود پردازد، نخست باید در اندیشۀ خود باشد. سخنانیست سراپا راست و سراپا به سود جهان، شما اگر روان درست و خرد آزاد میدارید باید تشنهوار پذیرید و در راهش بکوشید، نه آنکه به پرسشهای نابجا برخیزید.
این یکی از نادانیهای ایرانیانست که هر کسی نیکی را از دیگران میخواهد. هر کسی خود پاک و نیکست و آن دیگرانند که بدند و باید نیک گردند.»
** ''(پرچم نیمهماهه شمارۀ چهارم)1322''
*«ایرانیان باید بدانند که خدا در این جهان مردمان را در کارهای خودشان مختار گردانیده و اینست هر مردمی اگر معنی زندگانی را دانست و دست بهم داد و بکار پرداخت با سرفرازی میزید، و اگر پی هوسها و نادانیها را گرفت و براههای بیخردانه گرایید ناگزیر دچار سختیها میشود و گزندها میبیند و خدا نیز رحمی بآنان نخواهد کرد. اینکه ملایان و روضهخوانان میگویند: کارها دست خداست، بیایید بخدا التماس کنیم، یک سخن بیخردانهایست. خدا اختیار را بشما سپرده و از التماس هم کمترین نتیجه نخواهد بود. اینها را بفهمید تا تکلیف خود را بدانید.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 239)1321''
*«بارها گفتهایم: این پراکندگی اندیشهها که شما گرفتارش هستید چارهای جز این ندارد که حقایقی بیرون آید و این پندارهای پراکنده از میان رود و شما اگر رستگاری میخواهید باید از پذیرفتن حقایق سر باز نزنید.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 192)1321''
*«آن مردمی که خود را در پذیرفتن و نپذیرفتن دلیل آزاد شمارند و در برابر حقایق بهیاهوی پردازند سرنوشتشان همین باشد که در میان بیستملیون، ده تن با یک اندیشه و باور پیدا نشود و در سختترین روزی نیز همدستی نتوانند، و اینست همیشه در برابر حوادث شکست خورند و لگدمال دیگران گردند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 192)1321''
*«گروهی[صوفیان] تا چه اندازه نافهم باشند که این ندانند بیکاری سامان زندگی را بهم میزند. ندانند خدا شمارۀ زنان و مردان را یکسان گردانیده و یک مردی چون زن نمیگیرد باعث سیاهروزی یک زنی شده است، ندانند که نان از دست دیگران خوردن نشان پستی و زبونیست و آبرو را میبرد و شرم و آزرم را از میان میبرد، ندانند که پای کوفتن و رقصیدن جز با هوس خود راه رفتن نیست و آن را «عبادت» یا «ریاضت» نام نتوان نهاد.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 198)1321''
*«درخور صد شگفتست که پس از آنکه مشروطه در ایران روان گردید بایستی وزارت فرهنگ یکی از بایاهای خود این را داند که دلهای نوآموزان را از بدآموزیهای کهن قرنهای تاریک گذشته پاک گرداند و بجای آنها، معنی مشروطه و زندگانی مشروطهای (دمکراسی) و میهنپرستی و اینگونه چیزها را بگزارد. لیکن وزارت فرهنگ درست وارونۀ این را گرفته و بایای خود دانسته که بدآموزیهای کهن را ـ با یک رویۀ رسمی ـ در دلهای جوانان جا دهد و مغزهای آنان را آلودهتر از مغزهای پدران درسناخواندهشان گرداند.
سرمایۀ وزارت فرهنگ ایران چیست؟.. شعرهای سعدی و حافظ و خیام و مولوی، و بافندگیهای صوفیان، و تنیدههای افلاطون و ارسطو و دیگران و مانندهای اینها. کتابهای درسی از اینها سرچشمه میگیرد. اندکی هم از دانشهای اروپایی را یاد میدهند.
دربارۀ دلمردگی و بیغیرتی بسیاری از مردم نیز داستان روشنست. این بدآموزیهای زهرآلود که چند رشته بهم آمیخته، چنانکه مغزها را بیکاره تواند گردانید، غیرتها و سَهِشها[=احساسات]را نیز تواند کشت. از مردمی با این مغزهای آکنده چشم غیرت و مردانگی داشتن از دیدۀ کور بینایی خواستنست.
بسخن دامنه نمیدهم: ما ریشۀ بدبختیهای این توده را بدست آوردیم و یک چیستان تاریخی را بازنمودیم. سرچشمۀ بدبختی این کیشها، این کتابهاست، این درسهاست، این روزنامههاست، این دستگاه فرهنگ نام است.»
** ''(«دادگاه» ص 12)1323''
*«ما نیک میدانستیم که این کیشها و دستگاههای بدآموزی چیزهای سادهای نیست. صدهزاران کسان از آنها نان میخورند. هزاران کسان بدستاویز آنها بمردم فرمان میرانند. نیک میدانستیم که ایشان تا توانند ایستادگی خواهند نمود و صد نیرنگ بکار خواهند زد و صد رنگ پیش خواهند آورد. نیک میدانستیم که خود را بدامن سیاست خواهند انداخت و از بدخواهان این کشور یاوری و پشتیبانی خواهند طلبید. همۀ اینها را نیک میدانستیم و همۀ دشواریها را از پیش میشناختیم. دانسته و شناخته بکوشش و فداکاری آماده گردیدیم.»
** ''(دادگاه، ص 14)1323''
*«در ایران همۀ نارواییها و بیراهیها از اینجا برخاسته که کسانی ادبیات را چیز جداگانه پنداشتهاند و از اینجا به دو خطای بسیار بزرگی دچار گردیدهاند زیرا از آنجا که شعر و ادبیات را کاری پنداشتهاند پی کار دیگری نرفته خواستهاند از این راه روزی بخورند با آنکه توده به آن کار نیازی نداشته و ارجی نمیگزارده. از اینجا آنان ناگزیر شدهاند که خود را به دربارها ببندند یا بستگی این توانگر و آن توانگر را بپذیرند. از اینجا هم ناگزیر شدهاند که راه چاپلوسی را پیش گیرند و روی مردمی و آزادگی را سیاه سازند.
از آنسوی چون شعر را کاری میپنداشتهاند دیگر پایبند نیاز و دربایست نشده و هر روز و هر زمان به شعرسرایی برخاستهاند. بهار آمده شعر سروده. پاییز آمده شعر سروده. در عید شعر سروده. در سوگواری شعر سروده. یکی مرده شعر سروده. یکی زاییده شده شعر سروده. یک روز جیبش پر از پول بوده شعر سروده و جهان را به غلامی خود نپسندیده. روز دیگر جیبش تهی بوده شعر سروده و صد گِله از روزگار نموده. از همین جا کار بیهودهگویی بالا گرفته و معنای درست ادبیات و شعر از میان برخاسته است.»
** ''(سخنرانی کسروی در انجمن ادبی ص 5)1314''
*«آقای هژیر [وزیر کشور در آن زمان و سپس نخستوزیر] من در کجا و در کدام نوشتۀ خود دعوای پیغمبری کردهام؟!. پیغمبری در اندیشۀ مردم آنست که فرشته از آسمان بنزد کسی بیاید و از سوی خدا پیامی آورد و آن کس با خدا پیوستگی پیدا کند و اگر خواست بآسمانها رود و اگر خواست مرده زنده گرداند، با جانوران سخن گوید ـ پیغمبری در پیش مردم باین معنیست. من در کجا گفتهام فرشته بنزد من میآید؟!. کجا گفتهام مرا با خدا پیوستگی هست؟!. شما این دروغ را از کجا آوردهاید؟!. نمیدانم چرا زشتی این دروغ را نفهمیدهاید؟!. گویا میپندارید که ما خواست شما را درنیافتهایم.
آری آقای هژیر، شما و همدستانتان میخواستید این جنبش بسیار بزرگ ما را یک کوشش کوچک «مذهبی» نشان دهید و بهمین دستاویز ما را خفه گردانید. این سخن شما نیز از آن راه بوده.
آقای هژیر، من هرچه گفتهام آشکار گفتهام، کتابها نوشته در سراسر جهان پراکندهام. آنگاه من همهاش بکار کوشیدهام، بدعوی برنخاستهام. من هیچگاه مرد دعوی نبودهام.»
** ''(دادگاه ص 35)1323''
*«آری ما گروهی میباشیم. ولی «مذهب» بنیاد نمیگزاریم. ما خواست خودمان را بارها آشکار گردانیدهایم. ما میخواهیم این کشور را از بدبختی برهانیم و چون راه کار را شناختهایم بفیروزی خود امیدمندیم. ما میخواهیم گمراهیها و بدآموزیهای زهرآلود را که از سعدی و حافظ و مولوی و دیگران بیادگار مانده و شماها[«کمپانی خیانت»] در راه افزودن برواج آنها صد پافشاری نشان دادهاید از ریشه براندازیم، و بجای آنها کتابهایی را که بجوانان درس غیرت و گردنفرازی و میهنپرستی دهد روان گردانیم.
ما میخواهیم این فرهنگ مغزفرسا که بدخواهان این کشور بنیاد گزاردهاند از میان برداشته بجای آن فرهنگ را بمعنی راستش بنیاد گزاریم.»
** ''(دادگاه ص 36)1323''
*«یک تودهای که سیوشش سال است مشروطه گرفته ولی هنوز از هزار تن یکی معنی آن را نمیداند، یک تودهای که درمیان پانزدهملیون مردمش چهارده کیش هست که هر کدام سیاست جدایی و آرمان جدایی دارد یک تودهای که در آن ارمنی و آسوری و جهود و زردشتی و عرب و کرد و ترک و لر و بختیاری جدا از هم میزیند و در قرنهای متمادی هنوز درهم نیامیختهاند، یک تودهای که سرمایۀ علمی او بدآموزیهای بسیار بیخردانۀ خراباتیان و صوفیان و باطنیان زمان مغول میباشد، یک تودهای که مردان چهل ساله و پنجاه سالهاش سود از زیان و نیک از بد باز نمیشناسند ـ چنین تودهای چگونه تواند با دیگران همسری نماید و در میدان نبرد مقهور دیگران نگردد؟!..»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 162)1321''
*«بدانید ای ایرانیان حوادث امروز به پیشواز شما آمده. شما بایستی بیندیشید و آینده را بدیده گیرید و حوادث را پیشبینی کرده بجلوگیری پردازید. نکردهاید و اینک حوادث بسر وقتتان رسیده. اکنون شما در آخرین سنگرید. اگر باز سستی نمایید، باز بهانه آورید، این سنگر را هم از دست خواهید داد و سیل حوادث شما را خواهد پیچانید و خدا میداند که سرگذشت این توده چه خواهد بود.
بدانید ای ایرانیان، آسمان برای شما نخواهد گریست، زمین برای شما بلرزه نخواهد افتاد.»
** ''(امروز چاره چیست؟، ص 51)1324''
*«بدبختی همین است که یک تودهای بجای همه چیز دست بدامن غوغا و هایهوی و ناله و گله بزنند و چنین دانند که از این راه بجایی خواهند رسید.
هان ای ایرانیان، راه را گم کردهاید و هان ای بیچارگان سررشته را از دست دادهاید.
...
بدانید ای ایرانیان: این درد و گرفتاری که شما درآنید بیدرمان و چاره نمیباشد ولی باید نخست راه آن دانسته شود و دوم یک دسته از مردان نیک دست بهم دهند و بنام غیرت و مردانگی کوشش و جانفشانی دریغ نگویند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 212)1321''
*«کسانی تا آن اندازه سست و کمدلند که نمیخواهند حقایق را بهمسر و فرزندان خود بیاموزند و از اینکه یک شب خشم و دلتنگی خواهد بود یا یک هیاهویی خواهد برخاست پروا مینمایند و با این حال شتاب دارند که هرچه زودتر به نتیجه برسند. گویا میخواهند فرشتگان از آسمان بیایند و این کارها را انجام دهند و یا یک «اعجازی» رخ داده آنان را از هر رنجی آسوده گرداند.
اینست میگویم:
یک راهی چه دور و چه نزدیک، با رفتنست که بپایان میرسد. شما نیز تا نکوشید نتیجهای نخواهید دید و از درد دل گفتن و آرزو کردن کمترین سودی نخواهد بود.
شما یکبارگی یا باین خواری و زبونی گردن نهید و سر پایین انداخته با این زیستِ پستی که دارید بسازید و بیهوده بگله و ناله نپردازید، و یا اگر میخواهید از خواری و زبونی رها گردید راه آن همینست که بکوشید و این اندیشههای پراکنده را دور رانید و راستیها را در دلها جایگزین گردانید و همگی را دارای یک راه و یک آرمان سازید.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 242)1321''
*«شما هرچه نیک باشید و بزرگ باشید، و هرچه دلسوزی بمردم دارید و نیکی آنان خواهید، تا هر کدام جدا میکوشید و بهوس راه دیگری دنبال میکنید دشمن و بدخواه توده خود میباشید.
چه دشمنی بالاتر از آن که هر کدام مردم را بسوی دیگر میکشید و پراکنده و آواره میگردانید؟!.. چه بدخواهی بالاتر از این که با چیزهای بیهوده آنان[را] سرگرم میدارید و نمیگزارید درپی کار و زندگی خود باشند و بدبختی خود را دریابند؟!..»
** ''(پیمان سال پنجم، شمارۀ پنجم صفحۀ 185)1318''
*«بدانید ای ایرانیان حوادث امروز به پیشواز شما آمده. شما بایستی بیندیشید و آینده را بدیده گیرید و حوادث را پیشبینی کرده بجلوگیری پردازید. نکردهاید و اینک حوادث بسر وقتتان رسیده. اکنون شما در آخرین سنگرید. اگر باز سستی نمایید، باز بهانه آورید، این سنگر را هم از دست خواهید داد و سیل حوادث شما را خواهد پیچانید و خدا میداند که سرگذشت این توده چه خواهد بود.
بدانید ای ایرانیان، آسمان برای شما نخواهد گریست، زمین برای شما بلرزه نخواهد افتاد.»
** ''(امروز چاره چیست؟، ص 51)1324''
*«بدانید ای ایرانیان! شما را پراکندگی بیچاره و درمانده گردانیده.
. . .
بدانید ای ایرانیان! از کوششهای تنها به تنها نتیجه بدست نیاید. از تدبیرهایی که هر کس تنها برای رهایی خود کند سودی نباشد. در چنین هنگامهایی باید همگی دست بهم داد و برای همگان کوشید. از این راهست که میتوان به نتیجهای رسید. در ایران کسان چیزفهم و کاردان بسیار است. ولی عیب اینجاست که از هم پراکندهاند و هر کس بتنهایی چیزهایی میاندیشد و کاری از پیش نبرده در توی خشم و دلتنگی میسوزد. اینان اگر همه یکی گردند بکارهای نتیجهداری توانند برخاست.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 157)1321''
*«یکی از آنان[درسخواندگانی که در برابر دلیل ایستادگی کنند] با من گفتگو کرده ایرادهایی میگرفت و چون پاسخ شنیده درمانْد چنین گفت: «اینطور نیست که شما هیچ اشتباه نکنید». گفتم: این سخنان شما بیاد من میاندازد آن را که روزی ملایی بنزد من آمده چنین میگفت: «شما معصوم نیستید. معصوم آن چهارده تن بودند که آمدند و رفتند. این عقیدۀ مذهبی ماست که در بیانات شما قائل به اشتباه باشیم». آخوندک بایای[=وظیفۀ] خود میشناخت که در گفتههای من اشتباه باور کند اگرچه هیچی پیدا نکند. شما نیز همان حال را میدارید. راستی که آخوندهای فرنگی هستید. این چه سخنیست که میگویید؟!. شما اگر ایرادی بسخنان من میدارید بگویید وگرنه بپذیرید.»
** ''(کتاب در پیرامون روان، نشست چهارم)1324''
*«این بایای آدمیگری شماست
کسانی میپندارند این شاهراهی که ما مینماییم و آمیغها که روشن میگردانیم، آنان آزادند که بپذیرند یا نپذیرند. میگویم: نه چنین است.
شما که آدمی هستید باید درپی آمیغها باشید، و چون مییابید تشنهوار بپذیرید و پیروی کنید. خدا به شما فهم و خرد داده که یک راه رستگاری که نموده میشود بشناسید و بپذیرید و با دیگران در آن همگام باشید. این بایای آدمیگری شماست و جز این نتواند بود.
آنانکه از آمیغها[=حقایق] رو گردانند و از شاهراه رستگاری کناره جویند، ارج آدمیگری خود را از دست دادهاند، و گذشته از خودشان مایۀ تیرهروزی و پستی فرزندانشان خواهند بود، و پس از همه، در پیشگاه آفریدگار شرمنده و سرافکنده خواهند گردید.
گاهی کسانی ستیزهرویی نموده چنین میگویند: «شما آنچه میخواهید بگویید، ما که نخواهیم پذیرفت». میگویم: این نادانی را پیش از شما جهودان کردهاند.»
** ''(پرچم نیمهماهه شمارۀ یازدهم)1322''
*«پیروان کیشها، دین را بآن معنایی که ما میگوییم نمیشناسند. آنان دین را این میدانند که هر کسی به یک خدایی در بالاسر جهان، و بیک پیغمبری در زیردست او، و بیک رشته امامانی (یا قدیسانی) در پایینتر از آن، باور دارد، و بهشت و دوزخ و ترازو و پل صراط (چنرت) و مانند اینها را بپذیرد، و در زیست خودش آن پیغمبر و امامان را دوست دارد، و بزیارت گنبدهاشان رود، و داستانهای ایشان را فراموش نگردانیده همیشه تازه نگه دارد، و «با دوستانشان دوست و با دشمنانشان دشمن» باشد. آنان دین را این میدانند و هودهای[نتیجه] که از این میخواهند آبادی آنجهان و رفتن ببهشت است.
میباید گفت: دین در نزد ایشان «یک ساختمانی در اندیشه»، و برخی کارهایی بنام «بهشتجویی» میباشد.»
** ''(پرچم نیمهماهه ص274)1322''
*«آدمیان همگی از یک ریشهاند.
این تیرهها که درمیانند همگی یکسانند، و یکی را بدیگری برتری نیست. برتری یک مرد و یا یک توده جز از راهِ درستی روان و خِرَد، و پاکی دین و زندگی نتواند بود.
تیرههایی که در دانش و هنر پیش افتادهاند، این یک فیروزی بزرگیست که بهرۀ آنان گردیده، لیکن باید بدیگران یاوری کنند، و از دانش و هنر خود بآنان سود رسانند، و در پیشرفت، آنان را نیز همراه گردانند. این رفتار را بنام آدمیگری کنند، به پیروی از خِرَد کنند، بَهرِ آسایشِ خودشان و دیگران کنند.
بسیار نادانیست که با دانش و هنر، دیگران را زیردست گردانند. بسیار نادانیست که با نیرنگ و فریب، تیرههایی را از پیشرفت بازدارند. این یک بدنامی بزرگی بآنان خواهد بود.»
** ''(ورجاوندبنیاد بخش یکم، بند 11)1322''
*«این ایرادها را[به کیششان] که میگیریم [ملایان] میگویند: «اینها عقیدۀ عوامست چه ربط باصل دین دارد؟!.. ما اصل دین را میگوییم..» میگویم اصل دین چیست؟!.. کجاست؟!. شما اگر اصل دین را میشناسید پس چرا نگرفتهاید؟!. چرا بمردم یاد ندادهاید؟!.. این در کجای جهانست که یک مردمی در توی گمراهیهای پست دست و پا زنند و بهانهشان این باشد که اینها که در اصل دین ما نیست؟!. در کجای جهانست که یک مردمی با صد نادانی بسر برند و با اینحال خود را گمراه ندانند و باصل دین بنازند؟... ای بیخردان مگر دین هم اصل و بدل دارد؟!. مگر دین رختست که دو دست باشد و یکی را بتن کنند و دیگری را در بقچه نگه دارند؟!.
شگفت بهانهای بدست افتاده. یک دسته مردمی در یک سرای فروریخته و ویرانهای بسر برند و عنوانشان این باشد که اصلش یک سرای درست و باشکوهی بوده!»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 250)1321''
*«آنان[ملایان] اصل دین را نمیدانند، دانستن اصل دین نه بآن آسانیست که مردم میپندارند. اگر آنان اصل دین را میشناختند از نخست گرفته بودند و نیاز نداشتند که بَدَلش را بگیرند و سپس باصل بازگردند.
دوم آنان خواستشان دکانداریست و این یک کالای نوینیست که ببازار آوردهاند، و خواستشان اینست که هر چیزی را که دیدند مریدان میپسندند و خریدارش میباشند بگویند از اصل دینست، و هرچه را که دیدند کساد پیدا کرده و دیگر خریداری ندارد (مثلاً نذر سقاخانۀ نوروزخان و مانند آن) بگویند اینها از اصل دین نیست.
اینست راز کار ایشان. شیادان پستنهاد بجای آنکه با کوشش و دسترنج نان بخورند باین فریبکاریها برخاستهاند و گمراهان را گمراهتر میگردانند. خدا ریشۀ اینان را براندازد.
...
اگر چنین بود که یک دینی چون اصلش راست و درست بوده از آلودگیهایی که پیدا کرده باکی نباشد پس بدینهای زردشتی و مسیحی و جهودی چه ایراد هست؟! مگر آنها نیز اصلش پاک و درست نبوده؟!.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 250)1321''
*«خواست ما آنست که در جهان یک راهی از روی دانستن و فهمیدن و پیروی از خرد کردن باز باشد و زندگانی از روی فهم و بینش راه افتد، و همان پروایی را که امروز مردمان دربارۀ تندرستی و پزشکی میدارند دربارۀ نیکی زندگانی و آسایش تودهها نیز کنند و نبردی را که با بیماریها مینمایند مانندهاش را با گمراهیها و بدیها آغازند.
اگر پزشکی دانش تندرست زیستن و توانا گردیدنست، دین نیز دانش آسوده زیستن و پاک و ستوده بودن و از معنی جهان و زندگانی آگاهی بسزا داشتنست.»
** ''(پرچم هفتگی شمارۀ هفتم)1323''
*«آن نه دیندار است که بدلیل گردن نگزارد.
اگر چنین شایستی که هر کسی بر روی پندار خود ایستادگی نماید پس دین چه بایستی؟!. دین از بهر آنست که هر کسی پندارهای دیگری را دنبال ننماید و اینست باید همهی باورها با دلیل باشد تا پراکندگی پیش نیاید. ببینید فرستادگان همه از خرد و فهم سخن راندهاند و همه دلیل را پیش آوردهاند.»
** ''(راه رستگاری گفتار نوزدهم)1316''
*«امروز معنی دین دانسته نیست و این خود یک گرفتاری برای جهان گردیده. برخی دستگاههایی ـ از زردشتیگری و جهودیگری و مسیحیگری و اسلام ـ درمیانست و هر یکی از مسیحیگری و اسلام شاخههای بسیاری پیدا کرده و از هر کدام کیشهای بسیار پدید آمده.
اینها پر از گمراهی و نادانی، و هر یکی در بیارجی همسنگ بتپرستیهای چینیان و ژاپنیان و هندویان میباشد.
مردمان «دین» اینها را میشناسند و اینست بدو دسته میباشند: یک دسته پیروان اینها که در نادانیها و گمراهیها فرورفتهاند، و بسیار پستاندیشهاند، یک دسته آنان که از اینها رمیده بیکبار از دین روگردان و گریزان میباشند.»
** ''(ورجاوندبنیاد، بخش دوم، بند 1)1322''
*«اگر راستی را بخواهند پیشرفت دانشها و آگاهیهایی که از آن راه بدست آمده با گوهر[=اصل] دین برخوردی ندارد، و جز با پندارهای بیخردانهای که این و آن افزودهاند ناسازگار نیست و ما بارها گفتهایم که دین از این پندارها بیزار است، و این بسود دین میباشد که آنها از میان برخیزد.
هستی آفریدگار و یگانگی و توانایی و دانایی او و جاویدانی روان که از گوهر دین است، دانشها هرچه پیش رود بر استواری اینها خواهد افزود.
راه جستجو و آزمایش که پایۀ دانشهای امروزیست کمتر لغزش دارد. آدمیان هرچه از این راه پیش روند بروند. دین را از آن هیچ گونه ناخرسندی نیست.
ناخرسندی دین همه از گزافبافیها و پندارپردازیهای پیشینیانست که مایۀ گمراهی مردمان و پراکندگی ایشان گردیده.»
** ''(راه رستگاری گفتار هفتم)1316''
*«اینان [فیلسوفان مادی] در دشمنی که با زورگوییهای کشیشان و دیگران نمودهاند رستگار بودهاند، ولی نپذیرفتن خدا و عنوان مادیگری که پیش آوردهاند جز دنبالۀ سیلِ خشم نبوده، و آنچه خامی اندیشۀ ایشان را در این باره روشن میگرداند داستان نشناختن روان و خرد، و جدا نگرفتن آدمی از جانوران، و مانند اینهاست که با فلسفۀ خود توأم گردانیدهاند. چه ما نشان دادیم که روان و خرد در کالبد آدمی درخور نشناختن نیست، و آدمی اگرهم از سرشت تن و جان با جانوران یکیست، از سرشت روان جداست، و این بدترین گمراهیست که کسی اینها را درنیابد، بدترین درماندگیست که یکی خود را نشناسد.»
** ''(راه رستگاری، گفتار دهم)1316''
*«اگر راستی را بخواهند پیشرفت دانشها و آگاهیهایی که از آن راه بدست آمده با گوهر[=اصل] دین برخوردی ندارد، و جز با پندارهای بیخردانهای که این و آن افزودهاند ناسازگار نیست و ما بارها گفتهایم که دین از این پندارها بیزار است، و این بسود دین میباشد که آنها از میان برخیزد.
هستی آفریدگار و یگانگی و توانایی و دانایی او و جاویدانی روان که از گوهر دین است، دانشها هرچه پیش رود بر استواری اینها خواهد افزود.
راه جستجو و آزمایش که پایۀ دانشهای امروزیست کمتر لغزش دارد. آدمیان هرچه از این راه پیش روند بروند. دین را از آن هیچ گونه ناخرسندی نیست.
ناخرسندی دین همه از گزافبافیها و پندارپردازیهای پیشینیانست که مایۀ گمراهی مردمان و پراکندگی ایشان گردیده.»
** ''(راه رستگاری گفتار هفتم)1316''
*«اینان [فیلسوفان مادی] در دشمنی که با زورگوییهای کشیشان و دیگران نمودهاند رستگار بودهاند، ولی نپذیرفتن خدا و عنوان مادیگری که پیش آوردهاند جز دنبالۀ سیلِ خشم نبوده، و آنچه خامی اندیشۀ ایشان را در این باره روشن میگرداند داستان نشناختن روان و خرد، و جدا نگرفتن آدمی از جانوران، و مانند اینهاست که با فلسفۀ خود توأم گردانیدهاند. چه ما نشان دادیم که روان و خرد در کالبد آدمی درخور نشناختن نیست، و آدمی اگرهم از سرشت تن و جان با جانوران یکیست، از سرشت روان جداست، و این بدترین گمراهیست که کسی اینها را درنیابد، بدترین درماندگیست که یکی خود را نشناسد.»
** ''(راه رستگاری، گفتار دهم)1316''
*«باشد کسانی چنین پندارند که این مردم چون خداپرست و دیندارند و دلبستگی به دین و نام خدا میدارند از آنروست که این پافشاریها را مینمایند و بنگهداری آن دستگاه اسلامْ نام میکوشند. ولی این پندار راست نمیباشد و ما آزموده دیدیم که چون با آنها از دین بسیار والاتر و استوارتری که مایۀ بلندی نام خداست سخن میرانیم نمیپذیرند. بلکه چنانکه گفتیم از هیچ گونه دشمنی و کارشکنی بازنمیایستند، بلکه بیفرهنگی و پستی نیز مینمایند.
راستی آنست که دلبستگی بدانستههای خود و پافشاری بروی نادانیها و گمراهیها یکی از خویهای پستیست که در نهاد آدمیان نهاده شده، و چون روانها بیمار و خردها ناتوان بود این خوی پست نیرو گیرد و کارگر باشد، اینست راز آن دلبستگی و پافشاری که ما از مسلمانان میبینیم.»
** ''(در پیرامون اسلام , گفتار سوم)1322''
*«امروز صد هزارها، بلکه هزار هزارها، کسان از این دستگاه نان میخورند. ملاها، طلبهها، روضهخوانها، عَشرخوانها، سیدها، پیروان صوفی، درویشان ویلگرد، دعانویسها در هر شهری گروهی انبوه میباشند. در نجف و کربلا و سامرا و بغداد و مشهد و قم و مدینه و مکه در هر یکی چند هزار تن گرد گنبدها را گرفته و بنام متولی، خادم، زیارتنامهخوان، مجاور مفتخواری میکنند. اینان بنام دین با خوشی میزیند و برتری نیز بمردم میدارند، بلکه برخی شکوه و بزرگی پیدا کردهاند.
چنانکه نوشتیم مجتهدان شیعه، با دروغ و افسانه، دستگاه فرمانروایی برای خود چیدهاند و بیتاج و تخت فرمان میرانند و از مردم بنام «مال امام» مالیات میگیرند.
...
امروز این دستگاه به دو کار بسیار میخورد: یکی بکار مفتخواری که بدینسان ملیونها دکان باز کردهاند. دیگری بکار سیاست که دولتهای آزمند این را افزاری برای چیرگی بتودههای شرقی گرفتهاند.»
** ''(در پیرامون اسلام , گفتار سوم)1322''
*«خرد که گرانمایهترین دادۀ خداست باید هر کسی آن را نیک شناسد و پیروی کند و راستی آنست که دین برای نیرومند گردانیدن خردهاست، ولی مسلمانان این را نمیشناسند و ارجی نمیگزارند. بلکه چون باورها و کارهاشان بیخردانه است با خرد دشمنی مینمایند و از ارج آن میکاهند. بارها دیدهایم میآیند و با ما بکشاکش میپردازند که بهر چه اینهمه به خرد ارج میگزاریم. یا دیدهایم میگویند: «عقلها نیز باهم اختلاف دارد».
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«... [مسلمانان] معنی دین را نمیدانند و از آن بیگانه میباشند. آری، با آن دلبستگی که به دین نشان میدهند معنی راست آن را نمیدانند. دین «شناختن معنی جهان و پی بردن بآمیغهای زندگانی و زیستن بآیین خرد است» ولی آنان این را نشناخته، دین را یک رشته پندارهای بیپا و کارهای بیهودهای میشناسند. در نزد آنان دین یک چیزی در کنارۀ زندگانی است.
مثلاً چنانکه گفتیم امروز مسلمانان در بیشتر جاها زندگانی نژادی پیش گرفتهاند و با قانونها و عادتهای اروپایی زندگی میکنند، و دانشهای اروپایی را که با کیشهای ایشان سازش نمیدارد درس میخوانند و با این حال کیشهای خود را نیز نگاه داشتهاند و پابستگی[=تقید] بآنها نشان میدهند. زیرا چنین میپندارند که دین یک چیز جداگانهای در کنارۀ زندگانی، و نتیجۀ آن خوشی و روسفیدی در آنجهان میباشد.
شنیدنیتر آنکه هنوز ملایانی در نجف و کربلا و جامع اَزهَر و دیگر جاها درس فقه میخوانند و کتابهای فقهی مینویسند و هیچ نمیگویند برای چیست. آیا این گمراهی و نادانی نیست؟!.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«شناختن آفریدگار پایهای از دین است. ولی اینان [مسلمانان] او را نمیشناسند. خدایی از پندار خود ساختهاند که در بالای هفت آسمان مینشیند و جهان را با دست فرشتگان راه میبرد. خدایی که همچون پادشاه خودکامۀ خودخواهی، چون از مردم اندک نافرمانی دید به خشم آید و بیماری و گرسنگی و زمینلرزه فرستد، ولی سپس که مردم رو بسویش آوردند و به لابه و زاری پرداختند خشمش فرونشیند و پتیاره[=بلا] بازگرداند، اینست خدایی که میپندارند.
خدایی که جهان را به پاس[=احترام] هستی چند تن آفریده. خدایی که مهر ورزد، میانجی پذیرد، با زبان دانههای تسبیح و آیههای قرآن با مردم سخن گوید (استخاره).»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«باید دانست اسلام دوتاست: یکی اسلامی که پاکمرد عرب هزاروسیصدوپنجاه سال پیش بنیاد نهاد و تا قرنها برپا میبود، و دیگری اسلامی که امروز هست و برنگهای گوناگونی از سنی و شیعی و اسماعیلی و علیاللهی و شیخی و کریمخانی و مانند اینها نمودار گردیده. این دو را اسلام مینامند. ولی یکی نیستند و بیکباره از هم جدایند، و بلکه آخشیج[=ضد] یکدیگرند، به دو دلیل:
1) دلیل جستجو: ما از آن اسلام آگاهی داشته، نیک میدانیم که جز این میبوده. آن یک دین پاک بتشکن میبوده و این، یک رشته کیشهای سراپا بتپرستی و آلودگیست.
2) دلیل نتیجه: آن اسلام، مردم پراکنده و زبون عرب را یک توده گردانیده، بفرمانروایی نیمی از جهان رسانید. این اسلام تودهها را از هم میپراکند و زبون و زیردست میگرداند. امروز مسلمانان از خوارترین و زبونترین مردمان جهانند و در زیر دست بیگانگان زیسته، آن را کمی خود نمیپندارند.
در اینجاست که میباید گفت: درخت را از میوهاش شناسند، یک درختی آن میوۀ شیرین را داده و دیگری این میوۀ تلخ را میدهد، آیا هر دو را یکی میتوان پنداشت؟!.»
** ''(در پیرامون اسلام، دیباچۀ سخن)1322''
*«دین والاترین اندیشههاست. دینداران باید چه در زمینۀ زندگانی و برخورداری از جهان، و چه دربارۀ دانش و بینش، و چه از روی خوی[=عادت] و خیم[=خصلت]، برتری به بیدینان داشته باشند (چنانکه در قرنهای نخست اسلام چنین میبوده). ولی مسلمانان امروز از هر باره پستند و باورهای امروزی مسلمانی نه تنها مسلمانان را پیش نمیتواند برد، از پیشرفت جلو نیز میگیرد و هر تودهای برای آنکه پیش روند ناچار میگردند اسلام را بکنار گزارند.»
** ''(دیباچۀ در پیرامون اسلام)1322''
*«برانگیختگی (یا بگفتۀ آنان پیغمبری) یک پایه از دین و خود یکی از رازهای سپهر[=طبیعت] میباشد. اینان معنی راست آن را نمیشناسند، و یک رشته پندارهای بیپایی را در آن زمینه دنبال میکنند. بگمان آنان کسی را که خدا برگزید جبرائیل باو نمودار گردد، و با وی سخن رانَد، و از میانۀ او و خدا پرده برخیزد، و پیاپی فرشتهها بنزد او در آمد و رفت باشند و آن برانگیخته باید در نزد مردم «دعوا» کند، و آنان برای آزمایش، «نتوانستنی» (معجزه) از او طلبند، و چون توانست «ایمان» آورند. و پس از آن هرچه گفت بپذیرند. اینهاست دانستههای آنان دربارۀ برانگیخته که میباید گفت: سراپا پوچست.
کتابهای مسلمانان پر است از داستانهای نتوانستنی که بنام پاکمرد اسلام نوشتهاند: ماه را دو نیم گردانیده، بآسمان برای دیدار خدا رفته، آفتاب را پس از فرورفتن بازگردانیده، از میان انگشتان چشمه روان گردانیده، با سوسمار سخن گفته.
اگر از یک مسلمانی بپرسید: دلیل راستگویی پیغمبر اسلام چه بوده؟ بیدرنگ خواهد گفت: «معجزه نشان داد، شقالقمر کرد، از غیب خبر داد ...» اگر بگویید که در قرآن دیده میشود که از پیغمبر هر زمان معجزه خواستهاند ناتوانی نموده و آشکاره گفته من نمیتوانم پس چگونه شما میگویید معجزه نشان داد؟!. چگونه آنهمه داستانها را در کتابها مینویسید؟!. در اینجاست که درمانَد و هیچ پاسخ نتواند.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«اینجهان همیشه در پیشرفت است. پیشرفت یک بند برجستهای از آیین جهان میباشد و باید هر زمان نیکیهای دیگری در آن پیدا شود. ولی مسلمانان وارونۀ این را میشناسند و در نزد آنان گذشته از اکنون و آینده بهتر میبوده. در سایۀ همین نافهمیست که بزمان خود ارج نمیگزارند و همیشه در اندیشۀ گذشته میباشند، و این یکی از شُوَندهای[علل] پس ماندن ایشان میباشد.
این خواست خداست که هر چندگاه یک بار جنبش خدایی رخ دهد و یک راه رستگاری بروی جهانیان باز گردد و گمراهیها از میان رود. لیکن مسلمانان آن را با اسلام پایان یافته میشمارند و بیخردانه دست خدا را بسته میدانند. اگر ملیونها سال نیز بگذرد دیگر خدا بجهان نخواهد پرداخت.
در حال آنکه دربارۀ زمان آن باور را میدارند و دربارۀ جنبشهای دینی چنین میپندارند، میبیوسند [انتظار میکشند] در آخر زمان عیسا از آسمان فرود آید، و یا مهدی پیدا شود و جهان ناگهان برنگ دیگری افتد.
آنچه را که آیین خداست نمیشناسند و از پندار خود چنین نادانیها پدید آوردهاند.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«اگر شما جستجو کنید و نیک اندیشید امروز مسلمانان (دینداران ایشان) در هر کجا که هستند و هر نژاد که میدارند، آرمانشان آنست که به مسجدهای آنان پاس گزارده شود، راه مکه بروی آنان بسته نگردد، گنبدها (یا بگفتۀ خودشان مشاهد متبرکه) بحالی که بوده و هست بازماند، به روز آدینه و عیدهای اسلامی ارج گزارده گردد، در رادیو شب یا بامداد قرآن خوانده شود، گاهی کسانی از اروپاییان گفتارهایی در ستایش اسلام و بنیادگزار آن بنویسند. همین چند چیز است که آرمان مسلمانان دیندار میباشد، و با همین چند شرط همگی آنان بزیردستی هر دولتی از اروپایی و آسیایی آماده میباشند. این چیزی است بسیار آشکار که دربارهاش بیش از این سخن نباید راند.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«چنانکه گفتیم باورهایی که مسلمانان امروزی میدارند و دین، آنها را میشمارند (چه دربارۀ خدا و چه دربارۀ برانگیخته، و چه در زمینۀ زندگانی، و چه در زمینۀ آنجهان) همه کج و همه نادانی است، و همین نادانیهاست که از پیشرفت بازشان داشته و بدینسان خوار و زبونشان گردانیده. از آنسوی چنانکه خواهیم گفت پیشرفت زمان، اسلام و دیگر دینها را در پس گزارده است. ولی مسلمانان اینها را نمیدانند، بلکه از نافهمی به همان نادانیهای خود مینازند و خود را در رستگاری پنداشته آرزو میکنند که اروپاییان باسلام بیایند. اینان شنیدهاند که اسلام چون برخاست مردم دسته دسته بآن دین گراییدند، میپندارند که اکنون نیز همان باید بود، بیآنکه بدانند نه اسلام آن اسلامست و نه زمان آن زمان میباشد. بارها دیده میشود که آخوندبچههای هوسمند باین آرزو افتادهاند که به اروپا رفته در آنجا به «تبلیغ اسلام» پردازند. بارها دیده میشود که کسانی با یک افسوسناکی میگویند: «آخر این اروپاییها چرا مسلمان نمیشوند؟!...».»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«مسلمانان در سایۀ خوشگمانی و پشتگرمی که بگمراهیهای خود میدارند در برابر هر نیکی و هر رستگاری میایستند و دشمنی و کارشکنی میکنند.
در این چهل و پنجاه سال دیده شد جنبش مشروطه یا سررشتهداری توده که خود نتیجۀ پیشرفت جهان و نشان والاتری اندیشههاست پدید آمد. چه در ایران و چه در عثمانی و چه در دیگر جاها مسلمانان دشمنی نمودند و کار را بخونریزی رسانیدند. دبستانها و دانشکدهها برپا گردید، با آن هم بدخواهی و کارشکنی نمودند و صد پستی نشان دادند. ادارههای ثبت اسناد بنیاد یافت، به بدخواهی برخاستند. تاریخ خورشیدی گزارده شد، گردن نگزاردند و بدشمنی پرداختند. از اینگونه چندان است که به شمردن نیاید.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«ما بخواست خدا درفش افراشتیم و در برابر مادّیگری ایستاده به یکایک بدآموزیهای آن پاسخهای استوار دادیم و یک رشته آمیغهای[حقایق] بسیار ارجداری را روشن گردانیده این بازنمودیم که دین خود دستگاهی بالاتر از دانشهاست و بدینسان نام پاک آفریدگار را بلند گردانیده زبان بیفرهنگان بستیم و ده سال بیشتر است که در این راه میکوشیم و به یاری خدا بهمۀ گمراهیها فیروز درآمدیم. ولی چه باید گفت باینکه میبینی مسلمانان ـ آن تودۀ درمانده و نادان ـ بجای آنکه از این کوششها و فیروزیهای ما خشنود گردند، ناخشنودی مینمایند و ملایان به هر گونه دشمنی برمیخیزند. آن کاریست که بخواست خدا ما کردهایم، و این کاریست که بانگیزش نادانی و گمراهی اینان میکنند.»
** ''(در پیرامون اسلام , گفتار یکم)1322''
*«این خود جُستاریست که آیا دین برای مردم است یا مردم برای دین میباشند. ما میگوییم: دین برای مردمست. ولی آنان این را نپذیرفته مردم را برای دین میشمارند.
ما میگوییم دین بهر آنست که بمردمان شاهراه زندگانی نشان دهد و از آمیغهای[حقایق] سودمند جهانی آگاه گرداند و از گمراهی و پراکندگی نگاهشان دارد، و اینست میگوییم:
دینی که گوهر[=اصل] خود را از دست داده و خود با گمراهیها و نادانیها درآمیخته، از میان رفته بشمار است.
ولی آنان میگویند: دین برای آنست که مردمان «گرامیداشتگانِ» خدا را که پیغمبر اسلام و خاندان اوست بشناسند و جایگاه آنان را بشناسند و بپذیرند، و همیشه نامهای آنان را بزبان رانده مهر و دلبستگی نشان دهند و سرگذشت آنان را زنده نگه داشته نگزارند کهن گردد، و گنبدهای آنان را پرستشگاه گردانیده از دور و نزدیک آهنگ آنها کنند. اینست دین و نتیجۀ آن و بس.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«این دولتها که در راه پیشرفت سیاست تنها به توپ و تفنگ و تانک بس نکرده از هر راهی پیش میروند و هر افزاری را بکار میبرند نیک میدانند که کیشهای گوناگونی که درمیان مسلمانان رواج میدارد و امروز اسلام ؛ نامِ آنها میباشد، گرفتاریهای بزرگی برای مسلمانانست، و رویهمرفته چند نتیجۀ بزرگی را بسود آنها دربر میدارد زیرا:
1) تودهها را از هم جدا گردانیده بجای یگانگی و همدستی، کشاکش و دشمنی بمیان ایشان میاندازد.
2) اندیشهها را بسیار پست گردانیده مسلمانان را از پرداختن بزندگانی و همپایگی با اروپاییان بازمیدارد.
3) دانشهای اروپایی و جنبشهای سودمندی که درمیان اروپاییان پیدا شده (همچون مشروطهخواهی و میهنپرستی و مانند آنها) که بشرق نیز رسیده در نتیجۀ برخورد با این کیشها و ناسازگاری با آنها از هَنایش[=اثر] میافتد.
چون اینها را نیک میدانند از اینرو پشتیبانی بسیاری از آن کیشها مینمایند.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«اروپاییان در هر کجا که هستند باین کیشها آزادی میدهند و به پیشوایان آنها ارج میگزارند و در نهان و آشکار پشتیبانی نشان میدهند. از آنسوی شرقشناسان که یک دسته از کارکنان سیاسی دولتهایند پیاپی دربارۀ این کیشها کتاب مینویسند و بچاپ میرسانند، و در رخت جستجوهای بییکسویانه[بیطرف] و داوریهای تاریخی باستواری پایۀ هر یکی میکوشند. چنانکه همین رفتار را دربارۀ دیگر گمراهیهای شرقیان، از صوفیگری و خراباتیگری و مانند اینها، میکنند و دربارۀ آنها نیز کتابها نوشته پشتیبانیها مینمایند.
مثلاً دربارۀ صوفیگری کتابها نوشته چنین وامینمایند که صوفیان مردان ژرفاندیشی میبودهاند و آمیغهایی[حقایق] را دنبال کردهاند در حالی که ما میدانیم که سرمایۀ صوفیان بیش از همه بافندگیها بوده، وآنگاه آموزاکهای ایشان برای یک توده ـ بویژه در چنین روزگاری ـ زهر کشنده است.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«اروپاییان پایۀ زندگانی خود را بروی کوشش و جانفشانی گزاردهاند که میبینیم چگونه میکوشند و چگونه با یکدیگر بجنگ و نبرد میپردازند، و در راه برتری بدیگران هزاران و صدهزاران جوانان خود را بکشتن داده افسوس نمیخورند. ولی در برابرِ شرقیان صوفیگری یا خراباتیگری را که پایۀ آنها خوار داشتن جهان و بیپروایی بزندگانی و سستی و تنبلیست به نیکی میستایند. و یا بکیشها که نتیجۀ هر یکی از آنها جز بازماندن از زندگانی نیست هواداری نشان میدهند.
از همینجا شما براز درون ایشان پی برید.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«این شاهراه[دین] که میگوییم باید نه تنها با خرد و دانش سازگار باشد، خود والاتر از دانش بوده آموزگاری به خردها کند، وآنگاه آیین زندگی بمردمان آموزد و مایۀ آسایش جهانیان و آبادی جهان باشد. یک چنین دستگاه گرانمایهایست که «راه خدا» یا «دین» توان نامید.
اگر دین از سوی خدا میباشد باید چیزهایی والاتر از اندیشههای مردمان باشد.
آیا آموزاکهای کیشها که بیشتر آنها بآخشیج[ضد] دانشها و خردهاست، و از آنسوی با زندگانی ناسازگار میباشد، و رویهمرفتۀ آنها پندارهای پوچ و عامیانه و دستورهای بیهوده و بیخردانه است، سزاست که دین نامیده گردد؟!. آیا این دستگاه زبون و قاچاق شاینده[=لایق] است که بنام خدا خوانده شود؟!.
آیا دین نامیدن اینها مایۀ روگردانی مردمان از دین نبایستی بود؟!. آیا بخدا بستن اینها جز خواری نام پاک او هوده[=نتیجه] توانستی داد؟!.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«بدترین زیان این دستگاه اسلامنام (همچنین دیگر دینها و کیشها) آنست که نام پاک خدا را خوار میگرداند.
یک رشته پندارهای بیپا و دستورهای بیهوده را ـ که نه با دانشها سازگار میباشد نه بزندگانی سودی میدارد ـ بنام «دین» یا «راه خدا» نامیده زبان بیدینان و بیفرهنگان را باز میگردانند.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«در این کیش[شیعی] باور چنین است که هر کسی که بزیارت کربلا یا نجف یا مشهد رود، یا در روضهخوانی اشک از دیده بارد، گناهان او آمرزیده شود.
اینست دیده میشود بیشتر دینداران کسانیند که بگرانفروشی و انبارداری و پشت پا زدن بقانون و بیپروایی با کشور آلودهاند. بلکه کسانی از آنان دزد و ستمگر و کلاهبردار نیز هستند، و در سایۀ آنکه به کربلا میروند یا روضهخوانی برپا میکنند با پیشانی باز و دل آسوده زندگی بسر میبرند. از اینگونه زیانها از آن کیش بسیار توان شمرد.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«زیانهایی که در این کتاب شمردیم بسیاری از خود دینست[اسلام]. از خود دینست که کیشهای گوناگون پیدا کرده و پراکندگی بمیان پیروان خود انداخته. از خود دینست که پر از گمراهیها و نادانیها گردیده و مغزهای پیروان خود را با باورهای پست و بیپا پر میگرداند.
از خود دینست که زمانش گذشته است و با زندگانی امروزی نمیسازد. و اینست پیروانش ناچارند که یا آن را نگه داشته از آزادی و گردنفرازی چشم پوشند و یا آن را رها کرده دربند آزادی و سرافرازی باشند.
از خود دینست که چه دربارۀ خدا و جهان آینده و چه در زمینۀ زندگانی و بهرمندی از خرسندی و آسایش آموزاکهای پوچ و بیارجی را دربر میدارد.
پس از همه: از خود دینست که پیروان را وامیدارد در برابر هر نیکی و رستگاری بایستند و با هر کوششی و جنبشی که بنام دین آنان نیست دشمنی کنند.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«مسلمانان از گیجسری آلودگیهای دین خود را نمیدانند و از اینکه آن دین گوهر خود را از دست داده وآنگاه زمانش گذشته ناآگاهند. هر گروهی از آنان در حال آنکه با یک کیش پر از گمراهی و نادانی بسر میبرند و در برابر پیشرفت زمان درمانده و پسافتاده میباشند، همیشه اسلام پاک و زمان آن را بدیده میگیرند و ناآگاهانه خود را از پیروان آن اسلام و در زمان او میپندارند.
آنگاه چون معنی دین را نمیدانند چنین میپندارند که دین چون در نخست پاک میبوده و بنیاد استوار میداشته سپس به هر حالی افتاد افتاده و هر گونه آلودگی یافت یافته. اینها زیانی نخواهد داشت.
راستی هم دین که برای نشان دادن شکوه و بزرگی چند کسیست [پیغمبر و نامداران اسلام] و نتیجۀ دیگری از آن بیوسیده نمیشود[=انتظار نمیرود] به هر حالی که افتد زیانی نخواهد بود. آن کسان کارهای خود را کردهاند و جایگاه خود را میدارند. از آلودگیای که دین پیدا کرده بآنان برخوردی نخواهد بود.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«صوفیگری یکی از گمراهیهای ریشهدار و بزرگیست که اسلام با آن دچار گردیده. بارها دیده شده که ما چون یاد آن کرده و ایراد گرفتهایم کسانی با تندی بپاسخ برخاسته گفتهاند: «از صوفیگری باسلام چه؟!. صوفیگری از روم آمده و خود با اسلام مخالف بوده».
ما میپرسیم: شما کدام اسلام را میگویید؟!. اینکه میگویید: «از صوفیگری باسلام چه؟!.» کدام اسلام را میخواهید؟!. اگر آن اسلام نخست را، که ما سخن از آن نمیرانیم، شما نیز از آن بیگانه و دور میباشید. اگر اسلام امروزی را میخواهید، این اسلام با صوفیگری بهمستگی[=ارتباط] نزدیک میدارد.
صوفیگری اگرهم تخمش از روم آمده، در جهان اسلام رویش پیدا کرده و ریشه دوانیده و شاخهها و برگها یافته. رویشگاه او جز جهان اسلام نبوده و همیشه هزاران و صدهزاران کسان از مسلمانان صوفی بودهاند و هستند. سران صوفی همیشه سخن از قرآن رانده و دلیل بگفتههای خود از آن آوردهاند، بدآموزیهای صوفیان درمیان مسلمانان چندان پراکنده شده که کمتر کسی یک رشته از آن بدآموزیها را در مغز نداشته است.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«بارها دیدهایم که ما چون از درماندگی مسلمانان و از پراکندگی و گمراهی آنان سخن میرانیم به پاسخ برخاسته چنین میگویند: «اگر مردم بَدند گناه دین چیست؟.» این نخست بهانۀ ایشانست.
میگوییم: مردم همیشه بدند و دین بهر همین است که مردم بد را نیک گرداند. اینکه یک دینی پیروان خود را به نیکی و بهمدستی نمیتواند آورد همین نشان بهم خوردن آن میباشد. دین اسلام هنگامی که پیدا شد مردم عرب بیدین و بتپرست میبودند و بدیهای بسیار میداشتند. اسلام آنان را بخداشناسی آورده از بدیها دور گردانید. یک دینی چنین باید بود. نه آنکه نامش دین باشد و پیروانش در توی گمراهیها و نادانیها و بدیها دست و پا زنند.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«این گمراهی[خراباتیگری] که بنیادگزارش خیام و حافظ بودهاند یکسره از اسلام جدا بلکه بآخشیج[ضد] آن میباشد و با این حال با اسلام امروزی درهم آمیخته است و بدآموزیهای آن جا در دلها برای خود باز کرده.
ببینید ناتوانی یک دین تا بکجاست که با چیزهایی که جز بیدینی نمیباشد سازش میکند و آمیخته میگردد.
ما دیدیم از پنجاه سال باز که شرقشناسان هایهوی دربارۀ خیام راه انداختند انبوه مسلمانان رو بشعرهای سراپا بدآموزی او آوردند و رباعیهای او بزبانهای ترکی و عربی نیز ترجمه گردید و درمیان همۀ مسلمانان پراکنده شده رواج یافت.
اینها نمونههایی از آلودگیهای باورهای مسلمانان است. با این حال آیا جای آنست که کسانی بگویند:
«اگر مردم بدند گناه دین چیست؟!.» ـ دینی که بدینسان آلوده و آمیخته با گمراهیها و نادانیها میباشد؟!.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«پس از آنکه از پاسخ شما درماندند، تو گویی آن گفتهها را نشنیدهاند، بیکبار چنین گویند: «مردم به دین عمل نمیکنند، اگر عمل کنند همۀ کارها درست میشود».
میگوییم: این سخن راست نیست. مسلمانان به هرچه باور میدارند (و میتوانند بکار بست) بکار میبندند: نماز میگزارند، روزه میگیرند، قرآن میخوانند، مسجد میسازند، در هر شهری گنبدهایی برپاست و زیارت میکنند، خمس و زکات میپردازند، به مکه میروند. همه چیز را فراموش کرده، از همۀ سرفرازیها چشم پوشیده اینها را بکار میبندند.
...
در ایران شیعیان از روی باورهای خود روضه میخوانند، سر میشکنند، سینه میزنند، زنجیر میزنند، مردههای خود را از گور بیرون آورده برای قم و عراق بار میکنند. خود را در دیدۀ بیگانگان رسوا گردانیده، دست از این کارها برنمیدارند.
...
همۀ این کارها را از روی دستور دین میکنند، پس شما چگونه میگویید: «مردم عمل نمیکنند»؟!.
آری از زمانی که دانشهای اروپایی رواج پیدا کرده در هر کجا دستههایی از مسلمانان از دین رو گردانیدهاند و بدستورهای آن کار نمیبندند، و همین نشان ناتوانی دین و دلیل راست بودن گفتههای ماست. همین میرساند که دین نیروی خود را از دست داده، در برابر گمراهیها پایداری نمیتواند.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«بسیاری چون این داستانها[بیپروایی کیشداران به همنوعان خود] را میشنوند باین بسنده میکنند که روی درهم کشند و از نادانی مردم رنجیدگی نمایند. ولی این نه درست است.
ما اگر میخواهیم مردم گمراه نگردند میباید شاهراهی بروی ایشان باز کنیم. آنان چه گناه میداشتند در جایی که سخنانی را شنیده و در دل جا داده و از روی آنها رفتار میکردند؟!.. گرفتم که آنان از باورهایی که میداشتند دست میکشیدند، آیا جز آن بودی که بیدین گردند و بدتر و تباهتر شوند؟!.
کسی هنوز نمیداند که چه شد من باین راه برخاستم. من نیز درپی گفتن آن نیستم ولی این را مینویسم که از چندین سال پیش همیشه اندوه این میخوردم که میدیدم دستۀ انبوهی از مردان نیک و پاکدرون میخواهند بنیکی زندگی کنند ولیکن راهی برای آن پیدا نمیکنند. زیرا اگر رو بسوی دینداری میآورند میباید باین کارهای بیهوده پردازند و چون بیدین میشوند میباید دامن به هر زشتی بیالایند. میان دو گمراهی درمانده و راهی پیدا نمیکنند.»
** ''(در پاسخ حقیقتگو، ص 25، گفتار «سومین آسیب کیشها»)1318
*«این خود داستان شگفتی است که ما بایشان از نادانیها و گمراهیهایی که در خود کیشها جا گرفته، و از بدیهایی که مسلمانان گرفتار شدهاند سخن میرانیم، آنان خود را به نافهمیدن زده میگویند: «مردم عمل نمیکنند. اگر عمل کنند همۀ کارها درست میشود». این را میگویند و هیچ نمیفهمند که پاسخ ایرادهای ما نیست. نمیفهمند که چون نادانیها و گمراهیها از خود کیشها و در خود آنهاست، مردم هرچه بیشتر بکار بندند بدتر خواهد بود و زیانها فزونتر خواهد گردید.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«پس از همۀ اینها، من میپرسم: چرا مسلمانان راستگویی و درستکاری و نیکوکرداری را بکار نمیبندند؟!. چرا پابستگی باینها نمینمایند؟!. اگر شما راز این را نمیدانید، ما میدانیم.
در این دستگاه اسلامنام براستگویی و درستکاری و مانند آنها ارج گزارده نشده و نمیشود، و امروز درمیان مسلمانان سخن بسیار کم از آنها بمیان میآید. بلکه در این اسلام، در هر کیشی از آن، چیزهایی هست که راستگویی و مانند آن را از کار انداخته است.
در جایی که دین برای رفتن به بهشت است و این کار هم با خواندن نماز و گرفتن روزه و رفتن به مکه یا کربلا و مانند اینها انجام تواند گرفت، چه نیازی براستگویی و درستکاری میماند؟!.
روشنتر گویم: امروز مسلمانان دین را برای نیکی زندگانی و سرفرازی درمیان تودهها نمیخواهند تا براستگویی و مانند آن ارج گزارند بلکه در اندیشۀ آنان دین خود دستگاهیست که باید مسلمانان به هر پستی و سرافکندگی گردن گزارده آن را نگه دارند. چنانکه گفتهایم: آنان دین را برای مردم نمیخواهند. مردم را برای دین میخواهند.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«شما که پراکندگی مسلمانان را ایراد میگیرید، پس از آنکه از هر پاسخی درماندند، این بار سنگر عوض کرده چنین گویند: «اینها که در اصل دین نبوده». یا «اصل دین که چنین نبوده».
میگویم: شما را با گوهر دین چه کار است؟!. شما کجا و گوهر دین کجاست؟!. دین هر مردمی همانست که میدارند و بکار میبندند. دین رخت نیست که دو دست باشد: یکی پاکیزه که در بغچه نگه دارند و دیگری چرکآلوده که به تن کنند. همین پاسخ بهترین نمونه از نافهمی ایشان در زمینۀ دینست. اینان دین را برای زندگانی نمیخواهند و از آن نتیجهای در زمینۀ زندگانی نمیطلبند. اینست آلودگیهای دین و زیانهای آن را بدیده نمیگیرند.
داستان بسیار شگفتنیست: دینی که پر از گمراهیها گردیده، پراکندگی بمیان مردمانش افتاده، صد خواری و پستی رخ داده، همۀ اینها را هیچ میشمارند و بخود دلخوشی میدهند که گوهر دین پاکیزه بوده. این بآن میماند که خانوادهای در یک کاخ ویرانه و درهم شکستهای مینشینند و با مار و رتیل و با خاک و زبیل ساخته روز میگذرانند و بخود دلخوشی داده میگویند: «در نخست این کاخ چنین نمیبوده».»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«شگفتتر از همه کار شیعه است: هزار سال بیشتر است که این گروه از تودۀ مسلمانان جدا گردیدهاند، دربارۀ «امامت» (یا خلافت) راه دیگری پیش گرفتهاند و با تودۀ مسلمانان جنگها کردهاند و خونها ریختهاند و اکنون در هر سو گنبدها برپاست. زیارتنامهها آویزانست، شب و روز شیعیان چشم براه امام ناپیدا میباشند، در جهان دیگر رستگاری را جز با میانجیگری امامان نشدنی میشمارند، و اینها همه از «ضروریات دین» است و صدهزار کتاب دربارۀ آن نوشته شده است. پس از همۀ اینها همینکه از پاسخ درماندند برای آنکه شکست بخود راه ندهند، چنین میگویند: «اینها در اصل دین نبوده» آدم درمیماند چه پاسخی باینان گوید! درمیماند که چه نامی باین نادانی دهد!.
یکی نمیپرسد: اگر اینها در گوهر دین نمیبوده پس شما چرا گرفتهاید؟!. چرا آنهمه خونها ریختهاید؟!. چرا آنهمه کتابها نوشتهاید؟!.
داستان اینان داستان آن چیتفروشست که دو نیمگز نگه داشتی: یکی درست در زیر دوشکچه گزاردی و دیگری نادرست که بدست گرفته با آن چیت فروختی و اگر گاهی خرندهای کم بودن چیت را فهمیده بر سرش آمدی آن نیمگز درست را از زیر دوشکچه درآورده نشان دادی و چنین گفتی: «ببین این نیمگز درست است».»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«شنیدنیست که روزی در نشستی سخن از امام ناپیدا میرفت و ملایی چنین میگفت: «این از ضروریات دینست. هر که انکار کند مرتد شده، من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیه» . سپس گفتگوی دیگری بمیان آمد و ملا چنین گفت: «من نمیدانم این فرنگیها چرا باسلام نمیآیند؟!.». یکی از باشندگان[=حاضران] برای ایراد چنین پاسخ داد: «بسیاری از فرنگیها میخواهند باسلام بیایند، ولی درماندهاند که آیا سنی شوند یا شیعی باشند، شیخی گردند، یا متشرع شوند، با صوفیگری چه رفتاری پیش گیرند ... اینها جلوشان را گرفته است» ملا شتابزده گفت: «هیچ کدام از اینها را نگیرند. اصل اسلام را بپذیرند». پاسخ دهنده گفت: «پس پیداست که اصل اسلام جز این کیشهاست، و من نمیدانم آن در کجاست؟!. آنگاه پس چرا خود شما آن را نگرفتهاید؟!. شما در همین نشست میگفتید داستان امام زمان از ضروریات دینست و کسی که آن را نپذیرد مرتد از جهان رفته و حدیث برای ما میخواندید. پس کنون چگونه میگویید که فرنگیان اصل اسلام را بپذیرند؟!. اگر یک فرنگی مسلمان شود ولی امام ناپیدا را نپذیرد آیا شما او را مسلمان درست خواهید شناخت؟!.». بیچاره ملا از پاسخ درماند و به یک جملههایی پرداخت که جز چرندبافی شمرده نمیشد.
روزی با دیگری گفتم: اگر کار اینست که دین تنها گوهرش پاک باشد و پس از آن به هر حالی افتاد بیفتد و هر آلودگی یافت بیابد، پس شما چه ایرادی به دینهای زرتشتی و جهودی و مسیحی میدارید؟!. مگر آنها گوهرشان پاک نبوده؟!. چه جدایی میانۀ اسلام با آنها توان گذاشت؟!. چه شده که آنها آلوده گردیده بودند و از میان بروند، و این اسلام با صد آلودگی همچنان بماند و جای ایراد نباشد؟!.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«بازگردانیدن دین بگوهرش[اصل] نه کاریست که هر کسی بتواند. باید از آنان پرسید: دین را که از گوهرش بیرون برده است که شما بازگردانید؟. شما مگر باین «دین فرعی» یا «فروع دین» بدلخواه آمده بودید که بدلخواه بیرون روید و «اصل» را بگیرید؟!. شما اگر اصل دین را میشناختید و توانید شناخت چرا از نخست آن را نپذیرفتهاید؟!. آیا نه آنست که شما گمراهیهایی را با فهم خود دین شناخته پذیرفتهاید؟!. و این پس از گفتن ماست که میدانید گمراه بودهاید؟!. با این حال چگونه میخواهید اصل دین را پیدا کنید؟!. مگر فهم خود را عوض کردهاید؟!.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«چنان گستاخانه میگویند: «دین را به اصلش بازگردانیم» که تو گویی سخن از آب خوردن میرانند. تو گویی دو چیزیست در برابر چشم ایستاده: یکی اصل دین و دیگری فرع آن، و اینان چون میبینند فرع دین را که گرفته بودند راست درنیامده، میخواهند آن را رها کرده این بار اصلش را گیرند. تو گویی کالایی از بازار خریدهاند و «بدل» درآمده و میخواهند به فروشنده بازگردانیده یکی را که اصل باشد بگیرند.
اگر کسی بگوید: «فلان کوه را برمیدارم و بکنار گزارم» بیشتر گزافه نباشد تا گفتن اینان «دین را باصلش بازگردانیم».»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322''
*«ما اینها را که با این زبان ساده مینویسیم، شما[ملایان و هوادارانشان] اگر راست میدانید راستیپرستی نمایید و پیروی کنید. اگر راست نمیدانید بنویسید ایرادی که میاندیشید.
هرچه هست گامی بردارید و بکار مردم آیید. شما سالها نان این توده را خوردهاید و کمتر سودی بایشان رساندهاید. کنون بهتر از گذشته باشید و ده تن و بیست تن فراهم نشسته بسُکالید[شور کردن]، و مردانه و سادهدلانه آنچه میاندیشید و میتوانید بکار بندید.
شما بدانید که این سخنان پیش خواهد رفت و بیگمان در دلها جا خواهد گرفت. کنون اگر راست است چرا شما از آن بازمانید؟!. اگر ناراست است چرا مردم را نیاگاهانید؟!..
من پیشنهاد میکنم شما تا یک سال این نگارشها را بیندیشید و بیآنکه از جا درروید و زبان بسخنان بیهوده باز کنید بداوری پردازید و سر یک سال یا آنها را بپذیرید و گردن گزارید و یا هر پاسخی دارید با زبان ساده و روشنی نگاشته بداوری توده بازگزارید.»
** ''(در پاسخ حقیقتگو، ص 46)1318''
*«ما کوشش را با یک بینش بیمانندی آغاز کردیم.
ما نیک میدانستیم که مایۀ بدبختی ایران (بلکه مایۀ بدبختی سراسر شرق)، بیش از همه چیز، اندیشههای کج و پراکنده است. در ایران درمیان بیستملیون مردم شما ده تنی پیدا نمیکردید که دارای یک اندیشه و یک راه باشند.
نیک میدانستیم که این اندیشههای پراکنده دو زیان بسیار بزرگی را دربر دارد: زیرا از یکسو مردم را از هم میپراکند و پریشانی بمیان ایشان میاندازد، از سوی دیگر چون چیزهای پوچ و کجیست مردم را کوتاهاندیش میگرداند و خویهاشان پست و ناستوده میسازد.
نیک میدانستیم که باید پیش از همه باینها چاره کرد و چاره هم جز آن نیست که «حقایق» را منتشر گردانیم و در دلها جا دهیم و بدستیاری آنها این اندیشههای پراکنده و پوچ را از دلها بیرون سازیم.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 69)1321''
*«یک مردمی هنگامی که بپادشاه خودکامۀ خود میشورند و ازو مشروطه میخواهند معنای این جنبش و شورش آنست که آن مردم بیدار شدهاند و معنی درست سررشتهداری (حکومت) را فهمیدهاند و اینست از یکسو بآن پادشاه میگویند: «تو برو ما خودمان این کشور را راه خواهیم برد، خودمان آن را نگاه خواهیم داشت» و از یکسو با یکدیگر پیمانی میبندند که دست بهم دهند و بنگهداری کشور و بآبادی آن کوشند و گذشته از کوششی که هر یکی در راه تهیۀ زندگانی برای خاندان خود میکند، یک کوشش نیز در راه کشور بگردن گیرند و همۀ کارهای سررشتهداری را از تهیۀ سپاه و برپا کردن ادارات و گزاردن قانون و مانند اینها، خودشان انجام دهند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 237)1321''
*«معنی درست مشروطه آنست که مردم، کشوری را که در آن میزیند خانۀ خود شناخته این بدانند که خوراک و نوشاک و پوشاک و دیگر دربایستهای زندگانیشان از آن بدست میآید، و اینست ارج آن را بدانند و همگی دلبستۀ آن باشند و کوشش بآبادیش کنند و نگهداری آن را بایای[وظیفه] خود شناسند. در کشور مشروطه هر کس باید بداند که این بیستملیون مردم یا بیشتر یا کمتر که در آن سرزمینند با یکدیگر پیمان همدستی دارند و اینست هر یکی باید نه تنها دربند آسایش خود و خاندان خود، بلکه دربند آسایش همۀ توده باشد.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 237)1321''
*«همان یادگارهای زمان مغول که شما هواداری از آنها مینمایید از هر باره با اندیشۀ دمکراسی مخالفست. زیرا از یکسو بنای همۀ آنها بشاهپرستی و زیردستی و زبونیست. همان گلستان سعدی، همان بوستانش برای دورۀ دمکراسی زهر است، همان خمسۀ نظامی با اندیشۀ مشروطه مخالفست، همان پندها و اندرزها که آنان سرودهاند برای این دوره بسیار زیانآور است:
پادشاهان از برای مصلحت صد خون کنند، صلاح مملکت خویش خسروان دانند، رخنهگرِ ملک سرافکنده به، پادشه سایۀ خدا باشد
هر عیب که سلطان بپسندد هنر است.
پیش خرد شاهی و پیغمبری چون دو نگینند بیک انگشتری
اینها سخنان نیک آن زمانست ولی برای این زمان سراپا زیان میباشد و بودن اینها ناگزیر است که جلو پیشرفت اندیشۀ دمکراسی را بگیرد. از یکسو هم مبنای مشروطه بآنست که مردم کشور را خانۀ خود بدانند و در راه آبادی آن از هیچ کوششی بازنایستند و برای نگهداریش از سر و جان بگذرند. در حالی که سراپای گفتههای آن شاعران بر اینست که کوشش سودی ندارد: «بودنیها بوده است».
بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
جهان و هرچه درو هست هیچ در هیچست.
اگر روزی بدانش درفزودی ز نادان تنگ روزیتر ندیدی
خوش باش ندانی ز کجا آمدهای می خور که ندانی بکجا خواهی رفت
فلک بمردم نادان دهد زمام مراد
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند
اینها و صد مانند اینها که فلسفۀ بیغیرتی و تنبلی است دیوانهای شاعران را پر کرده است و شما میبینید که پیاپی آنها را بچاپ رسانیده بدست جوانان میدهند و بدینسان اندیشۀ کوشش و میهنپرستی را در دلهای آنان سست میگردانند.
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 252)1321''
*«در زمان رضاشاه که کمتر کسی مییارست نام شورش مشروطه را ببرد من تاریخ آن را مینوشتم و پراکنده میکردم و چون میدانستم اگر[ادارۀ] سانسور ببیند جلو خواهد گرفت بیشتری از بخشهای آن تاریخ را بینشاندادن بسانسور بچاپ میرسانیدم و اگر شما میخواهید بدانید که این تاریخنویسی من چه خطرهایی را دربر توانستی داشت پروندۀ این کار را در شهربانی بخوانید و یا از آقای سرهنگ آرتا بپرسید.
همین کار که من تاریخ مشروطه بیاجازه از وزارت فرهنگ و بینشاندادن بسانسور چاپ کردهام یک نتیجهاش این توانستی بود که من بزندان بیفتم و کسی یارای بردن نام من نداشته باشد. با اینحال برای آنکه تاریخ مشروطه که بیشترش بآذربایجان بستگی دارد از میان نرود من آن تاریخ را با کوششهای بسیار دو بار بچاپ رسانیدم.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 252)1321''
*«در مشروطه راه بردن کشور بگردن مردمست. مردم مکلفند که کشور را اداره کنند.
آن روزی که ما در ایران شوریدیم و بیرق مشروطهخواهی افراشتیم، معنای آن شورش این بود که بمحمدعلیمیرزا و امیر بهادر و دیگران میگفتیم: شما بروید، ما خودمان این کشور را راه خواهیم برد. معنی مشروطه همینست.
اکنون ما یا باید از مشروطه دست بکشیم و این قانونها را کنار گزاریم و یک نفر مانندۀ ناصرالدینشاه را بیاوریم و بگوییم بنشین و با استبداد این کشور را اداره کن و هرچه دلت خواست آن را بکار بند، و یا خودمان مکلف باشیم که کارها را اداره کنیم.
بدیهیست که این دومی را خواهیم کرد و اکنون سخن در آنست که یک توده کشور را چطور اداره میکنند؟..
بدیهیست که همۀ مردم آن استعداد را ندارند که در کارهای سیاسی و اجتماعی دخالت کنند و اظهار عقیده نمایند. این بگردن یک دسته از هوشمندان و غیرتمندانست که پا پیش گزارند و باهم اندیشه یکی کنند و کشور را راه برند.
تا در یک توده همۀ مردم دارای رشد سیاسی نشدهاند، باید جمعیتی باشد و آنها را اداره کند، و این ناچاریست.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 30)1324''
*«در این کشور به یک رشته اصلاحات مهمی نیاز هست.
اصلاحات چگونه میشود؟.. آیا تنها با آرزو و یا گله و ناله اصلاحات انجام میگیرد؟..
برای اصلاحات اولاً نقشه لازمست که چه کنند و چگونه کنند.
ثانیاً جمعیتی لازمست که بآن اصلاحات علاقهمند باشند و پشتیبانی نمایند و موانع را از جلو بردارند.
در ایران هر کار را از دولت میخواهند. همه کس طالب اصلاحاتست. ولی تصور میکنند باید آنها را هم دولت بانجام رساند. این هم نتیجۀ آنست که در این چهل سال در این کشور کسانی نبودهاند که بمردم معنی مشروطه و توده و دولت را بفهمانند. اینها تصور میکنند دولت به هر کاری تواناست و اصلاحات هم در اختیار اوست.
دولت چیست؟.. دولت چند نفر وزیریست که میآیند و در پشت میزها مینشینند و فرمانها میدهند.. اولاً این وزیران چون تکیهگاهی نمیدارند همیشه متزلزلند و بیش از چند ماه نمیمانند. ثانیاً اگر بخواهند اصلاحات کنند ناچار دستههایی را از خود رنجیده خواهند گردانید و یک جمعیتی که پشتیبانی بآنها نماید نیست. اینست توانا باصلاحات نیستند.
اینها جهتهاییست که ثابت میکند باید جمعیتی یا باصطلاح دیگران حزبی پدید آید. ولی متأسفانه در ایران معنی حزب نیز دانسته نشده. این خود داستانیست که در این کشور حزب را به چه معنی میشناسند و چگونه حزب میسازند.
حزب در ایران برای مقاصد اشخاص است، برای آنست که پارتی درست کنند و در اداره از ترفیعات و اضافه حقوق بهرهمند باشند و از انفصال و انتظار خدمت ایمن گردند. عالیترین مقصد آنست که بنمایندگی مجلس رسند یا وزارت یابند. این معناییست که از حزب فهمیدهاند.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 31)1324''
*«در کشوری که پس از چهل سال معنی مشروطه دانسته نشود و نمایندگی در پارلمان تجارت محسوب شود که کسانی پول بریزند و نماینده گردند بامید آنکه ده برابر استفاده خواهند کرد، چه شگفتست که معنی حزب هم دانسته نشود و چنین رسواییهایی پدید آید.
شنیدنیست که در چهل سال دورۀ مشروطه در ایران، بیش از صد حزب، پیدا شده. آری بیش از صد حزب. در چند صد سال دورۀ مشروطه در انگلستان باندازۀ چهل سال ایران حزب پیدا نشده. هر حزبی پیدا شده و چند ماهی برپا بوده و از میان رفته. در این چهل سال تنها سه چهار حزب حسابی بوده که هر یکی چند سالی دوام یافته.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 33)1324''
*«مردم چون معنی مشروطه[=دمکراسی] را نمیدانند آن را خوار میدارند، و بمجلس شورا آن معنایی را که دارد نمیدهند و آن جایگاهی که میباید نمیگزارند. هنگامی که انتخابات آزاد است، ما میبینیم پولداران بمیان میافتند و با دادن پول بنمایندگی میرسند. دهداران، رعایا را گله گله بپای صندوق فرستاده، با رأی آنها وکالت مییابند.
در این چهل سال کوششی نرفته که مردم معنی مشروطه را بدانند و قدرش را شناسند. یک کتاب در این زمینه نوشته نشده. بیسوادان بمانند، باسوادان قدر آن نمیدانند.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 13)1324''
*«معنی درست حزب آنست که یک دسته از مردان بافهم و خرد، و پاکدل و علاقمند، نیازمندیهای کشور را بدیده گیرند، و دردها را تشخیص داده راه چاره پیدا کنند و باهم نشسته و با گفتگو اندیشه و سخن یکی گردانند، و آنوقت بکوشش برخاسته از یکسو دیگر مردان بافهم و باخرد را بسوی خود خوانند و بجمعیت خود بیفزایند، و از یکسو در راه چارهسازی گامهایی بردارند.
این معنی درست حزبست، چنانکه میبینید اساس آن سه چیز است:
1ـ فهم و خرد که دردها و چارهها را نیک فهمند و حقایق را درک کنند. 2ـ پاکدلی و علاقهمندی که مقصود جانفشانی و رنج بردن باشد و اغراض پست خود را داخل موضوع حزبی نکنند. 3ـ کوشش بفزونی جمعیت که نیرو بیشتر گردد و پیشرفت آسان باشد.
یک چنین حزبی موفق بکار بزرگی تواند بود و از خود نامی در تاریخ تواند گزاشت. در سالهای اخیر در اروپا و آسیا بیشتر کارها با دست این حزبها پیش رفته و تاریخ بیش از همه کارهای آنان را یاد میکند.
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 33)1320''
*«در مشروطه راه بردن کشور بگردن مردمست. مردم مکلفند که کشور را اداره کنند.
آن روزی که ما در ایران شوریدیم و بیرق مشروطهخواهی افراشتیم، معنای آن شورش این بود که بمحمدعلیمیرزا و امیر بهادر و دیگران میگفتیم: شما بروید، ما خودمان این کشور را راه خواهیم برد. معنی مشروطه همینست.
اکنون ما یا باید از مشروطه دست بکشیم و این قانونها را کنار گزاریم و یک نفر مانندۀ ناصرالدینشاه را بیاوریم و بگوییم بنشین و با استبداد این کشور را اداره کن و هرچه دلت خواست آن را بکار بند، و یا خودمان مکلف باشیم که کارها را اداره کنیم.
بدیهیست که این دومی را خواهیم کرد و اکنون سخن در آنست که یک توده کشور را چطور اداره میکنند؟..
بدیهیست که همۀ مردم آن استعداد را ندارند که در کارهای سیاسی و اجتماعی دخالت کنند و اظهار عقیده نمایند. این بگردن یک دسته از هوشمندان و غیرتمندانست که پا پیش گزارند و باهم اندیشه یکی کنند و کشور را راه برند.
تا در یک توده همۀ مردم دارای رشد سیاسی نشدهاند، باید جمعیتی باشد و آنها را اداره کند، و این ناچاریست.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 30)1324''
*«در این کشور به یک رشته اصلاحات مهمی نیاز هست.
اصلاحات چگونه میشود؟.. آیا تنها با آرزو و یا گله و ناله اصلاحات انجام میگیرد؟..
برای اصلاحات اولاً نقشه لازمست که چه کنند و چگونه کنند.
ثانیاً جمعیتی لازمست که بآن اصلاحات علاقهمند باشند و پشتیبانی نمایند و موانع را از جلو بردارند.
در ایران هر کار را از دولت میخواهند. همه کس طالب اصلاحاتست. ولی تصور میکنند باید آنها را هم دولت بانجام رساند. این هم نتیجۀ آنست که در این چهل سال در این کشور کسانی نبودهاند که بمردم معنی مشروطه و توده و دولت را بفهمانند. اینها تصور میکنند دولت به هر کاری تواناست و اصلاحات هم در اختیار اوست.
دولت چیست؟.. دولت چند نفر وزیریست که میآیند و در پشت میزها مینشینند و فرمانها میدهند.. اولاً این وزیران چون تکیهگاهی نمیدارند همیشه متزلزلند و بیش از چند ماه نمیمانند. ثانیاً اگر بخواهند اصلاحات کنند ناچار دستههایی را از خود رنجیده خواهند گردانید و یک جمعیتی که پشتیبانی بآنها نماید نیست. اینست توانا باصلاحات نیستند.
اینها جهتهاییست که ثابت میکند باید جمعیتی یا باصطلاح دیگران حزبی پدید آید. ولی متأسفانه در ایران معنی حزب نیز دانسته نشده. این خود داستانیست که در این کشور حزب را به چه معنی میشناسند و چگونه حزب میسازند.
حزب در ایران برای مقاصد اشخاص است، برای آنست که پارتی درست کنند و در اداره از ترفیعات و اضافه حقوق بهرهمند باشند و از انفصال و انتظار خدمت ایمن گردند. عالیترین مقصد آنست که بنمایندگی مجلس رسند یا وزارت یابند. این معناییست که از حزب فهمیدهاند.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 31)1324''
*«در کشوری که پس از چهل سال معنی مشروطه دانسته نشود و نمایندگی در پارلمان تجارت محسوب شود که کسانی پول بریزند و نماینده گردند بامید آنکه ده برابر استفاده خواهند کرد، چه شگفتست که معنی حزب هم دانسته نشود و چنین رسواییهایی پدید آید.
شنیدنیست که در چهل سال دورۀ مشروطه در ایران، بیش از صد حزب، پیدا شده. آری بیش از صد حزب. در چند صد سال دورۀ مشروطه در انگلستان باندازۀ چهل سال ایران حزب پیدا نشده. هر حزبی پیدا شده و چند ماهی برپا بوده و از میان رفته. در این چهل سال تنها سه چهار حزب حسابی بوده که هر یکی چند سالی دوام یافته.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 33)1324''
*«مردم چون معنی مشروطه[=دمکراسی] را نمیدانند آن را خوار میدارند، و بمجلس شورا آن معنایی را که دارد نمیدهند و آن جایگاهی که میباید نمیگزارند. هنگامی که انتخابات آزاد است، ما میبینیم پولداران بمیان میافتند و با دادن پول بنمایندگی میرسند. دهداران، رعایا را گله گله بپای صندوق فرستاده، با رأی آنها وکالت مییابند.
در این چهل سال کوششی نرفته که مردم معنی مشروطه را بدانند و قدرش را شناسند. یک کتاب در این زمینه نوشته نشده. بیسوادان بمانند، باسوادان قدر آن نمیدانند.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 13)1324''
*«معنی درست حزب آنست که یک دسته از مردان بافهم و خرد، و پاکدل و علاقمند، نیازمندیهای کشور را بدیده گیرند، و دردها را تشخیص داده راه چاره پیدا کنند و باهم نشسته و با گفتگو اندیشه و سخن یکی گردانند، و آنوقت بکوشش برخاسته از یکسو دیگر مردان بافهم و باخرد را بسوی خود خوانند و بجمعیت خود بیفزایند، و از یکسو در راه چارهسازی گامهایی بردارند.
این معنی درست حزبست، چنانکه میبینید اساس آن سه چیز است:
1ـ فهم و خرد که دردها و چارهها را نیک فهمند و حقایق را درک کنند. 2ـ پاکدلی و علاقهمندی که مقصود جانفشانی و رنج بردن باشد و اغراض پست خود را داخل موضوع حزبی نکنند. 3ـ کوشش بفزونی جمعیت که نیرو بیشتر گردد و پیشرفت آسان باشد.
یک چنین حزبی موفق بکار بزرگی تواند بود و از خود نامی در تاریخ تواند گزاشت. در سالهای اخیر در اروپا و آسیا بیشتر کارها با دست این حزبها پیش رفته و تاریخ بیش از همه کارهای آنان را یاد میکند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 33)1320''
*«هر مردمی باید باساس حکومت کشور خود علاقهمند باشند و از روی عقیده آن را مجری دارند. امروز این اختلال بزرگیست که ایرانیان باساس حکومت خود علاقه ندارند و هر دستهای تمایلات دیگری از خود نشان میدهند.
از این بدتر آنست که آن کسانی که دشمنی با مشروطه میکنند شما چون با آنان گفتگو کنید خواهید دید اساساً دربند کشور و توده نیستند و هیچگونه وظیفهای برای خود در قبال کشور نمیشناسند و زندگانی را بیش از این نمیدانند که بخورند و بخوابند و پولاندوزی کنند و با خوشی روز گزارند. حقیقتاً باید گفت بدرجۀ پست حیوانی تنزل کردهاند.
اینان چندان تیرهدرونند که فرقی میانۀ استقلال کشور و آزادی زندگانی با زیردستی بیگانگان و بندگی آنان نمیگزارند و اینست چون گفتگو از کوشش دربارۀ کشور میشود با صد گستاخی بیپروایی میکنند و این گفتگوها را بیهوده میشمارند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 34)1320''
*«کشور مشروطه بیحزب نتواند بود. امروز شما به هر کشوری از کشورهای آزاد جهان نگرید همه را حزبها راه میبرند. آیا آلمان را که راه میبرد؟.. روسیه را که اداره میکند؟.. در انگلستان رشته در دست کیست؟!.. در ترکیه سررشتهداران کیانند؟.. اینها را بیندیشید تا بدانید چه نیازی به حزب یا جمعیت هست.
دیگری اینکه ما اساساً باین زمینهها نزدیک نمیشویم. ما نه تنها حزب و جمعیت را بآن معنایی که هوچیان فهمیده بودند و بکار میبردند نمیخواهیم و از آن کارها بیکبار بیزاریم. با حزب یا جمعیت بمعنی اروپاییش نیز چندان کاری نداریم. ما مقصودمان بالاتر از اینهاست. ما چون کلمه یا نام دیگری پیدا نکردهایم اینها را میآوریم وگرنه خواست ما چیز دیگری میباشد.
ما میگوییم: آیا این کشور را باید نگه داشت یا نه؟.. اگر میگویید نگه نباید داشت ، آشکاره بگویید تا بدانیم. همچنین اگر تصور میکنید نیازی به نگه داشتن ما نیست و خدا نگه میدارد و یا خودبخود میماند آن را هم بگویید.
اگر میگویید نگه باید داشت پس باید یک دستهای باشند که آن را نگه دارند و در این راه بکوشش پردازند، و این هم پیداست که آن دسته باید راهشان یکی باشد و همگی دست بهم دهند و یکدل و یکزبان بکار پردازند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 46)1320''
*«ما امروز دردهایی داریم که باید پیش از همه بچارۀ آنها پردازیم، و بدترین آن دردها پراکندگی اندیشههاست. یک توده با اندیشههای پراکنده بهیچ جا نتواند رسید.
اینست ما از گام نخست میکوشیم که باین پراکندگی چاره کنیم و اندیشهها را یکی گردانیم. آن گفتارها که دربارۀ مشروطه و معنی آن مینویسیم برای این مقصود است.
برای یک توده چه گرفتاری بالاتر از این که راه حکومتش دانسته نباشد؟! چه بدبختی بدتر از این که انبوهی از مردم نسبت به «راه حکومت» و قانون اساسی کشور بیگانه باشند؟ چه بیچارگی بیشتر از این که صد تن دارای یک اندیشه پیدا نشود؟!
باید نخستین گامی که در راه کوشش برداریم چارۀ این درد باشد و شما میبینید که ما بآن آغاز کردهایم.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 36)1320''
*«امروز در ایران یک مانع بزرگ خودخواهیست. این بکسانی برمیخورد که با دیگران همدست گردند و بیسر و بیصدا بکوششهایی پردازند. هر کسی میخواهد جمعیتی بنام خودش برپا کند. میخواهد روزنامهای[امروز: کانال ، پیج] راهانداخته به هایهوی پردازد.
باید اینها را بکنار گزاشت. هر مرد غیرتمندی که این کتاب را میخواند باید آماده گردد که چنانکه پیشنهاد شده در پدید آوردن یک جمعیت ایرانخواه همدستی نماید.
آری راه بهانه باز است. حرفهای گوناگون توان زد: «نمیشود اعتماد کرد، شاید این هم دسیسهایست»، «شاید این را هم انگلیسها تحریک کردهاند»، «حالا ببینیم چه خواهد شد»، «بگزار دیگران جلو بیفتند، اگر کاری توانستند ما هم شرکت میکنیم» ...
از اینگونه بهانهها بسیار توان آورد. ولی آیین طبیعت را تغییر نتوان داد. جلو مکافات را نتوان گرفت.
بدانید ای ایرانیان حوادث امروز به پیشواز شما آمده. شما بایستی بیندیشید و آینده را بدیده گیرید و حوادث را پیشبینی کرده بجلوگیری پردازید. نکردهاید و اینک حوادث بسر وقتتان رسیده. اکنون شما در آخرین سنگرید. اگر باز سستی نمایید، باز بهانه آورید، این سنگر را هم از دست خواهید داد و سیل حوادث شما را خواهد پیچانید و خدا میداند که سرگذشت این توده چه خواهد بود.
بدانید ای ایرانیان، آسمان برای شما نخواهد گریست، زمین برای شما بلرزه نخواهد افتاد.»
** ''(امروز چاره چیست؟، ص 51)1324''
*«یک نادانی دیگری در ایران اینست که از حزب یا باهماد تنها بصورت آن بس میکنند. مثلاً ده تن یا بیست تن باهم میشوند و نام حزب بروی خود میگزارند و چند مادهای از اینجا و از آنجا گرفته فهمیده و نافهمیده بهم بسته آن را «مرامنامه» میخوانند، و اگر یک گامی بالاتر گزارند این خواهد بود که یک روزنامهای نیز برپا کنند و سخنان پرت و پراکندهای را بنویسند و این رویهکاری[=ظاهرسازی] را «حزب» میشمارند و بهیچ کوشش دیگری جز کشاکش با حزبهای دیگر یا همچشمی و چَخِش[= مجادله] درمیان خودشان نیاز نمیبینند. معنایی که از حزب فهمیدهاند اینهاست. اینهاست که میگوییم باید بجلوگیری کوشیم.»
** ''(پرچم روزانه، شمارۀ 254)1321''
*«مشروطه تنها بودن قانونها و مجلس شورا نیست. مشروطه بیک معنی عالیتر دیگریست. مشروطه معنایش آنست که یک توده میخواهد خودش کارهای خود را اداره کند. میخواهد کسی باو فرمان نراند.
برای آنکه سخن روشن باشد باید دانست ما در زندگانی دو رشته کارها داریم: یکی کارهای خصوصی، دیگری کارهای عمومی. مثلاً ما باید خانه داشته باشیم، خواربار تهیه کنیم، رخت خریم، کفش خریم، اگر ناخوش شدیم بنزد پزشک رویم. اینها کارهاییست که هر خانوادهای خودش برای خودش انجام میدهد. ولی بدیهیست که زندگانی تنها با اینها نمیچرخد. به یک رشته کارهای دیگری هم نیاز هست. ما در این شهر که هستیم باید آن را پاکیزه داریم، باید دزدان را مانع شویم، از شیوع بیماریها جلو گیریم، عدلیهای باشد که اگر دو کس دعوا داشتند بآنجا رجوع کنند، راهها امنیت میخواهد تا کاروانها بیایند و بروند، باید با کشورهای همسایه رابطه داشته باشیم و پیمانها بندیم. باین رشته کارها نیز نیاز هست و اینهاست که ما کارهای عمومی یا کارهای کشوری مینامیم.
در زمانهای گذشته این کارها بیک تن سپرده میشد و او پادشاه بود که با میل و ارادۀ خود کشور را اداره میکرد، بمردم نیز فرمان میراند. مردم او را «سایۀ خدا» میشناختند و فرمان میبردند و تکلیفی هم نداشتند. باین معنی مردم در آن روز نه اراده و اختیاری در کارهای کشور داشتند و نه مسئول بودند. مسئول تنها پادشاه بود.
این ترتیب هزارها سال در جریان بوده تا خردمندانی برخاسته و چنین گفتهاند: چرا یک تن بدیگران فرمان راند؟!.. چرا مردم خودشان کارهای کشور را اداره نکنند؟!.. اینها را گفته با دلیل ثابت کردهاند که یک پادشاه هر قدر هوشیار و خردمند باشد نخواهد توانست مصالح کشور را چنانکه شایسته است تشخیص دهد، نخواهد توانست کارها را از راهش بانجام رساند.
در نتیجۀ این مشروطه پیدا شده. باین معنی، این حرفها در مردم تأثیر کرده که در همه جا بشورش برخاسته و دستگاه استبدادی پادشاهان را برانداخته خودشان رشتۀ کارهای کشور را بدست گرفتهاند.
پس در مشروطه افراد خودشان کارهای کشور را اداره میکنند. هر فردی از ایشان مسئولیتی بگردن دارد، هر فردی باید بکشور و کارهای آن علاقهمند باشد و هر زمان که نیاز افتاد از فداکاری با جان و مال بازنایستد. این وظیفۀ اوست، این باو واجب است.
ولی در ایران کم کسی مشروطه را باین معنی فهمیده. کم کسی خود را در برابر کشور و توده مسئول میداند. اگر حقیقت را بخواهیم کسانی که در ایران پیشگام شدند و مشروطه را روان گردانیدند، آنها نیز مشروطه را باین معنی نمیدانستند. اینست نخواستهاند بمردم نیز بفهمانند. به هرحال در ایران امروز یکی از کارهای بسیار مهم اینست که کتابچهها نوشته شود و سخنرانیها در رادیو بعمل آید و بمردم معنی مشروطه فهمانیده شود. مشروطه والاترین شکل حکومت است. امروز بیشتری از تودههای پیشرفته و بزرگ جهان ـ از کشورهای متحدۀ آمریکا و انگلستان و فرانسه و دیگران ـ با مشروطه اداره میشوند. اینها باید بمردم فهمانیده شود.
فهمیدن مردم معنی مشروطه را و علاقهمندی آنها بکشور و کارهای کشوری تأثیر محسوس خواهد داشت و بسیاری از دشواریهای امروزی را آسان خواهد گردانید.
گاهی کسانی میگویند: «این توده شایستۀ مشروطه نیست». میگویم: باید کوشید و آنها را شایسته گردانید، نه اینکه از مشروطه چشم پوشید.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 39)1324''
*«امروز برای نجات ایران یک جمعیت میخواهد، یک جمعیت ایرانخواه بیطرف، یک جمعیت ریشهدار آبرومند».
«تا در یک توده همۀ مردم دارای رشد سیاسی نشدهاند، باید جمعیتی باشد و آنها را اداره کند، و این ناچاریست.»
«اولاً این جمعیت باید دارای حقیقت باشد. باین معنی یک دسته از روی فهم و بینش احتیاجات ایران را بدیده گیرند ... از روی اینها موادی تهیه کنند که برنامۀ زندگانی توده و سیاست کشور باشد، و خودشان آنها را بپذیرند و محترم شمارند و آرزومند اجرایش باشند، بکوششهای خود قیمت داده برای فداکاری در آن راه آماده باشند. دربارۀ آن مواد کتابها نویسند، سخنرانیها کنند، روزنامههاشان آنها را دنبال کند، تا بدینسان تودۀ انبوه را آگاه گردانند و با خود همراه سازند و زمینه برای اجرای مواد آماده گردانند.
ثانیاً کسانی که باین جمعیت میآیند باید برای خود سودی منظور ندارند. مقصودشان آن نباشد که پارتی پیدا کنند و از فلان اداره کار بگیرند، در فلان وزارتخانه مدیرکل باشند. بنام غیرت و مردانگی پا بمیان نهند و خواستشان این باشد که بیست ملیون مردم را از بدبختی رهانند. مزدی که برای خود در نظر گیرند جز نیکنامی و شهرت تاریخی نباشد.
در این کشور از بس اندیشهها کوتاه شده، بیشتر مردم چنین میپندارند که به هر کاری که میآیند باید برای خود سودی منظور دارند. کوشیدن در راه کشور و توده در نزد آنها دارای معنی نیست. دخالت در کارهای توده و سودجویی از آن راه در ایران پیشهای گردیده.
این دبستان فساد در ایران از سالهاست تأسیس یافته و پیاپی شاگرد بیرون میدهد. فلان آقا میهنپرست است. چه کار میکند؟.. به اینجا و آنجا میدود، آواز بآوازها میاندازد، پول درمیآورد، ثروت میاندوزد، تحصیل جاه و شکوه میکند.
بهترین میهنپرستان در این کشور کسانیند که تا زیان یا ترسی درمیان نباشد ـ غلط یا درست ـ بسود میهن میکوشند. ولی اگر ترسی یا زیانی درمیان بود بخود حق میدهند که میهن و سود آن را فراموش کنند و بخاموشی گرایند، بلکه اگر نیاز افتاد بزیان آن هم بکوشند».
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 29 و 30 و 34)1324''
*«کار زندگانی بآن آسانی نیست که هر جوان ناآزموده و هر مرد بیکارهای بگفتگو از آن پردازد و پندآموزی و راهنمایی کند.
از چیزهایی که بیگمان باید از میان برخیزد این راهنماییها ـ یا بهتر گویم این خودنماییها و نان خوردنها میباشد.
اینها سررشته را گم کردنست. اینها تیشه بریشۀ خود فرود آوردنست.
این چیست که جوانان نادانیهای خود را بتوده ارمغان میسازند؟!
این چیست که مردان درماندهای چون هیچ کار و پیشهای نمییارند، از راهنمایی و پندآموزی نان میخورند؟!
مردمی که زندگانی را بدینسان بازیچه شمارند کی روی فیروزی توانند دید؟!..»
** ''(پیمان سال پنجم، شمارۀ هفتم ص 265)1318''
*«بر نادانی یک توده دلیلی روشنتر از پراکندگی اندیشههای آنان نیست.»
** ''(پیمان سال پنجم، شمارۀ چهارم، ص 121)1317''
*«این سرزمین ماست، اینجا خانۀ ماست. ما اینجا مینشینیم و زندگی میکنیم و از آبش و هوایش برخوردار میشویم، در کوه و دشتش میگردیم و لذت میبریم، زمینهایش را میکاریم و خوراک بدست میآوریم، از کانهایش و از جنگلهایش بهره میجوییم. هرچه داریم از اینجاست. باید قدرش بدانیم و بآبادیش کوشیم.
هر مردمی میهنی دارند و اینجا هم میهن ماست. آنها که هزارها سالست استقلال خود را از دست دادهاند میکوشند که آن را بدست آورند. ما که داریم چگونه از دست دهیم؟!..»
** ''(امروز چاره چیست؟ سات 37)1324''
*«این یک موضوع مهمیست که در آینده شهرهای ایران کوچکتر و دهها بزرگتر شود. با این ترتیب که در دهات وسایل زندگانی آماده گردد: خانهها با دستورهای بهداشتی ساخته شود، برق بکار افتد، تلفن کشیده شود، دبستان بنیاد یابد، پزشک باشد، داروخانه باشد، دادگاه بخش باشد. آنگاه از شهرها کسانی که کار مشروعی ندارند و با مفتخواری و یا با کارهای بیهوده زندگانی میکنند بآنجاها کوچانیده شوند که با کشاورزی و یا هر کار مشروع دیگری که میتوانند زندگی آغازند.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 45)1324''
*«در این توده نادانیها چندانست که با نوشتن بجایی نرسد.
این حال یک توده است که کشاورز که رنج میکشد و خواربار میبسیجد[تولید میکند] خوار و بیارجست و باید در دیهِ خود با سختترین زندگانی بیپزشک و بیدارو و بیدبستان و بیدادگاه بسر برد، و از آنچه کاشته است یکنیم را به دیهدار دهد
و اگر روزی بشهر آمد به رخت فرسودۀ بدنمایش نگریسته بخیابان راهش ندهند
ولی از آنسوی شاعرِ یاوهگو و روزنامهنویسِ سخنفروش دارای ارج و جایگاه میباشند و در شهر با خوشی و آسودگی زندگی میکنند.»
** ''(کار و پیشه و پول، ص 16)1323''
*«آقای رئیس فرهنگ، آن سعدی و حافظ که شما آنهمه هواداری از آنها نشان میدهید و وزارت فرهنگ کتابهای ایشان را بدست نورسان میدهد، هردو آلوده و بیناموس بودهاند و در کتابهای خود آشکاره دم از سادهبازی و بیناموسی میزنند. آن باب پنجم گلستانست که با صد بیشرمی نوشته شده و این شعرهای حافظست که پردۀ آزرم را دریده. چنین کسانی چه شایسته است که کتابهاشان بدست جوانان داده شود؟!.. آخر پس غیرت و آزرم کجا رفته؟!.. من نمیدانم شماها در خوابید یا بیدار؟!.. نمیدانم چرا زشتی این کار را نمیفهمید؟!.. ...
آموختن این سخنان بجوانان، غیرت آنان را کشتن و خونهاشان از جوش انداختنست. ...
این بدی را که شما بتوده و کشور خود میکنید دشمن با دشمن روا نباید شمارد. ...
ما بشاعران کتک نمیزنیم که شما بیایید و نگزارید، ما بآنان ایرادهای بسیار روشن میگیریم و شما که دانشمندید باید آن ایرادها را بخوانید و بیندیشید که اگر راست یافتید بپذیرید و با ما همدستی کنید و اگر راست نیافتید هر پاسخی که میدانید بنویسید و بچاپ رسانید که همگی بدانند. اینست راهی که باید یک دانشمند پیش گیرد ...
آری شما توانید کسانی را که روانهاشان بیمار و دلهاشان آلوده است بدشمنی با ما برانگیزید، و این کار را سالهاست هواداران سعدی و حافظ میکنند و نتیجهای جز روسیاهی نبردهاند. ...
آیا این بخردانه است که مردمان، جهان را هیچ و پوچ پندارند و پروای آن نکنند؟!.. آیا درس دادن این سخنان بجوانان ریشۀ کشور را کندن نیست؟!..»
** ''(پرچم نیمهماهه ص210 تا 213)1322''
*«ما میخواهیم این کشور را از بدبختی برهانیم و چون راه کار را شناختهایم بفیروزی خود امیدمندیم.ما میخواهیم گمراهیها و بدآموزیهای زهرآلود را که از سعدی و حافظ و مولوی و دیگران بیادگار مانده و شماها[دولتیان خائن] در راه افزودن برواج آنها صد پافشاری نشان دادهاید از ریشه براندازیم، و بجای آنها کتابهایی را که بجوانان درس غیرت و گردنفرازی و میهنپرستی دهد روان گردانیم.
ما میخواهیم نورسان را از این فرهنگ مغزفرسا که بدخواهان این کشور بنیاد گزاردهاند از میان برداشته بجای آن فرهنگ را بمعنی راستش بنیاد گزاریم.»
** ''(«دادگاه»، گفتار دوم)1323''
*«ما میگوییم: بسیاری از شاعران (و همچنین از دیگر مؤلفان) مردم را به جبریگری و خراباتیگری دعوت کردهاند و شعرها و گفتههای آنها را میآوریم:
«می خور که ندانی ز کجا آمدهای // خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت» و
«گر زمین را بآسمان دوزی // ندهندت زیاده از روزی» و
«اگر تیغ عالم بجنبد ز جای // نبرّد رگی تا نخواهد خدای»،
«ترید و ارید و مایکون الا ماارید».
میگوییم: جبریگری و خراباتیگری هر دو بسیار غلطست و مردمی که باینها بگروند جز نابودی سرگذشتی نخواهند داشت.
این سخنیست که ما میگوییم. کنون یک آدمی باخرد که اینها را میخواند یا باید هر دو مقدمه را بپذیرد و با ما همراهی و همدستی کند و یا بگوید فلان مقدمه را نمیپذیرم و یا بفلان مقدمه ایراد دارم. و آنچه میفهمد با دلیل بگوید تا ما نیز با دلیل پاسخ دهیم.
اینست آنچه که از یک آدمی باخرد انتظار توان داشت.
اما اینکه کسی همۀ آنها را بکنار گزارد و پس از آنهمه دلیلها باز بر سر نادانی خود ایستادگی نشان دهد و آنگاه به هیاهو پردازد که بشعرا توهین شده، این همان درماندگی خرد و فهم است.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321''
*«ما میخواهیم ایرانیان حقایق زندگانی را دریافته در پیرامون آن یگانگی نمایند و در راه نشر آن حقایقست که بشاعران برخورده بدآموزیهای آنان را سنگ راه خود یافته خورد میکنیم. ما میگوییم: «هر مردمی باید بآبادی کشور خود و نگهداری آن بکوشند». این یکی از حقایقست که میخواهیم در دلها جا دهیم ولی شاعران همگی ضد این را گفتهاند. همگی آنها مردم را بجبریگری و بیپروایی و مستی شبانهروزی خواندهاند اینست ما ناگزیر میشویم آنها را براندازیم. همچنین بیکایک کیشها از بهائیگری و باطنیگری و صوفیگری و آن دیگرها که مایۀ پراکندگی و گمراهی است پرداخته ایرادهای خود را مینویسیم. راه یگانگی اینست. زیرا آنچه مردمی را بیک راه تواند آورد حقایقست.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 251)1321''
*«مایۀ بدبختی ایرانیان اندیشههای پراکندهایست که در مغزها جا دارد.
این اندیشههای پریشان و گمراهست که ارادهها را سست و خردها را بیکاره میگرداند و مردم را بدینسان درمانده و بدبخت میسازد.
سپس دلیل آورده گفتهایم: سرچشمۀ کارهای آدمی مغز اوست. مغز است که بدیگر عضوها فرمان میدهد و آنها را بکار میاندازد.از آنسوی مغز تابع اندیشههاییست که در آن جا میگیرد. این اندیشههاست که مغز را اداره میکند.
پس از این مقدمه گفتهایم باعث اینکه ایرانیها بدینسان سستاراده و بیچارهاند سخنان پراکندۀ ضد هم میباشد و مثل آورده گفتهایم: در این توده از یکسو سروده میشود: «بجز از کشته نَدرَوی» و از یکسو گفته میشود: «که بر من و تو در اختیار نگشاده» یا گفته میشود: «گر زمین را به آسمان دوزی // ندهندت زیاده از روزی».
امروز از یکسو ما میخواهیم مردم را بکوشش واداریم و از یکسو کتابها پر است از تعلیمات جبریگری. از یکسو ما میگوییم: باید کوشید و کشور خود را نگه داشت و از یکسو کتابها پر است از اینکه با کوشش بجایی نتوان رسید:
«بخت و دولت بکاردانی نیست // جز بتأیید آسمانی نیست».
از یکسو ما میگوییم: باید در اندیشۀ نگهداری خاندانهای خود باشیم و باید خطرهای احتمالی آینده را بدیده گرفته درپی وسایل دفاع باشیم از سوی دیگر گوشها پراست با این شعر و مانند آن: «اگر تیغ عالم بجنبد زجای // نبّرد رگی تا نخواهد خدای».
میگوییم: آیا باور کردنیست که این همه سخنان که بنام جبریگری و اختیار نداری گفته شده بیاثر بماند؟!.. آیا باور کردنیست که سخنانی که ما بنام میهنپرستی و کوشش مینویسیم اثر خود را بکند ولی اینها نکند؟!..»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 124)1321''
*«همه میدانیم که گروه بزرگی از مردم این کشور کار میکنند و رنج میکشند و زندگانیِ توده را براه میاندازند و در همانحال خودشان و خانوادههاشان بآتشِ نداری میسوزند و زندگانی را با صد سختی بسر میبرند.
چرخِ زندگانی ما را کیها میگردانند؟..
کارگران کارخانهها، شاگردان دکانها، هیزمشکنها، باربرها، خشتمالها، ناوهکشها، ...
اینهایند که رنج میکشند و برای ما کار میکنند.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 43)1324''
*«در ایران همگیِ مردم داد و ستد و بازرگانی و دیگر پیشهها و کارها را جز برای روزی درآوردن و دارایی اندوختن نمیشناسند، و اینست به آن آزمندان نیز جای ایراد باز نمیماند.
در جایی که داد و ستد برای پول درآوردنست آنان نیز پول درمیآورند و کسی نمیتواند نکوهش (انتقاد) بآنها نماید.
ما میگوییم: داد و ستد یا بازرگانی یا هر پیشۀ دیگری برای پول درآوردن نیست. بلکه برای گردیدن چرخ زندگانی تودهایست.
میگوییم: دست بدست گردانیدن کالا که امروز درمیان بازرگانان رواج میدارد یک کار نامشروعیست و پولی که از آن راه بدست آید حرامست.
میگوییم: یک کالایی را که کسی یا کارخانهای ساخته و پدید آورده باید یکسره (مستقیم) بخاندانها فروخته شود که از آن بهره جویند، و اگر بدست میانجی نیاز هست بیش از اندازۀ نیاز نباید بود.»
** ''(پرچم نیمهماهه ص58)1321''
*«اگر در تودهای هیچکس نتواند بیکار باشد و مفت خورد،
هیچکس نتواند کاری بیهوده و بیسود پیش گیرد،
هر کسی باندازۀ ارزش کار خود مزد گیرد،
داد و ستد و بازرگانی محدود باشد بخریدن از تولید کنندگان و فروختن بمصرف کنندگان، سرمایهها محدود باشد که کسی نتواند بیش از اندازه بکار اندازد،
انبارداری و گرانفروشی ممنوع باشد ـ
در چنین تودهای آیا باز اجحافات خواهد بود؟!..
آیا زمینه گشاده نخواهد بود که هر کسی باندازۀ هوش و جربزۀ خدادادی و باندازۀ کوششی که بکار میبرد از لوازم زندگانی و خوشیهای آن سهم برد؟!..»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 61)1321''
*«دستۀ انبوهی از پولداران و گرانفروشان از پیروان کیشها هستند و همانا سرچشمۀ این رفتار سنگدلانهشان همان کیششان میباشد.
زیرا یک کیش که توده و کشور و دولت را خوار میشمارد، و دلبستگی به آبادی کشور و آسایش توده را بد میداند،
یک کیش که میگوید: شما تنها «وجوه شرعی» (خمس و مال امام) را بپردازید بس است،
یک کیش که میگوید: از هر راه که پول بدست آورید بیاورید ولی برای «تطهیر» آن «رد مظالم» به علما بدهید ...
چنین کیشی جز مایۀ سنگدلی نتواند بود.»
** ''(پرچم نیمهماهه شمارۀ یکم، گفتار پولداران و آزمندان)1322''
*«مفتخواری در این کشور رواج بسیار دارد و راههای مختلفی پیدا کرده. مثلاً فلان کس در خانه مینشیند و از دولت مستمری میگیرد، یا خانقاهی باز کرده مریدانش پول میآورند، یا از املاکش میرسد و میخورد، یا پول بمرابحه میدهد و عایدی دارد. امثال اینها بسیار است ـ یک رشته کارها نیز هست که چون بیهوده است، در حکم مفتخواریست. مثلاً فلان شخص رمان مینویسد و میفروشد، فلان مرد فال میگیرد و پیشگویی میکند، بازرگانان در بازار کالاها را دست بدست میگردانند. اینها نیز بسیار است.
این مفتخواران اگر جلوشان گرفته شود ناچار خواهند بود بکار پردازند و باندازۀ کوشش خود پول بدست آورند و به همان اندازه از کالاها و از خوشیهای زندگانی سهم یابند و این برخورداریهای بیحساب امروزی از میان خواهد رفت.»
** ''(امروز چاره چیست؟ ص 61)1324''
*«یکی از مباحثی که در میانۀ ما و دانشمندان سوسیالیستی است در این زمینه است که آنها بهتر دانستهاند در هر کشوری دولت کارها را بدست گیرد و مردم همه کارگر دولت باشند و برای او کار کنند و هرچه اینها تهیه میکنند و میسازند، با دست دولت درمیانشان تقسیم شود و به هر کسی سهمی برسد.
ولی ما میگوییم: این کار آزادی مردم را بیعلت از دستشان گرفتنست. آزادی مردم را گرفتنست در جایی که به آن نیاز نمیباشد. آن وقت این کار ضرر بزرگ دیگری نیز میتواند داشته باشد، زیرا از استعدادها و نیروهای خدادادی مردم میتواند کم کند.»
** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی ص 39)1323''
*«از چیزهای عجیب آنکه تاجران خیال میکنند کالاهایی را که خریدهاند و نگه میدارند مال خودشان است و خود را در فروختن و نفروختن و همچنین در فروختن آنها به هر کسی و به هر قمیتی آزاد میدانند، در حالی که اینطور نیست و آنان مالک آن کالاها نیستند.
اینطور نیست که هر کسی هر چیزی را داشت مال اوست.
آن کالاها را کسانی تهیه کردهاند و باید مصرفکنندگان مصرف کنند. و اینان در این بین بیشتر از یک واسطه نیستند که از تهیهکنندگان خریدهاند و باید به مصرفکنندگان بفروشند و دربارۀ قیمت نیز بیش از اندازۀ مشروع ـ بیش از اندازۀ مزد واسطهگری خود که باید منصفانه تعیین شود ـ اضافه نمیتوانند بکنند. به هر حال آنچه اصلاً معنی ندارد اینست که ایشان مالک کالاها باشند.»
** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی ص 9)1323''
*«زنان دستۀ جدایی نیستند تا سخن از نیکی یا بدیشان رود.
زنان اگر نیکند از مایند، اگر بدند از مایند. زنان از ما زادهاند و ما از زنان زادهایم.
زنان کیستند؟.. زنان مادران و خواهران و همسران و دختران مایند.
ما همه در یکجا میزییم، در پیش بردن زندگانی دست بهم دادهایم. کوششهای ما بهر زنانست و کوششهای زنان بهر ما.
خوشیهای ما بیش از همه از رهگذر زنانست.
پس چه جدایی میانۀ ما و آنهاست؟!..»
** ''(خواهران و دختران ما، ص 20)1323''
*«یک حق زنان که امروز پایمال میگردد حق شوهر پیدا کردن و فرزندان داشتن است. این حق بیچون و چرای زنهاست.
خدا زنان را برای مردان و مردان را برای زنان آفریده که هیچ یکی جدا از دیگری نتواند زیست، و از اینجاست که شمارۀ زنان و مردان را در همه جا و در همۀ زمانها یکسان (یا نزدیک بهم) گردانیده.
اینست مردی که بسال زناشویی رسیده و زن نمیگیرد هرآینه زنی را بدبخت میگرداند. هرآینه حق او را پایمال میسازد.»
** ''(خواهران و دختران ما، ص 21)1323''
*«در یک توده باید اندیشهها و همچنین روش زندگانی در یک پایه و یا بهم نزدیک باشد.
در ایران یکی از گرفتاریهای بزرگ پستی و بلندی بیاندازه اندیشهها و ناسازگاری روشهای زندگانیست.
در همین زمینۀ زنان دیده میشود که از یکسو گروه انبوهی هنوز دست از چادر و روبند برنمیدارند و بار دیگر بآن بازگشتهاند و آخوندها دست از گریبان ایشان برنداشته زنان روباز را بآتش دوزخ بیم میدهند، و از یکسو دستهای از زنان بآرزوی وکالت پارلمان افتادهاند.
شگفتتر آنست که برخی از آزادیخواهان زیان این پستی و بلندی بیاندازه را نمیدانند و بجای نبرد با آن ملایان و کوفتن سر ایشان که بسیار ارجدار است ترانۀ بیجای نمایندگی بانوان را بمیان میآورند.»
** ''(خواهران و دختران ما، ص 25)1323''
*«امروز یکی از گرفتاریهای ایران (بلکه همۀ جهان) زن نگرفتن مردانست.
بیشتر جوانان زن نمیگیرند و از کامرانی با زنان هم بازنمیایستند.
خانواده پدید نمیآورند و بخانوادهها آزار دریغ نمیگویند.
دختران را میخواهند که دنبال کنند و بدام عشقبازی اندازند، و نمیخواهند که با یکی زناشویی کنند و از راه سزا زندگی بسر برند.
این رفتار زشت ایشانست و شگفتتر آنکه همانان خود را هوادار زنان میشمارند و چنانکه گفتیم با رمان بافتن و گفتار نوشتن میکوشند آنها را بفریبند. ...
از این بدتر آنکه همه فیلسوفند و چنانکه گفتیم شما اگر بپرسید: «چه شده که شما زن نمیگیرید؟!..»، زبان باز کرده فلسفهها برای زن نگرفتن خود خواهند بافت.
اینان از درس خواندن همین را یاد گرفتهاند که برای هوسبازیهای پست خود بهانههایی تراشند و رخت فلسفه پوشانند.
اینان شاگردان خواجه حافظ شیرازیند ـ آن مردی که همیشه باده میخورد و یاوه میسرود و پی کاری و پیشهای نمیرفت و صد پستی را بهم درمیآمیخت، و آنگاه فیلسوفانه بهانه میآورد و میسرود:
«در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند // گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را».»
** ''(خواهران و دختران ما، ص 36)1323''
*«بدکاری یکی از ننگهای جهان آدمیگریست.
امروز در ایران (بلکه در همۀ جهان) باید یکی از کوششها جلوگیری از این ننگ و رهانیدن زنان بدبختی باشد که پایشان لغزیده و بآن گودال افتادهاند.
این کوششیست که باید زنان و مردان در آن همدستی نمایند.»
** ''(خواهران و دختران ما ص 38)1323''
*«در این باره[پیشبینیِ سازگاری] راه آنست که یک پسری که میخواهد بزناشویی برخیزد، آن کار را با آگاهی پدر و مادر و خویشان خود کند که آنها نیز اندیشه بکار برند و پیرامون کار را بسنجند. تنها بآن سَهِشی[احساسات] که در دل خود پدید آمده بس نکند. این رفتار از یکسو پاسداری با پدر و مادر و خویشان میباشد، و از یکسو بسود خود اوست و پایۀ زناشویی را استوار تواند گردانید.
همچنان دختر یا زن باید بشوهر رفتن او با آگاهی از پدر و مادر و با خرسندی آنان باشد که از یکسو پاس آنها داشته شود و از یکسو پیرامون کار نیک اندیشیده گردد. آنگاه زن در خانۀ شوهر همیشه به پشتیبانی پدر و مادر و خویشان دیگر نیازمند است و این بسیار نابجاست که تنها به پسند خود بس کند و بآگاهی و خرسندی آنان ارج نگزارد.»
** ''(خواهران و دختران ما، ص 40)1323''
*«یکی از گرفتاریهای بزرگ در زندگانی امروزی همین داستان رخت و کفش و کلاه زنهاست.
زنهای درسخوانده و نواندیشِ (متجدد) ما چیزی را که یاد گرفتهاند، رختهای تازه بتازه پوشیدن و با یکدیگر همچشمی کردن است. «فلان رخت مُد شده من باید داشته باشم»، «فلان خانم فلان رخت را پوشیده بود من هم باید بپوشم».
اینهاست جملههایی که زنهای نواندیش ما ازبر میدارند.
آنچه نمیفهمند و پروایی نمینمایند اندازۀ توانایی مرد و درآمد اوست.»
** ''(خواهران و دختران ما، ص 55)1323''
*«کارهایی که به گردش چرخ زندگانی کمکی نمیکند و نیازی به آنها نیست و مایۀ دلخوشی و شیرینکامی نیز نمیباشد ـ شکل دیگری از مفتخوری است.
مثلاً شعرهای یاوه که شاعران ایرانی گفتهاند، یا مدح شاهان و آدمهای بانفوذ کردهاند، رماننویسی که جوانان از اروپاییان یاد گرفتهاند، افسانهگویی که درویشان به آن میپردازند، واعظی که بسیاری به آن مشغولند و جز پندفروشی نیست، روضهخوانی که روضهخوانها میکنند و مردم را به گریه میاندازند، تولیت امامزادهها (گنبدداری) و زیارتنامهخوانی که در بسیاری از شهرها رواج دارد، دعانویسی و فالگیری و جادوگری که در همه جا هست، کارهای بیحاصل و وسیلههای مفتخوری است.»
** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 4)1323''
*«[ایرانیان] چون به زمین و آب اهمیت نمیدهند در پی استفاده از آنها نمیباشند، از اینجاست که میبینید نصف زمینهای قابل کشت، خشک و ویرانه افتاده است و هزارها قنات کور شده و از میان رفته.
شنیدنیست که جوانهای درسخوانده از کشاورزی فرار میکنند و آن را لایق خود نمیدانند. کسی که از آنها دانشکدۀ کشاورزی را بپایان میرساند تنها آن میخواهد که ادارهای با عنوان کشاورزی برپا شود و او «رئیس اداره» باشد. بیش از این از علم کشاورزی نمیخواهند استفاده کنند.
بسیاری از آنها خود دارای زمین میباشند، چون درس خواندهاند آنها را به دیگران واگذار کرده خود در شهر بکارهای بیهودهای ـ از شاعری و رماننویسی و هوچیگری و مانند اینها ـ مشغول میشوند.»
** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 35)1323''
*«مردمی که کشوری دارند و میتوانند آزادانه از زمین و آب و هوا و آفتاب آنجا استفاده کنند، و نیروهای خدادادی بدنی و روانیشان سالم است، و میتوانند از انرژیهای طبیعت و از علوم که رواج یافته استفاده کنند، برای ایشان مقدمات زندگانی خوش و آسوده آماده است که اگر حقایق زندگی را هم بدانند و در کارها و کوششها عقل را راهنمای خود بگیرند از مردم پرافتخار و موفق جهان میتوانند باشند.
اینها هم حقایقیست که باید مردم بدانند و باور داشته باشند. این مردم همانطور که قدر زمین و آب را نمیدانند و از آنها استفادهای که میبایست نمیکنند، قدر نیروهای خدادادی خود را هم نمیشناسند و آنها را نیز در سرگرمیهای مضر و کارهای بیهوده تباه میکنند.»
** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 36)1323''
*«آنچه مردمی باید داشته باشند و در زندگی به آنها نیازمندند، زمینهای قابل کشت و آب روان و هوای صاف و آفتاب تابان، و پس از اینها نیروهای بدنی و مغزی خودشانست.
مردمی که کشوری دارند و میتوانند آزادانه از زمین و آب و هوا و آفتاب آنجا استفاده کنند، و نیروهای خدادادی بدنی و روانیشان سالم است، و میتوانند از انرژیهای طبیعت و از علوم که رواج یافته استفاده کنند، برای ایشان مقدمات زندگانی خوش و آسوده آماده است که اگر حقایق زندگی را هم بدانند و در کارها و کوششها عقل را راهنمای خود بگیرند از مردم پرافتخار و موفق جهان میتوانند باشند.»
** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 35)1323''
*«دوباره میگوییم: ایرانیان از ثروتمندترین تودههای جهانند. چنانکه گفتیم ثروت (یا آنچه یک توده باید داشته باشد)، در گام نخست زمین و آب و هوا و آفتاب و نیروهای بدنی و مغزی مردم است که این توده کمتر از دیگران نمیدارند.»
** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 38)1323''
*«باید هر کسی بیک کاری یا پیشهای پردازد. بیکاری اگرچه از روی بینیازی باشد، گناهست.»
** ''(پرچم روزانه، ش 241)1321''
*«کار و پیشه برای راه افتادن چرخ زندگانیست. از اینرو کارهایی را که ارتباطی براه افتادن چرخ زندگی ندارد ناروا میشناسیم. همچون: حقهبازی، فالگیری، رمالی، دعانویسی، روضهخوانی، شاعری، دلقکی، دست بدست گردانیدن کالا و مانند اینها. موسیقی و اینگونه چیزها که برای خوشی و شادی در عروسیها و جشنها دربایست[=لازم] است از کارهای زندگانیست و ما آنها را ناروا نمیشماریم.»
** ''(پرچم روزانه شمارهی 241)''
*«راهنمایی یا پندآموزی کار و پیشه نتواند بود. راهنمایی که از آن راه نان خورَد جز دربند نان خود نخواهد بود و جز بفریبکاری نخواهد کوشید. نان خوردن از این راهها نارواست.»
** ''(پرچم روزانه شمارهی 241)1321''
*«پول را باجاره نتوان داد، این خود مفتخواریست که کسی سرمایهای اندوزد و آن را بمرابحه دهد و بیآنکه بکوشد نانی خورد.»
** ''(پرچم روزانه شمارهی 241)1321''
*«سرمایهها باید باندازه باشد (مثلاً امروز هیچ کسی بیش از پانصدمیلیون تومان سرمایه بکار نیندازد).
زیرا بیاندازگی سرمایه باعث میشود که یکی یکمیلیارد، دهمیلیارد تومان سرمایه ببازار آورد و دست همگی را ببندد.»
** ''(پرچم روزانه شمارهی 241)1321''
*«ایرانیان این حقایق را نمیدانند و همچون کودکان از سود و زیان ناآگاهند. چنانکه بارها گفتهایم به یک رشته زر و سیم و جواهرات که در بانک است دلبستگی بیاندازه نشان میدهند ولی بزمینهایی که خدا بایشان داده و سرچشمۀ زندگانی خودشان و فرزندانشان میباشد همه گونه بیپروایی مینمایند. ...
مقصود از این گفتگوها آنست که ایرانیان فریب پندار را نخورند و دل به زر و سیم نبندند، بلکه معنی درست ثروت را که در گام نخست زمین و آب و هوا و آفتاب تابان این کشور و در گام دوم کالاهاست بشناسند، و اینست از یکسو ارج کشور خود را بدانند و بنگهداری و آبادی آن بیشتر کوشند و از یکسو به پدید آوردن کالاها دلبستگی فزونتر یافته و دربارۀ آنها تلاش بیشتر گردانند.»
** ''(پرچم روزانه، شمارۀ 247)1321''
*«باید بدانیم که ارزش هر چیزی از روی نیازیست که مردم در زندگی بآن دارند. مثلاً ما در زندگی به جو و گندم و دیگر خوراکیها نیازمندیم و به آن اهمیت میدهیم و همچنین دیگر چیزهایی که نیاز داریم.
اینست دربارۀ طلا و نقره میپرسیم: چه نیازی به آنها هست که به برنز و مس و آهن نیست؟!.. چرا قیمت آنها صدها برابر اینهاست؟!.. بله همۀ فلزها یکسان نیستند و شاید طلا و نقره از روی درخشانی یا از جهت دیگری برتری به برنز و مس و آهن داشته باشند. ولی این برتری تا چه اندازه است؟!..
قیمت امروزی طلا و نقره از روی اساس و پایهای نیست. این قیمت جز نتیجۀ رقابت ثروتمندان نبوده.»
** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 21)1323''
*«ایرانیان دو چیز را کم میدارند که من اینک خلاصه یاد میکنم:
1ـ ایرانیان به علوم و صنایع اروپایی نیاز شدیدی دارند که یاد بگیرند و در آباد کردن کشور و برخورداری از این موهبتهای خدایی از آنها استفاده کنند.
2ـ در ایران باید حقایق زندگانی خوب رواج یابد و ایرانیان از گمراهیها و نادانیهایی که به عنوان مذاهب یا ادبیات یا عرفان یا به هر عنوان دیگری گرفتارشان کرده و از زندگانی بازمیدارد رها بشوند و از روی فهم و بینش به کارهای زندگانی وارد بشوند.»
** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 36)1323''
*«این جنگها و خونریزیها که در جهان است جز میوۀ آز و کینهتوزی نیست.
این کار ناپسند جز از خصایل پست حیوانی برنمیخیزد. این ملل برای چه میجنگند؟!
چرا از عقل پیروی نمیکنند؟! آیا چه فرقی میان افراد و ملل هست؟!
آیا وحشیگری نیست که بدون هیچ علتی خون ملیونها جوانان را میریزند؟!
آیا سیاهکاری نیست که بر سر شهرها بمب و آتش میبارانند؟! در راه کدام خواست بزرگ و مقصود عالی است که اینهمه آسیبها بیکدیگر وارد میسازند؟!
پیشوایانی که با آزمندی و خونریزی جهان را اداره میکنند آنها را مردمان ارجمند نمیتوان دانست.
جنگ را باید با بدیها کرد. باید با ستمگران و متجاوزین کرد.»
** ''(ورجاوند بنیاد بزبان عادی، بخش یکم، بند 12)1322''
*«آدمیان بهر چه مینبردند؟!.. بهر چه از دست هم میکشند؟!. مگر در روی زمین همگی را جا نیست؟!.. مگر خوراک و پوشاک بهمگی نمیرسد؟!.. چرا بجای آن دست هم نگیرند؟!.. چرا دلسوزی و نیکخواهی ننمایند؟!..
میگویند: نبرد و کشاکش در نهاد آدمی نهاده شده. میگویم: شما آدمی را نشناختهاید. آدمی اگر از روی گوهرِ جانی به نبرد میگراید، در برابر آن گوهرِ روانی هست که بدلسوزی و نیکخواهی وامیدارد. ارج آدمی با این گوهر اوست و بیش از همه باید با این گوهر زید. آن سگان و گرگانند که باید با نبرد زیند. آدمیان را نبرد نه شایاست.»
** ''(ورجاوندبنیاد، بخش یکم، بند 8)1322''
*«گرانمایهترین چیزی که خدا به انسان داده عقل است.
عقل داور راست و کج، و شاخص نیک و بد میباشد. باید زندگی بآیین خرد باشد.
این زیان بسیار بزرگیست که آدمیان عقل را از کار انداخته و زمام خود را بدست آز و کینه سپارند. زیان بزرگیست که زندگانی شیرین را بخود تلخ گردانند.»
** ''(ورجاوندبنیاد به زبان عادی، بخش یکم، بند 10)1322''
*«این دانشها گامهای بزرگی در راه پیشرفت آدمیان بوده. ولی این باید با گامهای بزرگ دیگری در راه دین (یا خرد) توأم گردد.
باید جنبشی نیز در این رشته پدید آید.
باید مردمان بدانند که آدمی برگزیدۀ آفریدگانست و زندگانی جانوران او را نه شایاست.
باید بدانند که نه آدمیان را به نبرد و کشاکش نیازی هست و نه آن شایندۀ آدمیان میباشد.
باید بدانند که اینجهان یک دستگاه بسیار شگفت و بزرگیست که آدمی هرچه بیشتر میاندیشد بیشتر خیره میماند،
بدانند که این دستگاه نابآهنگ[=بیمقصود] و بیهوده نتواند بود و بیگمان خواستی از آن درمیانست و بیگمان آن خواست این زیست جانورانه نمیباشد.»
** ''(ورجاوندبنیاد، بخش دوم، بند 4)1322''
*«مادّیگری بزرگترین گمراهیایست که جهان بخود دیده. شما بیگمان بدانید که بدیهایی که امروز در جهانست بخش بزرگی از آن هودۀ[نتیجه] مادّیگریست.
این گرفتاری بزرگی که برای جهان پیش آمده و هر بیست سال و سی سال دولتهای بزرگ اروپا بجنگ برمیخیزند و سراسر جهان را ناآسوده میگردانند، این گرفتاری یکی از هودههای فلسفۀ مادّیست.»
** ''(در پیرامون روان، ص 5)1324''
*«این جنگها و خونریزیها که در جهان است جز میوۀ آز و کینهتوزی نیست.
این کار ناپسند جز از خصایل پست حیوانی برنمیخیزد. این ملل برای چه میجنگند؟!
چرا از عقل پیروی نمیکنند؟! آیا چه فرقی میان افراد و ملل هست؟!
آیا وحشیگری نیست که بدون هیچ علتی خون ملیونها جوانان را میریزند؟!
آیا سیاهکاری نیست که بر سر شهرها بمب و آتش میبارانند؟! در راه کدام خواست بزرگ و مقصود عالی است که اینهمه آسیبها بیکدیگر وارد میسازند؟!
پیشوایانی که با آزمندی و خونریزی جهان را اداره میکنند آنها را مردمان ارجمند نمیتوان دانست.
جنگ را باید با بدیها کرد. باید با ستمگران و متجاوزین کرد.»
** ''(ورجاوند بنیاد بزبان عادی، بخش یکم، بند 12)1322''
*«آدمیان بهر چه مینبردند؟!.. بهر چه از دست هم میکشند؟!. مگر در روی زمین همگی را جا نیست؟!.. مگر خوراک و پوشاک بهمگی نمیرسد؟!.. چرا بجای آن دست هم نگیرند؟!.. چرا دلسوزی و نیکخواهی ننمایند؟!..
میگویند: نبرد و کشاکش در نهاد آدمی نهاده شده. میگویم: شما آدمی را نشناختهاید. آدمی اگر از روی گوهرِ جانی به نبرد میگراید، در برابر آن گوهرِ روانی هست که بدلسوزی و نیکخواهی وامیدارد. ارج آدمی با این گوهر اوست و بیش از همه باید با این گوهر زید. آن سگان و گرگانند که باید با نبرد زیند. آدمیان را نبرد نه شایاست.»
** ''(ورجاوندبنیاد، بخش یکم، بند 8)1322''
*«گرانمایهترین چیزی که خدا به انسان داده عقل است.
عقل داور راست و کج، و شاخص نیک و بد میباشد. باید زندگی بآیین خرد باشد.
این زیان بسیار بزرگیست که آدمیان عقل را از کار انداخته و زمام خود را بدست آز و کینه سپارند. زیان بزرگیست که زندگانی شیرین را بخود تلخ گردانند.»
** ''(ورجاوندبنیاد به زبان عادی، بخش یکم، بند 10)1322''
*«این دانشها گامهای بزرگی در راه پیشرفت آدمیان بوده. ولی این باید با گامهای بزرگ دیگری در راه دین (یا خرد) توأم گردد.
باید جنبشی نیز در این رشته پدید آید.
باید مردمان بدانند که آدمی برگزیدۀ آفریدگانست و زندگانی جانوران او را نه شایاست.
باید بدانند که نه آدمیان را به نبرد و کشاکش نیازی هست و نه آن شایندۀ آدمیان میباشد.
باید بدانند که اینجهان یک دستگاه بسیار شگفت و بزرگیست که آدمی هرچه بیشتر میاندیشد بیشتر خیره میماند،
بدانند که این دستگاه نابآهنگ[=بیمقصود] و بیهوده نتواند بود و بیگمان خواستی از آن درمیانست و بیگمان آن خواست این زیست جانورانه نمیباشد.»
** ''(ورجاوندبنیاد، بخش دوم، بند 4)1322''
*«مادّیگری بزرگترین گمراهیایست که جهان بخود دیده. شما بیگمان بدانید که بدیهایی که امروز در جهانست بخش بزرگی از آن هودۀ[نتیجه] مادّیگریست.
این گرفتاری بزرگی که برای جهان پیش آمده و هر بیست سال و سی سال دولتهای بزرگ اروپا بجنگ برمیخیزند و سراسر جهان را ناآسوده میگردانند، این گرفتاری یکی از هودههای فلسفۀ مادّیست.»
** ''(در پیرامون روان، ص 5)1324''
*«آن سخنان تندِ زهرآلودی که نیتچه و همراهان او بنام فلسفه نوشتهاند و چاپ شده و ملیونها و صدملیونها کسان آنها را خواندهاند، آیا میپندارید بیهوده بوده؟. آیا میپندارید در مغزها نَهَناییده[=اثر نکرده]؟.
نیتچه که میگوید: «خرسندی چیست؟. خرسندی بدیگران برتری یافتن و راه زندگی را بخود گشادنست»، یا جملههای زهرآلود دیگری که با آب و تاب بزبان میآورد، آیا توان پنداشت که در سیاست آلمان کارگر نیفتاده؟!
آیا توان گمان بُرد که اندیشۀ برتری بدیگران که در مغزهای آلمانیان پدید آمده و یکی از شُوَندهای[سبب] بزرگ جنگ بوده، از این گفتهها سرچشمه نگرفته؟!..»
** ''(در پیرامون روان، ص6)1324''
*«آدمی از سرشت خود دارای خیمهای[خصلت] پستِ آز و خودخواهی و ستمگری و برتریجوییست، و ما اگر میخواهیم بدی در جهان کمتر باشد باید بکاستن از نیروی این خیمهای پست کوشیم، ولی مادّیگری بجای کاستن، به نیروی آنها میافزاید.
کسی که از سرشت خود آزمند و پولاندوز و یا ستمگر و مردمآزار است، همانکه شنید زندگانی نبرد است هرچه گستاختر میگردد.
تو گفتیی نفت به آتشش ریخته میشود.»
** ''(در پیرامون روان، ص 8)1324''
*«آدمی دارای دو گوهر جداگانه است:
یکی گوهری که با همۀ جانوران در آن یکسانست، گوهری که سرچشمۀ خواهاکها[=امیال] و کُناکهایش[اَعمال] خودخواهیست.
دیگری گوهری که ویژۀ خود اوست، گوهری که سرچشمۀ خواهاکها و کناکهایش دلسوزی و نیکخواهیست.»
** ''(در پیرامون روان ، ص 14)1324''
*«پیدایش آدمی از هر راهی بوده است باشد، جدایی او از بوزینه یا از هر چیز دیگر به هر گونهای بوده است باشد، به هر حال آدمی جز از جانورانست و این را با آنها به یک رشته نتوان کشید.
دلیل همۀ اینها آن دستگاه روانست.
این دستگاه آدمی را از جانوران بیکبار جدا گردانیده.
اینها آدمی را بیکباره بالا برده. در اینجاست که ما میگوییم:
«آدمی اگرهم از جنس جانورانست با آنان نه یکسانست».»
** ''(در پیرامون روان، ص 19)1324''
*«جُستار روان بسیار ارجدار است. این بیپایی فلسفۀ مادّی را نیک میرساند. چندانکه فلسفۀ مادّی زیانمند و شوم است، این جستار سودمند و ارجدار میباشد.
فلسفۀ مادّی که جهان را جز این دستگاه سَتَرسا[=محسوس] نمیشناسد و آدمی را همین تن و جان میشمارد، ما از راه این جُستار، کوتاهی دانش و بینش پیروان آن فلسفه را به رخشان کشیده نشانشان میدهیم که ما در آدمی جز از تن و جان دستگاه دیگری بنام روان (که خرد و فهم و اندیشه هم از بستگان اوست) مییابیم ـ دستگاهی که آنان پی نبردهاند.»
** ''(در پیرامون روان ، ص 23)1324''
*«آدمی اگر گوهر روانیش نیرومند گردد، سرچشمۀ خواهاکها[=امیال] و کُناکهایش[اعمال] نیکخواهی و آبادیدوستی و دادگری و اینگونه خیمهای بسیار والاست و اینها چیزهاییست که جز درو نیست و خود مایۀ شایندگی[=لیاقت] او میباشد.
اینهاست دلیل آنکه آدمی برگزیدۀ آفریدگانست.»
** ''(در پیرامون روان، ص 24)1324''
*«این خود جُستار بسیار ارجداریست که آدمی چگونه نیک تواند بود؟. خیمهای او چگونه ستوده تواند گردید؟.
در این باره دیگران سخن ارجداری نگفتهاند. ولی از گفتههای ما، خود روشنست و بگفتگو نیاز نمیدارد.
آدمی باید روان و خِردش نیرومند گردد.
برای نیرومندی روان نیز بیش از همه شناختن آمیغها[=حقایق] دربایست[=لازم] میباشد.»
** ''(در پیرامون روان، ص 27)1324''
*«چیزیست آزموده: هنگامی که ما آمیغهایی[حقایق] را بکسانی بازنماییم و آنان را در شناختن جهان و زندگانی بیناتر گردانیم، خیمهاشان نیز ستوده خواهد گردید.
وارونۀ آن نیز آزموده گردیده. زیان بدآموزیها از همین راه است.
چنانکه گفتیم از روزی که مادّیگری در جهان پراکنده شده و بدآموزیهای آن در مغزها جا باز کرده، خیمهای پست آدمیان چیرهتر و نیرومندتر بوده و بدی در جهان فزونتر شده است.»
** ''(در پیرامون روان، ص27)1324''
*«هستند کسان بسیاری که ترازوشان برای شناختن نیک و بد، سود و زیان خودشانست.
ولی آنان کسانیند که روانهایشان بیمار و خردهاشان بیکاره است که ما اگر روانهای آنها را توانا گردانیم از آن حال بیرون خواهند آمد.»
** ''(در پیرامون روان، ص 28)1324''
*«هستی خرد چیزی بسیار روشنست و یکی از لغزشهای بزرگ مادّیگری نشناختن این نیروی آدمی میباشد.»
** ''(در پیرامون روان، ص 29)1324''
*«کوتاهشدۀ سخنان ما در آن باره اینست:
آدمی دارای دو گوهر است: جانی و روانی. اکنون اگر بخواهد از روی گوهر جانی زید، زندگانیش جز نبرد و کشاکش نخواهد بود. جز همان نخواهد بود که گرگان و سگان میدارند و همیشه باهم گلاویزند. و اگر بخواهد از روی روان زید، یک زندگانی آدمیانه بسیار ستودهای خواهد داشت و بجای نبرد و کشاکش، با یکدیگر دلسوزی و دستگیری خواهند داشت.
همۀ کوششها در جهان اینست که آدمی از روی روان زید و زندگانی آدمیانه دارد. نیکخواهان که برخاستهاند در این راه کوشیدهاند. قانونها برای اینست. دین برای اینست.»
** ''(در پیرامون روان، ص 33)1324''
*«لغزش بزرگ فلسفۀ مادّی همینست که میخواهد مردمان را بزیستن از روی گوهر جانی وادارد. آدمیان را بزندگانی جانورانه بازگرداند.
از همینجا نیاز به دین روشن خواهد گردید. دین برای همینست که کسانی بنام دانشمند برنخیزند که از نافهمیهای خود هودههای[نتیجه] غلطی گیرند و هایهوی بجهان اندازند و مردمان را گمراه گردانیده بسوی پستی و جانوری بازگردانند. دین برای همینست که از اینگونه نافهمیها جلو گیرد.
آن جوانانی که خود را از دین بینیاز میدانند و هنگامی که نام دین را میشنوند شانه میاندازند اینها را بشنوند و به نافهمیهای خود پی برند.»
** ''(در پیرامون روان، ص 33)1324''
*«ما همیشه خرد را داور مینامیم و این نام بسیار بجاست. زیرا هر داوری خود نیرویی یا جربزهای دارد. ولی باید درس هم بخواند و بسیار چیزهاست که بیدرس خواندن هوشیار (متوجه) آنها نتواند بود و آنها را نتواند دانست. مثلاً این را هر کسی میداند که کسی چون بدهکار است باید بدهد، و کسی چون شرطی در یک داد و ستدی کرده باید بکار بندد، و کسی که دادخواه است باید دلیل را او بیاورد. اینها چیزهای آسانیست. لیکن صدها چیزهای دیگری هست که آسان نیست و داور باید با درس خواندن فراگیرد.
در خردها نیز بسیار چیزهاست که بخود هوشیار آنها نباشد و درنیابد ولی چون کسی بیاموزد دریابد و فراگیرد و همیشه نگه دارد.»
** ''(پیمان سال پنجم شمارهی دهم ص 422) 1318''
*«یک چیز دیگری که باید دانسته شود اینکه گاهی خرد سست گردد و آز و کینه و پندارپرستی و اینگونه گرفتاریها چیره گردیده و آن را از کار اندازد.
بارها میبینید یک مرد بخردی آلودۀ کارهای بیخردانه است و با آنکه ناشایستی آنها را میداند باز دست از آنها برنمیدارد و این جز نتیجۀ سستی خرد نتواند بود، گاهی میبینی یک تودۀ بزرگ گرفتار این حالند که آلودۀ کارهای بیخردانه میباشند.»
** ''(پیمان سال پنجم شمارهی دهم ص 424) 1318''
*«پیداست که آنچه اندیشۀ مشروطهخواهی را در ایران پدید آورد، آن بود که کیش شیعی و دستورهای آن نمیتوانست کشور را براه برد. وگرنه چه نیاز بمشروطه بودی؟!.
چرا بایستی علما پیش افتند و مشروطه خواهند؟!..
چرا بایستی فقه جعفری را کنار گزارند و قانونها را از فرانسه و انگلیس آورند؟!..»
** ''(دولت بما پاسخ دهد، ص 14)1323''
*«اینکه مشروطه در ایران بنتیجۀ نیکی نرسیده و رُویۀ[شکل] بسیار ناستودهای بخود گرفته، انگیزههای بسیاری میدارد، و یکی از انگیزههای بزرگ آن (بلکه بزرگترین انگیزۀ آن) همین ناسازگاری با کیش شیعی و برخورد با دستورهای آن میباشد.»
** ''(دولت بما پاسخ دهد، ص 17)1323''
*«کیش شیعی که یک بنیادگزاریِ سیاسیِ بسیار استادانهای میبوده، پندارهای آن مغز پیروان را چندان پر میگرداند که جای بازی بهیچ چیز دیگر نمیگزارد، و او را از زمان خود بیرون برده به هزاروسیصد سال پیش میکشاند.
یک شیعی که در این زمانست و درمیان ماست اگر نیک بجوییم در هزاروسیصد سال پیش است، در مدینه است، در کربلاست، در کوفه است، در شام است.»
** ''(دولت بما پاسخ دهد، ص 19)1323''
*«آقای هژیر [وزیر کشور در آن زمان و سپس نخستوزیر] من در کجا و در کدام نوشتۀ خود دعوای پیغمبری کردهام؟!. پیغمبری در اندیشۀ مردم آنست که فرشته از آسمان بنزد کسی بیاید و از سوی خدا پیامی آورد و آن کس با خدا پیوستگی پیدا کند و اگر خواست بآسمانها رود و اگر خواست مرده زنده گرداند، با جانوران سخن گوید ـ پیغمبری در پیش مردم باین معنیست. من در کجا گفتهام فرشته بنزد من میآید؟!. کجا گفتهام مرا با خدا پیوستگی هست؟!. شما این دروغ را از کجا آوردهاید؟!. نمیدانم چرا زشتی این دروغ را نفهمیدهاید؟!. گویا میپندارید که ما خواست شما را درنیافتهایم.
آری آقای هژیر، شما و همدستانتان میخواستید این جنبش بسیار بزرگ ما را یک کوشش کوچک «مذهبی» نشان دهید و بهمین دستاویز ما را خفه گردانید. این سخن شما نیز از آن راه بوده.
آقای هژیر، من هرچه گفتهام آشکار گفتهام، کتابها نوشته در سراسر جهان پراکندهام. آنگاه من همهاش بکار کوشیدهام، بدعوا برنخاستهام. من هیچگاه مرد دعوا نبودهام.»
** ''(دادگاه ص 35)1323''
*«در این کشور یا زندگانی دمکراسی یا کیش شیعی، یا سررشتهداری توده یا حکومت ملایان، یا آن یا این، هر دو در یکجا نتواند بود.
ایرانیان یا باید شیعه باشند و بآموزاکهای[تعلیمات] شیعیگری راه روند و مشروطه را رها کنند، و یا هوادار مشروطه بوده بکیش شیعی (و همچنین بدیگر کیشها) چاره اندیشند.»
** ''(دولت بما پاسخ دهد، ص22)1323''
*«کیش شیعی نه تنها با مشروطه یا زندگانی دمکراسی نمیسازد با هیچ یک از خرد و دانش و تاریخ سازش ندارد و با آن کیش هیچ گونه زندگانی سرفرازانه پیش نتوان گرفت، و ما هیچ عذری نمیداریم که آن را نگاه داریم و ببدبختی خودمان و فرزندانمان تن دردهیم.»
** ''(دولت بما پاسخ دهد، ص 22)1323''
*«ناچارم در اینجا یادآوری کنم که چه اعلیحضرت محمدرضاشاه و چه جناب آقای بیات و چه هر نخستوزیر دیگری، شاه این توده و نخستوزیر این تودهاند، و این بایَندۀ[وظیفه] ایشانست که بیش از همه و پیش از همه درپی آسایش و فیروزی این توده باشند.
چه شاه و چه نخستوزیر حق ندارند توده را فراموش کنند و تنها درپی پیشرفت کار خود باشند.
این داستان ملاها امروز گرفتاری بزرگیست.
اگر انگیزۀ بدبختی ایران سه چیز باشد یکی همینست.
چه شاه و چه پارلمان و چه دولت نباید آن را آسان شمارند و سرسری گیرند و بملایان رو دهند و مماشات کنند.
اگر با ملایان مماشات خواهد شد پس مشروطه را رها کنند و باری مردم را از این دودلی و سرگردانی بیرون آورند.
مشروطه را رها کنند و بیش از این آبروی دمکراسی را نبرند.»
** ''(دولت بما پاسخ دهد، ص 25 و 26)1323''
*«آری ما گروهی میباشیم. ولی «مذهب» بنیاد نمیگزاریم. ما خواست خودمان را بارها آشکار گردانیدهایم. ما میخواهیم این کشور را از بدبختی برهانیم و چون راه کار را شناختهایم بفیروزی خود امیدمندیم. ما میخواهیم گمراهیها و بدآموزیهای زهرآلود را که از سعدی و حافظ و مولوی و دیگران بیادگار مانده و شماها در راه افزودن برواج آنها صد پافشاری نشان دادهاید از ریشه براندازیم، و بجای آنها کتابهایی را که بجوانان درس غیرت و گردنفرازی و میهنپرستی دهد روان گردانیم.
ما میخواهیم این فرهنگ مغزفرسا که بدخواهان این کشور بنیاد گزاردهاند از میان برداشته بجای آن فرهنگ را بمعنی راستش بنیاد گزاریم.»
** ''(دادگاه ص 36)1323''
*«پیشروان مشروطه نیز گرفتار این خامیها میبودند و چنین میپنداشتند که همانکه مشروطه در این کشور روان گردید و مجلس برپا شد و قانونهایی درمیان بود، بهمۀ بدبختیهای ایرانیان چاره خواهد شد و این توده رو براه پیشرفت نهاده، در اندکزمانی با تودههای بزرگ اروپایی همسری خواهد نمود، و از خامی این نمیدانستند که کیش شیعی و صوفیگری و شعرهای حافظ و سعدی و رباعیات خیام و بسیار مانند اینها با مشروطه و زندگانی آزاد و دمکراسی ناسازگار است و تا اینها هست و مغزها آلودۀ آنهاست، مشروطه در ایران پیش نتواند رفت و اگرهم روان گردد جز یک دستگاه پست و ننگآوری (همچون مشروطۀ امروزی) نتواند بود.»
** ''(دین و جهان، ص 74)1323''
*«میگویند: «باید وضعیت اقتصادی مردم را اصلاح کرد. دیگر چیزها خودبخود اصلاح خواهد شد» اگر راستش را خواهیم این سخن وارونه است.
میباید گفت: در ایران تا این گمراهیها و نادانیها هست و ریشۀ آنها کنده نشده، به سامان یافتن زندگانی و به هیچ نیکی دیگری امید نتوان بست، و هر کوششی که بشود بیهوده خواهد درآمد.»
** ''(دین و جهان، ص 74)1323''
*«در این توده بدترین گرفتاری پراکندگی اندیشههاست. گرفتم که همۀ این مردم میهندوستند و برای جانفشانی آمادهاند، در جایی که صد پراکندگی هست که اگر گروهی بکوشش برخاستند هرآینه دیگران دشمنی خواهند نمود و بکارشکنی خواهند پرداخت، از آن دلبستگی و جانفشانی چه سودی تواند بود؟!..»
** ''(در راه سیاست، ص 24)1324''
*«نخستین مانع جنبش مشروطه
مانع نخست ناآشنایی مردم بمعنی مشروطه و مهیا نبودن برای چنان زندگانی بود.
اجرای مشروطه در یک کشوری تنها با آن نیست که پادشاه مستبدی را برانند و یک مجلسی برپا کنند و یک قانون اساسی تدوین نمایند. بلکه یک شرط اساسی آنست که مردم خود را برای زندگانی با اصول مشروطه آماده گردانند.
زیستن در زیر بیرق مشروطه مشروط بآنست که هر فردی از افراد کشور خود را مسئول کارها بداند و در هر گامی که برمیدارد و هر اقدامی که میکند سود کشور را منظور دارد و اگر روزی نیاز افتاد برای جانفشانی و فداکاری حاضر باشد.
ایرانیان در نتیجۀ آنکه سالیان دراز با استبداد بسر برده بودند و مشروطه آن روزی که رواج گرفت کسانی نبودند که با گفتن و نوشتن معنی درست آن را بمردم بفهمانند و برای چنان زندگانی آمادهشان گردانند، از اینرو جنبش با آن تندی که پیشرفته بود درمیان تودۀ انبوه ریشه ندوانید.»
** ''(دفاعیات کسروی، ص 45)1321''
*«دومین مانع جنبش مشروطه
مانع دوم ملایان بودند. زیرا ملایان در ایران بیتاج و تخت پادشاهی میکردند:
یک مجتهد چه در خود ایران و چه در نجف و کربلا در واقع دستگاه پادشاهی داشت. زیرا هرچه میگفت مردم میپذیرفتند و مالیات برایش (بنام خمس و زکات) میبردند و در برابر این فرمانبرداری و مالیاتپردازی کاری هم از آنان نمیخواستند و در واقع پادشاهانِ بیهیچ زحمت و مسئولیتی بودند و اینان چون دیدند مشروطه دستگاه آنان را بهم میزند ناچار بدشمنی و کارشکنی برخاستند.
تنها از میان ایشان آخوندخراسانی و حاجیشیخ مازندرانی و حاجیتهرانی و ثقةالسلام و برخی دیگر بودند که چشم از سود خود پوشیده از هواداری بمشروطه دست نکشیدند.»
** ''(دفاعیات کسروی، ص 46)1321''
*«سومین مانع جنبش مشروطه
مانع سوم درباریان و متنفذان شهرستانها بودند که همگی دست بهم داده بکارشکنی پرداختند. پیداست که در این حال دست بیگانهای نیز درمیان و در دشمنی با مشروطه باینان یاوری مینمود.»
** ''(دفاعیات کسروی، ص 46)1321''
*«مردمی که در یک کشور میزیند همچون افراد یک خانوادهاند و در سود و زیان باهم شریکند و آن کشور خانۀ ایشان میباشد. اینان گذشته از آنکه هر یکی برای تأمین زندگانی شخصی یا خانوادهای خود میکوشند یک وظایفی نیز در قبال کشور دارند. زیرا باید دست بهم داده در آن کشور ایمنی برپا کنند، و راهها را هموار گردانند، به تنظیف شهرها و بآبادی دیهها کوشند، با امراض عمومی نبرد کنند، و سپاه آماده گردانیده کشور را از بیگانگان نگه دارند. اینها مصالح عمومیست که بگردن عموم افراد توده میباشد. چیزی که هست چون همگی نخواهند توانست بآن کارها پردازند و نیازی نیز به پرداختن همگی ایشان نیست نتیجه آن میشود که کسانی را از میان خود برای انجام آن کارها برگزینند و سررشته را بدست آنان سپارند، ولی در همان حال، خود نیز در پشت سر ایستاده هم پشتیبان و مایۀ دلگرمی، و هم ناظر و بازرس آنان باشند. اینست فرقی که میانۀ مشروطه و استبداد میباشد.»
** ''(امروز چه باید کرد؟، ص 5)1320''
*«در این کشور نخست باید دستهای باشند که رشتۀ کارهای توده را بدست گیرند و از روی پروگرامی آن را راه برند.
در یک کشور یا باید خود توده براه زندگانی بینا باشند و با همسایگان از روی فهم و بینش راه روند، و یا دستهای بینا و بافهم پیش افتاده آنان را راه برند.
در کشوری که نه خود توده بیناست و نه دستۀ بینایی رشتۀ کارها را در دست میدارد، گفتگو از سیاست بسیار بیهوده است.»
** ''(در راه سیاست، ص 60)1324''
*«این بایرانیان بسیار سخت است که بآلودگیهای خود پی برند و ریاضت بخود داده بچارۀ آنها پردازند بلکه بسیار دوست میدارند که همیشه گناه را بگردن دیگران بیندازند.
از اینرو ما که همیشه مینویسیم علت این بدبختیها آلودگیهای خودتانست، مینویسیم اگر دشمن هم بشما دست یافته از راه آن آلودگیها دست یافته، مینویسیم باید آن آلودگیها را از خود دور گردانید این نوشتههای ما بایشان خوش نمیافتد و بسیاری از آنان چون پرچم را میخوانند رو ترش میکنند.
ولی فلان روزنامۀ شیاد که هایهوی راه میاندازد: «جان من فدای ایران باد» «ایران جاویدانست» «ایران لایزالست» ... از این جملههای پوچ که هیچ معنایی ندارد خوشدل میشوند و آن را از دست هم میربایند.»
** ''(پرچم روزانه، شمارۀ 179)1321''
*«این ترتیب که خود را کنار گیرید و بیپروایی نمایید و اگر جایش افتاد ریشخند نمایید، و چون به نتیجۀ نادانیهای خود گرفتار آمدید آنگاه بناله و گله پردازید بسیار بیخردانه است، بسیار بیهوده است.
شگفتی آنست که در بیشتر این گله و نالهها مرا که دارندۀ پرچمم «دانشمند و پیشوا» مینامند و «یگانه غمخوار و دلسوز توده» میستایند. میگویم اگر اینها راستست و شما براستی مرا دارای دانش میشمارید و غمخوار توده میدانید باید بسخنانم گوش دهید. من بارها گفتهام و بار دیگر میگویم: این ترتیبی که شما پیش گرفتهاید هیچ سودی ندارد. میگویم: این راهی که ما آغاز کردهایم راه رستگاری شماست. این را از من بپذیرید باور کنید و از دور و نزدیک با ما همدست و همراه گردید و مطمئن باشید که بهمۀ بدبختیها چاره خواهیم کرد.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ229)1321''
*«در همه جای جهان صدا افتاده که باید بکوشیم و کشور خود را نگه داریم و آزادی خود را از دست ندهیم.
اینها جملههایی است که در کشورها تکرار میشود. در ایران هم این سخنان هر روز گفته میشود و با این حال شما اگر دقت کنید تأثیری از آنها درمیان نیست و ایرانیان با صد بیپروایی روز میگذرانند.
اگر این گفتنها در ایرانیان تأثیر داشت بایستی در گام نخست بهمدستی و یگانگی[=اتحاد] کوشند، (زیرا گام نخست همۀ کوششها آنست)، و شما میبینید که آنچه در ایران نیست یگانگی و همدستیست، بلکه میبینید که بجای همدستی به دستهبندیهای کودکانه میکوشند و هر چند تنی در یک جا نشسته یک حزبی پدید میآورند.
دیگر چه دلیلی بالاتر از این که آن سخنان را در این مردم تأثیری نیست و هیچگاه تکانی در دلهاشان پدید نمیآورد.
آیا این از چیست؟... چرا این مردم باین حال افتادهاند؟... چرا اندیشۀ خود و فرزندان خود نمیکنند؟..»
** ''(دادگاه، ص 17)1323''
*«آنان[خائنان کشور] برای همین کار پیش آمده و بجایگاه بلند رسیدهاند که جز آن نتوانند کرد.
آنگاه سود خود را در آلودگی و بیچارگی این توده میدانند.
آنان کسانیند که اگر توده چنین درمانده و گرفتار نباشد و مردم چشم باز کرده سود و زیان خود را دریابند و با یک بینشی بزندگانی پردازند هیچ یکی از آنان وزیر یا سرلشکر یا رئیس اداره نتوانند بود.
این چیزیست که خودشان نیز میدانند، و اینست سود خود را در این میبینند که همیشه رشته را در دست دارند و نگزارند این توده از گرفتاریها رها گردد. نگزارند زندگانی این مردم براه روشنی افتد.»
** ''(دادگاه، ص 48)1323''
*«ما بنام صلاح تودۀ ایران میگوییم باید زبان یکی باشد. این دلیل جوانمردی آذربایجانیان است که از احساسات خودخواهانه جلو گرفته و تعصب جاهلانه را کنار گزارده، و در راه سعادت توده و کشور پیشگام گردیده میگویند: باید از ترکی چشم پوشید و تا میتوان رواج فارسی را درمیان آذربایجانیان بیشتر گردانید. این اندیشهایست که خود آذربایجانیان در نتیجۀ خردمندی و پاکدلی پیدا کردهاند و خود پیش افتاده آن را بجریان گزاردهاند، و کسانی که بیست یا سی سال پیش را دیده بودند و فراموش نکردهاند نیک میدانند که این اندیشۀ جوانمردانۀ آذربایجانیان اثر بسیار کرده و در این سی سال[از جنبش مشروطه بویژه کوششهای شیخ محمد خیابانی و یارانش تا برافتادن رضاشاه] پیشرفت فارسی در تبریز و دیگر جاها تند و محسوس بوده.»
** ''(پرچم روزانه، شمارۀ 1)1320''
*«ما بزبان ترکی ایرادی نداریم، آن هم یکی از زبانهای بزرگ جهانست و خود زبان تواناییست. ولی سود ما در اینست که آن را از آذربایجان برداریم و فارسی را چنانکه زبان نوشتنست زبان سخن گفتن گردانیم. ...
زبان ترکی در آذربایجان در نتیجۀ حوادث انتشار یافته و به هر حال همین دو زبانی میانۀ آذربایجان و دیگر شهرهای ایران همیشه عنوان به ماجراجویان داده و میدهد که هر زمان فرصتی بدست آوردند نغمۀ جدایی آذربایجان را بنوازند و تهرانی و تبریزی را باهم دشمن گردانند. این خود زیان کوچکی نیست و ما باید زمینۀ آن را از میان ببریم و هر کسی که در آذربایجان باشد باید در این باره با ما همآواز و همراه شود. از عناد بر سر عقیدههای بیدلیل نتیجه نتوان برد.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 162)1321''
== پیوند به بیرون ==
{{ویکیپدیا}}
{{ناتمام}}
{{ترتیبپیشفرض:کسروی، احمد}}
[[رده:اهالی ایران]]
[[رده:پژوهشگران ایرانی]]
[[رده:تاریخنگاران ایرانی]]
[[رده:زبانشناسان ایرانی]]
</code>
dbqfz2ngbg5nlhi91nylczkfpdzq61m
مرگ بر آمریکا
0
19526
171463
171460
2022-08-25T04:39:47Z
فرهنگ2016
10613
ویرایش [[Special:Contributions/5.216.143.146|5.216.143.146]] ([[User talk:5.216.143.146|بحث]]) به آخرین تغییری که [[User:Ruwaym|Ruwaym]] انجام داده بود واگردانده شد
wikitext
text/x-wiki
'''[[w:مرگ بر آمریکا|مرگ بر آمریکا]]''' یک سرود و شعار سیاسی ضد-[[آمریکا]]یی است که بهطور گسترده در [[ایران]] از زمان آغاز [[انقلاب ۱۳۵۷ ایران|انقلاب سال ۱۹۷۹]]، بهویژه در [[نماز جمعه|نمازهای جمعه]] و مراسم سالگرد، استفاده میشود.{{سخ}}
این صفحه تنها دربارهٔ گفتاوردهایی است که اشارهٔ مستقیم به این شعار دارد، همچنین ببینید: ''[[روابط ایران و آمریکا]]''
{{multiple image
| align = left
| direction = vertical
| header =
| width = 250
| image1 = Ali Khamenei in Ramadhan 01.jpg
| alt1 = Colored dice with white background
| caption1 = دولت آمریکا در هیچ کشوری، میان هیچ ملتی، یک وجههٔ عمومی ندارد. «مرگ بر آمریکا» دیگر جزو شعارهای اختصاصی ملت ایران نیست؛ در بسیاری از کشورها گفته میشود.
| image2 = Mahmoud Ahmadinejad 2012.jpg
| alt2 = Colored dice with white background
| caption2 = «شعار 'مرگ بر آمریکا' به هیچوجه ارتباطی با ''مردم آمریکا'' ندارد.» [[محمود احمدینژاد]]
| image3 = Barack Obama speaks at Camp Lejeune 2-27-09 4.JPG
| alt3 = Colored dice with white background
| caption3 =همه ایرانیان با شعار مرگ بر آمریکا موافق نیستند … فقط به علت آنکه برخی تندروها در ایران شعار ''مرگ بر آمریکا'' سر میدهند به این معنی نیست که همه ایرانیها به این شعار اعتقاد دارند.» [[باراک اوباما]]
| image4 = Mohammad Nahavandian.jpg
| alt4 = Colored dice with white background
| caption4 = شعار مرگ بر آمریکا نمادی از مخالفت مردم ایران با سیاستهای مداخله جویانه در کشور است… منظور از این شعار یک ملت نیست، بلکه آنها با این سیستم رفتار مخالفند. [[محمد نهاوندیان]]
| image5 =
}}
== درباره ==
* «[[سید علی خامنهای|وقتی کسی شعار داد]]، بله «قطعاً مرگ بر آمریکا». او را باید از روی کلماتی که میگوید بشناسیم. ما نباید اجازه دهیم آنها به بمب هستهای دست پیدا کنند.»
** ''[[تام کاتن]]''<ref>http://thehill.com/blogs/floor-action/senate/236633-ayatollah-khamenei-is-gravest-threat-to-us-security-says-senator</ref>
* «آیا باید شعار ''مرگ بر آمریکا'' را به عنوان یکی از اصول انقلاب بدانیم در حالی که فشارهای جهانی علیه ما ادامه دارد؟ آیا مرغ همچنان یک پا دارد؟»
** ''[[سید ابراهیم امینی]]''<ref>http://revolution.shirazu.ac.ir/?p=21187</ref>
* «ایرانیها حتی حین مذاکرات هستهای شعار ''مرگ بر آمریکا'' میدادند… آنچه مسخره است آن است که ما به ایرانیهایی که برای ۳۶ سال متعهد به محو اسرائیل از نقشه هستند و مرگ بر آمریکا میگویند و حتی در حین مذاکرات هم این شعار را میدادند، اعتماد کنیم.»
** ''[[مایک هوکابی]]''<ref>http://www.washingtonpost.com/posttv/politics/huckabee-iran-will-bring-death-to-america/2015/08/19/e46ef61a-4691-11e5-9f53-d1e3ddfd0cda_video.html</ref><ref>http://www.usatoday.com/videos/news/nation/2015/08/19/31991305/</ref>
* «'''همه ایرانیان با شعار مرگ بر آمریکا موافق نیستند … فقط به علت آنکه برخی تندروها در ایران شعار ''مرگ بر آمریکا'' سر میدهند به این معنی نیست که همه ایرانیها به این شعار اعتقاد دارند'''.»
** ''[[باراک اوباما]]''<ref>http://www.realclearpolitics.com/video/2015/08/05/obama_iranians_who_yell_death_to_america_have_common_cause_with_republicans.html</ref>
* «نسل جوان در ایران باید بداند که با شعار مرگ بر آمریکا کاری پیش نمیرود.»
** ''[[باراک اوباما]]''
* «در ایران باید گُذاری صورت گیرد، حتی اگر تدریجی باشد. یعنی گذاری که در جریان آن درک شود که شعار مرگ بر آمریکا و انکار هولوکاست توسط رهبران ایران و تهدید اسرائیل به نابودی و دادن سلاح به حزبالله، یعنی گروهی که در فهرست تروریستی قرار دارد و کارهای دیگری از این نمونه، در چشم بخش غالب جهانیان از ایران کشوری طرد شده میسازد.»
** ''[[باراک اوباما]]''<ref>http://persian.euronews.com/2015/08/17/iran-ali-khamenehii-nuclear-agreement-america-mideast/</ref>
* «هرروز و هرسال ایران آنچه که ''مرگ بر آمریکا'' مینامد را جشن میگیرد که این عید واقعی در ایران است… در اینجا، ما، عید شکرگزاری، کریسمس، و چهارم ژوئیه را جشن میگیریم. هر سال در ایران، روز ''مرگ بر آمریکا'' را جشن میگیرند.»
** ''[[تد کروز]]''<ref>http://www.politifact.com/texas/statements/2015/mar/13/ted-cruz/ted-cruz-says-iran-annually-has-death-america-holi/</ref>
* «'''شعار 'مرگ بر آمریکا' به هیچوجه ارتباطی با ''مردم آمریکا'' ندارد.'''»
** ''[[محمود احمدینژاد]]'' <small>مصاحبه با «دایان سایر»، تلویزیون ایبیسی آمریکا/ ۱۲ فوریه ۲۰۰۷–۲۳ بهمن</small>
* «کسی مرگ بر آمریکا را به ملت ایران یاد نداد، مرگ بر آمریکا از اعماق جان یکایک مردم برآمد.»
** ''[[سید علی خامنهای]]''
* «شما <small>[سیاستمداران آمریکایی]</small> امروز در دنیا منفورید؛ اگر نمیدانید، بدانید. ملتها پرچم شما را آتش میزنند، ملتهای مسلمان در همهٔ نقاط عالم «مرگ بر آمریکا» میگویند. علت این منفوریت چیست؟ این را هیچ بررسی کردهاید؟ تحلیل کردهاید؟ عبرت گرفتهاید؟ علت این است که شما با دنیا قیم مآبانه برخورد میکنید، متکبرانه حرف میزنید، میخواهید ارادهٔ خودتان را در دنیا تحمیل کنید، در امور کشورها دخالت میکنید، در دنیا معیارهای دوگانه به کار میبرید…»
** ''[[سید علی خامنهای]]''<ref>http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=5057</ref>
* «امروز در خیلی از کشورها صدای مرگ بر آمریکا بلند میشود، این چیز جدیدی است؛ این مخلوق حرکت ملت ایران است. چنین چیزی وجود نداشت. اینی که شما میبینید امروز در همهٔ دنیا، چه در کشورهای اسلامی، چه حتّی در کشورهای اروپائی، سیاست آمریکائی منفورترینِ سیاستها و سران کشور آمریکا منفورترینِ سیاستمداران دنیا هستند، این ناشی از این حرکت عظیم ملت ایران است.»
** ''[[سید علی خامنهای]]''<ref>http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=3940</ref>
* «نتیجهٔ این رفتارها از سوی سیاستمداران و سردمداران و زمامداران آمریکا این شده است که همین «مرگ بر آمریکا» ی شما، امروز از دل ملتهای مسلمان - از ته دل - برمیخیزد. همهٔ آنها همین را میگویند. یک روزی فقط ملت ایران بود که بیدار شده بود و شعار «مرگ بر آمریکا» میداد؛ امروز در سرتاسر جهان - دنیای اسلام، حتی در میان غیرمسلمین - هرجا [[جرج بوش|این رئیس جمهور نگونبخت آمریکا]] سفر میکند، شما ببینید مردم چه تظاهراتی علیه او میکنند؛ پرچمشان را آتش میزنند؛ «مرگ بر آمریکا» میگویند؛ آدمک او را درست میکنند و آتش میزنند. آنوقت اینها طرفدار حقوق بشرند؟!»
** ''[[سید علی خامنهای]]''<ref>http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=3725</ref>
* «'''دولت آمریکا در هیچ کشوری، میان هیچ ملتی، یک وجههٔ عمومی ندارد. «مرگ بر آمریکا» دیگر جزو شعارهای اختصاصی ملت ایران نیست؛ در بسیاری از کشورها گفته میشود'''.
** ''[[سید علی خامنهای]]''<ref>http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=9624</ref>
* «میگوید مردم در [[میدان آزادی تهران]]، همان مردم میدان التحریر [[مصر]]ند. راست میگوید؛ در بیست و دوی بهمنِ هر سال، در میدان آزادی، همین ملتند که جمع میشوند و شعار آنها «مرگ بر آمریکا» است.
** ''[[سید علی خامنهای]]''<ref>http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=7898</ref>
* «ما دشمنان معینی داریم که آمریکا و اسرائیل هستند، که اسرائیل نیز زاده آمریکاست. شعار ما هم بسیار روشن است. «مرگ بر آمریکا» کسانی که در این خط هستند مبارزه را وظیفه خود میدانند.»
** ''[[مسعود شجاعی طباطبایی]]''<ref>http://dw-usa.com/fa/content/2531</ref>
* «ما کار خود را داریم، سرگرمی خود را داریم و زندگی خود را داریم. گفتن «مرگ بر آمریکا» یکی از لوازم همیشگی انقلاب بوده است که ما دیگر به آن گوش نمیدهیم. آن [شعار] دیگر به یک امر عادی تبدیل شده است.»
** ''[[امیرحسین زمانینیا]]''<ref>http://www.newyorker.com/news/news-desk/death-to-america-and-the-iran-deal</ref>
* «ما اگر شعار «مرگ بر آمریکا» را سر میدهیم لازمه توفیق نهایی و تحقق این امر غلبه علمی و جلو افتادن در پیشرفتهای تحقیقاتی و پژوهشی است که قطعاً دست یافتن به آن امکانپذیر است.»
** ''[[محمدرضا نقدی]]''<ref>http://farsnews.com/newstext.php?nn=13940609001242</ref>
* «شعار مرگ بر آمریکا جواب واضح ما به کسانی است که دوستدار ایجاد رابطه با آمریکا هستند.»
** ''[[سید احمد خاتمی]]''<ref>http://www.mehrnews.com/news/2895770/شعار-مرگ-بر-آمریکا-واضح-ترین-جواب-ما-به-دوستداران-آنان-است</ref>
* «ما هر چه داریم از شعار مرگ بر امریکاست، در یمن و بحرین انقلاب میشود و شعار مرگ بر آمریکا سر میدهند، به یاری خدا در مراسم برائت نیز دنیا خواهد گفت الموت آمریکا.»
** ''[[سید احمد خاتمی]]''<ref>http://www.mehrnews.com/news/2897914/فرهنگ-ذلت-ناپذیری-مهم-ترین-ویژگی-منتظران-است</ref>
* «'''شعار مرگ بر آمریکا نمادی از مخالفت مردم ایران با سیاستهای مداخله جویانه در کشور است… منظور از این شعار یک ملت نیست، بلکه آنها با این سیستم رفتار مخالفند'''.»
** ''[[محمد نهاوندیان]]''<ref>http://khabaronline.ir/(X(1)S(f5pqm03uoathkalt0o2c10bl))/detail/441733/Politics/government</ref>
* «شعار «مرگ بر آمریکا» امروز یک [[ذکر]] است. ویژگیهای این شعار برگرفته از ویژگیهای قیام امام حسین (ع) است که برای ما الگوست و اگر کسانی میگویند که قیام سیدالشهدا برای ما الگو نیست، کار خوبی میکنند که سریعاً عذرخواهی میکنند. قیام امام حسین (ع) بزرگترین الگو برای همه تاریخ است.»
** ''[[عزتالله ضرغامی]]''<ref>http://dw-usa.com/fa/content/2950</ref>
* «شعار «مرگ بر آمریکا» چکیده و مانیفست تجربه بشری است. این شعار به عنوان زبان مشترک همه ملتهای ضد استکباری است و نمیتوان با کلمات این شعار بازی کرد.»
** ''[[عزتالله ضرغامی]]''<ref>http://dw-usa.com/fa/content/2950</ref>
* «شعار «مرگ بر آمریکا» شعار یک ملت است و همه در این شعار اتفاق نظر دارند.
** ''[[عزتالله ضرغامی]]''<ref>http://dw-usa.com/fa/content/2950</ref>
* «آنچه که مهم است شعار «مرگ بر آمریکا» است که از روز اول انقلاب اسلامی مدام تعمیق شده است. مردم درست فهمیدند که همه گرفتاریهای ما از آمریکا است.
** ''[[عزتالله ضرغامی]]''<ref>http://dw-usa.com/fa/content/2950</ref>
* «ساده اندیشی است که فکر کنیم «مرگ بر آمریکا» ربطی به اصل انقلاب ندارد. امام خمینی در سال ۱۳۴۳ به چه اتهام و دلیلی تبعید شد؟ اعتراض به کاپیتولاسیون! نباید قلب و ماهیت انقلاب را وارونه جلوه داد.»
** ''[[محمدباقر قالیباف]]''<ref>http://www.farsnews.com/13940527001399</ref>
* شعار «مرگ بر آمریکا» شعار ملت ایران است…»
** ''[[عبدالرضا رحمانی فضلی]]''<ref>http://www.mehrnews.com/news/2894430/مرگ-بر-آمریکا-شعار-ملت-ایران-است-کاهش-۵۰-درصدی-قاچاق-سوخت</ref>
* «آمریکاییهای نه تنها از شعار «مرگ بر آمریکا» بلکه از شعار «استقلال، آزادی» و شعار «نه شرقی، نه غربی» هم نگران هستند… آنها باید فکر کنند تا بفهمند که ما بی جهت مرگ بر آمریکا نمیگوییم؛ رفتار آمریکایی و توطئهها و دشمنیهای آنها علیه ایران باعث شده این شعار تولید شود و دوام یابد. مردم ما جریان ۲۸ مرداد سال ۳۲ را هرگز فراموش نمیکنند… مرگ بر آمریکا همچون بمب اتم بر علیه آمریکاست.»
** ''[[سید رضا اکرمی]]''<ref>http://www.donya-e-eqtesad.com/news/904693/</ref>
* «دولتمردان طماع انگلیس و آمریکا توجهشان به رفراندومهای هفتگی مردم در میعادگاه نماز جمعه معطوف باشد و صدای ملت ایران را در سر دادن شعارهای مرگ بر آمریکا، مرگ بر انگلیس و… بشنوند. باشد که عبرت گیرند و مواضع خود را اصلاح و از ملت بزرگ ایران عذرخواهی کنند و بدانند جمهوری اسلامی ایران استکبارستیز خواهد ماند.»
** ''[[فاطمه آلیا]]''<ref>http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940603000486</ref>
* «... این درست نیست که ما شعار مرگ بر آمریکا بدهیم اما ۶۰ درصد جوانان ما بیکار باشند…»
** ''[[سید حسین موسوی تبریزی]]''<ref>http://www.imam-khomeini.ir/fa/n22984/سرویس_های_اطلاع_رسانی/امام_خمینی_و_انقلاب_اسلامی/دولت_آرمانی_امام_خمینی</ref>
* «ما شعار [[مرگ بر آمریکا]] سر میدهیم، ولی همه چیزمان تا [[w:آرنج|مفرغ]] آمریکایی است.» <ref>{{یادکرد وب |نشانی=http://www.sharghdaily.ir/News/115752/بحران-پزشكي-در-ايران-و-نفس-نوليبرال|عنوان=بحران پزشكي در ايران و نفس نوليبرال|تاریخ=۳ اسفند ۱۳۹۵|اثر=روزنامهٔ شرق}}</ref>
** ''[[یوسف اباذری]]'' <small>۲۱ فوریه ۲۰۱۷/ ۳ اسفند ۱۳۹۵</small>
----
* «آمریکا و رژیم صهیونیستی هر یک شاخص و نماد ویژهای در این میان به حساب میآیند. در تعیین اهداف و مؤلفههای این دو به فهرست بلندبالایی از خصوصیات شیطانی برمیخوریم؛ که تأمل در آنها حیرتآور و نفرتزا است. اگر شعار «مرگ بر آمریکا» و نابودی اسرائیل غاصب، امروز به یک بِرند جهانی مبدل شده است، دارای یک چنین پشتوانه و عقبه قطعی و مسلّم است. اضافه کنید شعار «مرگ بر انگلیس» و «مرگ بر منافقینِ» ملت ایران را.»
** ''سید مسعود جزایری''<ref>http://www.farsnews.com/13940531001009</ref>
* «فریادهای مرگ بر آمریکا، مرگ بر انگلیس، مرگ بر اسرائیل و… یکشبه ایجاد نشده
** ''سید مسعود جزایری''<ref>http://www.farsnews.com/13940531001009</ref>
* «شعار مرگ بر آمریکا، در واقع علیه مردم و ملت آمریکا نیست بلکه علیه رویکرد صهیونیستی آمریکا است. اگر آمریکا واقعاً نگرش صهیونیستی خود را تغییر دهد، دیگر مردم آمریکا، شعار مرگ بر آمریکا سرنمیدهند. تا وقتی که گرایش صهیونیستی آمریکا ادامه داشته باشد، شعار مرگ بر آمریکا نیز ادامه خواهد داشت.»
** ''[[ناشناس]]''<ref>http://farsnews.com/newstext.php?nn=13940527001269</ref>
== وابسته ==
* [[روابط ایران و آمریکا]]
== منابع ==
[[رده:سیاست در ایران]]
[[رده:شعارها]]
qaszgohcsvslrnv52jo1t07pcvwvw57
بحث کاربر:فرهنگ2016
3
36712
171466
171366
2022-08-25T11:40:39Z
محمدپندار
23704
wikitext
text/x-wiki
{| class="infobox" style="width: 275px"
|-
|style="text-align: center;"|[[Image:Crystal Clear app file-manager.png|50px|بایگانی]]
|-
|style="text-align: center;"|'''بایگانیها'''
|-
|style="column-count:3;text-align: right;"|
*[[بحث کاربر:فرهنگ2016/بایگانیها/بایگانی ۱|بایگانی ۱]]
*[[بحث کاربر:فرهنگ2016/بایگانیها/بایگانی ۲|بایگانی ۲]]
*[[بحث کاربر:فرهنگ2016/بایگانیها/بایگانی ۳|بایگانی ۳]]
*[[بحث کاربر:فرهنگ2016/بایگانیها/بایگانی ۴|بایگانی ۴]]
*[[بحث کاربر:فرهنگ2016/بایگانیها/بایگانی ۵|بایگانی ۵]]
*[[بحث کاربر:فرهنگ2016/بایگانیها/بایگانی ۶|بایگانی ۶]]
*[[بحث کاربر:فرهنگ2016/بایگانیها/بایگانی ۷|بایگانی ۷]]
*[[بحث کاربر:فرهنگ2016/بایگانیها/بایگانی ۸|بایگانی ۸]]
*[[بحث کاربر:فرهنگ2016/بایگانیها/بایگانی ۹|بایگانی ۹]]
|}
<!--------پیامهای جدید--------------->
== برای ایجاد ==
سلام جناب فرهنگ من طبق راهنمایی که کردید در صفحه بحث خودم چیزهایی که نیاز بود را خواندم و اینگونه برداشت کردم که در اینجا صحبت های اشخاص یا همان نقل قول از انها منتشر میشود من بسیار علاقه مند هستم در اینجا فعالیت نمایم و خواستم قبلش اجازه بگیرم از شما بابت این موضوع ایا اشکالی ندارد بنده هم در اینجا فعالیت بنمایم. {{امضانشده|Uriasss}}
:{{پینگ|Uriasss}} سلام بر شما. نیازی به اجازه از دیگر کاربران نیست و شما هم می توانید طبق سیاستها و رهنمودها و شیوه نامه های این پروژه مشارکت کنید. تنها شرط مشارکت برای همه کاربران رعایت سیاستها و رهنمودها و شیوه نامه های پروژه است. اگر کمک و راهنمایی خواستید میتوانید به من یا دیگر کاربران باتجربه و فعال مراجعه کنید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۱۴ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۴۲ (UTC)
== درخواست کمک ==
سلام.فرهنگ جان، متاسفانه من نحوۀافزودن میانویکی را فراموش کردهام و نتوانستم به صفحاتی که ساختم مثل [[گرتا تونبرگ]] میان ویکی اضافه کنم.شدیداً به کمک شما نیاز دارم.پیشاپیش از راهنمایی شما سپاسگزارم.[[کاربر:Hiiiva|Hiiiva]] ([[بحث کاربر:Hiiiva|بحث]]) ۲۴ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۰۸ (UTC)
:{{پینگ|Hiiiva}} سلام بر شما. من خودم معمولا از ویکی داده برای افزودن میان ویکی استفاده می کنم. اما می شود از [[:q:en:Greta Thunberg]] هم استفاده کرد. البته برایتان انجام دادم. ارادتمند [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۲۴ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۲۱ (UTC)
== نقل روز ==
برش گردونید 10 سال یک ادمین است الگو از صفحه اول را پاک کرده https://fa.wikiquote.org/w/index.php?title=%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87%D9%94_%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C&diff=33225&oldid=33048 [[کاربر:Baratiiman|Baratiiman]] ([[بحث کاربر:Baratiiman|بحث]]) ۳۱ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۶:۲۹ (UTC)
:{{پینگ|Baratiiman}} سلام. با توجه به اینکه جناب مردتنها به عنوان مدیر این ویرایش را انجام دادند و همچنان فعال هستند درست این است که از خودشان درخواست کنید. البته دلیلی که برای حذف الگو اشاره کردند همچنان باپرجاست و بنظرم اینگونه ویکی پروژه ها نیاز به بیشتر از یک یا دو کاربر فعال دارد تا بتوان با اجماع کارها را پیش برد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۳۱ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۰۴ (UTC)
== درخواست راهنمایی ==
سلام جناب فرهنگ وقت به خیر. من بیشتر و پیشتر شاهد حضور شما در ویکی بودم. برخلاف ویکی من در ویکی گفتاورد مبتدی و تازه کار هستم. دوست دارم اینجا ویکی گفتاوردهایی مستند به کتابهای مختلف را ایجاد کنم و بسط بدهم. از کجا شروع کنم؟
چطور یک ویکی گفتاورد استاندارد ایجاد کنم؟
چطور از ویکی گفتاورد به مقالهای در ویکیپدیا لینک بدهم؟ ممنونم. [[کاربر:Dayhimak|<font size="3" face="IranNastaliq">'''دیهیم'''</font>]] ۳۰ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۲:۲۶ (UTC)
مثلا من میتوانم مستقلا برای این کتاب هم یک ویکی گفتاورد ایجاد کنم که بخشی از گفتاورد یک فرد نباشد؟ این کتاب منظورم است؛ [[نسیم_مرعشی#پاییز_فصل_آخر_سال_است]][[کاربر:Dayhimak|<font size="3" face="IranNastaliq">'''دیهیم'''</font>]] ۳۰ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۲:۳۷ (UTC)
:{{پینگ|Dayhimak}} سلام وقت شما هم به خیر. کتابها هم مثل بقیه نوشتارها در چارچوب [[وگ:شیوه]] و درنظر گرفتن سرشناسی ایجاد می شود. برای پیوند هم [[ویکیگفتاورد:شیوهنامه#پیوندها]] را بخوانید و اگر نیاز به کمک بیشتری بود بگویید تا همراهی تان کنم. البته میان ویکی را بهتر است از پروژه ویکی داده متصل کنید که هر نوشتاری همزمان به تمام پروژه های همان نوشتار در دیگر زبانها هم متصل شود. در مورد کتاب نسیم مرعشی هم بنظرم تا وقتی سرشناسی ملاک باشد می توان نوشتار مستقل ایجاد کرد. البته من ترجیح دادم همزمان مقاله خود نویسنده و کتابش را یکی بسازم چون نیازی به مستقل بودن نداشت. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۳۱ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۰۲ (UTC)
سلام از راهنمایی شما ممنونم.[[کاربر:Dayhimak|<font size="3" face="IranNastaliq">'''دیهیم'''</font>]] ۱۳ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۱۵ (UTC)
== How we will see unregistered users ==
<div lang="en" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
<section begin=content/>
Hi!
You get this message because you are an admin on a Wikimedia wiki.
When someone edits a Wikimedia wiki without being logged in today, we show their IP address. As you may already know, we will not be able to do this in the future. This is a decision by the Wikimedia Foundation Legal department, because norms and regulations for privacy online have changed.
Instead of the IP we will show a masked identity. You as an admin '''will still be able to access the IP'''. There will also be a new user right for those who need to see the full IPs of unregistered users to fight vandalism, harassment and spam without being admins. Patrollers will also see part of the IP even without this user right. We are also working on [[m:IP Editing: Privacy Enhancement and Abuse Mitigation/Improving tools|better tools]] to help.
If you have not seen it before, you can [[m:IP Editing: Privacy Enhancement and Abuse Mitigation|read more on Meta]]. If you want to make sure you don’t miss technical changes on the Wikimedia wikis, you can [[m:Global message delivery/Targets/Tech ambassadors|subscribe]] to [[m:Tech/News|the weekly technical newsletter]].
We have [[m:IP Editing: Privacy Enhancement and Abuse Mitigation#IP Masking Implementation Approaches (FAQ)|two suggested ways]] this identity could work. '''We would appreciate your feedback''' on which way you think would work best for you and your wiki, now and in the future. You can [[m:Talk:IP Editing: Privacy Enhancement and Abuse Mitigation|let us know on the talk page]]. You can write in your language. The suggestions were posted in October and we will decide after 17 January.
Thank you.
/[[m:User:Johan (WMF)|Johan (WMF)]]<section end=content/>
</div>
۴ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۱۵ (UTC)
<!-- پیام توسط کاربر:Johan (WMF)@metawiki با استفاده از فهرست در https://meta.wikimedia.org/w/index.php?title=User:Johan_(WMF)/Target_lists/Admins2022(4)&oldid=22532508 ارسال شدهاست -->
== ابزارها ==
درود، آیا در اینجا مانند ویکیپدیا ابزارهایی مانند توفاویکی یا توینکل نیز کار میکنند؟ اگر یک راهنمایی کلی درباره ابزارها کنید سپاسگزار میشوم. با احترام. [[کاربر:ChipsBaMast|ChipsBaMast]] ([[بحث کاربر:ChipsBaMast|بحث]]) ۵ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۴۱ (UTC)
:{{پینگ|ChipsBaMast}} درود. توفاویکی که خیر نداریم و توینکل هم حداقل برای من مدتهاست کار نمی کند. بقیه ابزارها هم مثل وپ در قسمت ترجیحات می توانید مشاهده کنید. [[وگ:دار]] برای انتقال رده ها هم داریم. با احترام [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۵ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۰۱ (UTC)
== یک سوال ؟ ==
وقت بخیر
مطلبی را در خصوص کمال حزباوی ویرایش کردم که حذف کردید، لفا بفرماید معیارها چه هستند صفحه حذف نشود.
این شخصیت عرب تبار ایرانی یکی از مترجمان و شاعران پیش قراول شعر سپید عرب اهوازی است. متشکرم [[کاربر:Solman9|Solman9]] ([[بحث کاربر:Solman9|بحث]]) ۲۵ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۱۱ (UTC)
:{{پینگ|Solman9}} وقت بخیر. این پروژه مکمل ویکی پدیاست و ما اینجا پروژه خاصی برای سنجش سرشناسی افراد نداریم و روال این است که هر موضوعی که در ویکی پدیا مقاله داشته باشد نوشتاری هم برای نقل قول های مرتبط با آن موضوع در اینجا ایجاد می کنیم. در حال حاضر موضوع موردنظر مقاله ای در ویکی پدیا ندارد و پیشنهاد من این است که برای آن در ویکی پدیا مقاله بسازید و اگر آنجا ماندگار شد می توان در اینجا هم نوشتار مکملی برای گفتاوردها ساخت. البته با رعایت [[وگ:شیوه]] و سیاستها و رهنمودهای ویکیگفتاورد. با احترام [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۲۵ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۲۵ (UTC)
::@[[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]]بسیار خوب متوجه شدم نکته خوبی گفتید. سپاس [[کاربر:Solman9|Solman9]] ([[بحث کاربر:Solman9|بحث]]) ۲۵ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۰۵ (UTC)
== صفحه ژوزه مورینیو ==
سلام {{پینگ|فرهنگ2016}}
چرا دوباره تصویر این صفحه را به سمت چپ بردید؟
تقریبا همه تصاویر صفحات ویکیگفتاورد در وسط قرار دارند.
درضمن سمت چپ بودن عکس موجب ایراداتی در نمای تلفن همراه میشود. [[کاربر:YBE11|YBE11]] ([[بحث کاربر:YBE11|بحث]]) ۸ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۰۹ (UTC)
:{{پینگ|YBE11}} سلام. جای معمول تصاویر در پروژه های فارسی بنیاد سمت چپ نوشتار است. البته در [[w:وپ:شیوهنامه/تصاویر|شیوه نامه]] آمده: «به طور معمول آوردن تصویر در سمت چپ بر آوردن آن در سمت راست برتری دارد؛ اما در صورتی که در یک مقاله از چندین تصویر استفاده میشود، برای پرهیز از یکنواختی میتوان تعدادی از آنها را در سمت راست و تعدادی دیگر را در سمت چپ آورد.» [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۸ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۳۷ (UTC)
{{پینگ|فرهنگ2016}} عجیب است. زیرا در بیشتر صفحات، تصاویر در وسط صفحات است و برای من که با تلفن همراه ویرایش میکنم، صفحاتی مانند صفحه ژوزه مورینیو به درستی نمایش داده نمیشود و تصویر و سربرگها در هم میروند.
فکر کنم دیگر کسانی که با تلفن همراه از این صفحات بازدید میکنند همین مشکل را داشته باشند. [[کاربر:YBE11|YBE11]] ([[بحث کاربر:YBE11|بحث]]) ۸ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۴۷ (UTC)
:{{پینگ|YBE11}} اگر در تلفن همراه از حالت دسکتاپ یا رایانه که گزینه آن در پایین نوشتار قرار دارد استفاده کنید بنظرم مشکل حل می شود. در حالت دسکتاپ جای معمول تصاویر در سمت چپ صفحه قرار دارد و در حالت تلفن همراه وسط قرار می گیرد برای همین شما تصویر را در وسط صفحه می بینید. البته تصویر مورینیو را کوچکتر کردم تا در نسخه تلفن همراه بهم نریزد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۸ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۳۰ (UTC)
{{پینگ|فرهنگ2016}} تشکر فراوان.
درست شد. [[کاربر:YBE11|YBE11]] ([[بحث کاربر:YBE11|بحث]]) ۹ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۱۰ (UTC)
== اصلاح صفحۀ پروژه ==
درود. جناب فرهنگ، ضمن عرض ادب و احترام با توجه به محدودیت ویرایشیام در صفحۀ [[ویکیگفتاورد:چگونه صفحات را ویرایش کنیم]] نتوانستم در دومین بخشِ [[ویکیگفتاورد:چگونه_صفحات_را_ویرایش_کنیم#قالببندی_نویسهها|قالببندی نویسهها]] در جملۀ «به '''دلایا''' معناشناختی، برای نوشتن برنامههای کامپیوتری از <code> استفاده کنید.» واژۀ ''دلایل'' را اصلاح کنم. لطفا زحمت آنرا تقبل نمایید. با مهر [[کاربر:DejaVu|DejaVu]] ([[بحث کاربر:DejaVu|بحث]]) ۱۴ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۳:۳۰ (UTC)
:{{پینگ|DejaVu}} درود بر شما. انجام شد. با مهر [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۱۴ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۵:۴۱ (UTC)
== قطع دسترسی من، Ruwaym ==
سلام بر فرهنگ2016 و {{پینگ|Mardetanha|Sajad}} خواستم یادآوری کنم که الاکرام بالاتمام. با مشاهدۀ اطلاعات سراسری حساب کاربری Chyah با زاپاس Sonia Sevilla اش، متوجه میشویم که او در اینجا بیپایان قطع دسترسی شده، یک شیوۀ رایج مدیریتی در پروژههای فارسی برای از سر خود وا کردن هر مشکلی. از آنجا که در ویکیپدیای فارسی یک اعتقاد رایج بین مدیران هست که من نیز زاپاس او هستم، پس لطفًا حسابم را در اینجا بیپایان ببندید، ویرایش صفحۀ بحثم را بگیرید، فرستادن ایمیل را ممنوع کنید، صفحاتی که ساختم را حذف کنید و به همین ترتیب، کارزار لکهدار من یا Chyah را ادامه دهید که اصولًا کاربران هیچ حقی ندارند مگر اینکه خلافش ثابت شود! --[[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۸ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۵۰ (UTC)
:::سلام، اینجا تا وقتی ویرایشهایتان مثبت باشد مشکلی برای ویرایش ندارید. '''[[کاربر:Mardetanha|<span style="color: #084C9E">م</span><span style="color: #4682b4">رد</span><span style="color: #6495ED">تن</span><span style="color: #4682b4">ه</span><span style="color: #084C9E">ا</span>]]''' ۱۸ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۱۵ (UTC)
::::سلام. با توجه به بحث جناب مردتنها بنظرم حرف دیگری برای گفتن باقی نمی ماند. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۱۹ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۳۴ (UTC)
::::: {{پینگ|Mardetanha}} از دید مثبت شما دو نفر، واقعًا شگفتزده شدم و آن را نوعی تشویق به مشارکت در نظر میگیرم. در ویکیپدیای فارسی هم مشارکت مثبت داشتم اما مشکل پیش آمد. اصلًا حساب سراسری من هر آن ممکن است قفل یا بسته است. مثل همان بلایی که سر خود Chyah آمد که جدا از یک بقچه ترولی که به او چسباندند و [[w:en:Wikipedia:Articles for deletion/Manouchehr Azari|میچسبانند]] (مقالۀ [[منوچهر آذری]] هم Chyah در اینجا گسترش داده، پس هر کاربری که به آن مقاله در هر نسخهای بپردازد، زاپاس اوست!)، احتمالًا [[meta:Universal_Code_of_Conduct/Initial_2020_Consultations/Persian#Interesting_stories|چنین داستانی دربارۀ او هم رایج است]]. بالاخره باید وضعیت سرانجام او روشن شود تا بهانه برای زاپاسگیری/سازی به دست هرکسی نیفتد، چه دیوانسالار چه مدیر چه ترول. شکایت من هم از Sunfyre برجاست و [[w:en:Wikipedia:Sockophobia|فوبیای زاپاسگیری]] نمایان شد؛ هر کسی از ظن خود شد یار Chyah، در نسخههای انگلیسی، هر ترول ایرانی به او میچسبانند، در خود فارسی هر کی رفتارش شبیه به او باشد، زاپاس یا شبه زاپاس اوست چه کاربر تازهوارد یا قدیمی. این یک بازار شام است و اعتماد جامعه به بازرسی را کمرنگ میکند. از ما گفتن. اما اکنون آییننامۀ فراگیر رفتاری اجرایی و جهانی شده. کدخدا و ملا رفت، فرماندار ایالتی دموکرات آمد.
:::::: به ویکیگفتاورد فارسی هم میگویم: دیوانه برو که مست آمد. از دق دلیم هم که شده، در اینجا هزاران مقاله خواهم ساخت. حالا که بهزور است، یا حسین هم میگویم و در اینجا مشارکت مثبت و قوی خواهم داشت تا به Chyah شبیهتر شوم که هر دو قربانی هستیم، تا Sunfyre برای تهمتش دست خالی نباشد که ما اهل مروتیم و [[w:en:Malamatiyya|ملامتی]]. --[[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۹ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۵:۵۴ (UTC)
== پالایهٔ هرزنگاری ==
سلام بر فرهنگ. در حال ساخت نوشتار «محبوبه بیات» بودم که منبع به tribunezamaneh.com دادم، اما پالایه جلویم را گرفت. تریبون زمانه بخشی از [[w:رادیو زمانه]] و یک رسانۀ مستقل است؛ عجیب است که استفاده از آن ممنوع باشد. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۵ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۰۲:۳۵ (UTC)
:{{پینگ|Ruwaym}} سلام بر شما. من بررسی نکردم اما حدس می زنم لیست سیاه بر اساس ویکی پدیا ایجاد شده و احتمالا بخش هایی از رسانه ها که تریبون آزاد است به عنوان منبع اعتبار کافی ندارد اما چون بحث ویکیگفتاورد در استفاده از منابع دست اول متفاوت از ویکی پدیاست نیازی به بودن در لیست نبود و حذفش کردم تا از آن استفاده کنید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۵ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۴۷ (UTC)
:: یک نکتۀ دیگر: دربارۀ رده:اهالی ایران بر پایه قومیت یا خاستگاه ملی؛ همان طور که میدانید در پروژههای گوناگون، معمولًا قومیت اصلی و اکثریت رده ندارد، ردۀ عربهای عراقی یا ترکهای ترکی نداریم. اما اگر در مورد ایران، کسی خود را "فارس" دانست، میتوانیم ردهای برای این گروه قومی داشته باشیم؟ چرا که به شکل ویکیدیتا/پدیایی، قومیت، دین و زبان کسی به دو شکل اثبات میشود: یا اینکه خود طرف گفته باشد، یا منبع معتبری به آن اشاره کند. --[[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۷ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۳۴ (UTC)
:::{{پینگ|Ruwaym}} بنظر من این رده ها از دو نظر اشکال اساسی دارد. اول اینکه مشکل اثبات پذیری دارد و اثبات مذهب و قومیت و تبار افراد نیاز به منابع معتبر و قابل اعتماد دارد. من بارها دیدم کاربرانی فعالیت اصلی شان رده بندی انبوه مقالات افراد بر پایه مذهب و قومیت و تبار است حتی بدون اینکه خود مقاله به موضوع پرداخته باشد. مشخص است که این رده بندی های انبوه تنها بر اساس فرض های بدیهی کاربر یا تحقیق دست اول است. مشکل دوم هم جنبه طرفداری این نوع از رده بندی هاست. اما فارغ از این دو مشکل، اختلاف نظرهای جدی روی بحث قومیت فارس است و در ویکی پدیا هم از معیار زبان برای رده بندی افرادی که فارسی صحبت می کنند استفاده شده است. هر چند نمی دانم اصلا برای ویکیگفتاورد ضرورتی دارد یا خیر اما می توانید از زیررده های رده مردمان فارسیزبان برای رده بندی استفاده کنید. توجه داشته باشید که حجم نوشتارهای ویکیگفتاورد فارسی در مقایسه با ویکی پدیا بسیار ناچیز است و تمرکز بیش از حد روی گسترش رده بندی نه ضرورت دارد و نه کمکی به رده بندی دقیق محتوای نوشتارها می کند که حاوی نقل قول است نه اطلاعات زندگی نامه ای افراد. رده بندی های جزئی مرتبط با زندگی نامه افراد مناسب ویکی پدیاست که مقالاتشان اطلاعات زندگی نامه ای دارد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۷ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۰۹ (UTC)
:::: بله، درست است. برای اثبات، بهتر است به آیتم ویکیداده هر فرد مراجعه کنیم، اگر آنجا با منبع بود و اعتبار داشت، پس ردۀ مربوط را اضافه میکنیم، به ردههای خود ویکیپدیا، چه انگلیسی یا فارسی، اعتماد صددرصد ندارم، برپایۀ تجربۀ خودم میگویم. مثلًا ردۀ یارسانیهای پیشین در هر دو ویکیپدیای انگلیسی و فارسی وجود دارد، در حالیکه یارسانیسم یک [[w:en:Ethnic religion|دینِ قومی]] است، مثل یهودیت. در ویکیپدیای عربی نیز گهگاه دیدهام صرف اینکه نام فردی شبیه مسیحیان است (نمیدانند که نامهای مشترک بین عربها از هر دینی وجود دارد)، پس ردۀ مسیحی بودن فرد را به مقالهاش افزودهاند. انگار هر قبطی و مارونی و آشوری باید به قومیت خود منتسب شود، در چنین حالتی، هویت فردی فراموش میشود. خصوصًا در ویکیپدیای انگلیسی، تا ببینند نام یک فرد عرب یا ایرانی کمی متفاوت باشد، به آن ردهای قومیتی یا زبانی اضافه میکنند... بهتر است در اینجا همان شیوۀ معمول همۀ پروژهها را در نظر داشته باشیم: یا اینکه خود فرد به مذهب یا قومیت خود یا منبع معتبری دربارۀ آن اشاره داشته باشد. اگر فردی خود را به قومیتی منتسب کرده و اعلام کرده باشد که بهتر، نیازی به گشتن بین منابع نیست، مثل [[مهوش افشارپناه]]: [https://jamejamonline.ir/fa/news/995281/مهوش-افشارپناه-میگویند-چهرهام-به-زنان-جنوبی-شبیه-است منبع]. من از ردههای انبوهگذاری برپایۀ دانش یا استدلال شخصی دوری میکنم، البته ناخودآگاه چنین نوشتم و سریع حذف کردم: [https://fa.wikiquote.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%AD%D8%A8%D9%88%D8%A8%D9%87_%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA&diff=prev&oldid=165273 ]. پیاپی شدن ویرایش چند مقاله، ناخودآگاهِ مرا قوی کرده بود.
::::: اما دربارۀ اختلاف نظرها دربارۀ قومیت در ویکیپدیای فارسی، به نظرم [[w:ویکیپدیا:نظریههای حاشیهای|نظریات حاشیهای]] شخصی یا گروهی غلبه دارد. برای همین از پسوند زبان برای اشاره به قومیت فارس استفاده شده، دقیقًا همان چیزی که حاکمیت کنونی تبلیغ میکند و برای دیگر قومیتهای نیز به کار میبرد: آذریزبان، عربزبان و... درحالیکه در زبان جهانی و فرهنگ جهانی ما قومیتی به نام [[w:en:Persians|Persians]] داریم، که جای انکار ندارد. زبان یکی از پایههای قومیت است نه همۀ آن. دقیقًا نمیدانم چرا چنین چیزی در ویکیپدیای فارسی رایج شده و یک قومیت انکار میشود، ولی مایلم آن را به ناآگاهی عمومی ربط بدهم، میدانم که جامعهشناسی قومی در ایران ضعیف است، نشان به این که تا کنون چنین مفاهیمی را نشنیدهایم و مقالات آنها هم در ویکیپدیای فارسی یا وجود ندارد یا بسیار خرد است: [[w:en:Passing (racial identity)|Passing]]، [[w:en:Multiracial people|Multiracial people]]، [[w:en:Cultural assimilation|Cultural assimilation]]، [[w:en:Racial misrepresentation|Racial misrepresentation]]، [[w:en:Transracial (identity)|Transracial (identity)]] و غيره؛ شک ندارم اگر با این مفاهیم آشنا شوی، نمونههای در جامعۀ ایرانی برای آنها خواهی یافت. اصلًا تفاوت نژاد-Race و قومیت-Ethnic عمومًا درک نمیشود... آیا ما میتوانیم همان کاری که با دیگر قومیتها برای ردهگذاری انجام میدهیم، برای «فارسیها» (فارس اسم قومیت-Ethnonym نیست، اسم مکان است-Toponymy) نیز در اینجا انجام دهیم؟ اما من تا حالا پس از سه سال زندگینامهنویسی در ویکیپدیاها ندیدم کسی - خصوصًا معاصرین - خود را «فارس» بداند، الا [[ناصر فکوهی]] در [https://www.cgie.org.ir/fa/news/5866 اینجا] که گفته «..من به عنوان یک فارس تبار که هر گز شانس برخورداری از دانش زبانی قومی ایرانی دیگر را نداشته است..» اگر تعداد بیشتر یافتم که خود را فارسی نامیدهاند، چرا ردۀ مربوط را اضافه نکنیم؟ ردهای به نام «فارسیهای ایرانی» كه همان ردۀ فارسیزبانان ویکیپدیا باشد. هرچند شخصًا در چین حالتی باز هم رغبتی ندارم، چون فارسیها اکثریت هستند، و معمولًا برای اکثریت، ردههای قومی یا زبانی نمیگذارند. مثلًا ردۀ شاعران ایرانی، خب اغلب آنان به زبان فارسی نوشتهاند، برای شاعران غیر فارسیزبان ایرانی، ردۀ دیگری میتوان داشت، پس، ردۀ احتمالی «شاعران فارسیزبان ایرانی» بیفایده است، اما شاعران کردی ایرانی یا عربی ایرانی، پسندیده است.
:::: اما من در اینجا به دقت برای هر فردی کار میکنم، امیدوارم شیوۀ مرا مشکلدار ندانید؛ من فقط میخواهم ردهگذاریها کامل، دقیق و مستند باشد، برای اثبات هر ردهای هم همان شیوه که گفتم رعایت خواهم کرد. خیلی ساده بگویم: به هنگام ویرایش، جهان بیرونی واستدلال شخصی برایم وجود ندارد، متن و فرد وجود دارد+نُرم و عُرف ویکیپدیایی؛ اگر فردی خود را "آذری" دانسته و ایرانی است، پس ردۀ آذریهای ایرانی را به آن اضافه میکنم، مثل "رضا براهنی". سپاس. --[[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۳۹ (UTC)
:::::{{پینگ|Ruwaym}} رده باید دقیق و مشخص باشد. درباره فارس بودن یا فارس زبان بودن اختلافات گسترده ای وجود دارد. بحث ها بیش از حد گسترده است و این دیدگاه ها نظرات حاشیه ای است و دیدگاه غالبی درباره فارس بودن و فارس زبان بودن وجود ندارد. رده ای که دقیق نیست فقط باعث اشتباه و خطا در رده بندی مقالات خواهد شد. فارسی زبان اما رده مشخصی است. [[معین]] خواننده ای است که ترانه هایی به زبان فارسی دارد. پس دقیق و مشخص در رده خوانندگان فارسی زبان جای می گیرد. ریاضی دان و فیلسوف و رمان نویس و شاعری که به زبان فارسی آثاری منتشر کردند واضح و مشخص در زیررده های مناسب فارسی زبانان بر پایه پیشه قرار می گیرند. هنرپیشه ای که در فیلم های فارسی زبان بازی کرده و فیلم و سریالی که به زبان فارسی تولید شده به همین ترتیب. شیوه رده بندی باید دقیق و مشخص باشد. طبعا تحقیق دست اول و حدس و گمان و تبدیل کردن ویکی به محلی برای رواج و انتشار دیدگاه های حاشیه ای شیوه ویکی نیست. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۱۸ (UTC)
::::::موافقم. اما من به [[w:ازآنخودسازی فرهنگی|ازآنخودسازی فرهنگی]] برای فارسیها یا ''فارسیزبانان'' دست نمیزنم. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۱۱ (UTC)
== برای شما ==
{| style="background-color: #fdffe7; border: 1px solid #fceb92;"
|rowspan="2" style="vertical-align: middle; padding: 5px;" | [[File:Copyeditor Barnstar Hires.png|100px]]
|style="font-size: x-large; padding: 3px 3px 0 3px; height: 1.5em;" | '''نجم التدقيق'''
|-
|style="vertical-align: middle; padding: 3px;" |'' نجمُ التَّدقيق '' تقدیم به شما که اهل "تدقیق" هستید و تاریخچۀ مشارکتهایتان روشن میسازد هم به محتوا هم به روتین اداری پرداختید.
|} [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۶ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۴۸ (UTC)
:{{پینگ|Ruwaym}} سلام بر شما. ممنونم لطف دارید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۱۶ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۰۶:۳۸ (UTC)
== حذف لقب و چند مورد دیگر==
سلام.
برای حذف القاب تفخیمی/تکریمی از عناوین مقالات، آیا نیاز به هماهنگی یا شما یا نظرخواهی است؟ [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۲۰ (UTC)
:{{پینگ|Ruwaym}} سلام. برای القاب می توانید طبق رهنمودها عمل کنید. نه نیازی به هماهنگی نیست ولی اگر برای حذف نیاز به دسترسی حذف داشته باشید می توانید مراجعه کنید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۱۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۲۳ (UTC)
: نه مشکلی برنخوردم. (فقط نمیدانم مشکل «سید محمدکاظم شریعتمداری» چه بود که مجبور شدم منتقلش کنم، ابرابزار نامش را مرتب میکرد که با عنوان قبلی نمیخواند.) کار برای لقبهای قاجاری که مثل لقبهای عثمانی در عربی است، آسان است: میرزا، حاج، آقا، خان و... که البته بهتر است در مواردی در جای خود بماند، مثل نامهای «ایرج میرزا، میرزا ملکم خان و آقابزرگ تهرانی». اما برای «سیّد» هیچ آداب و ترتیبی در ویکیفا نیست، دلبخواهی است، برای هر سیدی که خارج از دین و ادبیات بوده، حذف میشود یا نمیشود و برای باقی هم یا معاملۀ "نتیجۀ گوگلی" انجام میشود یا به خود فرد و نفوذش نگاه میکنند. حتی گه گاه رنگ سیاست هم میگیرد. به هنگام جمعآوری فهرستی برای ایرانیها به این موارد برخوردم. گویا طبق آخرین جمعبندی خودشان، بخشی از "نام" فرد انگاشته میشود: [[w:ویکیپدیا:نظرخواهی/سید در عنوان مقالات]]. هیچ کدامشان به کتاب «شيوه نامۀ ضبط اعلام» اثر ماندانا صديق بهزادى اشاره نکردهاند. این عجیبترین موردی است که تا کنون در مشارکتهایم در چند پروژه دیدهام چرا که در title of honor بودن Sayyid اختلافی نیست و نوعی honorific prefix است. وجود این لقب تفخیمی در عنوان مقالات بسی مشکلدار است؛ اگر صلاح میدانید تا حذف کنم یا طی یک نظرخواهی، دلایل را بازگو کنم و به اجماع برسیم. سپاس. --[[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۲۵ (UTC)
::{{پینگ|Ruwaym}} البته نتیجه گوگلی هیچ وقت ملاک نیست. این فرق می کند با اینکه شما از طریق جستجوی گوگلی منابع معتبر پیدا کنید. یعنی پیدا کردن منبع معتبر از طریق جستجوگر گوگل به معنای نتیجه گوگلی نیست و ملاک فقط نتیجه ای است که از منبع معتبر بدست می آید. طبعا در حال حاضر هیچ اجماعی برای حذف وجود ندارد خصوصا که در عنوان مقالات به کار رفته است. پس حذفش صحیح نیست اما شما اگر مایل هستید می توانید برای اجماع نظرخواهی بسازید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۱۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۱۹ (UTC)
:::درسته. منظورم همین است. فقط نباید به تعداد نتایج جستجو استناد کرد. از آنجا که برای من بسی باورناپذیر است که این لقب در عناوین مقالات فارسی هست و انگار نه انگار لقب تفخیمی است، باید در منابع بیشتر جستجو کنم تا نظرخواهی مستندتر باشد. فعلا به پروژههای شخصی رسیدگی میکنم تا بعد.
:::: حالا حرف گوگل به میان آمد، دوست دارم بگویم برای گفتاوردنویسی، جستجوی گوگلی یک ابراز نیمهکمکی است، فقط به درد مصاحبهها، یادداشتها و آرشیو مطبوعات میخورد، آن هم فقط برای ده-پانزدهسال گذشته. بقیه چیزها باید تلاش کنی برای منبع مکتوبش که به آسانی در اینترنت نیست، تا خودت نخوانی، نمیتوانی نقل قول کنی. یعنی شیوهای که عِباد دیرانیه در كتابش "حكاية ويكيبيديا" پیشنهاد داد. کتابهای نقل قول و کلمات قصار هم خیلی کم است و به روز نمیشود. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۱۶ (UTC)
: روز بخیر فرهنگ. یکماه پیش در [[:بحث:مراکش]] پینگت کردم، گویا متوجه نشدی. نظرت هر چه باشد، خواستم بدانم. در افغانستان نیز "المغرب" میگویند، به نظرم بهتر است مدخلش همان "مغرب" باشد و در مقدمه توضیح داده شود که مراکش هم میگویند. سپاس. --[[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۲۵ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۱۸ (UTC)
::{{پینگ|Ruwaym}} روز شما هم بخیر. معمولا اگر نظر خاصی نداشته باشم ترجیح می دهم در بحث وارد نشوم اما به طور کلی مخالفم که وپ فارسی برای یک کشور نام دیگری داشته باشد و پروژه ما که باید وقتش را باید برای امور محتوایی بگذارد درگیر نامگذاری عنوان مقالات باشد آن هم مقاله یک کشور. با اینحال اگر روی عنوان اصرار دارید پیشنهاد می کنم برای تغییر عنوان نظرخواهی ایجاد کنید چون مراکش در منابع فارسی رواج قابل توجهی دارد و بهتر این است که اجماع مشخص کند کدام نام ارجحیت دارد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۲۵ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۵۱ (UTC)
:::ممنون از پاسخ. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۲۵ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۰۱ (UTC)
: دوباره سلام. اینکه نوشتاری با گفتاورد کم یا تکگفتاوردی ساخته شود، مشکل دارد؟ مثل «واشینگتن، دی.سی.» یا «کردهای ایرانی». حتما باید موضوع نوشتار از چند جنبه پوشش داده شود؟ --[[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۲۹ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۰۶ (UTC)
::{{پینگ|Ruwaym}} سلام بر شما. برداشت من این است که تا وقتی اصول کلی شیوه نامه برای نوشتار رعایت شده باشد داشتن نقل قول اندک، حتی یک نقل قول برای نوشتار خرد کفایت می کند. بالاخره پروژه ویکیگفتاورد با ویکی پدیا متفاوت است و گاه پیدا کردن نقل قول مناسب برای بعضی از موضوعات و مقالات راحت نیست. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۲۹ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۵۱ (UTC)
:::و کاربر هم کم است که کمک کند. اما در ویکیگفتاورد عربی سختگیری هست؛ برای همین پرسیدم. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۲۹ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۱۶ (UTC)
== پیشنهاد ==
سلام بر فرهنگ میرزا! عید فطر مبارک!
راستش به همین مناسبت پیشنهادی داشتم، اینکه اگر کاربر مسلمان یا اهل ادبیاتی در ویکیپدیا دیدی، دعوتش کنی در اینجا هم مشارکت داشته باشد. چرا که دو مقولۀ «دین» و «ادبیات» در ایران قوی است و کتابدوستان از این دو گروه زیادند و حاضرند بدون چشمداشت به پروژه کمک کنند. برای گسترش ویکیگفتاورد از آنان میتوانیم کمک بخواهیم، من هم حاضرم کمکشان کنند. خوب است اینجا را تبدیل به حیاطی زیبا دور از تنشهای ویکیپدیا کنیم تا سخندوستان گرد هم آیند. این را در قهوهخانه/میدان بیان کردم، ولی تأثیر یک مدیر بیشتر است. سپاس. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۲ مه ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۱۰ (UTC)
:{{پینگ|Ruwaym}} سلام بر شما. راستش چون کار در پروژه ها داوطلبانه است و حتی با اینکه خودم شخصا ویکیگفتاورد را بیشتر از ویکی پدیا دوست دارم و عشق ادبیاتم اما ترجیح می دهم داخل پروژه ها دعوتی از کاربری نکنم و این شیوه از دید شخصی من بر خلاف اصول داوطلبانه است. البته بیرون از ویکی در گذشته چند نفر که حتی بیشتر از من به ادبیات و فلسفه علاقه داشتند دعوت کردم ولی بازخورد مثبتی ندیدم :)) سپاس. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۲ مه ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۳۷ (UTC)
::@[[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] درسته، اما کمکاریها و تعداد کم کاربر در اینجا برای من عجیب و باورنکردنی است در حالیکه، سخن در فرهنگ فارسی مثل میراث شده؛ یعنی واقعًا فقط شما و چند کاربر پیشین و اکنون من، به نقل قول علاقه داریم؟! میتوانید از بچههای گروه ویکیمدینهای ایرانی کمک بخواهید تا برای این پروژه تبلیغ کند، جدیدًا [[:en:Wikiquote:SheSaid|Wikiquote:SheSaid]] راه افتاد اما هیچ خبری از آن در پروژههای فارسی نیامد.
:::بازخوردهای منفی شاید به خاطر پیشفرضهایشان است، و البته ناتوانی در لذت بردن از متن و سخنچینی مناسب. شاید خیال میکنند اینجا فقط برای «کلمات قصار» است، یا اینکه مثلًا صفحۀ «حسن روحانی» را باز میکنند و بزرگ بودنش را به حساب بیطرفی میگذارند و... . البته من دست به کار شدم و دارم مقالات «ایران» را مرتبط میکنم. در نظر دارم مقالات یک عده از مشاهیر برجسته را گسترش بدهم - از دهخدا تا بختیار، هر کی که زیاد حرف زده!- و «فهرست ایرانیها» را بسازم. اینطوری دست کم در وب فارسی در جستجوی گوگلی ظاهر خواهیم شد، گامی برای شناسایی ویکیگفتاورد.
:::: احساس میکنم به ویکیگفتاورد فارسی اعتیاد گرفتم! [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۲ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۱۰ (UTC)
:::::{{پینگ|Ruwaym}} البته یکی از نقطه ضعف های این پروژه ماهیت جانبدارانه و تبلیغاتی آن است. خصوصا قسمت درباره او بعضی از نوشتارها فقط نقل قول های تعریف و تمجیدی است. همین بنظر من در کاهش جذابیت پروژه تاثیر جدی دارد. طبعا علاقه هم بی تاثیر نیست. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۲ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۲۵ (UTC)
::::::یا بالعکس، نقد و گلایه... از خانه [ایران] شروع کردم به خانهتکانی!
::::::البته بیطرفی برای اشخاص مهمتره، بخش «دربارۀ او» باید کامل باشه، مخصوصًا سیاستمداران. ولی خب، یک دست صدا ندارد و من هم علایق خودم را دارم، ولی مجبورم مقالات سیاستمداران هم مرتب کنم. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۲ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۳۱ (UTC)
:::::::{{شد}} «[[ایران]]». نصف گفتاوردهایش دربارۀ "کشور" ایران نبود. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۲ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۴۸ (UTC)
== بیانگیزگی ==
سلام فرهنگ. من احساس میکنم بیانگیزه شدم. چندین مقاله گسترش دادم جدا از آنهایی که ساختم، مثل: فرزانه تأییدی و محمدعلی اسلامی ندوشن و رضا براهنی و شاپور بختیار و شیرین عبادی و عبدالرحمن فرامرزی ... اما ملت بازدید نمیکنند. حتی در صفحۀ اول جستجوی گوگلی نام آنها، ویکیگفتاورد دیده نمیشود. آیا مشارکتهای ما بیفایده است؟ [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۲ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۲۱ (UTC)
:{{پینگ|Ruwaym}} سلام بر شما. بالاخره پروژه اصلی نیست و حتی بخش قابل توجهی از محتوای آن دانشنامه ای نیست که جزو اولویت های اول گوگل یا مخاطبان باشد. در بهترین حالت بعضی نوشتارها مکمل مقالات ویکی پدیاست و بدترین حالت منبر تبلیغاتی با جملات غلوآمیز و غیربیطرفانه که خودش ارزش بازدید را به شدت کم می کند. بنظرم یک مدت استراحت کنید یا مدتی هم در پروژه های جذابتر فعالیت کنید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۱۲ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۰۸ (UTC)
::من خسته نمیشوم، چرا که مستقل کار میکنم؛ کسی، برنامهای، پروژهای به من داده نشده، خودمم و خدای خودم. روزی چند ساعت به آن چیزی سرگرم میشوم که دوستش میدارم. شاید تغییر موضوع خوب باشد.
::اگر صلاح میدانید، دسترسی مرا به ردهسازی بازگردانید چرا که میخواهم موضوعم را عوض کنم، مثلا به عراق و اهالی عراق بپردازم و قطعا هر مقالهای که در این باره بسازم، نیاز به ردههای جدید دارد. سپاس. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۲ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۰۲ (UTC)
:::{{پینگ|Ruwaym}} بنظرم در حال حاضر دلیل کافی برای تجدیدنظر وجود ندارد اما شما می توانید از دیگر مدیران پروژه درخواست تجدیدنظر کنید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۱۳ مه ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۰۵ (UTC)
::::خود دانی همکار گرامی. یکماه شد ولی همان روز که بستی من متوجه اشتباهم شدم و دلیل کافی برای بازگشایی بود چرا که متوجه اشتباهم شدم، یعنی اشتباهم دربارۀ خود موضوع رده نه سیاست پروژه. قطع دسترسی باعث شد که بیشتر دقت کنم و نظرات جامعهشناسان مثل سعید پیوندی که مستقل است، بخوانم، البته شما اگر همان اول یک لینک به سیاست مربوطش میدادی، من دستم میآمد که قضیه چیست. موضوع آن ردههای قومیتی و زبانی برای مردم ایران کاملا عادی است اما چون حاکمیت و ملیگرایان تندرو دوست دارند که مردم را تکهویتی بسازند، واکنش من هم محکمتر شد. من جز شما کسی دیگر نمیشناسم که در اینجا مدیر باشد و برخوردش دوستانه و محترمانه باشد. خیلی از دسترسیداران فقط بخاطر دسترسیهایشان فعالیت میکنند، جواب آدم را نمیدهند و فقط یک کار روتینی را اجرا میکنند، معمولًا هم حاضر نیستند در کارِ یک همکارِ دیگر دخالت کنند.
::::راستی، خوب شد گفتی به پروژههای دیگر هم سر بزنم، در هومویکیام مسابقهای در جریان است، [[w:ar:ويكيبيديا:المسابقة العربية المشتركة - ويكي تغير المناخ]]، وقتش است برای یک جایزه جدید تلاش کنم. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۳ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۴۹ (UTC)
:::::اگر هدف از قطع دسترسی موردی من، جدی گرفتن یکی از سیاستها (تأییدپذیری) بوده است، من متوجه شدم و نیازی به ادامهدار بودن آن نیست. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۴ مه ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۰۳ (UTC)
::::::{{پینگ|Ruwaym}} راستش با بحث هایی که با شما داشتم هنوز برداشتم این است که همچنان در رده بندی تحقیق دست اول را اولویت می دهید. «والّا خطبههای جمعه و امامان جمعه شهرهای مقدس، مهماند» «ردههای قومیتی و زبانی برای مردم ایران کاملا عادی است» «حاکمیت و ملیگرایان تندرو دوست دارند که مردم را تکهویتی بسازند» هیچ یک از اینها در رده بندی ملاک نیست. ملاک فقط تاییدپذیری از طریق منابع قابل اعتماد و معتبر است. البته توضیحات بیشتری قبل از قطع دسترسی و بعد از آن به شما دادم که تکرار نمی کنم اما در مجموع شیوه رده بندی شما را برای پروژه مشکل ساز می بینم چون دقت لازم و توجه به تاییدپذیری و هماهنگی با شیوه رده بندی دیگر پروژه ها را که ضرورت یک کار دسته جمعی است در رده بندی رعایت نمی کنید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۱۵ مه ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۰۶ (UTC)
:::::::@[[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] سلام ممنون از پاسخگویی و معذرت از پاپیچ شدن. بالاخره این قطع دسترسی معنا و هدفی داشته، شما اعمالش کردید، وظیفه و نقش شما هم گفتگو دربارۀ آن است؛ من هم حق دارم تا وقتی بسته باشم دربارۀ رفع آن و دلیل آن بحث کنم. من کاربر تازهکاری نیستم، هر چند تازه به پروژههای فارسی درآمدم. خودتان هم اول کاربر بودید و بعد مدیر شدید، با تمدیدهای بسیار، پس لطفاً ادای مدیران ویکیپدیا را در نیاورید! تیپ شما هم لیبرال است نه اطاعتی.
:::::::یکماه شد، اگر کسی دنبال عیبیابی و خفتگیری باشد، خودم میتوانم کمکش کنم تا بهانه بیشتر برای قطع دسترسی داشته باشد! هیچ کاربری بیعیب نیست و قرار نیست اینجا ایدهآل بشری باشد. راه اصلاح قطع دسترسی نیست؛ راهنمایی، آموزش و بحث دربارۀ چیزی است، وظیفه و نقش شما هم همین است. دسترسی بیشتر داری یعنی مسئولیت بیشتر داری و باید دربارۀ هر اقدامی توضیح بدی، همانطور که من باید به شما توضیح بدهم.
:::::::بالاخره من نفهمیدم برای چه قطع دسترسی موردی شدم؛ اول تأییدپذیری را خاطرنشان میکنید، بعد تحقیق دست اول!
:::::::جملاتی هم که مثال زدید، همگی بدیهی است و در هر بحثی برای توضیح بیشتر گفته میشود و من نگفتم مِلاک باشد فقط در طی بحث گفته شده و نمیتوانید برپایۀ سوگیری تأییدی جملاتی از من گلچین کنید.
:::::::دربارۀ اینکه «ملاک فقط تاییدپذیری از طریق منابع قابل اعتماد و معتبر است». به شما چندین بار گفتم که منبع فقط ویکیپدیا نیست، ویکیدیتا هم هست، در آنجا اضافه شده و اصولًا موارد در آنجا اگر منبع نداشته باشد، ارور میدهد و نمیتوان بیهوا هر چیزی را ویرایش کرد. اصلاً دورۀ مادرانگی ویکیپدیا گذشت، همان سالی که شروع به مشارکت کردم، احساسش میکردم. پس «هماهنگی با شیوه رده بندی دیگر پروژه ها» هم مِلاک نیست، گه گاه مستحب هم نیست فقط مباح است! و هر پروژهای مستقل هست، حتی برخی پروژهها چندزبانه هستند، و حتی ویکیگفتاوردی میشناسم که وامگیری واژگان زبانش قوی نیست، بنابراین همان معادل انگلیسی را به خط خود مینویسند. ویکیگفتاوردی میشناسم که سیاست سرشناسی هم جدا از ویکیپدیا تعریف کرده، چرا ممکن است کسی هماکنون سرشناسی نداشته باشد اما در آینده سرشناس شود. ویکیگفتاورد بچۀ ویکیپدیا نیست، برادر/خواهرش است. شاید زمانی بود، زمانی که تازه داشته راه میافتاده، اما گسترش هر پروژهای جداست پس ساختارش هم جداست.
:::::::اتهام تحقیق دست اول من هم میتوانم بیهوا به ویکیپدیاییها بزنم، همان پسوند تبار و زبان اضافه کردن به نام قومیتی خودش یک تحقیق دست اول جاافتاده در ویکیپدیای فارسی است. بالاخره فردی یا آذری ایرانی است یا نیست. اما اگر ردهای دربارۀ زبان است، ذکر پسوند - زبان در آن اضافی خواهد؛ مثلا «شاعران کردی ایرانی» این وسط پسوند زبان اضافه کردن به کُردی، اضافی است، چرا که کردی نام زبان است و کلمۀ «شاعران کردی» هم به احتمال نود درصد به زبان اشاره دارد نه تبار؛ اصولًا تقسیم شاعران برپایۀ تبار و قومیت چندان رایج نیست. همین بحثهای عادی را شما ادامه نمیدهید، فقط تأکید دارید که باید از پروژهای دیگر تقلید کنیم. کاری که خودتان نکردید.
:::::::اما من دربارۀ قطع دسترسی درخواستم این است که اولًا زمان پایانش مشخص شود و برای رفع ابهامات بحث را ادامه دهید تا من بیشتر آشنا شوم، اینکه من اشتباهی دارم با قطع دسترسی رفع نمیشود، با آموزش و راهنمایی رفع میشود و این مسئولیت شماست. دقت داشته باشید فقط من نیستم که مدل بحث کردن شما را متوجه نمیشوم، در آخرین بحث با پاتریشیا هم چنین شد. ثانیًا دلیل آن دقیقًا مشخص شود، چون شما در طیّ بحثی، اعمال دسترسی کردید بدون اینکه آن بحث نتیجهگیری شود. نباید نتیجۀ بحثهای محتوایی به قطع دسترسی منجر شود. بهتر است، ساده، با مثالهای واضح و دقیق، لینک دادن به سیاست مربوط، خلاصه و با دقت بحث کنید تا طرف متوجه بشود. قطع دسترسی فقط یک شیوۀ بدرد بخور برای بیحوصلههاست. بهتر است تا قبل ازینکه به تنش نرسیدیم، این بحث به نتیجۀ مرضی الطرفین برسد، وگرنه مدیر دیگر، که دیوانسالار هم است، مطمئنم که ممکن است خطای یک کاربر عادی را نادیده بگیرد، اما از خطای یک مدیر نمیگذرد. سپاس. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۵ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۴۵ (UTC)
[[کاربر:Ruwaym]]، من یک سرگرمی خوب برای شما سراغ دارم، و در همین زمینی که کار کردهاید، به طور مشخص در براهنی و اسلامی ندوشن. اگر رغبت داشتید، بفرمایید، تا بگویم، و چنان سر کارتان بگذارم که چند ماه بعد چشم واکنید و ببینید حاصل شکوهمندی دادهاید . . . برومند و سودمند و خواندنی نیز هم . . . چنان خوب که خواننده ازش نگزیرد.[[کاربر:Salarabdolmohamadian|Salarabdolmohamadian]] ([[بحث کاربر:Salarabdolmohamadian|بحث]]) ۱۵ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۶ (UTC)
:@[[کاربر:Salarabdolmohamadian|Salarabdolmohamadian]] سلام و ممنون. من مایلم، البته پس از پایان ماه مه/ 10 خرداد به بعد. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۵ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۲۸ (UTC)
::{{پینگ|Ruwaym}} در چند بحث برای شما توضیح دادم و متاسفانه فعلا دلیل کافی برای تجدیدنظر ندارم. این پروژه کاربران فعال اندکی دارد و اگر با این شیوه به شکل انبوه رده هایی به نوشتارها اضافه شود که در تاییدپذیری آنها تردید وجود دارد در آینده اصلاح این رده بندی انبوه ناصحیح به دلیل کمبود کاربر ناممکن خواهد بود. وپ فارسی هم همین مشکلات را در رده بندی دارد و وپ انگلیسی حداقل تا جایی که من دیدم کمتر است چون از رده های مناقشه برانگیز به سمت رده بندی محتاطانه تر رفته اند که حدس و گمان را کم کند و تاییدپذیری اش سهل تر باشد. بنظر من انرژی تان بگذارید روی پیشنهاد [[کاربر:Salarabdolmohamadian]] یا امور محتوایی. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۱۵ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۱۶ (UTC)
:::@[[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] این قطع دسترسی من مثل این است که به آدم سالم، عصا بدهی؛ در حالی کافیست شیوۀ صحیح راه رفتن را به او یاد دهید. اگر ادامه داشته باشد، من اساسًا قید راه رفتن را میزنم، یعنی مقالههایی که خواهم ساخت را ردهگذاری نخواهم کرد. اگر قطع دسترسی چیزی را حل میکرد، الان ویکیپدیای فارسی سر بود.
:::: اما جدا از این چیزها، من متوجه نگرانی شما دربارۀ کاربران تازهکار هستم، که چگونه الگو بگیرند و یاد بگیرند که هماهنگ باشند؛ اما این نگرانی خداییش بیجاست، چرا که با بررسی آمار متوجه میشویم در ده سال گذشته، تعداد کاربرانی که بیش از ده مقاله ساختهاند، چهار-پنجتایند؛ احتمالا در ده سال آینده هم همین طور باشد. ضمنًا، کاربرانی که به اینجا میآیند عمومًا اهل ویکیپدیا هستند و اصول اساسی را یاد دارند. لازم نیست یک ایدهآل دستنیافتنی را معیار کنی. مهم این است که شیوهنامه رعایت شود. مشکلی وجود ندارد که حل نشود، نگرانیها دربارۀ آیندهای مبهم بهتر است در نظر گرفته نشود. تازه، طبق تجربۀ خود شما در دعوت از کاربران، نشانگر آن است که علاقهمندان برای مشارکت در اینجا بسیار کماند. به احتمال زیاد، فکر میکنند که در این جوی همان رود که در اوست؛ یعنی ویکیپدیا. احساس میکنند در اینجا هم به امنیت کاربر، سلامت او، حقوقش و هویتش هیچ اهمیتی داده نمیشود و همه چیز باید فدای «حفظ سامانه» و «اجرای سیاستها» شود؛ چنین سخنی نمایانگر چیز زیبایی نیست، چرا که سامانه از جامعه جدا نیست و بدون همدیگر معنایی ندارند.
:::: اما دربارۀ ردهگذاری انبوه و غیر انبوه؛ مشکل نبود بوت Bot در اینجاست؛ چیزی مثل Cat-a-lot در کامنز. میتوانید پیگیرش شوید. نیازی به دستی کار کردن نیست.
:::: من فکر میکردم یکماه کافی است و مطمئنم شما راضی به ادامه این قطع دسترسی نیستید. پس ممنون میشوم اگر دوباره، با زبانی ساده، ویکیانه و همهفهم توضیح دهید، همراه با لینک دادن به سیاست مربوط بدون متهم کردن کاربر. چرا که اگر دنبال بهانهتراشی برای قطع دسترسی باشید، هر کاربری را میتوان بست؛ مثل همان شیوۀ وپ فارسی. Salarabdolmohamadian مثلا شیوهنامه را دقیقًا رعایت نکرده، پاتریشیا68 به درجپذیری اهمیت نداده، به همین ترتیب هر کاربری یک بهانه برای قطع دسترسیش هست. تو خودت اهل محتوا بودی بعد مدیر شدی. میدونی که مشارکت راحت نیست و باید حواس آدم به هرچیز باشه، ایدهآل و رعایت همه چیز و عصاقورت داده بودن، مال ویکیپدیاست. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۵ مه ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۴۳ (UTC)
::::شادم ز دلشکستگی خود که آینه/چون بشکند زیاده شود جلوهگاه حُسن. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۶ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۰۱ (UTC)
:::::فرهنگ میرزا! نظرخواهی اخیر توی الگوی بالای تغییرات اخیر دیده نمیشه تو بخش «نظرخواهیها». درستش کن لطفًا. ممنون. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۲۴ مه ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۳۳ (UTC)
::::::{{پینگ|Ruwaym}} سلام. انجام شد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۲۴ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۱۰ (UTC)
: روز بخیر فرهنگ بیگ! اجازه هست صفحۀ کاربریات را ویرایش کنم؟ شاید سلیقهام را پسندیدی. --[[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۸ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۶:۰۸ (UTC)
::{{پینگ|Ruwaym}} روز شما هم بخیر و خوشی. بنظر من بهتر است بجز مواقع ضروری مثل خنثی سازی خرابکاری یا اصلاح رده و الگو صفحه کاربری دیگر کاربران را ویرایش نکنیم. طبعا صفحه کاربری من هم قابل ویرایش است اما ترجیح می دهم به همین شکل باقی بماند و شکل ظاهری اش تغییر نکند. البته اگر مورد ضروری است ویرایش کنید. بااحترام [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۸ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۳۱ (UTC)
:::درسته. من کلا از فهرستها خوشم میآید و دوست دارم مرتبشان کنم. شما 2687 نوشتار ساختید، خوب بود براساس موضوع دستهبندی میکردید تا اگر کاربر دیگری خواست گسترش بدهد، راحتتر باشد. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۸ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۱۸ (UTC)
::::{{پینگ|Ruwaym}} راستش بیشتر برای خودم فهرست کرده بودم بر اساس حال و هوا و علاقه ام و زمان ساخت ولی بعدا شاید بر اساس موضوع دسته بندی کنم. حقیقتش من خیلی به گسترش نوشتارها فکر نکردم. بنظرم مثلا اگر فلان فیلم و سریال یکی دو سه نقل قول و دیالوگ هم داشته باشد و گسترش نیابد مشکلی نیست چون شاید کل فلان فیلم بیشتر از همان دو سه نقل قول را برای نقل کردن نداشته باشد. حتی بنظرم بعضی از کتابها بهتر است فقط تعداد کمی نقل قول طلایی داشته باشد و گسترش پیدا نکند و بنظرم شخصی ام این بیشتر با فلسفه پروژه جور است. بعضی از افراد سرشناس هم که چندان اهل نقل قول و گفتگو نیستند که گسترش پذیر باشند و طبعا مستعد خرد ماندن هستند. شاید بهتر است بجای صفحه کاربری در قالب ویکی پروژه فهرستی از نوشتارهایی که گسترش پذیر است درست کنیم. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۸ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۴۸ (UTC)
:::::خب، براحتی نمیتوانیم بگوییم مقالهای گسترشپذیر است یا نه. همه چیز که با جستجوی گوگلی روشن نمیشود، خیلی کتابها هم بازچاپ نشدهاند، خیلی از مطبوعات هم آرشیو ندارند.
:::::گسترشپذیری یعنی دسترسی ما به منابع بیشتر. و منابع بیشتر یعنی خرج بیشتر و علاقۀ بیشتر و جستجوی بیشتر، خیلی بیشتر از گوگلگردی و وبگردی معمول. چنین چیزی با تعداد کم کاربر به سمت پروژه شدن نمیرود، بهتر است هر کاربر پروژههای شخصی خود را جلو ببرد.
:::::هماکنون من دارم یک فهرستی از ایرانیان آماده میکنم که پس از پایان جمعبندیاش به فضای اصلی منتقل میشود. یک عده از افراد را میخواهم خوب گسترش میدهم (دست کم پنجاه-چهل هزار بایت). احساس میکنم پس از پایان کار، کاربرانی پیدا شوند که به شخصیتی و موضوعی علاقه داشته باشند و مقالهاش را گسترش بدهند. یعنی امیدوارم در آینده نوشتار «فهرست ایرانیها» باعث شوند که دست کم کاربران به خودیها علاقهمند شوند و گسترش دهند، حالا خارجیها همیشه جایگاهی دارند و آثارشان ترجمه میشود.
:::::بعضی وقتها احساس میکنم اگر چند کاربر مثل شما بودند که دست کم همان چیزی که خودشان میخوانند را نقل قول میکردند، ویکیگفتاورد خیلی بهتر میبود. تعداد بازدیدها از صفحۀ اصلی (نه کل پروژه) را در pageviews.wmcloud.org بررسی کنی، یاد تعداد تیراژ کتابها در ایران کنونی میافتی! [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۸ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۰۸ (UTC)
::::::{{پینگ|Ruwaym}} طبعا دسترسی به منابع در اینجا هم مثل ویکی پدیا از چالشهای جدی برای گسترش صفحات است. بنظر من با هر نیتی درست و خوب یا نه، نباید دنبال برداشت خودی و خارجی بود و اینجا فرقی بین افراد از نظر ملیت نباید باشد و هر فردی و موضوعی که نقل پذیر باشد و جای گسترش داشته باشد خوب است که در این پروژه امکان گسترش پیدا کند. در مورد بازدید واقعا محتوای نوشتارهای ما هم انقدر با کیفیت و قوی نیست که انتظار بازدید قابل توجهی داشته باشیم. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۸ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۳۵ (UTC)
:::::::ملیت برای من بهانه است، بهانه برای موضوعیابی و گسترش نوشتارها نه چیز دیگری. طبیعتا کاربران فعال در جایی که مشارکت داوطلبانه است، طبق شیوۀ خودشان پیش میروند، اینطوری احساس استقلال کاری میکنند و وقتی هم موضوعات جزء سرگرمیهای شخصیشان باشد، خستگی و بیانگیزگی کمتر میشود. «سرگرمی تنها کاری است که انسان با عشق انجام می دهد، همه چیز را فدای آن می کند و هرگز از انجام آن در تمام زندگی خود خسته نمی شود. سرگرمی اشتیاق همیشگی انسان و تنها راه او برای لذت واقعی است. نه فقط لذت غوطه ور شدن در زمان یا حواس، بلکه لذت کاوش مداوم در خود و دنیایی است که در آن زندگی می کند، لذت دانشی که حد و مرزی ندارد.» ~ [[w:ar:محمد صالح البحر|محمد صالح البحر]]. احتمالا پس از پایان ایرانیها، اگر توانستم میروم سراغ افغانها، سپس عراقیها، ترکها... به همین ترتیب، اطلس ذهنیام را ورق بزنم و برپایۀ مرزها و کشورها مقاله بسازم. من هم مشارکت میکنم هم «سرگرمی» خودم را جلو میبرم. لذتبخش است و آدم از شنیدن حرفهای تازه در قالب نقل قول خسته نمیشود.
:::::::کاش شما هم کم و بیش به مشارکت ادامه بدهید، شاید مدیریت تنبلت کرده یا شما هم بیانگیزه شدی؟!
:::::::حالا که حرف از محتوا زدید، نظرتان دربارۀ نوشتارهای من و کلاً شیوۀ نقلقول کردن و گسترش چیست؟ Salarabdolmohamadian که خوشش آمد و چند پیشنهاد خوب داد. کاش چند دست و مغز داشتم تا بتوانم بیشتر مشارکت کنم! [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۹ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۰۷ (UTC)
::::::::{{پینگ|Ruwaym}} بالاتر هم گفتم بدون اینکه نیت یابی خاصی کنم این را گفتم. کلا مطرح کردن لفظ خودی و خارجی را با هر نیتی متناسب و همسو با فلسفه و روح این پروژه نمی بینیم. بی انگیزه نیستم و اگر بی انگیزه بودم به نگهبانی از پروژه مشغول نبودم اما انگیزه ام در حال حاضر نگهبانی و بسته به نیاز پروژه امور تمیزکاری و مواردی است که نیاز به دسترسی مدیریتی باشد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۹ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۴۴ (UTC)
:::::::::بسیار عالی! حالا که خودی و غیر خودی نداریم، یک ویرایش یککلمهای برایتان دارم. به نظرم در {{{الگو:عنوان}}} یک پرانتز لازم است، در جایی که گفته میشود «۶ فروردين ۱۳۸۴». پیشنهاد میکنم اینگونه تغییر کند «۶ فروردين (حمل) ۱۳۸۴». نام ماههای شمسی در افغانستان، همان برجهای فلکی است، [[w:الگو:ماههای هجری خورشیدی]]. در ایران هم تا پیش از 1925 همین شیوه رایج بود. [https://www.isna.ir/news/93011101903/تقویم-ایران-چه-زمانی-هجری-شمسی-شد منبع] [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۹ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۰۵ (UTC)
::::::::::{{پینگ|Ruwaym}} من مخالفتی با این تغییر ندارم اما چون مرتبط با صفحه اصلی است بهتر است که اول در صفحه بحث همان الگو مطرح کنید و اگر در مدت یک هفته بحثی نبود من بر اساس همان بحث تغییر را اعمال می کنم. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۹ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۱۹ (UTC)
:::::::::::سلام. شصت روز شد. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۲ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۲۷ (UTC)
::::::::::::{{پینگ|Ruwaym}} سلام بر شما. اگر منظور درخواست باز کردن دسترسی تان است با توجه به آخرین بحثتان در [[بحث رده:افراد ایرانی ارمنیتبار]] اگر طبق همین رویه که گفتید عمل کنید دلیلی برای گرفتن آن نیست و می توانم دسترسی را به شما برگردانم اما مشروط به اینکه طبق همان آخرین بحث عمل کنید. به عنوان اعضای این اجتماع کوچک از همه کاربران خصوصا کاربران باتجربه، انتظار می رود حساسیت بیشتری روی رده سازی داشته باشند چون اصلاح مجدد رده ها با توجه به کمبود کاربران و غیررباتیک بودن امور کار راحتی نیست. خصوصا ساخت رده های مناقشه برانگیز آن هم وقتی که در ویکی پدیا هم دنبال گسترش این مدل رده های مناقشه برانگیز نیستند یا وقتی رده ها حاوی اطلاعات غیرقابل تایید و بعضا نادرست یا تحقیق دست اول باشد. لطفا رده های People by region of descent وپ انگلیسی را به Ethnicity تغییر ندهید. توجه کنید که رده های Ethnicity با توجه به نیاز به تاییدپذیری دقیق، جزو رده های مناقشه برانگیز هستند و اصلا رهنمود ساخت این نوع از رده ها را مناسب نمی داند و حتی اگر بر فرض شما فقط برای یکی دو نوشتار تاییدپذیر استفاده کنید تضمینی نیست که چنین رده هایی در آینده محل انتشار تحقیق دست اول و حدس و گمانهای دیگر کاربران نشود. انتظار دارم حتما به این نکات در رده سازی توجه کنید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۱۲ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۴۸ (UTC)
:::::::::::::همه چیز از «زویا پیرزاد» شروع شد! و ایدهآلنگری من برای ردهگذاری کامل. میخواستم هر جور شده او را به یکی از قومیتها منتسب کنم، اما هیچ کس نیامد دربارۀ خود او با من صحبت کند و خیلی ساده بگوید «او را نمیتوان به "قومیتی" منتسب کرد، اما "ملیت" چرا.» پس از این چندسال زندگینامهنویسی در ویکیپدیاهای گوناگون، هیچ کس نیامد به من بگوید ای کاربر گرامی بین Descent و Ethnicity فرق هست، اولی راحتتر است دومی نه خیر. باید بیشتر تلاش کنی، باید بین منابع بگردی، باید زحمت بکشی و اصرار ما به نفع خودت و مقاله خواهد بود، استانداردهای ما این چنین است و تأییدپذیری مهم است... شما اولین نفری هستید که واقعًا "راهنمایی"ام کردید. بقیه بیشتر به دسترسی خود مینازند و مجازات را یادآوری میکنند.
::::::::::::: من به همان شیوه که گفتم پایبند میمانم. البته فکر نمیکنم تحقیق دست اول کرده باشم اما تأییدپذیری، چرا، کمی سهلانگاری کردم. امیدوارم در آینده باز هم قطع دسترسی نشوم و دقت بیشتری داشته باشم.
:::::::::::::سپاسگذارم. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۲ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۱۶ (UTC)
::::::::::::::{{پینگ|Ruwaym}} پیشنهاد من این است که به شیوه رده بندی وپ انگلیسی بیشتر پایبند باشید چون شیوه به روزتری است و کاربران حرفه ای و باتجربه تری دارد. این را در قالب مشاهدات تجربی ام می گویم نه چون وپ انگلیسی است. یعنی نگاه طرفدارانه ندارم. البته اگر از رده های وپ فارسی استفاده می کنید منطق حکم می کند با آن پروژه هماهنگ باشید چون بر مبنای اطلاعات آن پروژه رده بندی می کنید. نمی شود در آنجا تبار را رده بندی کنند و من در اینجا تبار را به قومیت تبدیل کنم. یک نکته: بنظر من این ایده آل نیست که رده های مناقشه برانگیز ایجاد کنیم. در رهنمودها هم گفته شده که رده باید دقیق باشد. جای محتواهای مناقشه برانگیز در فهرستهاست که می توان با ارجاع دقیق به منابع معتبر محتوای فهرست را تاییدپذیر کرد. برای محتواهای مناقشه برانگیز از فهرستها استفاده کنید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۱۳ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۳۹ (UTC)
:::::::::::::::موافقم، منم با وپ انگلیسی بیشتر جورم تا جایی دیگر. دلیلش همان است که خودتان گفتید. البته به ویکیهای دیگر هم سر میزنم تا ببینم چه شیوهای به کار میبرند.
:::::::::::::::من در ویکیگفتاورد چندان به Descent توجهی نخواهم داشت، چرا که هدفم از ابتدا قومیتها بوده. یا کسی ارمنی و ایرانی است، که میشود «ارمنیِ ایرانی»، یا نیست که میشود «ایرانیِ خالی»! و اصل و نسب و تبار و این چیزها بماند برای همان ویکیپدیا، آنجا دقیقترند و مناسبتر برای چنین ردههایی.
:::::::::::::::واقعیتش این است که بعد از گسترش مقالۀ «رضا براهنی» و تأکید خود او به آذری بودنش و اهمیت این موضوع، متوجه شدم که باید چنین ردههای دربارۀ قومیتهای درون یک کشور توجه شود؛ تا ردهها دقیقتر باشد، همانطور که رهنمودها گفته. به ویژه اینکه کشور ایران چندقومیتی است، همچنین کشور دیگر فارسیزبان، افغانستان. بعد از ساخت آن ردهها، برای اینکه مؤقتاً خالی و تک موردی نباشد، شخصیتهای مشهوری که میدانستم آذریاند، اضافه کردم: مثل علی دایی و کی و کی. و چندان به تأییدپذیری دقت نداشتم، فقط برپایۀ تواتر و شهرت عمل کردم!
:::::::::::::::منم یک عادت بدی که دارم، که ناشی از هشدار مدیری در ویکیپدیای عربی است، که اگر ردۀ تازهای ساختم، باید کاملش کنم وگرنه با یک نفر و یک مورد، رده بیمعنی است. وقتی هم رده:اهالی ایران بر پایه قومیت یا خاستگاه ملی را درست کردم، با خودم شرط کردم که الا و بلا باید برای همۀ قومیتهای بزرگ و کوچک ردههایی بسازم! و افرادی را به آن رده اضافه کنم!
:::::::::::::::اما دربارۀ فهرستها، من فعلا نظرم دربارۀ فهرستها در ویکیگفتاورد، برپایۀ ملیت و چینش درونی برپایۀ پیشه است، نه قومیت. این شیوه مناسبتر برای ویکیگفتاورد است. پیشنهاد شما مناسب ویکیپدیاست، خوب است، اگر خواستم برای محتواهای مناقشهبرانگیز فهرستی تهیه کنم، به ویکیپدیا میروم. در فارسی که مسدودم، چه بهتر! میروم انگلیسی، که به احتمال زیاد هر مقالهای که آنجا دربارۀ ایران باشد، به فارسی هم ترجمه می شود. مثل همان کاری که برای عربهای ایرانی کردم، [[w:en:List of Iranian Arabs]]. ولی شخصًا علاقهای ندارم، چون موضوع قومیتها، در کنار مشارکت اصلیام، جانبی شمرده میشود. کاش این همۀ کاربرانی پُرحماسهای که در ویکیپدیاهای گیلکی، مازنی، آذربایجانی جنوبی و دیگر زبانهای رایج در ایران هستند، دست به کار میشدند و به شکل دقیق و علمی و ویکیپدیایی، فهرستی از اَعلام و مشاهیر خودشان میساختند، به جای دعوای سر اینکه نظامی آذربایجانی است یا ایرانی، (که هیج کدام نبوده! و اصلا مفهوم ملیت در زمان او وجود نداشته) بنشینند فهرستها بسازند، تا دیگران هم سودی ببرند. من فعلا فقط مازندرانیها را در اینجا دیدم که کار کردهاند. ضربالمثلهای مازندرانی، کیوس گوران و چندین مقالۀ دیگر کار آنهاست.
:::::::::::::::اما برای اینجا، شیوۀ دیگری به ذهنم نمیرسد و مناسبتر نمیدانم. وقتی طبق ملیت فهرست بسازیم، بعدها اگر خواستم فهرستی از همۀ نویسندگان جهان بسازیم، آنگاه کارمان راحتتر خواهد بود.
:::::::::::::::اما موضوع «ملیّت» هم به خودی خود کم مناقشهانگیز نیست! فقط بین بسیاری از کاربران، «ایرانی» یک چیز خیلی عادی است و از زمان هخامنشیان تا کنون هر کی را که دلشان بخواهد، «ایرانی» مینامند و میدانند. و به راحتی Persian انگلیسی را به Iranian ترجمه میکنند. من این چنین نیستم، تمایز و دقت و دستهبندیهایی دارم. اتفاقا دیدم که شما هم با چند کاربر دیگر دربارۀ صفت نسبی بحث داشتهاید. این شتری است که بر در خانۀ هر کاربر زندگینامهنویسی مینشیند و بارش به سادگی یک یای نسبت نیست. نظرات بیشتری در این باره دارم که بعدها خواهم گفت.
:::::::::::::::سپاس از شما. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۳ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۲۹ (UTC)
::::::::::::::::{{پینگ|Ruwaym}} فقط توجه داشته باشید که برای رد کردن مرز تحقیق دست اول دیگر خبری از تذکر یا حل اختلاف نیست. نام پدر و مادرش فلان بود و محل تولد پدر و مادرش فلان کشور بود و در خانواده ای فلان مذهب بزرگ شده بود می تواند برای قومیت مصداقی از تحقیق دست اول باشد. استفاده از صفت نسبی برای رده بندی اشتباهی بود که من یکی شخصا از آن پشیمانم ولی چون اجماع دارد باید طبق اجماع عمل کنیم. از اول هم باید در هماهنگی مطلق با ویکی پدیای فارسی عمل می کردیم ولی خب من کاربر تازه کار و بی تجربه ای بودم و آن زمان متوجه اهمیت این موضوع نبودم. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۱۳ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۰۲ (UTC)
:::::::::::::::::به نظرم پشیمانی ندارد. شما فقط دقیقنگاری کردید. مشکل ردههای ویکیپدیای فارسی، زبانی است و ما نیاز به کاربران زبانشناس داریم که با استاندارهای ویکینویسی نیز آشنا باشند تا ردهها از هر نظر کامل و دقیق باشد. فقط باید روشن سازیم که منظور از «ایرانی» در اینجا چیست؟ در صورتی که نسبتی به کشور ایران باشد، تأییدپذیری میتوان کرد و منابعش هم در دسترس است؛ اما اگر منظور از ایرانی در اینجا نسبت به سرزمین/مکان جغرافیایی باشد که نه مرزهایش روشن است نه یک دولت فراگیر به شکل پیوسته بر آن حکومت داشته، در این صورت تحقیق دست اول میشود.
:::::::::::::::::اگر مطلقاً هماهنگ با ویکیپدیای فارسی انجام میدادید، بینظمی و اشتباهات آنجا به اینجا هم منتقل میشد. از جمله بیطرفی و ملیگرایی افراطی که آشکارا در آنجا وجود دارد. من از [[w:ویکیپدیا:سوگیری ذاتی سامانه|سوگیری ذاتی سامانه]] صبحت نمیکنم، منظورم [[:Commons:File:Persian Wikipedia logo, entryism.jpg|چنین تصوری]] است. همین نمونه ارمنیهای ایرانی را میتوانید ملاحظه کنید، قومیتی ایرانی که اتفاقًا [[w:en:Auto-segregation]] قوی دارند و به آسانی در قومیتی دیگر [[w:en:Passing (racial identity)|Passing]] نمیشوند. ولی در آنجا همه ردهها «ارمنیتبار» نام دارند، نه «ارمنی ایرانی». پس باید این را هم توجه داشتیم که سختگیریهای بیجا مانع پیشرفت و دقیقنگری نشود. ولی در کل، باید طبق منابع پیش رفت، قطعاً فرهنگنامهها، منابع معتبر و زندگینامههای موثق دربارۀ ارمنیهای ایرانی هست، فقط باید بیشتر منبعدهی شود. همین الان من طبق منبع «فرهنگ سینمای ایران» دارم به نوشتارهایی رسیدگی میکنم، همین منبع شرط کافی برای انتساب افراد به ملیت ایرانی و سینمای آن است. من همیشه سعی دارم طبق منابع پیش بروم.
:::::::::::::::::و چه بهتر میان ایرانیهای دورههای گوناگون: باستان [[w:en:Category:Ancient Persian people]]، سدههای میانه [[w:en:Category:Medieval Iranian peopl]]، مدرن (1501 تا 1925) و معاصر (1925 تا کنون) جداسازی قائل شویم. به راحتی نمیتوانیم برای همۀ این دورهها، ملیت ایرانی را فرض کنیم، آن هم برای افراد پیش از دوران مدرن، آن هم برای افراد تمدنهای شرقی که [[w:en:History of citizenship|تابعیت/ شهروندی]] «به طور کلی نه به عنوان جنبهای از تمدن شرق، بلکه از تمدن غرب شناخته میشود». بالاخره «ایرانی» باید تعریف شود، روشن و واضح، وگرنه در حالت کنونی، آریوبرزن و کامران میرزا و قاسم سلیمانی هر سه اهل یک کشور شمرده میشوند.
:::::::::::::::::برای ایرانیان هر دورۀ تاریخی میتوان از اصطلاح مناسبتری استفاده کرد. به جای صفت نسبی ملیتی، میتوان از پیشۀ اصلی، فرقۀ دینی، نام حکومت و عصر و جایگزینهای دیگری استفاده کرد. مثلا برای کامران میرزا: «شاهزادۀ قاجاری»، آریوبرزن: «شاهزادۀ هخامنشی»، سعدی «شاعر فارسی»، ابوبکر بیهقی «فقیه شافعی»، مزدک «موبد زرتشتی» و ... تازه، اگر قرار بر انتساب به مکان باشد، چرا از نام سرزمینها، اقلیمها و منطقهها استفاده نشود؟ مثل خوارزم، خراسان، سند، فارس، طبرستان و دیگر جاها.
:::::::::::::::::به نظر من باید از این ایدئولوژی ملیگرایانه دوری کرد، و در نظر داشت که یک شیوۀ جهانی و نرم همگانی وجود ندارد. در ویکیپدیای انگلیسی مایلاند برای هر شخصیتی در هر جایی از جهان، صفت نسبی به کار برند اما فراموش کردهاند که مفهوم ملیت/تابعیت در همۀ تمدنها وجود نداشته، پیشینهای ندارد و بهتر است از جایگزینهای دیگری برای شخصیتهای پیش از دوران مدرن استفاده کرد. صفت نسبی «ایرانی» اگر منظور انتساب به کشوری باشد، کاربردش هم روشن است و نمیتوان برای هر شخصیت دوران باستان یا قرون وسطا به کارش برد و با عکس نقیض یا برهان خلف یه کاریش کرد! [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۳ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۲۱:۰۲ (UTC)
::::::::::::::::::{{پینگ|Ruwaym}} البته من منظورم شیوه رده بندی با صفت نسبی بود نه صرفا استفاده از صفت نسبی ایرانی. بنظر من شیوه مناسبی برای رده بندی تخصصی افراد در فارسی نیست و بهتر بود از ابتدا هم از همان شیوه رایج ویکی فارسی استفاده می شد. در مورد مفهوم ملیت در علوم انسانی مفهومی رایج است که انگلیسی زبانها به آن می گویند Historical nations . اصطلاح nation فقط کاربرد مدرن ندارد و گروهی از کشورهای دنیا هستند مثل چین، مصر، یونان، ایران، هند، ایتالیا و غیره که جزو Historical nations هستند. بر همین اساس است که [[کنفوسیوس]] در رده چینی و [[گوتاما بودا]] در رده هندی و [[ارسطو]] در رده یونانی و [[توماس آکویناس]] در رده ایتالیایی و به همین ترتیب دیگر افراد قرار گرفته اند. اینکه در منابع بعضی از ملتها Historical nation قلمداد شدند یا به آنان ملیت خاصی در دنیای کهن نسبت داده شده نشان دهنده ایدئولوژی ملی گرایی است یا نه، من نظری ندارم چون منابع متعدد است و طبعا اگر در منابع چینی بودن و هندی و ایرانی و غیره قابل تایید باشد نمی توان منابع را رد کرد. ملاک تاییدپذیری با منابع بیرونی است. خیلی از رده ها به این شکل است. مثلا بعضی از رده ها در وپ انگ یا دیگر پروژه ها مثل رده عربها به حدی گسترده است که تقریبا شامل افرادی از نقاط مختلف دنیا و گستره زمانی تاریخ بشر شده است. آیا رده ای با این گستردگی از نظر جغرافیایی و تاریخی را می توان به ایدئولوژی خاصی نسبت داد؟ طبعا در دنیای بیرون از ویکی ایدئولوژی های قومی و زبانی و ملی و فرهنگی و سیاسی وجود دارد و تاثیرش را در محیط پروژه می گذارد. تنها چاره ما این است که مطمئن شویم همه این رده ها تاییدپذیری دقیق در منابع معتبر داشته باشد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۱۴ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۵:۲۵ (UTC)
:::::::::::::::::::بله ایران هم یکی از ملتهای تاریخی است. اگر دقت داشته باشی، همۀ ملتهای تاریخی برای اشاره به هر دورۀ تاریخی خود، از اصطلاح خاصی استفاده میکنند، ایران [[w:en:Category:Iranian people by period]] شبیه ایتالیاست [[w:en:Category:Italian people by period]] البته اگر منظورمان از ایران، جغرافیایی باشد نه قومیتی، یعنی فارس/فارسی. یعنی آنها صفتهای نسبی تاریخی دارند و استفاده می:نند. من برای افراد قبل از صفویه، «Iranian» را به کار نمیبرم، تلاش میکنم یک جایگزین بهتر پیدا میکنم. هرچند که خیلی وقت است ویکیپدیانویسی نمیکنم و اینجا هم چندان به افراد تاریخی نمیپردازم.
:::::::::::::::::::اما دربارۀ سؤالتان، بله میتوان نسبت داد، حالا نه به ایدئولوژی ملیگرایی، ولی در مورد عربها که آشنایی نسبی دارم، میتوان گفت [[w:en:Arab identity]] در میانشان قوی است. اینکه ردۀ عربها در ویکیهای گوناگون معمولًا پُر و پیمان است، جدا ازینکه خودشان هم زیادند و بیست و چند کشورند و تاریخ کهنی دارند، به خاطر این است که وطنگرایی در میان آنان سیاسی یا جغرافیایی نیست و همۀ عربهای دنیا عمومًا دوست دارند خودشان را نخست با وجهۀ قومی-زبانی تعریف کنند، بعد ملّی یا دینی. با این حال، ویکیپدیای [https://arz.wikipedia.org/wiki/الصفحه_الرئيسيه مصری] و [https://ary.wikipedia.org/wiki/الصفحة_اللّولا دارجۀ مغربی] هم هست و فعال است، جدا از ویکیپدیاهای [https://arc.wikipedia.org/wiki/ܦܐܬܐ_ܪܝܫܝܬܐ آشوری/سریانی]، [https://kab.wikipedia.org/wiki/Asebtar_amenzu قبایلی] و دیگر مردمانی که در میان عربها زندگی میکنند، اما هم در ویکیپدیای زبان مادری خود و هم عربی ویرایش دارند، مانند کاربران [https://ckb.wikipedia.org/wiki/دەستپێک کردی سورانی]، ارمنيان عراق-سوريه-لبنان در ویکیپدیای ارمنی، ترکمانهای عراق هم در [https://azb.wikipedia.org/wiki/آنا_صفحه آذربایجانی جنوبی] فعال میشوند. تازه از همسایه و ناهمسایۀ عربها هم کاربرانی در ویکیپدیای عربی فعالاند و بالعکس، مانند سواحیلی، امهری، ترکی، اسپانیایی، اردو و غیره. ایرانیانِ عراق هم که در حالت عادی کبوتر دوبامهاند! مثل من.
:::::::::::::::::::به قول شما بالاخره تأثیر میگذراند بر ویکی، من مشکلی با این ندارم. بر من هم تأثیر دارد، چرا که نه. من فقط نمیخواهم ملیگرایی تبدیل به یک اصل در ادارۀ پروژهای شود، به ویژه فارسی که زبان کوچکی نیست و فارسیزبانان بسیار گوناگوناند. دلیلش هم خیلی واقعگرایانه است. بحث در این باره زیاد است به عنوان یک مدیر خوب است در نظر داشته باشی که هویت و ایدئولوژی همۀ پروژههای بنیاد ویکیمدیا، این است: «کار داوطلبانه» و بس و اخلاق همۀ باید [[w:en:Civic virtue]] باشد. حالا انگیزۀ شخصی کاربران هرچه باشد، ملی، دینی، آموزشی، سازمانی و غیره یا مثل شما، دسترسی.
:::::::::::::::::::به نظرم شما پِی را درست ریختید، مثل جاهای خالی پازل، که اگر در آینده کاربری خواست قطعهها را کامل کند، رد را بگیرد و بگذارد. قضیۀ صفت نسبی، جدا از مسائلی که به ملیگرایی ربط پیدا میکند، فقط دقیقنگری و نگاری است، و ایجاد ردهها و زیرردههای تازه. الان ردۀ اهالی ایران خیلی پر شده، من برچسبی بالایش زدم، بهتر است هر کسی به زیرردۀ مناسب برود. حالا برای افراد تاریخی، چه بهتر به زیرردۀ مناسبتر بروند. خودم اولین کاری که کردم، ردۀ بازیگران ایرانی را درست کردم، شاید یک زمانی یک ردۀ کلّی مناسب بوده، چون تعداد زیرردههایش کم بود. من زیاد در ردههای ویکیگفتاورد گشتهام، ولی گمشته نشدم، بالعکس تو ویکیپدیای فارسی آدم سریع گمشته میشود، تازه ردهها هم کامل نیست، ترجمۀ تحتاللفظی از انگلیسی است، و وقتی نوبت به ایرانیها برسه، تحقیق دست اول و تأییدپذیری مهم نیست!
:::::::::::::::::::برای اینکه کار دستی هم راحت کنید، به فکرش باشید. Cat-a-lot لازم است. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۴ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۱۶ (UTC)
::::::::::::::::::::{{پینگ|Ruwaym}} راستش من علاقه ای ندارم وارد این مدل بحث ها شوم که ممکن است سهوا جنبه های توهین آمیز نژادی و ملی و قومی به خود بگیرد. طبعا همه کاربران و همه ملیتها و زبانها در این محیط اهمیتشان محفوظ و قابل احترام است و ما فقط باید به طور خاص و موردی درباره یک رده یا نوشتار یا موضوع صحبت کنیم و از محیط پروژه نباید برای رواج تئوری های شخصی درباره ملتها و اقوام و هویتهای زبانی استفاده کرد. جای دیدگاه و تئوری های شخصی یا بحث و جدل های سیاسی و هویتی خارج از پروژه است. درست نیست در این محیط کاربران وارد بحث و جدل درباره دیدگاه های یکطرفه خود نسبت به دیگر ملیتها شوند. هویت هر کاربری جزو حریم شخصی خودش است و نباید اصلا هویت کاربران موضوع بحث در محیط اجتماع باشد. اگر یک رده یا عنوان درباره ملیت و قوم و هویت زبانی محل اختلاف بود بر اساس منابع معتبر فقط درباره آن موضوع می شود در جای مناسبش بحث کرد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۱۴ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۳۶ (UTC)
:::::::::::::::::::::پس میتوانی برای من توضیح بدهی که چرا دقیقًا برخلاف همین حرفت در ویکیپدیای فارسی عمل میشود؟ و هویت کاربران به راحتی بازیچۀ دسترسیداران میشود، قطع دسترسیها بسیار بیجا انجام میشود؟ [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۴ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۲۳:۱۷ (UTC)
::::::::::::::::::::::{{پینگ|Ruwaym}} این آخرین اعلان به شماست که از فضاهای بحث این پروژه برای جدل با دیگر پروژه ها استفاده نکنید. از کاربران انتظار می رود از فضای بحث فقط برای حل مشکلات محتوایی و اجرایی همین پروژه استفاده کنند. طبعا استفاده نادرست از فضای بحث می تواند باعث اخلال در عملکرد پروژه شود. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۴۹ (UTC)
:::::::::::::::::::::::[[:meta:Universal Code of_Conduct#2.2 – Civility, collegiality, mutual support and_good citizenship|Mutual support and good citizenship means taking active responsibility for ensuring that the '''Wikimedia projects''' are productive, pleasant and safe spaces, and contribute to the Wikimedia mission.]]
:::::::::::::::::::::::من فقط از نبود productive, pleasant and safe spaces در یکی از Wikimedia projects پیش شما غر زدم که به ضرر the Wikimedia mission است. قضیه شخصی هم نیست، کاربران بسیاری قربانی سوءاستفاده از دسترسی در آنجا شدهاند.
:::::::::::::::::::::::ولی شما آن را «جدل با دیگر پروژهها» نامیدید. به خودی خود اصطلاحی درست با معنایی درست است. آفرین. من عذرخواهم هی بحث میکنم با شما، اما خواهش میکنم اینقدر اسم فاویکی را جلوی من نیاورید. خوشحالم ازینکه به سلامت و امنیت کاربران دقت دارید. شعاری نیستی، عمل میکنی.
:::::::::::::::::::::::حالا بیخیال، ولی من همچنان بیانگیزهام! پیشنهادی ندارید؟ خب که چی این همه گسترش و ایجاد نوشتار، وقتی کسی آن را نمیخواند و تأثیری نمیگذارد. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۴۶ (UTC)
::::::::::::::::::::::::{{پینگ|Ruwaym}} استفاده از فضای بحث پروژه های بنیاد برای گپ زدن یا به قول شما غر زدن نیست. معمولا پروژه ها در امور اجرایی خودشان سیاست سختگیرانه ای نسبت به حساب زاپاس کاربران بی پایان بسته دارند. اگر قرار باشد حسابی که بی پایان بسته شده دائما با حسابهای جدید به پروژه برگردد فلسفه گرفتن دسترسی عملا بی معنا می شود. در هر صورت امور اجرایی آن پروژه به خود آن پروژه مربوط است و ما اینجا فقط با امور محتوایی آن پروژه ارتباط داریم برای لید نوشتار و رده بندی و این نوع مسائل. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۵۳ (UTC)
::::::::::::::::::::::::: مجبورت نمیکنم در پروژهای دیگر کمکم کنی. باز هم ممنون از راهنمایی. --[[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۳۴ (UTC)
عصر جمعه بخیر. دوست ندارم بحث را کش بدهم، اما من حتی در امور محتوایی از ویکیپدیای فارسی پیروی نمیکنم، جایگزینهای دیگری هم هست. این شیوۀ من مخالفتی با سیاستهای اینجا ندارد و دلیلش هم نه فقط علمی بلکه انسانی هم هست. سپاس. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ۱۷ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۵۰ (UTC)
== ویکیگفتاورد مکمل ویکیپدیا یا ویکیکتاب نیست! ==
درود. پیرو بحثی که با کاربر رویم داشتید یادآوری میکنم ویکیگفتاورد نه از نظر موضوعی ارتباطی به ویکیپدیا داره و نه از نظر ویرایشی. خیلی از کاربران ویکیپدیا اصلا ویکیگفتارود رو نمیشناسند. از آن طرف خیلی از کاربرانی که در ویکیگفتارد فعال بودهاند در ویکیپدیا یا ویرایش نداشتهاند یا موقتی بوده و پس از مدتی آنجا را ترک کرده و به ویکیگفتاورد پیوستهاند. [[کاربر:Doostdar|Doostdar]] ([[بحث کاربر:Doostdar|بحث]]) ۲۰ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۲۳ (UTC)
:{{پینگ|Doostdar}} درود بر شما. البته این چیزی که شما می گویید کلی است و فکر نمی کنم بحث من درباره کاربران یا انقدر کلی بوده باشد. اتفاقا همین چند روز اخیر به [[:رده:دانشگاهیان ایرانی]] و [[:رده:استادان دانشگاه ایرانی]] برخوردم که دو کاربر قدیمی این پروژه متفاوت از یکدیگر بطور موازی برای رده بندی استادان دانشگاه اهل ایران ساخته بودند و هر دو رده جدا از هم اما هر دو برای رده بندی یک دسته از افراد. این موازی کاری ها در یک پروژه کوچک فقط دلیلش اصرار بر ناهماهنگی بین دو پروژه وپ و وگ است. طبعا استادان دانشگاه اهل ایران در ویکی پدیا همان استادان دانشگاه اهل ایران در ویکیگفتاورد هستند. مثلا [[احمد مهدوی دامغانی]] همان [[w:احمد مهدوی دامغانی]] است. الان شما اصرار دارید که [[احمد مهدوی دامغانی]] با [[w:احمد مهدوی دامغانی]] متفاوت است و ما باید برای استادان دانشگاه اهل ایران دو رده متفاوت در وگ و وپ بسازیم؟ فکر نمی کنم. طبعا هر چقدر برای این دسته از رده ها بین همه پروژه ها نه فقط وپ و وگ هماهنگی برقرار کنیم برای کاربر و مخاطبی از وگ یا وپ یا وک به دیگر پروژه ها کلیک می کند کار راحتتر می شود. من که جزو کاربران فعال این پروژه ام خبر نداشتم همزمان بطور موازی دو رده متفاوت برای استادان دانشگاه اهل ایران وجود دارد چه برسد به مخاطب یا کاربری که از دیگر پروژه ها به این ویکی می آید و نیاز به دسترسی به این نوع رده ها دارد. ببینید بحث زیاد است و شما هم موضوعی کلی را مطرح کردید که بنظر من بحث کردن درباره آن هیچ کمکی نمی کند. اگر جایی مشکلی یا موردی خاص بود می شود با مراجعه به سیاست و رهنمود و شیوه نامه یا بحث و نظر سوم و نظرخواهی مشکل را حل کرد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۲۰ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۵ (UTC)
:::اینکه تقلید کردن از ویکیپدیا کار رو راحت میکنه به این معنی نیست که ویکیگفتاورد مکمل ویکیپدیاست. این تقلید از ویکیپدیا هیچ تاثیری بر راحت تر شدن ویرایش ها نیز نخواهد داشت تا زمانی که کاربران آن پروژه حاضر نیستند در ویکیگفتاورد ویرایش کنند. هیچ کس نگفته ویکیگفتاورد فرزند ویکیپدیاست بلکه همه جا گفته شده این دو پروژه و سایر پروژههای ویکیمدیا با هم برادر (یا به قولی خواهر) هستند. --[[کاربر:Doostdar|Doostdar]] ([[بحث کاربر:Doostdar|بحث]]) ۲۰ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۱۰ (UTC)
==دسترسی کاربر Ruwaym==
درود. [[کاربر:Ruwaym|جناب رویم]] یکی از کاربران فعال این ویکی بوده که بسیار در راه توسعه آن کوشیده است. اخیرا ایشان در پیامی به بنده اعلام کردهاند که دیران این پروژه وی را قطع دسترسی کردهاند. با وجود اینکه ایشان قصد دارندبه صورت مسالمت آمیز به ویرایش های خود ادامه دهند دلیل مخالفت مدیران چیست؟ --[[کاربر:Doostdar|Doostdar]] ([[بحث کاربر:Doostdar|بحث]]) ۲۱ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۲۱:۲۵ (UTC)
:{{پینگ|Doostdar}} درود بر شما. لطفا هر بحثی در این رابطه دارید با دیگر مدیران این ویکی درمیان بگذارید. من به عنوان مدیر وظیفه دارم بدون تبعیض از امنیت و حریم شخصی همه کاربران پروژه های بنیاد در این ویکی محافظت کنم و تهدید و ارعاب قانونی دیگر کاربران از طریق این پروژه موضوعی نیست که بتوان نادیده گرفت و از کنار آن گذشت. شخصا حاضر نیستم زندگی واقعی و امنیت روانی دیگر کاربران را که با حملات و تهدیدات این حساب احتمال به مخاطره افتادن دور از ذهن نیست قربانی ویرایش در این ویکی بکنم. بهتر است شما هم اجازه ندهید این حساب همچنان اتهامات سیاسی بی پایه و تهدیدات قانونی به دیگر کاربران از فضای ویکی کتاب را ادامه دهد. در این مواقع مدیر وظیفه دارد بدون تبعیض با کاربرانی که در حال تهدید از فضای ویکی هستند برخورد کند حتی اگر انواع حملات و نیت یابی ها و اتهامات در نهایت نصیب خودش شود. این موارد را باید جدی گرفت. در هر صورت از طرف من جایی برای بحث درباره این موضوع نیست و تهدید و ارعاب قانونی نسبت به کاربران دیگر پروژه های بنیاد واضح و مشخص اتفاق افتاده و با توجه به سابقه این حساب در گذشته و ادامه همین رفتار در دیگر ویکی ها بحث دیگری بنظر من نمی ماند. اگر بحثی دارید لطفا در [[وگ:تام]] یا بحث دیگر مدیران این ویکی مطرح کنید. با احترام [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۲۲ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۲۴ (UTC)
::ویکیپدیا ربطی به ویکیسفر یا ویکیگفتارود یا ... ندارد. اگر ایشان تمایل به توهین دارند میتوان اول تذکر داد و سپس قطع دسترسی کرد. این پروژه آنقدرها هم شلوغ نیست که فوری یک کاربر با این همه سابقه مثبت را ببندند. بخشی از ویرایش های مفید این کاربر در صفحه کاربری شان معرفی شده است. در ویکیکتاب هیچ گونه تهدیدی از ایشان ندیدهام و ویرایش هایشان در صفحات غیرمرتبط نبوده است. [[کاربر:Doostdar|Doostdar]] ([[بحث کاربر:Doostdar|بحث]]) ۲۲ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۰۳ (UTC)
:::{{پینگ|Doostdar}} تهدید به اقدام و پیگیری حل اختلافات درون ویکی در خارج از ویکی و در مراجع قضایی با توهین قابل مقایسه نیست و بطور واضح تهدید به اقدام قضایی و حقوقی در خارج از ویکی است. با این حال هر بحثی که در این رابطه دارید با توجه به اینکه این ویکی دو مدیر باتجربه و قدیمی دارد می توانید با آنان مطرح کنید. طبعا با توجه به تجربه شان هر تصمیم درستی که نیاز باشد می توانند بگیرند و من هم مطابق با نظر دیگر مدیران عمل خواهم کرد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۲۲ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۱۳ (UTC)
::::{{پینگ|Doostdar}} بنظر می آید که این حساب زاپاس از فضای ویکی کتاب هم مثل فضای ویکیگفتاورد در حال سواستفاده است تا همچنان به حملات شخصی و وارد کردن اتهامات بی پایه اش ادامه دهد. من در این چند مدت چند بار به این حساب تذکر دادم که از فضای این ویکی برای حملات شخصی به کاربران دیگر ویکی ها استفاده نکند و حالا هم اینجا قطع دسترسی شده در حال حملات شخصی و بیان اتهامی بی پایه در ویکی سفر و ویکی کتاب است: «آتشبیاری معرکه» و «کاسۀ داغتر از آش» و «به نظر میرسد به خاطر فشار Huji من در ویکیگفتاورد قطع دسترسی شدهام» یعنی کاربر هنوز درکی ندارد که تهدید به اقدامی حقوقی در خارج از ویکی که متن صریح گفته های عمومی خودش در این ویکی بوده دلیل قطع دسترسی اش بوده است و من را متهم می کند که تحت فشار دیگر کاربران حسابش را بستم: «اعتقاد دارم که حق/امتیاز مشارکت در پروژههای ویکیمدیا یکی از حقوق مدنی من است، بنابراین وقتی هیچ کسی در ویکیپدیای فارسی برای مشکل من پاسخگو نباشد، مبجورم به عنوان آخرین راه به United States Department of Justice Civil Rights Division بروم که میتواند جایی مناسب برای مشاورهگیری باشد. [[Special:Diff/170559]]» برابر با سیاست ممنوعیت تهدید قانونی وقتی کاربری انقدر صریح تهدیدش را به اقدامی حقوقی در خارج از ویکی اعلام می کند مدیران وظیفه دارند حداقل تا مشخص شدن وضعیتش حساب او را ببندند. درباره این کاربر که حسابش زاپاس است و حداقل دو بار به شکل سراسری بسته شده است و همچنان از دیگر ویکی ها در حال حمله و وارد کردن اتهام است و چند بار هم از خود من تذکر گرفته است و همچنان من را متهم به جانبداری و تحت فشار قرار گرفتن از دیگر کاربران می کند بستن حسابش ضروری تر از تهدیدات قانونی ساده است. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۲۳ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۶:۲۸ (UTC)
:::::به نظرم شما درست میگویید. ایشان تمایلی به ویرایش مفید و سازنده ندارند. در صفحه بحث من پاسخ داده اتهام زاپاس بودن رنگ نژادپرستی دارد! ویکینویسی چه ربطی به نژادپرستی داره؟! اگر ایشان به دنبال بحثهای نزادپرستانه هستند بهتر است یک وبگاه دیگر برای این کار پیدا کنند. --[[کاربر:Doostdar|Doostdar]] ([[بحث کاربر:Doostdar|بحث]]) ۲۴ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۰۲ (UTC)
== حذف سیاوش شهسواری ==
با سلام
دلیل حذف شما " فاقد توضیح در مورد اهمیت" توضیحاتی که لازم بوده در مورد سیاوش شهسواری نوشته و ویرایش شده موضوع دیگه ای لازم بوده بفرمائید اضاف بشه امکانش هست بازگردانی کنید[[کاربر:محمدپندار|محمدپندار]] ([[بحث کاربر:محمدپندار|بحث]]) با تشکر
:{{پینگ|محمدپندار}} سلام بر شما. به طور معمول نوشتارهای این ویکی باید معیارهای سرشناسی را احراز کنند و چون ما پروژه جداگانه و خاصی برای بررسی سرشناسی نوشتارها نداریم ملاک ماندن و نماندن نوشتار افراد داشتن مقاله در ویکی پدیاست. نوشتارهای ویکیگفتاورد افرادی که در ویکی پدیا مقاله ندارد معمولاً حذف سریع می شود. هر وقت در ویکی پدیا مقاله داشت می توان نوشتار ویکیگفتاوردش را هم ساخت. با احترام [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۲۰ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۳۳ (UTC)
سپاس از شما [[کاربر:محمدپندار|محمدپندار]] ([[بحث کاربر:محمدپندار|بحث]]) ۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۴۰ (UTC)
5ttw1k2vwqe8e2qayo6ttaubyio9ebu